< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: داعي وانگيزه هاي مذهب دوم

بحث درمذاهب اصالت ويا اعتباريت وجود يا ماهيت داشتيم. از چهارمذهب بيان شده مذهب اول اول كه اصالت وجود واعتباريت ماهيت باشد حق وساير مذاهب باطل اند. دليل يا دلايل بطلان سه مذهب بيان شد. حال مي پردازيم به داعي وانگيزه مذهب دوم كه قائل به اصالت ماهيت واعتباريت وجود اند.

سوال: چرا متأخرين قائل به اصالت ماهيت واعتباريت وجود شدند؟

جواب: ريشه ي اين اعتقاد خلط بين ذهن وخارج است، متأخرين اولا ديدند كه درمواجه با جهان خارج اول ماهيت به ذهن مي آيد ولذا گمان كردند كه ماهيت اصل است، وثانياً ملاحظه كردند كه درذهن وجود غير از ماهيت وزائد برماهيت است وبه همين جهت گمان كردند كه درخارج هم بايد غير ازماهيت وزائد برماهيت باشد، با اين فرض چنانچه وجود تحقق داشته باشد لازم مي آيد كه يك شي دوشي باشد واين بالوجدان باطل است. وحال آنكه هر دوگمان متأخرين باطل است.

بطلان گمان اول:

اولا، آنچه كه اول به ذهن مي آيد وجود است، ما اول مي فهميم كه چيزي درخارج هست بعد مي فهميم كه چه چيزي درخارج هست؛ ثانيا، ملاك اصالت اول به ذهن آمدن نيست؛ يعني بين اول به دهن آمدن وتحقق بالذات داشتن ملازمه وجود ندارد، تا آنچه كه اول به ذهن مي آيد اصيل باشد، مثلا خداوند تعالي اصلا به ذهن نمي آيد ولي اصيل ترين اشيا ست، ويا درمواجه با اجسام اول رنك، بو و... شان به ذهن مي آيد وحال آنكه عوارض فرع برجواهر است.

بطلان گمان دوم: درست است كه ماهيت ووجود درذهن غير هم اند، اما درخارج متحد اند، غير هم نيستند، تا براي فرار از محذور بگوييم وجود اعتباري است، ومفهوم وجود از ماهيت منتسب به جاعل انتزاع مي شود.

به بيان ديگر فرق است بين متحد بودن وجود با ماهيت درخارج وتحقق نداشتن جز ماهيت درخارج، ما معتقد ايم كه ماهيت ووجود درخارج متحداند واشراقيون مي گويند درخارج فقط ماهيت وجود دارد.

نتيجه: از بطلان سه مذهب روشن شد كه قول اول حق است، به اين معنا كه صادر بالذات از علت وجود وصادر بالتبع ماهيت است، با اين بيان كه از علت وجود معلول صادر مي شود وبا اين صدور تنزل مي كند به درجه خاصي از وجود، وهمين درجه هويت معلول وتمايز آن از علت است. پس هردرجه ي از وجود كه با صدور ازعلت حاصل مي شد هويت آن وجود وتمايز آن از علت است، وبه آن ماهيت گفته مي شود. پس از جاعل وعلت يك امر افاضه مي شود وعقل آنرا تحليل مي كند به اصل وجود ودرجه ي خاصي ازوجود يا به وجود وماهيت ويا به كون وكائن.

متن: والّذي لأجله فرّوا[:متاخرين] من كون الوجود ذا فرد حقيقيّ هو توهّمُ قيامه على ذلك التقدير[:وجود ذا فرد...] بالماهيّة[:متعلق قيام] بحسب الخارج قيامَ العرض بالموضوع، واستحالته[:قيام] ظاهرة على ما سبق. فأمّا إذا قلنا بكونه عينَ[:متحد] الماهية في الخارج و زيادته[:وجود] عليها[:ماهيت] في العقل، فلا مجال لتوهم الاستحالة.

و فرق بين قولنا: الوجود عين[:متحد] الماهية في الخارج، و بين قولنا: ليس في الخارج إلّا الماهيّة فليتدّبر.

و الأوّل: هو ما نقوله.

و الثّانى: ما هو يقوله الإشراقيون.

فالحقّ الحقيق بالتصديق [1]هو أن الفائض عن العلّة و الصادر عنها بالذات[:درمقابل بالعرض] إنّما هو وجود المعلول، فإذا فاض الوجود من العلّة و ما بينها[:علت] بالعدد[:درمقابل حقيقت]، يلزم أن يكون له هويّة امتاز بها[:هويت] عن العلّة و هذه الهويّة اللّازمة[:لازم وجود است] هو المراد من الماهيّة، فهذا الفائض من الجاعل أمر واحد في الخارج يحلّله العقل إلى أمرين:

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo