< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفصيل علم الهي به جزئيا

بحث درعلم الهي به جزئيات مادي داشتيم وبيان كرديم كه موجودات مادي سه حيث دارند ودرك موجود مادي به اين سه حيث يا براي حق تعالي جايز است ولي درك جزئي مادي نيست ويا درك جزئي مادي است ولي درشان حق تعالي نيست. پس بايد علم به موجودات جزئي مادي به نحو ديگري باشد، كه حال به تفصيل آن مي پردازيم.

بيان نحو ديگر علم: بيان نحو ديگر علم نياز به چهار تا مقدمه دارد:

الف.كلي وجزئي سه اطلاق دارد: يكي كلي وجزئي منطقي است كه مفهوم قابل صدق بركثرين كلي ومقابل آن وجزئي است، ديگري كلي به معناي ابهام داشتن است وجزئي به معناي تشخص داشتن، سومي كلي به معناي سعه وجودي وجزئي يعني عدم سعه ي وجود است.[1]

ب. دربحث ما مراد از جزئي شخص است ومراد از كلي قابليت صدق بركثرين.

ج. درك شخص يا با مشاهده ي حسي است[2] ويا با مفهوم كلي كه يك فرد بيشتر ندارد(دقت لازم دراين مقدمه كليد حلّ مساله علم به جزئيات به نحو كلي است).

د. مشاهده ي حسي با ابراز حسي است كه اولا درمجردات وجود ندارد، وثانيا بحث درعلم قبل از ايجاد است. بنابراين باري تعالي جزئيات واشخاص را به نحو كلي درك مي كند يعني با اوصاف كلي كه يك فرد بشتر ندارند.

توضيح مطلب: خداوند تعالي ذاتش را تعقل مي كند واز آنجاي كه مبدأ كل موجودات بودن عين ذات الهي است علت بودن ذاتش را هم تعقل وطبق قاعده علم به علت مستلزم علم به علم معلول است پس حق تعالي با تعقل ذاتش جميع معلولات را تعقل مي كند.

معلول اول كه بي واسطه از حق تعالي صادر مي شود خود لازمي دارد وآن لازم هم لازمي دارد وهكذا تمام موجوداتي كه درجهان وجود دارند لوازم با واسطه ويا وسائط وجود حق تعالي اند پس تمام موجودات جهان وجوب وجود شان بستگي به ذات باري تعالي دارد كه علت العلل آنهاست وطبق قاعده علم به علت مستلزم علم به معلول است پس حق تعالي كه به ذات خود علم دارد از طريق ذاتش به همه ي موجودات جهان علم دارد به نحو كلي، مثلا زيد پسر فلان كس است، قد دو متر دارد رنك فلان دارد داراي حالاتي خاصي است درفلان زمان زندگي مي كند ودرفلان مكان وهكذا ساير اوصاف، كه همه كلي اند يعني زيد بودن كلي است قددومتر داشتن كلي است و...، اما هم وجود زيد وهم اوصاف او اسبابي دارند كه نوع اين اسباب منحصر به فردند واز طريق اين اسباب كه نوع شان منحصر به فردند ولذا يك معلول بشتر ندارند حق تعالي به شخص زيد علم دارد.

متن: ثمّ أشار إلى بيان النحو الآخر الّذي عليه يجب أن يكون تعقُّله لهذه المتغيّرات فقال: «وأمّا كيفيّة ذلك[:تعقل متغيرات] فلأنّه إذا عَقَل ذاته، و عقل أنّه مبدأ كلّ موجود عقل أوائلَ الموجودات[:اولين موجودات، موجودات بدون واسطه] عنه[:ذات] وما هو تتولّد عنها[:اوائل] ولا شي‌ء من الأشياء يوجد إلّا و قد صار من جهة ما يكون[:يتحقق] واجباً بسببه[:باري تعالي]، و قد بيّنا هذا فتكون هذه الأسباب تتأدّى بمصادماتها[:برخور، فعل وانفعال] إلى أن توجد عنها الاُمور الجزئيّة.

فالأوّل يعلم الأسباب ومطابقاتها[جزئيات اسباب، مصاديق اسباب]، فيعلم ضرورة ما يتأدّى إليها[:اسباب]، وما بينها[:اسباب] من الأزمنة[:مثلا يك سال اثر سبب قبلي مي ماند] وما لها[:اسباب] من العودات[:وقتي كه يك سبب آمد اثر سبب قبلي از بين مي رود وبعد از اتمام اثر سبب حاضرسبب قبلي عود مي كند، خدواند هم اسباب را مي داند هم فاصله ي بين شان را]؛ لأنّه ليس يمكن أن يعلم تلك و لا يعلم هذا،

 


[1] . علامه طباطبايي درالميزان گاهي كلي وجزئي را به مطلق ومقيد اطلاق مي كند، كه مفاد آن سعه وضيق وجودي است، نه اصطلاح ديگر. ( رك: الميزان، ج.
[2] . مشاء علم حضوري را منحصر مي دانند به علم ذات به ذات.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo