موضوع: بيان ديگر براي علم الهي به جزئيات

به بيان ديگر حق تعالي هم به اسباب وجود زيد علم دارد هم به اجتماع وزمان اجتماع اسباب او، هم به فعل وانفعال كه اسباب بايد داشته باشند تا موجب وجود زيد شوند، هم به زمان لازم براي فعل وانفعال شان، هم به اينكه اجتماع علل دركجا به وجود مي آيند وزيد را به وجود مي آورند وهم به اينكه اسباب تاكي باقي اند. پس از طريق اسباب كه نوع شان منحصر به فرد اند حق تعالي هم به وجود زيد علم كلي دارد، هم به اوصاف او، هم به زمان وجود وزمان موت او.

به بيان سوم حق تعالي از طريق اوصاف كلي به شخص زيد علم دارد؛ چرا كه اوصاف كلي دردوصورت مي توانند وصف شخص زيد باشند، يكي وقتي كه اوصاف كلي به زمان متشخص ويا حال متشخص اضافه شوند وديگري درصورتي كه اوصاف كلي يك مصداق بشتر نداشته باشند. اما زمان وحال با مشاهده ي حسي واشاره متشخص مي شوند كه درعلم قبل از ايجاد اولا ودرحق تعالي ثانيا معنا ندارد، پس زمان وحال هم درعلم قبل از ايجاد اوصاف كلي اند، ولي به اين دليل كه اوصفا كلي اسبابي دارند كه شان نوع منحصر به فرد اند باشند يك مصداق بشتر ندارند ولذا حق تعالي از طريق اسباب به اوصاف كلي واز اوصاف كلي به شخص زيد علم دارد.

متن: فيكون[:باري تعالي] مدركاً للأُمور الجزئيّة من حيث هي[:امور] كليّة، أعني: من حيثُ إنّها[:لها ن م] صفاتٌ، و إن تخصصت[:امورجزئيه] بها[:صفات] شخصاً، فبالإضافة إلى زمانٍ متشخّص[:با اضافه به زمان شخص شود]، أو حالٍ مشخّصة لو أُخذت تلك الحال بصفاتها[: كانت[:حال] أيضاً بمنزلتها[:صفات]، لكنّها[:صفات] تستند إلى مباد‌ یء[:اسباب] كلّ واحدٍ منها[:مبادي] نوعه في شخصه[:نوع شان منحصر به فرد است]، فيستند[:صفات] إلى أُمور شخصية. وقد قلنا: إنّ مثل هذا الاستناد[:استناد به اسباب شخصي] قد يجعل للشخصيّات[:مثل زيد، بكر و...] رسماً و وصفاً مقصوراً عليها[:امورجزئي]».