< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اراده الهي همان علم به مصلحت است

محققين معتزله و...: اراده الهي عبارت است از علم به مصلحت موجود درفعل الهي، كه ابوالحسين آنرا داعي مي نامد.

مصنف: مصنف مثل محققين معتزله اراده را همان داعي مي داند كه عين ذات الهي است، والا لازم مي آيد يا تسلسل ويا تعدد قدما.

توضيح مطلب: اگر اراده همان داعي كه عين ذات است نباشد، يا حادث است ويا قديم، و درهرصورت ـ يعني چه حادث باشد وچه قديم ـ يا قائم به ذات الهي اند ويا قائم به ذات خود.

پس اراده زائد برداعي الهي ويا زائد برذات الهي چهار حالت دارد:

1. اراده ي حادث وقائم به ذات الهي، چنانكه كرّاميه مي گويند؛

2. اراده ي حادث وقائم به ذات خود، چنانكه جبّائيه قائل اند؛

3. اراده ي قديم وقائم به ذات الهي، كه اشاعره معتقد اند؛

4. اراده ي قديم وقائم به ذات خود، كه قائل ندارد.

بطلان حالت اول ودوم: چنانچه اراده حادث باشد، حال چه قائم به ذات الهي وچه قائم به ذات خود، لازم مي آيد كه مسبوق باشد به اراده ي ديگر؛ چرا كه هرامر حادث مسبوق است به اراده ي فاعل، حال اگر اراده سابق هم زائد وحادث باشد مسبوق است به اراده ي فاعل وهكذا فيتسلسل وهو محال.

بطلان حالت سوم: اگر اراده قديم باشد وقائم به ذات الهي لازم آيد تعدد قدما كه باطل است؛ چرا كه متكلمين هرامر قديم را واجب مي دانند.

برمنباي فلاسفه هرقديمي را واجب نيست، ولي اراده الهي اگر قديم وزائد برذات الهي باشد بايد مسبوق باشد به اراده ي ديگر آن راده مسبوق خواهد به اراده ي ديگر وهكذا فيتسلسل كه محال است وباطل. پس اراده نمي تواند قديم وزائد برذات الهي باشد.

بطلان حالت چهارم: حالت چهارم كه اراده الهي قديم وقائم به ذات خود باشد تصور دارد اما هم مستلزم تسلسل وباطل است وهم قائل ندارد.

نتيجه: باتوجه به بطلان چهار حالت حادث وقديم بودن اراده باطل است. پس اراده عين ذات الهي است.

فرع چهارم: شرح اراده حق تعالي

لاهيجي: انسان مريد است وبا اراده وانجام كاري چيزي را كه ندارد به دست مي آورد. پس اراده ي انسان نسبت به چيزي كه وجود ندارد وفاعل با رسيدن به مراد ومقصود كامل مي شود. اصطلاحاً به چنين اراده، قصد ويا اراده ي شوقي مي گويند. حال آيا چنين اراده ي براي حق تعالي هم وجود دارد يا خير؟ بعبارت ديگر اراده الهي به چه معناست، به معناي قصد است يا معناي ديگر دارد؟

جمهورمتكلمين: حق تعالي فاعل بالقصد است به اين معنا كه مثل انسان اراده ي شوق دارد وافعالش را با قصد انجام مي دهد.

فلاسفه: اراده به معناي قصد براي حق تعالي ممنوع است؛ چرا كه اراده ي شوقي نسبت به چيزي است كه وجود ندارد وفاعل با انجام فعلي كه به آن شوق دارد كامل مي شود، وحال آنكه حق كامل است واستكمال واجب تعالي معنا ندارد.

متن: وعند المحقّقين من المعتزلة كأبي الحسين و جماعةٍ من رؤساء المعتزلة كالنّظام و الجاحظ و العلّاف والبلخي و الخوارزمي: العلم بما في الفعل من المصلحة[بيان ما]. و يسمّيه[:علم به مصلحت را] أبو الحسين بالداعي. واختاره[:همين تفسير ونام گذاري را] المصنّف فقال‌: (و ليست[:اراده] زائدة على الداعي[كه عين ذات است] و إلّا[:اگر اراده زائد برداعي باشد] لزم التسلسل أو تعدّد القدماء)؛ يعني لو كانت الإرادة زائدةً على الداعي الّذي هو عين الذات لكانت إمّا حادثةً في الذات ـ على ما زعمه الكرامية ـ أو لا في محل[:يعني جوهر وقائم به خودش است] ـ‌ على ما زعمه الجبائيّة ـ وعلى التقديرين يلزم التسلسل؛ لأنّ حدوث الإرادة يستلزم ثبوت إرادة أُخرى مخصِّصةٍ للأُولى و يعود الكلام فيها.

و إمّا قديمةً قائمةً بذاته تعالى ـ على ما زعمه الأشاعرة ـ فيلزم تعدّد القدماء.

و اعلم: أنّ إرادته تعالى عند جمهور المتكلمين عبارة عن القصد إلى إصدار الفعل، كما في المشاهَد[:يعني شاهد].

و عند الفلاسفة يمتنع القصد على الواجب تعالى؛ لأنّ الفاعل بالقصد يكون فعله لغرض، وكلّ قاصد للغرض مستكملٌ به، سواء كان الغرض عائداً إليه أو إلى غيره؛ لأنّ إيصال النفع إلى الغير إذا كان عن قصد شوقي يكون استكمالاً.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo