< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 84 سطر 18 قوله(و هذه الصوره)
 موضوع: حرکت توسطیه در «آن» واقع می شود.
 نکته: تا الآن گفتیم حرکت توسطیه بسیط است نه مرکب، الان می خواهیم بیان کنیم که حرکت توسطیه، در «آن» واقع می شود نه در زمان. حرکت قطعیه روشن است که در زمان واقع می شود. حرکت قطعیه عبور از یک مقدار مسافت نیست که بگویید در «آن» واقع می شود. حرکت قطعیه، مجموع این عبورها است و مجموع عبورها در زمان واقع می شود چون امر تدریجی است. پس حرکت قطعیه، زمانی می شود اما حرکت توسطیه، «آنی» است. «آنی» به چه معنی است؟ «آنی» را دو گونه معنی می کنند.
  معنای اول: یعنی در «آن» واقع می شود ولو بعدا زائل شود یا بعدا به نحو ثبات باقی بماند. «آنی» است یعنی «آنی الحصول» است و آناً حاصل می شود.
 معنای دوم: یعنی در تمام «آنات»، شما می بینید که این صفت، صدق می کند نه اینکه این صفت، مشروط باشد به اینکه «آن» ها جمع شوند. و یک زمان، تشکیل دهند بلکه در هر «آنی» می تواند این صفت صدق کند. پس «آنی» است به این معنی که گفتیم می باشد نه «آنی» به معنای اول باشد که حاصل می شود و بعداً زائل می شود یا مستمر می ماند. چون موجودی که آنا حاصل شد ممکن است دوباره بعدا زائل شود یا مستمرا باقی بماند. شما فرض کنید که دو انگشت خودتان را به هم نزدیک می کنید، اتصال حاصل می شود این اتصال، آنا واقع می شود ولی وقتی که این دو انگشت به هم چسبیدند اتصال برقرار است. اتصال، آنی الحصول است ولی آنی البقاء نیست. گاهی از اوقات هم دو انگشت را به هم می زنید و باز می کنید. این اتصال، آناً حاصل می شود و آناً زائل می شود. اما گاهی اینطور است که در این «آن» اتصال است در «آن» بعدی هم اتصال است که جدای از اتصال قبلی است. حرکت توسطیه، قسم دوم است نه اینکه آنی الحصول است بلکه در تمام آنات، صادق است. در تمام آناتی که بین المبدا و المنتهی است صادق است. البته آنات، نداریم باید به فرض تقسیم کنیم و تا تقسیم نکنیم «آن» به وجود نمی آید. بلکه بین المبدا و المنتهی، یک حرکت توسطیه صادق است وقتی زمانِ این حرکت یا مسافتِ این حرکت را به اجزاء و آنات تقسیم می کنیم می بینیم در هر آنی از آنات، این صفتی که حرکت توسطیه را می سازد موجود است لذا می گوییم حرکت توسطیه، آنی است و زمانی نیست.
 به عبارت دیگر، بعضی چیزها مقیدند به اینکه در زمان واقع بشوند. اگر در قطعه ای از زمان آنها را ببینی می گویید حاصل نشده بلکه قطعه ای از آن حاصل شده. مثلا فرض کن که می خواهیم روزه بگیریم (مثال به یک امر اعتباری می زنیم) وقت روزه از ابتدای اذان صبح تا اذان مغرب است که یک امر زمانی است. قطعه ای از زمان اگر روزه گرفته، روزه صدق نمی کند. باید در طول زمان، این امر باشد تا روزه صدق کند. روزه را امر زمانیم ی گوییم و زمان را معین می کنیم (بعضی چیزها هم، زمانِ معین ندارند ولی باز هم زمانی اند) اگر امری زمانی باشد در کلِّ این «آنات» باید موجود باشد نه اینکه در هر «آنی» موجود باشد. بلکه در کلّ این «آنات»، یکی موجود باشد. اگر مثلا در 10 تا «آن»، 10 تا وجود بود، این موجود را موجود «آنی» گویند. اگر در 10 تا «آن»، یک وجود بود که روی این 10 تا پخش شده بود موجود زمانی می شود البته ما «آن» نداریم ما فرض می کنیم که زمان را تقسیم به «آنات» نکنیم مثلا یک زمان، 10 تا «آن» شود. اگر این موجود روی 10 «آن» پخش شده بود زمانی است. اگر در هر «آنی» جدای از «آنِ» قبل و «آنِ» بعد، توانست موجود شود «آنی»، می شود. حرکت توسطیه، اینگونه «آنی» است یعنی روی «آنات» پخش نمی شود بلکه روی «آنِ» واحد موجود است.
 توضیح عبارت
 (و هذه الصوره توجد فی المتحرک)
 این صورتی که حقیقت حرکت توسطیه بود در متحرک یافت می شود در حالی که متحرک، در «آن» باشد یعنی در لحظه ای از لحظات که ملاحظه اش کنی می بینی به آن متوسط می گویی و بر کارش حرکت توسطیه می گویی.
 (و هو فی آنٍ لانه یصح ان یقال له)
 چرا «آنی» است چون در تمام «آنات» می توان تعریف حرکت توسطیه را در کار این متحرک می بینی در هر «آنی» می توانی بگویی که حد وسط است «لم یکن قبله و لا بعده فیه».
 (یصح ان یقال له فی کل آن یفرض انه فی حد وسط لم یکن قبله فیه و لا بعده یکون فیه)
 ضمیر «له» به متحرک برمی گردد.
 قید یفرض خیلی مهم است چون «آن» در خارج نداریم زیرا حرکتی که انجام داده «آن» را درست نکرده بلکه امر مستمری درست شده و ما امر مستمر را قطعه قطعه می کنیم و هر قطعه را «آن» می نامیم.
  «انه فی حد وسط» یعنی متحرک در هر «آنی»، در حد وسطی است که قبل از آن، در این حد وسط نبوده بعد از این هم در این حد وسط نیست بلکه قبل و بعد، در حد وسط دیگری است نه در این حد وسطی که فرض کردیم. (لم تکن) ضمیر را می توان به متحرک و می توانی به وسط برگرداند.
 صفحه 84 سطر 19 قوله(و الذی یقال)
 اشکال: حکما قاعده کلی دارند که شمای مصنف هم قبول داری. حکما می گویند «کلّ حرکه فی زمان» و «کل حرکه» را قید نزدند که قطعیه باشد یا توسطیه. پس چگونه حکم می کنید که حرکت توسطیه در «آن» است و در زمان نیست. این حرف با این قانون نمی سازد.
 مصنف دو توجیه می کند:
 توجیه اول: منظور از «کل حرکه»، (کلّ حرکه قطعیه) است که شامل توسطیه نمی شود قید را نیاوردند. شاید دیدند با تعریفی که از حرکت توسطیه دادند فهمیده می شود که توسطیه داخل در زمان نیست و این قانون، مخصوص حرکت قطعیه است.
 توجیه دوم: ما می گوییم مراد از «کل حرکه» (کل حرکه توسطیه) است که به نحو دیگر توجیه می کنیم مصنف می گوید مراد از کل حرکه فی زمان، حرکت توسطیه است ولی روشن است که مرادش این است که مراد از حرکت، حرکتی است که توسطیه هم در آن باشد چون در حرکت قطعیه اشکالی نیست.
 در توجیه اول، قانون را اختصاص به قطعیه می دهد ولی در توجیه دوم، قانون را اختصاص به حرکت توسطیه نمی دهد اگرچه ظاهر عبارتش اختصاص به حرکت توسطیه است بلکه می گوید که در حرکت توسطیه هم این قانون هست پس تعبیر دوم اگرچه به ظاهر نشان می دهد که حرکت توسطیه را در این قانون اراده کردیم مرادش این نیست که قطعیه را شامل نیست بلکه اعم از حرکت توسطیه و حرکت قطعیه است.
 اما توضیح توجیه اول:
 حرکت، حالتی است بین المبدا و منتهی (یعنی حرکت قطعیه، که مصنف اسم آن حرکت را نمی گوید ولی از توضحیش معلوم می شود که حرکت قطعیه مراد است) اعم از اینکه این متحرک بعد از رسیدن به منتهی متوقف شود یا بعد از رسیدن به منتهی، باز حرکت را ادامه دهد. این تعمیم، شامل دو حرکت می شود.
 1ـ حرکت مستقیم (یا به عبارت دیگر، حرکت در إین و کم و کیف که حرکت در این سه مستقیم است)، که متحرک به سمت یک غایت و هدفی حرکت می کند وقتی به آن غایت رسید متوقف می شود.
 2ـ حرکت وضعیه یعنی حرکت دورانی که متحرک به غایت مفروض می رسد و دوباره حرکت را تکرار می کند که در حرکتهای دورانی مثل فلک، این وضع اتفاق می افتد. فلک با هر دوری که می زند تشبّه به مبادی عالیه پیدا می کند این تشبه را که پیدا کرد متوقف نمی شود و دوباره برای بدست آوردن مصداق دیگر تشبّه حرکت می کند.
 اینکه با رسیدن به هدف متوقف نمی شود با آن قانون که هر متحرک که به هدف می رسد متوقف می شود ناسازگاری ندارد چون نه اینکه به هدف خارص رسید و متوقف نشد بلکه چون به هدف خاصی رسیده و یک مصداق را بدست آورده و ادامه حرکت را برای بدست آوردن همین مصداق انجام نمی دهد بلکه برای بدست آوردن مصادیق دیگر و غایتهای دیگر است. منظور این است که حرکت متوقف نمی شود نه اینکه حرکت به سمت این غایت متوقف شود.
 بله حرکت به سمت این غایت (این مصداق) متوقف می شود و حرکت به سمت غایت بعدی (مصداق بعدی) حاصل می شود. حرکت حالتی بین المبدا و المنتهی است چه در حرکت قعطی که مستقیم اند و با رسیدن به هدف متوقف شوند چه در حرکت قطعی که دورانی است و با رسیدن به هدف متوقف نمی شود.
 در این دو قسم، حرکت حالتی بین المبدا و المنتهی است که این حالت، حالت ممتدّ است امتداد یعنی دارای زمان است. پس حرکت قطعیه است که ممتدّ است و زمان می خواهد اما حرکت توسطیه ممتد نبوده و بسیط است.
 توضیح عبارت
 (و الذی یقال من ان کل حرکه ففی زمان)
 آن گفته ای که از حکما نقل می شود که «کل حرکه فی زمان»، با مطلبی که گفتیم (یعنی، «آنی» بودن حرکت قطعیه) منافات ندارد.
 (فاما ان یعنی بالحرکه الحاله التی للشی بین مبدا و منتهی وصل الیه فتقف عنده او لا تقف عنده)
 «فاما»، توجیه اول است و «اما ان یعنی» در خط 5 هم توجیه دوم است.
 به حرکتی که در این قانون آمده است و حکم شده که در زمان است برای حالتی که برای شی متحرک حاصل است که بین مبدا و منتهی است منتهایی که به آن منتهی می رسد و در بعضی حرکتها در منتهی، متحرک می ایستد (یا حرکت می ایستد) یا این حرکت عندالمنتهی متوقف نمی شود (اشاره به حرکات وضعیه و مستدیره دارد)
 (فتلک الحاله الممتده هی فی زمان)
 این حالتِ ممتده در زمان است. اسم نمی برد که این حالت ممتده، حرکت قطعیه است اما در پایان می گوید که حرکت قطعیه است.
 صفحه 85 سطر 2 قوله(و هذه الحاله)
 گفتیم حرکت قطعیه، حالتی ممتد است. حالت ممتد یعنی اجزائی را دارد که از امتداد آن اجزاء این حالت ممتده درست می شود حرکت امر مستمر و واحد است شما به قدمها یا ساعتها تقسیم می کنی بالاخره یک نحوه تقسیم فرضی دارد و با این تقسیم فرضی می گوییم اگر امری ممتد بود دارای اجزایی است که پشت سر هم قرار می گیرد که قسمتی می گذرند و قسمتی الان موجودند و قسمتی بعدا می آیند بخشی از این اجزاء می گذرند و ماضی می شوند. در حرکت قطعیه، ما این اجزا گذشته را داریم اما در ذهن داریم نه در خارج. در خارج می آیند و می روند ولی در ذهن می آیند و باقی می مانند. این حالت ممتده یا اجزاء فرضی که قبلا گذشتند مثل امور ماضی اند یعنی مثل موجوداتی که لازم نیست «آنی» باشند بلکه در زمان گذشته آمدند مثلا نسل انسان که از آبائی شروع شد تا به این انسان رسید. این انسانهای گذشته را امور ماضی می نامیم.
 «ما به الاشتراک» و «ما به الامتیاز» اجزاء حرکت با امور ماضیه چیست؟
 «ما به الاشتراک» این است که هر دو گذشتند و با اجزاء گذشته، امتداد درست شد و آن اجزاء که گذشتند الان وجود ندارند. اجزاء حرکت و حوادث ماضیه هر دو که قبل از این زمان حال، در زمان خودشان بودند و می آمدند ولی الان نیستند.
 اما «ما به الامتیاز» یعنی آن امور ماضیه در ماضی وجود داشتند و حاضر بودند حال که ماضی، گذشته است الان وجود ندارند چون گذشته است. برخلاف حرکت که اجزائش در ماضی هم حاضر نبودند. تا می خواستیم وجودشان را لحاظ کنیم از بین می رفت و عبور می کرد.
 توضیح عبارت
 (و هذه الحاله فوجودها علی سبیل وجوده الامور فی الماضی)
 (هذه الحاله) مبتدای اول است.
 (فوجودها) مبتدای دوم است.
 (علی سبیل ...) خبر برای مبتدای دوم است. و این مبتدی و خبر دوم، خبر برای مبتدای اول است.
 (فوجودها) ای وجوده الخیالی علی سبیل وجود الامور فی الماضی. که این کلمه (الخیالی) را مرحوم آقا جمال فرمودند. مراد مصنف هم همین است که وجود خیالی بر سبیل وجود امور فی الماضیه است و الا وجود خارجی نداریم.
 هذ الحاله: این حالت موجود که امتداد در زمان دارد. وجودش بر سبیل وجود امور فی الماضی است یعنی مثل امور ماضیه است.
 (و تباینها بوجه آخر)
 ضمیر فاعلی به حالت برمی گردد و ضمیر مفعولی به امور ماضیه برمی گردد.
 یعنی آن حالت با امور فی الماضی مباینت دارد به وجه دیگری غیر از آن وجهی که مشابهت داشت.
 (لان الامور الموجوده فی الماضی قد کان لها وجود فی آن من الماضی کان حاضراً)
 اموری که در ماضی موجود بودند برای آنها در «آنی» از ماضی، وجود بود که آن «آن» یا آن وجوه، حاضر بوده.
 (و لا کذلک هذا)
 باید به جای هذا، هذه باشد یعنی این حالت و این حرکت. اما اگر هذا به صورت مذکر است به امر برمی گردانیم چون در خیلی جاها از حرکت، به امر تعبیر کرده، از طرفی خود مصنف گفته که مذکر و مونث را من رعایت نمی کنم.
 ترجمه: این حالت که حرکت قطعیه است اینگونه نیست که در «آنی» از ماضی وجود داشته باشد بلکه در «آنی» از ماضی تا می خواست وجود بگیرد از بین می رود.
 (فتکون هذه الحرکه یعنی بها القطع)
 اینجا در این عبارت تصریح می کند مراد از «آن»، حالتی است که فی زمان باشد.
 این حرکتی که عبارت از حالت ممتده در زمان بود (یا بگو آن حرکتی که در قضیه کلیه آمد که «کل حرکه فی زمان») قصد می شود به آن حرکت قطعیه. لذا کلام ما ناسازگار با این قانون نیست چون قانون مربوط به حرکت قطعیه است و تعریف ما ناظر به حرکت توسطیه است.
 صفحه 85 سطر 5 قوله(واما ان یعنی)
 توضیح توجیه دوم:
 در توجیه دوم ایشان قبول می کند که مراد از حرکت، حرکت توسطیه است یا اعم از حرکت توسطیه و قطعیه است. سپس حرکت توسطیه را توجیه می کند. در حرکت قطعیه نیاز به توجیه نیست چون حرکت قطعیه، مسلماً در زمان است همانطور که قبلا هم اشاره کردیم در حرکت توسطیه احتیاج به توجیه داریم که ایشان توجیه می کند و می گوید هر حرکت توسطیه، با حرکت قطعیه همراهی دارد. وقتی که این شی از مبدأ به سمت منتهی می رود علاوه بر اینکه به آن می توانیم بگوییم حرکت توسطیه دارد به اعتبار دیگر می توانیم بگوییم حرکت قطعیه دارد. این شی الان هر دو حرکت قطعیه و توسطیه را با هم انجام می دهد. نمی توان حرکت توسطیه را به تنهایی قائل شد و حرکت قطعیه را منکر شد. این متحرک همانطور که کائن بین المبدا و المنتهی است قاطع این مسافت هم هست. از این جهت که کائن بین المبدا و المنتهی است دارای حرکت توسطیه است و از این جهت که به تدریج قاطع مسافت است، دارای حرکت قطعیه است. پس حرکت توسطیه همیشه همراه حرکت قطعیه است و هیچگاه از آن منفک نمی شود به اعتبار همراهش می توان گفت که «فی زمان» است. یعنی حرکت توسطیه را به اعتبار همراهش می گوییم «فی زمان» است نه به اعتبار خودش. اما اگر به خودش توجه کنی و از همراهش قطع نظر کنی همانطور که ما گفتیم، خواهید گفت (فی آن). اگر به همراهش نگاه کنی می توانی بگویی «کل حرکه فی آنٍ» که حرکت توسطیه هم در زمان واقع می شود ولی «فی زمان» واقع می شود اما به اعتبار همراهش که حرکت قطعیه است.
 کاری به ذهن نداشته باشید. در خارج که حرکت توسطیه انجام می گیرد، با حرکت قطعیه همراهی دارد. در خود خارج، وقتی حرکت توسطیه دارد انجام می شود و همیشه هم به نحو بساطت موجود است. در خارج همراه حرکت قطعیه است. هر وقت حرکت قطعیه منتفی شود این هم منتفی می شود.
 توضیح عبارت
 (و اما ان یعنی بالحرکه الکمال اول الذی ذکرناه)
  باید «اما» را بالکسر بخوانیم تا عطف بر «فاما ان یعنی» در صفحه 85 سطر اول شود منظور از کمال اول که ذکر کردیم حرکت توسطیه بود که در جلسه قبل در صفحه 84 سطر 17 ذکر کردیم «قوله: و هذا بالحقیقه هو الکمال الاول»
 (فیکون کونه فی زمان لا علی معنی انه یلزمه مطابقه الزمان)
 اگر حرکت، در این قانون کلی، توسطیه است چگونه می گویی (فی زمان) است در حالی که اصرار داشتی که «فی آن» است.
 ترجمه: پس می باشد بودن حرکت توسطیه در زمان به این معنی نیست که نمی خواهد بگوید لازمه این حرکت، مطابقت با زمان است بلکه لازمه همراه این حرکت، مطابقت با زمان است (یعنی خودش در زمان پخش نمی شود در «آن» موجود می شود ولی همراهش در زمان، پخش می شود). ضمیرها را مذکر آورده به اعتبار (کمال اول) که مذکر است و مراد از کمال اول، حرکت توسطیه است.
 (علی انه لا تخلو من حصول قطع ذلک القطع مطابق للزمان)
 نسخه صحیح، کلمه (بل) را اضافه دارد یعنی: بل علی انه لا تخلو.
 یعنی این کمال اول (حرکت توسطیه) خالی نیست از حصول قطع (یعنی از همراهی با حرکت قطعیه و طی مسافت خالی نیست).
 (لا تخلو من حصول قطع ذلک القطع)
 یعنی: و آن قطع مطابق با زمان است که همراهش است نه خود حرکت توسطیه.
 (فلا یخلو من حوادث زمان لا انه کان ثابتا فی کل آنٍ من ذلک الزمان مستمرا فیه)
 این حرکت توسطیه از حدوث زمان خالی نیست زیرا که این حرکت توسطیه در هر «آن» ثابت است منتهی در هر «آنی» از «آناتِ» این زمان، حرکت توسطیه می آید و به لحاظ این «آنات» که پشت سر هم هست حرکت توسطیه موجود است و استمرار و امتداد پیدا می کند و فی زمان می شود. پس برای حرکت توسطیه امتداد درست می کند منتهی به توسط امتداد آناتی که این حرکت در آنها هست.
 ابتدا گفت به خاطر همراهی با حرکت قطعیه اما الان می گوید به خاطر این آناتی که در هر یک از آن آنات، حرکت توسطیه صدق می کند و وجود دارد، این آنات پشت سر هم قرار گرفتند و آناتِ یک زمانِ ممتدند. چون آنات یک زمان ممتدند پس حرکتی که در این آنات واقع می شود در زمان واقع می شود. البته وقتی آنات را میبیند به حرکت قطعیه توجه می کند نه اینکه فقط آنات، ملحوظش باشد بلکه آنات پی در پی است که آنات پی در پی، نظر به حرکت قطعیه است. پس این توجیه با توجیه قبلی فرق نمی کند که بگوییم حرکت توسطیه همراه زمان است چون همراهش دارای زمان است یا بگوییم چون آناتی که این حرکت در آن واقع می شود پی در پی هستند آنها در یک زمان ممتدی رابطه برقرار می کنند.
 ترجمه: حرکت توسطیه ثابت است در هر آن از زمان و مستمر در زمان است. در هر آنی از آنات این زمان حاصل است و چون آنات در این زمان مستمرند حرکت موجود در این آنات هم در این زمان موجود می شود و به این اعتبار، این حرکت، فی زمان می شود ولو حرکت توسطیه است. این در صوری بود که عبارت کتاب را «لانّه» بخوانید اما اگر «لا انّه» بخوانید معنایش این است که ما می گوییم حرکت توسطیه فی زمان است به اعتبار همراهش نه به اعتبار اینکه در هر آنی موجود است و استمرار دارد در زمانی که مشترک برای این آنات است. به این اعتبار نمی گوییم حرکت توسطیه (فی زمان) است که خودش دارای زمان بشود بلکه به اعتبار همراهش است.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo