< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 178 سطر 7 قوله (فنقول)
موضوع: تعريف تتالي/ فصل دوم/ مقاله سوم/ فن اول/ طبيعيات شفا
بنا شد قبل از ورود در بحث، در اين فصل دوم بعضي اصطلاحات را توضيح دهيم البته بعضي از اصطلاحاتي را که توضيح مي دهيم در عنوان فصل آورديم. در داخل فصل، بعضي اصطلاحات ديگر را هم توضيح مي دهيم که درعنوان فصل دوم نيامدند مثلا مداخله که در عنوان فصل نيامده مگر اينکه کسي مداخله را با تشافع يکي کند.
تعريف تتالي: دو شيء وقتي تتالي دارند که بين آنها چيزي از جنس خودشان فاصله نشده باشد. اعتبار نمي کنيم که فاصله بين اين دو شيء چقدر باشد آنچه که اعتبار مي کنيم اين است که چيزي از جنس خود شان فاصله نشده باشد. مثلا توجه کنيد که دو خانه نزديک يکديگر ساخته شدند و بين اين دو خانه، هوا فاصله است و خانه اي بين اين دو خانه وجود ندارد. اگر فاصله اين دو خانه کم باشد مثلا يک متر فاصله باشد يا زياد باشد مثلا 100 متر فاصله باشد تتالي صدق مي کند.
در هر دو صورت، تتالي هست چون بين اين دو چيزي از جنس آنها نيست.
اقسام تتالي: تتالي دو قسم است
1ـ گاهي تتالي بين دو شي از يک نوع است مثل بيت و بيت که هر دو تتالي دارند و از نوع بيت هستند.
2ـ گاهي تتالي بين انواع مختلف است مثلا انسان و فرس و کوه و درخت داريم که در يک صف کنار هم قرار گرفتند حال اين صف به هر صورت که مي خواهد باشد مثلا يکي سمت راست ديگري و يکي سمت چپ ديگري باشد يا صف طوري باشد که يکي در جلو و يکي در عقب باشد.
حکم قسم اول: در قسم اول روشن است که مي گوييم اين بيت تالي آن بيت است.
حکم قسم دوم: اين فرس تالي انسان است اما در چه چيز تالي انسان است؟
وقتي مي گوييم بيت، تالي بيت است چيزي اضافه نمي کنيم مي گوييم بيت، تالي بيت است در بيت بودن يا در قرار گرفتن يا در مکان. اما قسم دوم نياز به قيد دارد نمي توان گفت فرس تالي انسان است يا بايد بگوييم در صف، تالي انسان است يا در ايستادن يا در جسميت يا در سفيد بودن تالي انسان است. يعني بايد يک چيزي اضافه کنيم. لذا بايد به دنبال امر عامي باشيم که هر دو را شامل شود. الان در اين صف که ترتيب داديم 4 چيز وجود دارد که عبارتند از انسان، حيوان، نبات (شجر)، جماد (جبل). عامي که بتواند اين 4 تا را شامل شود جسميت است جسميت عام است ولي ذاتي اين 4 تا است يک عام ديگر ممکن است پيدا کنيد که ذاتي اين 4 تااست يک عام ديگر ممکن است پيدا کنيد که عَرَضِ اين 4 تا باشد مثلا همه آنها داراي لون خاصي باشند مثلا فرض کنيد اين اسب، قهوه اي است و آن انسان، سبزه است و جبل هم به رنگ خاک است و درخت را هم فرض کنيد که در زمستان قرار گرفته و به رنگ قهوه اي است. گاهي در يک امري که حلول ندارد مشترک مي کنيم مثلا مي گوييم همه در يک صف ايستادند. که ايستادن يک نوع فعل است و عرض مي باشد. يا مي گوييم همه در يک صف بودند که اين بودن يک نوع وضع است و عرض مي باشد. ولي حالت عرضيت را لحاظ نکن و بگو در اين صف واحد متتالي اند گاهي عام را از اين هم ضعيف تر مي کنيم و مي گوييم در حجم هاي شخصي اشتراک دارند يعني انسان يک حجم شخصي است. فرس هم يک حجم شخصي دارد و هکذا جبل و شجر. يعني حجم هاي شخص را لحاظ مي کنيم بدون اينکه حجم را تعيين کنيم، انسان با جبل از نظر حجم تفاوت دارند ولي ما به مقدار حجم کاري نداريم به اصل حجم کار داريم و مي گوييم انسان، يک شخص از حجم است و فرس هم يک شخص ديگر از حجم است.
اين در صورتي است که ما بين متتاليها جستجو کنيم و امر عامي را بيابيم در اينصورت آنها را در اين امر عام متتالي مي کنيم چه امر عام ذاتي باشد چه عرضي باشد اما اگر هيچکدام از امور عامه را نيافتيم (البته جسميت امري است که در همه جا يافت مي شود ولي جسميت را لحاظ نکن چون اين 4 چيز که در يک صف قرار مي گيرند لااقل بايد مادي باشند و اگر مادي باشند جسم خواهند بود) يعني ذهنِ ما آن امر عام را نيافت يا اگر هم آن امر عام را يافت آن را لحاظ نکرد در اينصورت آيا راهي وجود دارد؟ مي فرمايد راهي وجود دارد و آن اينکه به خود اين اشيا که در صف هستند نظر مي کنيم. حيثِ نظر خودتان را معيار قرار بدهيد. يکبار به اينها نظر مي کنيد و مي گوييد به اعتبار اينکه اشخاصي هستند که قائم مي باشند. نمي خواهيم قيام در صف را ما به الاشتراک قرار بدهيم. در اينصورت مي توان گفت «هذا يتلو صاحبه» (عنوان اضافه اي هم نياوريد) يکبار اين اشياء را نه به عنوان اينکه اشخاصي قائم هستند ملاحظه کنيم بلکه به عنوان اشخاصِ حيواني ملاحظه کنيد. در اينصورت مي توان فرس و انسان را تالي يکديگر قرار بدهيد اما نمي توانيد جبل يا شجر را تالي قرار بدهيد چون اين صف را به عنوان حيوان لحاظ کرديد پس بايد وصف تتالي را در همان ملحوظات (حيوانها) بياوري يکبار اين 4 تا را به عنوان اينکه انسان هستند ملاحظه مي کنيد در اينصورت وصف تتالي را نمي توانيد بياوريد چون وقتي يک انسان در صف وجود دارد بايد انسان ديگر هم باشد تا وصف تتالي بيايد.
نکته 1: در اطلاقات فلسفي اين دقت ها ملاحظه مي شود در عرف هم اين دقت ها ملاحظه مي شود ارتکازا يعني اگر عرف را متوجه کني و به او اشکال کني از خودش دفاع مي کند مثلا بگويي که چرا کوه را تالي فرس قرار مي دهي؟ اين دو با هم مناسبت ندارند عرف مي گويد منظورم اين است که هر دو جسم اند و الا عرف و فلسفه، اين نکات رارعايت مي کنند فيلسوف رعايت مي کند متوجِّها و عرف رعايت مي کند ارتکازا.
نکته 2: تتالي بين غير اجسام واقع نمي شود اصطلاحا گفته نمي شود عقل با انسان تتالي دارد. چون نمي توان مجرد را با مادي در يک صف قرار داد تا بعدا گفت تتالي دارند. نسبت مجرد به مادي از همه طرف مساوي است. حال اگر کسي خواست تسامحا بگويد عقل و انسان تتالي دارند، در جوهريت تتالي خواهند داشت. از طرفي بحث ما در مقاله سوم در طبيعيات است و عقل را دخالت نمي دهيم نه اينکه دخالت ندارد شايد شما بگوييد (تسامحا يا حقيقتا) عقل با نفس يا جسم در جوهريت تتالي دارد. بر فرض اين را بتوانيد بگوييد در بحث ما داخل نيست اما اگر بخواهيد بين جسم و نور تتالي درست کنيد در ماهيت داشتن يا در وجود داشتن. اگر هم نتوانستيد در چيزي تتالي درست کنيد مي گوييد اين تالي صاحبش است بالاخره هيچ وقت نمي شود که عام نداشته باشيم.
توضيح عبارت
(فتقول ان المتتاليين هما اللذان ليس بين اولهما و ثانيهما شي من جسمهما مثل البيوت المتتاليه)
متتاليين دو چيزي هستند که بين اول آن دو و دوم آن دو، چيزي از جنسشان فاصله نباشد مثل بيوت متتاليه
(فان التالي منهما للاول هو الذي ليس بينه و بين الاول شيء من جنسهما)
«التالي منهما» يعني تالي از اين دو بيت که تالي اول است
(و قد تکون متفقه مثل بيت و بيت و تکون مختلفه النوع مثل صف من انسان و فرس و جبل و شجره)
نسخه صحيح اين است «و قد تکون متفقه النوع مثل بيت و بيت و قد تکون... و فرس و جبل و شجره»
(فحينئذ لا تکون متتاليه من حيث هي مختلفه النوع)
چون مختلفه النوع متتالي نيست بايد تحت جامعي ببريم و در آن جامع متتالي کنيم.
ترجمه: در اين هنگام که اين اشيا مختلفه النوع اند متتالي نيستند اگر به حيث مختلفه النوع لحاظ شوند و تحت جامع نروند و اختلافشان باقي بماند.
(بل من حيث يجمعها امر عام ذاتي کالجسميه او عرضي کالبياض او القيام صفا او الشخوص حجما)
بلکه از اين جهت تتالي دارند که اين 4 تا مختلف را امر عامي جمع مي کنند چه آن امر عام ذاتي باشد مثل جسميت يا عرضي باشد مثل بياض يا حتي مانند قيام در يک صف باشد.
«صفا» و «حجما» تمييز هستند. عبارت اينگونه معني مي شود: اشيايي که در يک صف قائمند. اشخاص حجمي که در کنار هم قرار گرفتند. يعني يکبار اينطور لحاظ مي کنيم. «صف قائم يا «قائم في الصف» که در هر 4 امر وجود دارد يا «حجم هاي شخصي» که شامل هر 4 امر مي شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo