< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر بیان متکلمین در تصویر کردن قطر مربع به طوری که بزرگتر از مجموع ضلعین نشود/ رد مذهب متکلمین/ بررسی رای حق در حالت اجسام در انقسامشان.
«و ذلک لانه اما ان تکون المرتبتان فی سمت واحد منها متماسین او غیر متماسین» [1]
بحث در این بود که با توجه به مربع، جزء لا یتجزی باطل است. مربعی را ساختیم که از 16 جزء ساخته می شد یعنی 4 جزء را گرفتیم و با آن خطی ساختیم. 4 جزء دیگر گرفتیم و با آن خط دومی ساختیم. 4 جزء دیگر گرفتیم و با آن خط سومی ساختیم.4 خط دیگر گرفتیم و با آن خط چهارم ساختیم و این 4 خط را در زیر یکدیگر قرار دادیم به طوری که مربعی از 16 جزء ساخته شد سپس قطر این مربع را ملاحظه کردیم گاهی دیدیم این قطر مساوی با ضلع است و گاهی دیدیم که مساوی با مجموع الضلعین است و گاهی کمتر از مجموع الضلعین بود ولی به مقدار نامحسوس. تمام این احتمالات را اشکال کردیم و هیچکدام صحیح نبودند سپس نتیجه گرفتیم که مربع از اجزاء لا یتجزی تشکیل نمی شود اگر از اجزاء لا یتجزی تشکیل شود یکی از این محاذیر لازم می آید سپس متکلمین از خودشان دفاع کردند و گفتند ما قطری مضرس «دندانه دار» درست می کنیم که هم این قطر طولانی تر از احد الضلعین باشد و هم کوتاهتر از مجموع الضلعین باشد و چنین گفتند که این 4 جزئی را که در قطر بکار بردند همانطور که 4 تا هستند 4 تا قرار می دهیم و در فصل مشترک هر یک از دو جزء، جزئی را قرار می دهیم به طوری که 7 جزء در قطر بکار می رود که 4 جزء در ردیف پایینی قرار می گیرد و سه جزء در ردیف بالایی قرار می گیرد و آن جزء هایی که در ردیف بالا قرار گرفتند بر روی فصل مشترک دو جزئی هستند که در ردیف پایین قرار دارند. مراد از فصل مشترک یعنی شکاف و درزی که بین هر دو جزء است. جزء بالا بر روی فصل مشترک دو جزء پایینی قرار دارد.
این قطر به خاطر داشتن 7 جزء بزرگتر می شود از ضلعی که دارای 4 جزء است اما چون این 7 جزء در امتداد هم نیستند بسیار کوچکتر از مجموع ضلعین می شود به طوری که مقدارِ کوچکیِ آن محسوس است چون در گذشته قبل از اینکه وارد در دفاع متکلمین بشویم این قطر کوچکتر از مجموع الضلعین می شد ولی به قدر نامحسوس کوچکتر می شد. سپس مصنف فرمود در حالی که قطر باید به اندازه محسوس، کوچکتر باشد. و بر قدر نامحسوس بودن آن اشکال کرد. الان مشخص شد که کوچکی قطر مربع از مجموع الضلعین محسوس است زیرا سه جزء کم دارد چون مجموع الضلعین 8 جزء داشت ولی این قطر 4 جزء دارد که سه جزء در بالای آنها قرار گرفته است پس به این بیان هم مشکل تساوی قطر با احد الضلعین حل شد و معلوم گشت که این دو مساوی نیستند و هم مشکل کم بودن قطر از مجموع الضلعین به قدر نا محسوس حل شد.
توجه کنید تمام قول متکلمین را می توان اینگونه خلاصه کرد: که قطرِ مضرس و دندانه دار تصویر می کنند.
مصنف در اشکال، تضریس را باطل می کند لذا بیشتر حرف مصنف این است که تضریسی درست نشود.
ابتدا مصنف این دو خط را تصویر می کند و فرض متکلمین را باطل می کند و یکبار 4 احتمال در مورد این دو خط بیان می کند و آنها را باطل می کند.
پس یکبار بالاجمال حرف متکلمین را رد می کند و یکبار بالتفصیل باطل می کند.
بیان اشکال اجمالی بر متکلمین: این دو خط که درست شدند «یکی از 4 جزء تشکیل شده و یکی از سه جزء تشکیل شده» دارای دو سمت هستند یک سمت را سمت مستقیم می نامیم و آن خطی که 4 جزء دارد می گوییم مرتّب است بر سمت واحد «4 جزء در امتداد و سمت یکدیگر قرار گرفتند» و مستقیم قرار گرفتند. آن سه جزء هم سمت واحد دارند و مرتّب بر سمت واحد هستند اما منحرف هستند. «مراد از منحرف این است که خط بالایی منحرف از خط پایینی است البته می توان گفت که خط پایینی منحرف از خط بالایی است ولی ما اینطور انتخاب کردیم که خط بالایی را منحرف نامیدیم شاید اینطور بتوان گفت: خطی که از 4 جزء تشکیل شده نقطه «ا» را به نقطه «ط» وصل کرده لذا اصل و مستقیم است اما خط دوم که از 3 جزء تشکیل شده و از این خط اولی منحرف شده به آن منحرف می گوییم» این دو خط که یکی مستقیم و یکی منحرف هستند دو حا لت دارند یا به هم متماس اند یا با هم تماس ندارند. به عبارت واضحتر می گوییم بین این دو خط یا فاصله است یا با هم مماس اند. این یک فرض است. فرض دیگر این است که بگوییم اجزاء خط مستقیم یا مماس اند یا بین آن ها جدایی است و همینطور اجزاء خط منحرف یا مماس اند یا بین آنها جدایی است. هر دو فرض را می توان تصویر کرد اما ظاهر کلام مصنف ا ین است که بین دو خط یا تماس است یا تماس نیست در ادامه می فرماید اجزاء به هم متلاقی اند به طوری که در امتداد هم قرار گرفتند و یک خط را می سازند.
بالاخره در این اشکالی که بیان می شود فرقی نمی کند که بین دو خط، خالی گذاشته شود یا بین دو جزء از هر خطی خالی گذاشته شود.
مصنف شروع به بحث کردن می کند و می فرماید اگر این دو خط را ملاحظه کنید و کاملا با هم تماس داشته باشند به طوری که جای خالی بین اجزاء آنها نباشد در اینصورت دو خط مستقیم داریم که در کنار یکدیگر قرار گرفتند و تضریس و دندانه ای وجود نخواهد داشت.
توضیح عبارت
«و ذلک»
اینکه می گوییم این تصویری که متکلمین برای قطر کردند و در این تصویر، قطر را مضرّس قرار دادند، این تصویر باطل است و این بطلان، با عبارت «لانه اما ان تکون...» بیان می شود.
«لانه اما ان تکون المرتبتان فی سمت واحد منها متماسین او غیر متماسین»
نسخه صحیح «فی سمت واحد متماسین» است یعنی «منها» در نسخه وجود ندارد اگر باشد ضمیر آن به «اجزاء» بر می گردد و معنای عبارت غلط نمی وشد و متعلق به «المرتبتان» می شود.
می توان «المرتبتان» خواند و می توان «المرتبان» خواند.
«فی سمت واحد» متعلق به «المرتبتان» است یعنی آن دو تا که در سمت واحد مرتب اند.
مراد از «المرتبتان» دو مرتّب است که یکی از آن دو مشتمل بر 4 جزء است که به آن مرتّب مستقیم گفتیم اما دیگری مشتمل بر 3 جزء است که به آن مرتّب منحرف گفتیم.
ظاهر عبارت مصنف که تعبیر به متماسین او غیر متماسین می کند این است که دو خط یا متماس اند یا غیر متماس اند و به اجزاء کاری ندارد.
«فان کانا متماسین و کل اجزاء مرتّبه فی سمت واحد متلاقیه»
اگر این دو خط متماس باشند در حالی که همه اجزائی که مرتب در سمت واحد هستند متلاقی اند و بین آنها فاصله نیست یعنی 4 جزء که در سمت مستقیم و سه جزء که در سمت منحرف اند «از این عبارت هم می توان فهمید که مراد مصنف از متماسین و غیر متماسین، دو خط است چون برای اجزاء جداگانه بحث می کند»
«بحیث یتصل منها خط مستقیم»
این اجزاء طوری با هم تلاقی دارند که از این اجزاء خط مستقیم متصل بدست می آید.
به کلمه «یتصل» توجه کنید که می خواهد بیان کند که نه تنها خط مستقیم پیدا می شود بلکه خط مستقیمِ متصل پیدا می شود چون اجزاء با یکدیگر تلاقی و تماس دارند.
«فیکون من المرتبتین خطان مستقیمان موضوع احدهما بجنب الآخر فلا تضریس»
«فیکون» جواب برای «ان» است.
اگر این دو مرتّب، متماس باشند در حالی که اجزاء آنها هم متلاقی اند و خط ساز هستند از این دو مرتّب «که یکی مستقیم نامیده شد و مشتمل بر 4 جزء بود و یکی منحرف نامیده شد و مشتمل بر 3 جزء بود» دو خط مستقیم درست می شود که یکی در کنار دیگری قرار گرفته و تضریسی نیست «چون خط بالا را که نگاه کنی دندانه ندارد خط پایین را هم اگر نگاه کنید دندانه ندارد پس یک خط دندانه دار نداریم چنانکه متکلمین می گفتند بلکه دو خط وجود دارد یعنی آنچه که متکلمین فکر می کردند دندانه است در واقع خط دوم است»
نکته1: اگر دو خط کشیده شود که یکی بزرگتر از دیگری باشد و این دو روی یکدیگر قرار بگیرند نمی گویند این دوخط تضریس دارند بلکه می گویند یکی بزرگتر از دیگری است طرف راست و چپ این دو خط را ملاحظه نکنید یعنی اگر روی این دو خط یا زیر این دو خط دست خود را بکشید احساس دندانه نمی کنید. یعنی باید خط به طولش لحاظ شود چون خط، طول دارد. نباید به نوک و انتهای خط نگاه کرد و گفت انتهای این دو خط دندانه دارد. این را دندانه و تضریس نمی گویند. بلکه تضریس در امتداد خط می باشد نه درانتهای خط.
نکته2: می توان اینطور گفت که این 7 جزء که قطر را تشکیل دادند 4 جزء از آن 7 جزء بین نقطه «ا» و نقطه «ط» قرار گرفته و این فاصله را پر کرده و سه جزء دیگر بیرون از خط قطر قرار گرفتند پس قطر دارای 4 جزء است و ضلع مربع هم 4 جزء بود در اینصورت دوباره اشکال بر می گردد ولی ما به این اشکال توجه نداریم و می خواهیم تضریس را باطل کنیم.
نکته3: در اینجا 4 فرض درست می شود چون این دو خط یا متماس اند یا غیر متماس اند در هر یک از این دو حال یا جزایی که هر یک از این دو خط را ساختند یا متلاقی اند یا غیر متلاقی اند که 4 فرض می شود «البته می توان بیش از این هم درست کرد و گفت اجزاء خط پایینی متلاقی باشد اجزاء خط بالایی هم متلاقی باشد یا بر عکس باشد. اما این را نمی گوییم»
مصنف فقط فرض تماس و عدم تماس را مطرح می کند وبرای او مهم نیست که این تماس و عدم تماس بین اجزاء باشد یا بین خطوط باشد. ما می گوییم اگر این جزء را توانستی طوری قرار بدهی که تضریس درست کند تضریس درست می شود اگر نتوانستی قرار بدهی، تضریس درست نمی شود. در جایی که همه اجزاء با هم تما س دارند فرض تضریس نیست در جایی هم که همه اجزاء با هم تماس ندارند و جای خالی هست به دو نحوه می توان پر کرد که در یک صورت تضریس می آید که باید بحث شود اما در یک صورت، تضریس نمی آید که مشکل ندارد.
مصنف از اینجا وارد در صورت دوم می شود و می فرماید اگر شکافی وجود داشت و تماس نبود، در اینصورت اگر این شکاف بواسطه جزء پر شد باز هم تضریس حاصل نمی شود و خط به صورت مستقیم خواهد بود ولی شما بین این دو جزء که شکاف داشتند یک جزء دیگر قرار می دهید و خطی که از 4 جزء تشکیل شده بود 5 جزء می شود. وقتی این جزء، آن شکاف را پر کند تضریس حاصل نمی شود زیرا خط، طولانی تر شده بدون تضریس. سپس مصنف می فرماید در صورتی تضریس حاصل می شود که بعضی از این جزء در شکاف قرار بگیرد و بعضی بیرون قرار بگیرد. سپس این احتمال را هم رد می کند و می گوید طبق مبنای شما صحیح نیست چون جزئی که میخواهید در این شکاف قرار بدهید جزء لا یتجزی است چگونه بخشی از آن را در شکاف قرار میدهید و بخشی از آن را بیرون از شکاف قرار می دهید. چون در این صورت لازم می آید آن جزء دارای دو بخش باشد در حالی که شما آن جزء را جزء لا یتجزی قرار دادید. اگر چه تضریس درست می شود.
توضیح عبارت
«و ان کانا غیر متماسین فلا محاله انه یکون بینهما جزء فلا یکون مضرسا بل یتصل علی الاستقامه»
اگر این دو خط «یا این دو جزء» متماس بودند بین آنها جزئی واقع می شود «و اگر جزء واقع شد و شکاف به طور کامل پر شد» این خط مضرس نیست و به نحو استقامه متصل می شود، فقط جزء آن بیشتر می شود.
«انما یکون مضرسا لو کان بعض الجزء واقعا فیما بینهما و بعضه خارجا»
خط وقتی می تواند مضرس باشد اگر بعض جزء واقع باشد در ما بین خطین «یا ما بین الجزئین، که مرادش در اینجا ما بین خطین مراد است» و بعض دیگر جزء، خارج باشد.
«و الجزء لا یتبعض»
اما بر طبق مبنای شما جزء مبتعیض نمی شود. اگر تضریس درست کنید اصل مبنایتان را از دست می دهید.
«بل اما ان یکون کله بینهما او لا شی منه بینهما»
جزء به نظر شما تبعیض نمی شود پس این جزئی که الان می خواهید بین دو جزء یا دو خط قرار بدهید یا باید کل آن بین دو جزء قرار بگیرد یا هیچ چیز از آن بین دو جزء قرار نگیرد و الا اگر نصف آن بین دو جزء قرار بگیرد و نصف آن قرار نگیرد لازمه اش تبعیض جزء است که قبول ندارید.
ترجمه: یا کل آن جزء بین دو جزء قرار می گیرد یا هیچ قسمت از آن جزئی که آوردید نباید این شکاف را پر کند و الا اگر جزئی از آن در داخل و جزئی در بیرون قرار بگیرد تبعیض می شود و یک جزء که لا یتجزی بود، یتجزی می شود.
«و اذا کان کله بینهما فلیس هناک زوال و تضریس البته»
«هناک»: یعنی در چنین فرضی.
اگر هیچ چیز از آن جزء بین این دو جزء نبود در اینصورت روشن است که تضریس واقع نشده بلکه همانطور که بوده الان هم همانطور است. لذا این حالت را مصنف مطرح نمی کند اما اگر همه جزء داخل شکاف قرار داده شد به طوری که هیچ چیز از این جزء خارج نماند در اینصورت هم روشن است که تضریس نیست.
ترجمه: اگر همه این جزء بین آن دو جزء «یا دو خط» زوال جزء و انحراف جزء پیش نیامده و تضریسی هم نیست «زوال مستلزم تضریس است لذا شاید بتوان عبارت ـ و تضریس ـ را عطف تفسیر قرار داد.
زوال در اینجا به معنای انحراف و بیرون آمدن از شکاف است. یعنی زوالی نیست بلکه همه آن جزء داخل شکاف رفته است و هیچ چیز از شکاف منحرف نشده است. قهراً تضریسی درست نشده است.
«بل یکون هناک وضع علی الاستقامه»
در چنین فرضی این جزء به نحو استقامت فرض شده یعنی در ردیف اجزاء دیگر قرار گرفته و یک خط مستقیم را بدون تضریس ساخته است.
«کما هو مقبول عندهم ان من شان الاجزاء ان ینتظم منها خط مستقیم»
«ان من شان» نایب فاعل «مقبول» است.
آیا می شود این اجزاء در کنار هم بیایند و قرار بگیرند؟ مصنف با این عبارت بیان می کند که چنانکه مقبول است نزد متکلمین که از اجزاء خط مستقیم حاصل شود ولی ما قبول نداریم ما می گوییم خط مستقیم را می توان با اجزاء تجزیه کرد ولی نمی توان آن خط را از اجزاء لا یتجزی تشکیل داد.







[1] الشفا، ابن سینا، ج4، ص191، س11، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo