< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ ادامه قول قدماء مشائین مبنی براینکه در تجزیه جسم، صورت نوعیه باقی نمی ماند ودلیل آنها
2ـ بررسی قول قدماء مشایین توسط مصنف/ آیا در تقسیم کردن جسم به جایی می رسیم که صورت نوعیه اش زائل شود یا نه؟/ فصل 12/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعات شفا.
«و لهم ان یقولوا او عسی قائل منهم: ان هذا الامکان لو کان صحیحا فی تکون الحیوانات عن اسطقساتها لم یکن امکانا مطلقا»[1]
بحث در این بود که اگر جسمی را تقسیم کنیم و تقسیم را ادامه بدهیم آیا به جایی رسیده می شود که قسمِ حاصل، صورت نوعیه ای را که داشته از دست بدهد یا اینکه هر چقدر که تقسیم را ادامه می دهید همان طور که صورت جسمیه باقی می ماند صورت نوعیه هم باقی می ماند؟
گروهی گفته بودند وقتی ما تقسیم را ادامه می دهیم به جزئی می رسیم که صورت نوعیه را ندارد مثلا وقتی آب را تقسیم می کنیم اگر خیلی ریز شود آب صدق نمی کند ولی صورت جسمیه است.این شیء در عین اینکه ریز است جسم می باشد اما آب نیست. پس برای این مدعا دلیل اقامه کردند.
دلیل: اگر بر آن اجزاء ریز هم صورت نوعیه صدق کند این اجزاء ریز را کنار می گذاریم و ممزوج می کنیم و با یکدیگر ترکیب می کنیم یک مرکبی مثل گوشت تشکیل می شود اجزاء دیگری را کنار هم می گذاریم یک مرکبی دیگر مثل استخوان تشکیل می شود و همینطور بقیه مرکبات را درست می کنیم سپس این مرکبات را با یکدیگر ترکیب می کنیم تا بدن انسان درست شود و چون این بدن انسان از آن اجزاء ریز درست می شود یک بدن کوچکی به وجود می آید مثلا به قول ایشان، فیل به اندازه پشه درست می شود چون از اجزاء صغار درست شده است.
بحث امروز: سپس این گروه ادامه می دهند و می گویند با این بیان اگر اجزاء صغار هنوز آن صورت نوعیه اولی را داشته باشند روشن شد که ساختن فیل به اندازه پشه ممکن است. حال درباره این امکان بحث می کند که فکر نکن این امکان، یک امکانِ مطلق است بلکه امکان اکثری است یعنی این طور نیست که فقط گفته شود ممکن است و اندازه امکان آن تعیین نشود و به صورت مطلق گذاشته شود تا با امکانِ اقل و امکان مساوی هم سازگار باشد بلکه این امکان، امکان اکثری است و ترجیح دارد که فیل، کوچک آفریده شود به عبارت دیگر هر موجودی کوچکتر از آن که موجود است وجود پیدا کند.
مستدی گفت اینچنین امری که فیل به اندازه پشه باشد نادر است به صورتی که ملحق به ممتنع می شود یعنی حتی شاید یک فرد هم از آن وجود نداشته باشد. حال می گوید اگر صورت نوعیه بر آن جزء ریز صدق کند نه تنها ساختن فیل به اندازه پشه ممکن است بلکه اغلب فیل ها باید به اندازه پشه باشند یعنی امکان، امکان اکثری است و ترجیح دارد.
اینطور نیست که فیلِ بزرگ ترجیح داشته باشد و اینطور نیست که فیلِ بزرگ و کوچک با هم مساوی باشند بلکه فیل کوچک ترجیح دارد دلیل ترجیح این است که ما وقتی بخواهیم مرکبی بسازیم ابتدا اجزاء صغار را با یکدیگر ترکیب می کنیم سپس آن مرکب را با بقیه ترکیب می کنیم یعنی از کوچک شروع می شود و به سمت بزرگ می رود.
پس ترکیب اجزاء صغار جلوتر از ترکیب اجزاء کبار است به این مناسبت اگر بر آن اجزاء صغار، صورت نوعیه صدق کند ترجیح دارد که ما با آن اجزاء، این بدن را بسازیم چون صغارند و صغار بر کبار ترجیح دارند زیرا از صغیر شروع می شود و به سمت کبار می رود. از کبیر به سمت صغار نمی رود. در جلسه گذشته روشن شد که ساختن فیل به اندازه پشه ممکن است اما الان ایشان بیان می کند که امکانِ معمولی نیست بلکه امکانِ اکثری است و بیشتر فیل ها باید به اندازه پشه باشند. درحالی که این اصلا واقع نشده تا چه رسد به اینکه اکثری باشد.
این تتمه استدلال آنها بود که با این بیان، تقویت شد زیرا بیان می کند که اگر مطلب ما تمام شود به طریق اولی باید تمام شود.
نکته: اینطور نیست که بعد از اینکه فیل را با اجزاء مغازه ساختند بزرگ کنند بلکه فیل بزرگ از ابتدا با اجزاء کبار ساخته می شوند و فیل کوچک از ابتدا با اجزاء صغار ساخته می شود و چون اجزاء صغار مقدمند تا فیل ساخته شود و تمام گردد آن را رها می کنند و فیل را بزرگ نمی کنند بنابراین بیشتر فیل ها باید به صورت کوچک موجود شوند و فیل های بزرگ استثنائی هستند که اگر این استثناء واقع شود فیلِ بزرگ حاصل می شود و الا فیلِ بزرگ حاصل نمی شود. در حالی که خلاف این مطلب مشاهده می شود معلوم می گردد که آن اجزاء صغار نتوانستند فیل را بسازند چون صورت نوعیه آنها محفوظ نماند پس صورت نوعیه در وقتی که اجزاء، صغار بشوند از بین می رود.
توضیح عبارت
«و لهم ان یقولوا او عسی قائل منهم قال»
حق دارند این مطلب را بگویند یا چه بسا که قائلی از آنها این مطلب را گفته باشد. این تردیدی که مصنف در اینجا می آورد به یکی از دو جهت است:
جهت اول: چون کلامی از آنها دیده که آن کلام اگر چه صریح نبوده ولی مشعر به این مطلب بود لذا می گوید «عسی قائل منهم»
جهت دوم: بالاخره ابن سینا هر چقدر هم که تفحص داشته باشد شاید نتوانسته تفحص تام بکند زیرا همه گفته های اینها به زبان عربی ترجمه نشده و به دست مسلمین نرسیده است شاید بعضی ها گفته باشند و کلام آنها به ما نرسیده باشد.
سوال: اگر «لهم ان یقولوا» در سطر 11 دارای قائل است باید «لهم ان یقولوا» در سطر 7 هم دارای قائل باشد چون «لهم ان یقولوا» در سطر 11 تأکید برای «لهم ان یقولوا» در سطر 7 است پس اگر دومی قائل دارد باید اولی هم قائل داشته باشد.
جواب: بعید نیست که اوّلی هم قائل داشته باشد ولی مصنف به دومی دسترسی پیدا کرده یعنی ممکن است گوینده از ابتدا امکان اکثری را مطرح کرده است یعنی اصلِ امکان را قبول دارد ولی مطرح نکرده است.
«ان هذا الامکان لو کان صحیحا فی تکون الحیوانات عن اسطقساتها لم یکن امکانا مطلقا»
این امکانِ ساختنِ فیل به اندازه پشه اگر در تکوّن حیوانات از اسطقساتِ حیوانات «یعنی از عناصر» صحیح باشد «خود گوینده این امکان را قبول ندارد زیرا می گوید اجزاء صغار، صورت نوعیه ندارند تا ترکیب شوند و فیل کوچک ساخته شود ولی به نظر خصم می گوید اگر صحیح باشد وممکن باشد» امکان مطلق «و بدون قید» نیست «زیرا اگر امکانِ بدون قید و مطلق باشد با امکانِ اقلّ و امکانِ مساوی و امکانِ اکثر می سازد.
«بل کان یجب ان یکون اکثر بالقیاس الی الموجود امکانا اکثریا»
لفظ «اکثر» در عبارت«ان یکون اکثر» بایدحذف شود و در نسخه های خطی موجود نیست.
ترجمه: بلکه امکانی است که بالقیاس به آنچه که موجود می شود و در جهان اتفاق می افتد باید امکان اکثری باشد «آنچه که موجود می شود و در جهان اتفاق می افتد ترکیب مرکبات از اجزاء صغار است بنابراین ترکیب از صغار و ساختن فیل کوچک، امکانش بیشتر است تا ترکیب از کبار و ساختن فیل بزرگ».
«و ذلک لان امتزاج الاقل قبل امتزاج الاکثر فان الاکثر یحصل عن الاقل»
«ذلک»: اینکه امکان، امکان اکثری است.
ترجمه: اینکه امکان، امکان اکثری است به این جهت است که امتزاجِ اقل قبل از امتزاج اکثر است زیرا اکثر از اقل حاصل می شود «پس باید ابتدا اقل بیاید بعداً اکثر بیاید. اگر از اقل شروع کردند، فیل ساخته می شود و دیگر معنا ندارد که آن را بزرگ کنند.
اشکال: اگر صورت نوعیه در آخرین تقسیم از بین رفت در اولین تقسیم هم باید از بین برود. دلیل این است که اگر این گوشت نصف شد باید این گوشت، گوشت نباشد زیرا اگر این گوشت، گوشت بود فیلی نصفِ این فیل که الان ساخته شده بود باید ساخته می شد چون با نصفِ این گوشت، گوشت صادق است پس با نصف هم می توان فیل را ساخت پس فیل ها باید نصف می شدند یا اگر آن نصف را تقسیم کردیم و ربع شد باید آن فیل به اندازه ربعِ این فیل باشد. در هر جا تقسیم را متوقف کنید فیل به اندازه همان قِسمِ بدست آمده از تقسیم، حاصل می شود.
جواب: این نقض بر این گروه وارد می شود ولی آنها می توانند بگویند که با تقسیماتِ اوّلی، بالوجدان می بینیم صورت نوعیه از بین نرفت پس استدلال شما در جایی که فیل را بخواهند به اندازه نصفِ آن بیافرینند جاری می شود و شما استدلال خودتان را در آنجا قبول ندارید پس معلوم می شود که استدلال، کارآیی مطلق ندارد و همین نشان می دهد استدلال شما باطل است.
اما مصنف به این صورت جواب نمی دهد بلکه به صورت دیگر جواب می دهد.
نکته: این امتزاج مربوط به امتزاج عناصر است که می خواهد گوشت یا استخوان بسازد. اما با عبارت «و کذلک القول فی الترکیب» می گوید در ترکیب هم همینگونه است.
«و کذلک القول فی الترکیب»
مصنف می گوید در ترکیب هم همینگونه است که وقتی گوشت و استخوان و پوست ساخته شدند این سه را با هم ترکیب می کنند و بدن می سازند اگر از اسطقسات توانست مرکبِ کوچکی درست شود که صورت ترکیبیه در این مرکبِ کوچک وجود داشته باشد سپس این مرکب کوچک را با مرکب های کوچک دیکر ترکیب می کنیم و بدنی که از این مرکب ها ساخته شده می سازیم. پس هم امتزاج از اسطقسات و هم ترکیب ازاین ممزوجها همه می توانند از اجزاء صغار واقع شوند و اگر از اجزاء صغار واقع شد یک موجود بزرگ به صورت کوچک آفریده می شود.
«و وجود ما هو قبل اولی من وجود ما هو بعد»
تا اینجا امکان را تبیین کرد اما از اینجا می خواهد اکثری بودن و ترجیح داشتنش را تبیین کند لذا می گوید وجودِ آن که قبل است اولی می باشد از وجود آن که بعد است چون بعدی متوقف بر قبلی است ممکن است قبلی بیاید ولی بعدی نیاید ولی ممکن نیست که بعدی بیاید در حالی که قبلی نیامده است پس قبلی، علی ای حال باید بیاید اما بعدی می تواند بعد از قبلی نیاید. پس قبلی حتما ترجیح دارد و اولی به وجود است.
«فتکون الامتزاجات عن اصغر الاجزاء اولی بالوجود»
نتیجه این می شود که امتزاجات از اجزاء صغیره، اولی به وجود است پس غالبا بدن باید صغیر آفریده شود.
«فکان یجب ان یکون فیله علی قدر السنانیر فضلا عن قدر البعوض امرا لا یندر ندورا یلحق بالممتنع»
«السنانیر»: جمع «سِنّور» است که به معنای گربه می باشد. «بعوض» اسم جمع برای پشه است و مفرد آن، «بعوضه» است. «امراً» خبر است.
ترجمه: واجب است که فیل به اندازه گربه «تا چه رسد فیل به اندازه پشه»امری باشد که نادر الوجود نیست آن چنان نادری که ملحق به ممتنع شود. «بلکه امری است که اکثری هم هست».
«و علی انا کیف نسمی ما یکون علی قدر البعوض فیلا الا باشتراک الاسم»
اشکال دیگری وارد می کند که به نظر می رسد اشکال ادبی و لفظی می باشد و جای آن در فلسفه نیست ولی خود مصنف متوجه بوده لذا در نباله بحث جمله ای می آورد تا این توهم را بر طرف کند.
بیان اشکال: شما از نظر واقعیت، بر این فیل اطلاق واقعیت می کنید بر فیلی که به اندازه پشه است اگر بخواهید اطلاق فیل کنید اشتراک لفظی می شود یعنی هر دو فیل هستند ولی با همدیگر فرق دارند پس معلوم می شود که یا اسم این موجود، فیل است یا اسم آن موجود، فیل است.
نکته: همانطور که توجه می کنید این، اشکال ادبی است اما توجه کنید اشتراک لفظی در فلسفه یک معنا دارد و در لغت معنای دیگر دارد.
معنای اشتراک لفظی در ادبیات: به آنچه که وضع متعدد دارد گفته می شود یعنی این لفظ یکبار بر فیل بزررگ وضع شده و یکبار بر فیل کوچک وضع شده.
معنای اشتراک لفظی در فلسفه: دو شیء که با یکدیگر مناسبتی ندارند و از نظر حقیقت یکسان نیستند یک اسم بر آنها اطلاق می شود. اطلاق اسم به یکی از این دو، اسناد الی غیر ما هوله می شود و مجاز می باشد.
پس اشتراک لفظی در فلسفه به معنای عدم تناسب بین آن دو امری که لفظ واحد بر آنها اطلاق می شود است. مصنف می خواهد بگوید آن فیل که به اندازه پشه است با آن فیل که به اندازه فعلی است وجه مشابهت ندارند. اشتراک واقعی بین آنها نیست چون یکی از آنها افعال فعل را صادر می کند و دیگری، افعال فیل را صادر نمی کند. به اشتراک لفظی و بدون مناسبت به آن که افعال فیل را صادر نمی کند اسم فیل گذاشته شده است. دقت شود که به اسم گذاری آنها کاری ندارد بلکه می گوید مناسبت بین این دو نیست.
نکته: این مطالب، ردّ از ناحیه مصنف نیست بلکه دنباله استدلال این گروه می باشد زیرا مصنف هنوز وارد ردّ این گروه نشده است. این گروه می گویند اگر اجزاء ریز شوند و صدق صورت نوعیه بکند و ما با این اجزاء ریز، فیل کوچک بسازیم و فیل بزرگ هم در عالم خارج وجود داشته باشد لازمه اش این است که یکی از این دو، فیل باشد نه هر دو فیل باشد. پس آن موجود کوچک، حتما فیل نیست زیرا افعال را صادر نمی کند. اگر فیل نیست معلوم می شود که از اجزاء صغار نتوانست فیل رابسازد اما چرا نتوانست از اجزاء صغار فیل بسازد؟ چون صورت نوعیه اجزاء صغار محفوظ نمانده بود.
ترجمه: چگونه ما آن چه که به قدر بعوضه است را فیل بنامیم «آن را نمی توان فیل نامید چون افعال فیل را صادر نمی کند» مگر به اشتراک لفظی «اسم آنها مشترک است اما واقعیت و حقیقت آنها یکی نیست».
«فان الافعال الفیلیه لا تصدر عن هذا القدر»
افعال فیلیه صادر نمی شود از آن مقدار که به اندازه بعوضه است.
پس معلوم شد که این فیل کوچک، فیل نیست پس از اجزاء صغار نتوانست فیل بسازد پس اجزاء صغار، صورت نوعیه را حفظ نکردند.
نکته: فیل به عنوان مثال است و الا انسان هم همینطور است یعنی همه موجودات باید کوچکتر از این که الان هستند آفریده بشوند.
«فهذا ما یقولونه و وجه ما یقولونه»
این بود بیان گفته ی آنها و وجه و سبب و دلیل گفته آنها.
صفحه 241 سطر 17 قوله «و اما الحکم»
جواب مصنف از دلیل: مصنف می فرماید جواب، بر این صفت است یعنی با تفصیل می خواهد جواب بدهد. یکبار کلام این گروه را با مذهب انکساغورس می سنجد و ملاحظه می کند و یکبار با مذهب مشائین می سنجد و ملاحظه می کند.
مصنف در جواب دادن می گوید: مذهب بعض یونانی ها طوری است که باعث می شود قول این گروه که نقل کردیم حق باشد ولی چون قول این گروه حق نیست یعنی فیل کوچک نداریم معلوم می شود که مذهب بعض یونانین باطل است.
اما بنابر نظر مشاء ایراد آنها وارد نیست به دو بیان که در ادامه بیان می شود.
جواب بنابر مذهب انکساغورس:
مذهب انکساغورس: او معتقد به خلیط است یعنی می گوید تمام اجرام، تشابه الاجزاءند یعنی بدن انسان از اجزائی ساخته شده است و بدن فیل هم از اجزائی مشابه آن اجزاء ساخته شده است نبات هم همینطور است یعنی تنه درخت از اجزاء متشابه ساخته شده است. هر موجود مادی که در جهان وجود دارد از اجزاء متشابه ساخته شده است. البته خود موجودها متشابه نیستند زیرا بدن انسان با بدن فیل یکی نیست اجزاء آنها یکی و متشابه است.انکساغورس معتقد است که نحوه اختلاط آنها فرق می کند. اجزاء متشابهی در بدن انسان بکار رفته است. نظیر همان اجزاء هم در بدن فیل بکار رفته است ولی نحوه اختلاطش فرق کرده است مثلا فرض کنید «این مثال که بیان می شود ممکن است مثال صحیحی نباشد بلکه فقط برای روشن شدن بحث بیان می شود» 20 جزء بکار رفته و بدن انسان ساخته شده است و 40 جزء بکار رفته و بدن فیل ساخته شده است. همچنین نحوه اختلاط و قرار گرفتنشان نیز فرق می کند «تعداد برای انکساغورس مهم نیست زیرا حتما تعداد اجزائی که در بدن انسان بکار رفته کم تر است زیرا بدن انسان کوچکتر از بدن فیل است» پس فرق اشیاء به اجزاء نیست زیرا اجزاء همه یکسان است حتی اجزاء آتش با اجزاء بدن انسان یکی هست نحوه اختلاطشان مختلف است.
نکته: انکساغورس می گوید وقتی اختلاط این اجزاء فرق کرد هم شکل مرکب فرق می کند هم حقیقت مربع فرق می کند.
نکته: اینکه می گوید اجزاء متشابه اند مراد از تشابه چون مطلق است از همه جهات را شامل می شود ولی چینش اجزاء فرق می کند که باعث می شود مرکباتی با اشکال مختلف و با حقایق مختلف حاصل شود.
بنابراین اعتقاد، نقضِ این گروه وارد می شود چون انکساغورس تمام تکوّن را به اختلاط اسناد می دهد حال می توان گفت اختلاط اجزاء کوچک، اولی از اختلاط اجزاء بزرگ است. بنابراین ساختن فیل به اندازه پشه اولی است از ساختن فیل به اندازه معمولی. اگر فیل به اندازه پشه وجود ندارد معلوم می شود که قول انکساغورس نقض شده است.
توضیح عبارت
«و اما الحکم علی هذا القول فیجب ان یکون منا علی هذه الصفه»
اما حکم بر علیه این قول به این است که واجب است این حکم از طرف ما بر این صفت باشد.
«هذه الصفه»: این عبارت اشاره به ما بعد دارد نه ما قبل. بعد از لفظ «هذه الصفه» علامت ویرگول گذاشته در حالی که باید دو نقطه بگذارد. یعنی مراد از «هذه الصفه» این است «اَما فی مناقضه انکساغورس» و «اما علی اصول المشائین». یعنی مصنف می گوید حکمی که می خواهم بکنم به این صفت و تفصیل می باشد که طبق مبنای انکساغورس و مشا حکم می باشد.
«اما فی مناقضه انکساغورس»
جواب «اما» عبارت «فهذا القول» است که در سطر دوم می آید. لفظ «اما» را به فتح بخوانید نه به کسر.
نکته: در این جا مصنف تعبیر به «مناقضه» می کند اما در سطر 3 صفحه 242 بیان می کند «اما علی الاصول التی للمشائین» که تعبیر به «مناقضه» نمیکند زیرا این قول که از این گروه نقل شد حرف انکساغورس را نقض می کند.
ترجمه: اما در مناقضه انکساغورس و در قول او به خلیط «یعنی قائل است به اینکه اجزاء با هم مخلوط می شوند و آن مخلوط شدن نحوه های مختلف دارد و بر اثر اختلاف نحوه های اختلاط مرکباتِ مختلف آفریده می شود که تکوّن مختلفات از اختلاطاتِ مختلفه است نه از اجزاء مختلفه».
«و انه مولف من الاجرام المتشابهه الاجزاء»
ضمیر «انه» به «خلیط» بر می گردد و مراد از «خلیط» همه موجوداتی است که از اختلاط آفریده شدند.
ترجمه: همه موجودات مولف از اجرام متشابه الاجزاء هستند. «اگر اجزائشان متشابه است پس فرقشان در چه می باشد. فرق را با عبارت بعدی بیان می کند.
نکته: مصنف تعبیر به «متشابهه الاجزاء» می کند که به لحاظ اندازه و رنگ و حقیقت همه را شامل می شود چون گاهی از اوقات دراقوال ذیمقراطیسی ها گفته می شود که متشابه به لحاظ اندازه هستند و در بعضی اقوال گفته می شود به لحاظ واقعیت و حقیقت متشابه است اما در اینجا مصنف قیدی نیاورده لذا ظاهراً همه را شامل می شود مگر اینکه ابن سینا ناقص نقل کرده باشد.
نکته: مراد از جرم همان جسم است البته رایج است که به فلکیات، جرم می گویند و به عنصریات، جسم می گویند ولی این رایج را گاهی رعایت نمی کنند و به عنصریات جرم می گویند و به فلکیات، جسم می گویند.
مصنف در اینجا تعبیر به جرم کرده که به فلکی و غیر فلکی هر دو اطلاق کرده است.
«و ان تمیزها علی نحو ما یقتضی ضربا من الاختلاط دون ضرب یکون به شیء»
تمیز آنها به مثل آن تمیزی است که نوعی از اختلاط، دون نوع دیگر دارد.
چگونه این نوع اختلاط با آن نوع اختلاط تمیّز دارد؟ این تمیز اختلاط ها اقتضای تمیز اشیاء را می کند. چون اجزاء تمیز ندارند لذا اقتضای تمیز به اجزاء نیست.
«یکون به شیء»: ضمیر «به» به «اختلاط» بر می گردد. به توسط این اختلاطِ مختلف، شیئی حاصل می شود دون شیءٍ. «پس شیئی از اختلاط اول حاصل می شود و از اختلاط دوم شیء دوم حاصل می شود. همانطور که در اختلاط تعبیر به ضربا دون ضرب کرد در تکوّن هم تعبیر به شیء دون شیء می کند»
«فهذا القول لازم لا محیص لانکساغورس عنه»
«هذا القول»: این قولی که در یک جلسه قبل و دو جلسه قبل بیان کردیم.
این قول که دراین دو جلسه بیان شد انکساغورس نمی تواند از آن فرار کند و ملزم است که بپذیرد و به لازم آن هم تن بدهد. لازمش این است که فیل به اندازه پشه آفریده شود در حالی که این لازم انجام نمی شود پس باید دست از قول خودش بردارد.
«فانه یُنسِب التکوُّن کله الی الاختلاط و التمیز»
ضمیر «فانه» به «انکساغورس» بر می گردد.
پس انکساغورس تمام تکوّن را به اختلاط و تمیز نسبت می دهد یعنی معتقد است که تکوّن از این اختلاط ها است اگر تکون از اختلاط ها است اختلاطِ از ریز مقدم بر اختلاط از بزرگ است.


[1] الشفا،ابن سینا،ج4،.س241،س11،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo