< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه اين بحث كه آيا مي توان حركات كيفي را مقايسه كرد يا نه؟/ در جايي كه مقايسه واقع مي شود كدام يك اسرع و كدام يك ابطال و كدام يك مساوي است/ مقايسه پذيري حركات و عدم مقايسه پذيري حركات/ فصل 5/ مقاله 4 فن 1/ طبيعيات شفا.
فيكون الاعتبار مثلا ان هذا و هو يَبيَض اسرع من هذا و هو يَسوَد او مساو له[1]
بحث در مقايسه حركات كيفي علي وجه بعيد بود به اين صورت كه مبدا يكي از اين حركت ها كيفيتي است و مبدء حركت ديگر، ضد آن كيفيت است حال مي خواهيم اين دو حركت كيفي را با هم مقايسه كنيم و ببينيم آيا مساوي اند يا مختلفند. اگر هم مختلفند كدام يك اسرع و كدام يك ابطاء است. مصنف مطلب را تصوير كرد حال مي خواهد مثالش را هم بيان كند. در تبيين مثال همان وضعي كه در جلسه قبل تصوير شد در اين جلسه هم تصوير مي شود.
فرض كنيد در مسافتي كه اين دو كيفيت مي خواهند طي كنند بر روي ديوار كنار هم نصب شده باشند. « البته قبلا گفته شده كه تعبير به مسافت، در حركت إيني است اما در حركت كيفي، تعبير به مسافت نمي شود بلك تعبير به ـ ما يتحرك فيه ـ مي شود ولي بنده تسامحا تعبير به مسافت مي كنم » جسمي بر روي اين مسافت قرار گرفته و جسم ديگر بر روي آن مسافت قرار گرفته است. يكي از اين دو سياه است و مي خواهد سفيد شود و يكي از اين دو سفيد است و مي خواهد سياه شود. از مبدأ شروع مي كنند و در « ما يتحرك فيه » قرار مي گيرند و در پايان به منتها مي رسند. گاهي در يك زمان اين اتفاق مي افتد معلوم مي شود كه در حركت ها مساوي اند گاهي يكي زودتر به منتها مي رسد معلوم مي شود كه آن، اسرع است.
سپس مصنف مي فرمايد مبدأ يكي بياض بود و مبدأ ديگري سواد بود ما اينطور مي گوييم كه اين، مبدا بياض است و اين، ما يتحرك فيهِ بياض است و اين، منتهاي بياض است. يعني سه چيز به بياض نسبت داده شد. نظير همين سه چيز در مسافت ديگر به سواد نسبت داده مي شود و گفته مي شود اين، مبدا سواد است و اين، ما يتحرك فيه سواد است و اين هم منتهاي سواد است. پس مبدا و منتها و ما يتحرك فيهِ در يك جانب و مسافت، به بياض نسبت داده مي شود و نظير همين را به سواد نسبت مي دهد. در اين صورت اگر زمان ها يكي بود سرعت ها هم مساوي است و اگر زمانِ يكي زودتر و زمان يكي ديرتر است آن كه زمانش زودتر است اسرع مي باشد و آن كه زمانش ديرتر است ابطاء مي شود.
توضيح عبارت
فيكون الاعتبار مثلا ان هذا و هو يبيض اسرع من هنا و هو يسود
اعتبار و لحاظي كه در دو مسافت بود به اين صورت است كه يكي از بیاض به سمت سواد می رود که « یسود » می شود و یکی از سواد به سمت بياض مي رود كه « يبيض » مي شود. مصنف مي فرمايد آن كه سفيد مي شود به عنوان مثال، سريعتر است از آنكه به سمت سياهي مي رود يا هر دو مساوي اند. اين مطالب به عنوان مثال گفته مي شود ممكن است مثالهاي ديگري آورده شود يا همين مثال بر عكس شود.
ترجمه: همانا اين متحرك كه در حالي كه از سواد سمت بياض مي رود اسرع است از آن يكي كه از بياض به سمت سواد مي رفت.
او مساو له
يا ممكن است زمان ها يكي باشد و گفته شود اين كه به سمت بياض مي رود مساوي با آن چيزي است كه به سمت سواد مي رود.
حتي تكون نسبه ما منه ابتداء و ما اليه انتهاء و ما كان فيه الي البياض كتبه نُظَرائها من ذلك الجانب الي السواد
« الي البياض » متعلق به « نسبه » است.
« نظرائها » يعني نظيرهاي اين سه، كه عبارت از « ما منه ابتداء » و « ما اليه انتها » و « ما كان فيه » است.
« الي السواد » متعلق به « نسبه » است.
عبارت « حتي تكون ... » بيان براي « مساو له » است يعني وقتي كه دو مساوي با هم مي روند به اين صورت گفته مي شود كه مبدء به بياض نسبت داده مي شود و نظير همين نسبت، به سواد هم داده مي شود و گفته مي شود الان متحرك در مبدء است « هم آن متحركي كه به سمت بياض مي رود هم آن متحركي كه به سمت سواد مي رود ». وقتي كمي جلوتر رفتند گفته مي شود متحركي كه به سمت سواد رفت ثلثِ ما يتحرك فيه را طي كرد و متحركي هم كه به سمت بياض رفت ثلث ما يتحرك فيه را طي كرد وقتي جلوتر مي رود گفته مي شود اين متحرك، دو ثلث را طي كرد و آن متحرك هم دو ثلث را طي كرد تا در آخر گفته مي شود كه اين متحرك به منتها رسيد آن ديگري هم به منتها رسيد. نظير اين سه كه به بياض نسبت داده مي شود به سواد هم نسبت داده مي شود.
مصنف، تساوي را به اين صورت بيان مي كند هر نسبتي كه به بياض داده شود نظير همان نسبت به سواد داده شود چه اين نسبت مربوط به مبدأ باشد چه مربوط به منتها باشد چه مربوط به ما يتحرك فيه باشد.
« من ذلك الجانب »: از همان جانبي كه متحرك دوم حركت مي كند. یعنی هر نوع نسبتی که به این متحرک به لحاظ مبدأ داده می شود به آن هم همین نسبت را بدهید. به عبارت دیگر اگر می گویید این متحرک، در مبدأ است بگویید آن متحرک هم در مبدأ است و اگر می گویید این متحرک، در منتها است بگویید آن متحرک هم در منتها است و اگر می گویید این متحرک، در ثلثِ ما یتحرک فیه است بگویید آن متحرک هم در ثلثِ ما یتحرک فیه است. در اینصورت فهمیده می شود که حرکت این دو مساوی است.
ترجمه: تا اينكه باشد نسبت مبدأ و منتها و مسافت به بياض مانند نسبت نظير اين سه از آن جانب به سواد « اما اگر نسبت اين متحرك، نظير ‌آن متحرك نبود مثلا در مبتدا با هم بودند ولي در ما يتحرك فيه اينطور گفتيد: آن متحركي كه به سمت بياض مي رود، دو ثلث را رفته است و آن متحركي كه به سمت سواد رفته يك ثلث را رفته است در اينجا نظير نسبتي كه به بياض داده شده به سواد داده نشده است پس تساوي نيست و يكي سريعتر از ديگري است».
و هذا وجه غیر متحقق بحسب الاصول
« هذا »: اين وجه بعيد.
ترجمه: اين وجه بعيد به حسب اصول و قواعد، متحقَّق نيست.
دو كاسه كه پُر از آب هستند و هر دو از جنس مس باشد به يك اندازه حرارت بدهيد بعداً هر دو را در يك هوا قرار دهيد « نه اينكه يكي را در هواي سرد و يكي را در هواي گرم قرار دهيد » اين دو با هم شروع مي كنند حرارتشان را از دست مي دهند و به برودت مي رسند. یعنی با هم شروع به از دست دادن مي كنند و با هم به برودت خاص مي رسند و در اين فاصله اي كه به سمت برودت می روند، هر جا كه درجه بگذاريد مي بينيد درجه ي اين با درجه ي آن مساوي است. اما يكي از گرما به سمت سرما برود يا از سرما به سمت گرما برود و ديگري برعكس باشد. مصنف مي فرمايد نمي توان تساوي را در همه جا درست كرد و شايد نتوان سرعت و بطو را هم درست كرد. در جايي كه هر دو از حرارت به سمت برودت مي روند و شرائط هم مساوي مي شوند ممكن است حركت، مساوي باشد اما در اين مورد دوم اگر شرائط را هم مساوي كنيد « يعني هر دو را در كاسه مس قرار دهيد و در يك هواي خاص قرار دهيد » باز هم نمي توان گفت كه هر دو مساوي هستند. شايد در مورد دوم در حرارت و برودت اشكال شود كه اگر هر دو در يك هوا گذاشته شوند مثلا در آفتاب گذاشته شوند كاسه اي كه گرم است به سمت سردي نمي رود چون حرارت نمي گذارد كه به سمت سردي برود اما آن كاسه اي كه سرد است به سمت گرمي مي رود چون خورشيد آن را گرم مي كند و مقداري تساوي به هم مي ريزد. در بياض و سواد هم ممكن است به همين صورت باشد كه نتوان درجه بندي كرد لذا مصنف مي فرمايد اين وجه بعيد، به حسب قواعد، محقَّق نمي شود اما در فرض، حاصل مي شود بر خلاف وجه قريب كه در خارج هم اتفاق مي افتد.
صفحه 279 سطر 3 قوله « و قد يعرض »
مطلب بعدي اين است كه وقتي دو شئ مقايسه مي شود گاهي به طور مطلق مقايسه مي شوند گاهي به طور مقيد مقايسه مي شوند. مثلا گاهي يك مشي با مشي ديگر مقايسه مي شود و گفته مي شود اين مشي سريعتر از آن مشي است. اما گاهي قيد آورده مي شود و گفته مي شود « مشي يوزپلنگ سريعتر از مشي آهو است ». در اين فصل نظر به خود مشي نيست بلكه نظر به مشي يوزپلنگ با قيد « يوزپلنگ بودن » و به مشي آهو با قيد « آهو بودن » است. مثالي كه مصنف مي زند مثال طيران كركس با طيران گنجشك است كه مقيد می باشد اما گاهي خود طيران لحاظ مي شود بدون اينكه نظر شود به اينكه اين طيران از كركس واقع شده يا از گنجشك صادر شده است. در اينجا گفته مي شود اين طيران، بيشتر بوده و آن طيران، كمتر بوده است. اين مقايسه صحيح است اما اگر طيرانِ كركس به قيد اينكه كركس است با طيران گنجشك به قيد اينكه گنجشك است مقايسه شود طرفين مقايسه يكسان نيستند. در اينجا آيا مي توان مقايسه كرد يا نه؟ وقتي مقايسه ي مطلق صحيح است آيا مقايسه مقيد هم صحيح است يا نه؟ مصنف مثال ديگري مي زند به اينكه دو آب با هم سنجيده مي شوند هر دو حرارت داده مي شوند و متخلخل می شوند سپس گفته مي شود تخلخل اين آب بيشتر از تخلل آب ديگر است. اينجا مقايسه اي كه انجام شد در واقع مقايسه ي مطلق است. اما گاهي مقايسه مقيد است مثلا تخلخل آب با تخلخل هوا مقايسه مي شود به اينصورت كه آب و هوا، حرارت داده مي شوند و گفته مي شود تخلخل هوا بيشتر از تخلخل آب شد. در اين مثال اگر مراد، اصل تخلخل باشد و به هوا بودن و آب بودنش توجه نشود اشكالي ندارد اما اگر قيد شود و گفته شود تخلخل آب به اينكه تخلخل آب است با تخلخل هوا به اينكه تخلخل هوا است در اينصورت چنين مقايسه اي غلط است.
خلاصه: در مقايسه كردن سه حالت درست شد كه عبارتند از:
1ـ تخلخل آب با تخلخل آب. اين مقايسه جايز است.
2ـ تخلخل آب با تخلخل هوا به شرطي كه فقط به تخلخل نظر شود و قيد آب و هوا لحاظ نشود. اين مقايسه هم جايز است.
3ـ تخلخل آب به قيد اينكه براي آب است با تخلخل هوا به قيد اينكه براي هوا است. اين مقايسه صحيح نيست بايد بررسي شود كه چرا صحيح نيست؟
توضيح عبارت
و قد يعرض ان يكون شيئان متقايسين علي الاطلاق و لا يكونان متقايسين بالنسبة الي شئ
« و لا يكون » عطف تفسير بر جمله قبل است و « مقايسه علي الاطلاق » را معنا مي كند.
ترجمه: گاهي اينچنين اتفاق مي افتد كه دو شئ با هم قياس مي شوند به نحو مطلق، و مقايسه نسبت به شئ ديگر نباشند.
فان الكبير و الصغير في الماء من حيث هو ماء غير الكبير و الصغير في الهواء من حيث هو هواء لان غايه الكبر في الماء ليس مثل غايه الكبر في الهواء
اين عبارت بيان براي « لا يكونان متقايسين بالنسبه الي شئ » است و بهتر است كه گفته شود بيان براي منفي یعنی « يكونان متقايسين ... » است يعني مي خواهد اطلاق را بيان كند مي گويد به اين صورت نباشد بلکه كبير و صغير در آب با كبير و صغير در هوا ملاحظه شود.
ترجمه: كبير و صغير در آب از اين جهت كه آب است غير از كبير و صغير در هوا است از اين جهت كه هوا است. چون غايت كِبر در آب مثل غايت كِبر در هوا نيست « يعني آب اگر بخواهد بالاترين حجم خودش را پيدا كند بايد تخلخل پيدا كند هوا هم اگر بخواهد بالاترين حجم خودش را پيدا كند بايد تخلخل پيدا كند ولي تخلخل هوا بيشتر از تخلخل آب است و اين دو يكي نيستند لذا كِبر هوا بيشتر از كِبر آب است مثلا فرض كنيد به اندازه يك متر مكعب آب هست و به اندازه يك متر مكعب هوا هست وقتي اينها متخلخل شوند يك متر مكعب از آب، مثلا يك متر و يك سانت مي شود. ولي هوا، يك متر و ده سانت مي شود. پس كِبَري كه آب پيدا مي كن با کِبَری که هوا پیدا می کند يكي نيست. هكذا كِبَري كه در نارِ متخلخل حاصل شده بيشتر است از كِبَري كه در هواي متخلخل حاصل شده است.
و كذلك في الصغر
همانطور كه آب و هوا در كِبَر تفاوت دارند در صِغَر هم تفاوت دارند يعني اگر آب و هوا را متكاثف كنيد نتيجه ي يكسان ندارند زيرا هوا، صغيرتر از آب مي شود چون اگر هوا فشرده شود خيلي كوچكتر مي شود.
و اذا تخلخل الماء الي كبر الهواء كان للحركه حد دون حد تخلخل الهواء الي كبر النار
« دون » به معناي « غير » است.
وقتي آب را متخلخل كرديد تا آن را به هوايي كه كبير شده برسانید حركت، حدّي دارد غير از آن حدي كه تخلخل هوا نسبت به كِبر نار دارد. مثلا فرض كنيد آب و هوايي داریم كه هوا بزرگتر از آب است. آب را متخلخل مي كنند تا به اندازه هوا شود سپس هوا و آتشي هست كه اين آتش بزرگتر از هوا هست و آن هوا را متخلخل مي كنند تا به اندازه نار شود. در اينجا تخلخل بايد به چه مقدار طول داده شود تا آب به اندازه هوا شود و هوا به اندازه نار شود؟
مصنف مي فرمايد تخلخلي كه براي تبديل اندازه آب به اندازه هوا لازم است بيشتر می باشد از تخلخلي كه براي تبديل هوا به اندازه نار لازم است. به عبارت ديگر حركت به سمت تخلخل در آب با حركت به سمت تخلخل در هوا با هم مساوي نيستند.
فاذا أُخِذت هذه الحركات في الكبر مطلقا و في الصغر مطلقا كان ذلك متقايسا و اما مقايسه الكبر الناري الي الكبر الهوائي فلبس بجائز
تا اينجا مورد بحث را تبيين كرد اما از اينجا مي خواهد حكم را بيان كند كه كِبرِ مطلق و صغر مطلق قابل مقايسه هستند اما مقايسه كبر ناري با كبر هوائي جايز نيست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo