< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/06/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان كلام گروهی در توجیه حركت دورانی فلك به اینكه نار و ارض با هم ممزوج می شوند و قوه ی مزاجیه به وجود می آید و بررسی آن توسط مصنف/ آیا آسمان نوع پنجمی غیر از انواع چهارگانه عناصر است یا نه؟/ فصل3/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و الذین قالوا ایضا انها قد حدت فیها قوه مزاجیه محركه هذه الحركه البسیطه فقد اخطاوا[1]

بحث در تركب فلك و حركت فلك و شكل آن بود. شكل فلك از صفحه 19 شروع می شود اما بحث در تركب فلك و حركت آن شروع شده بود و به بعضی از مباحث آن اشاره شد.

گروهی گفته بودند فلك از جنس عناصر است و مخالف با عناصر نیست. مصنف معتقد است كه فلك نوع پنجم است نه از سنخ خاك است نه از سنخ هواست نه از سنخ آب و نه از سنخ آتش است و نه مركب از این چهار تا یا بعض این چهار تا می باشد. اما گروهی معتقد بودند كه فلك نوع پنجم نیست بلكه از سنخ عناصر است و مدعی بودند كه فلك مركب از ارض و نار است یعنی این دو عنصر وقتی با هم تركیب می شوند فلك درست می شود.

مركبات عنصری كه در زمین هستند مثل جماد و نبات و حیوان، از چهار عنصر تشكیل می شوند. بعضی از مركبات عنصری مثل كائنات الجو از دو چیز تركیب می شوند مثل بخار و دود و شهاب و ستاره های دنباله دار. اما این گروه معتقد است كه فلك مثل ستاره های دنباله دار است و از دو عنصر تشكیل می شود که عبارت از خاك و نار است. بعدا درباره ی قوه ی محركه ی فلك بحث كردند. دو قوه در فلك وجود دارد كه یكی قوه ی نار می باشد كه حركت به سمت بالا را طلب می كند و دیگری قوه ی خاك می باشد كه حركت به سمت پایین را طلب می كند. بعداً گفتند این دو حركت با هم درگیر می شوند. بر اثر درگیری این دو قوه، یك حركت مستدیر تولید می شود. پس قوه ی محركه ی مستدیره برای افلاك قائل نبودند.

در این جلسه مصنف می خواهد قول كسانی را نقل كند كه برای حركت دورانی فلك توجیه دیگری دارند. این گروه معتقد است كه خاك و نار با هم ممزوج می شوند و قوه ی خاك و قوه ی نار هم بعد از امتزاج محلشان سالم نیستند بلكه با هم درگیر می شوند و فعل و انفعال می كنند و قوه ی جدیدی كه اسم آن را قوه ی مزاجیه می گذاریم تولید می شود و این قوه ی مزاجیه نه قوه ی خاك است نه قوه ی نار است بلكه حاصل از فعل و انفعال این دو قوه است. پس این گروه دو قوه ی مستقل برای فلك قائل نشدند تا با درگیری این دو قوه، حركت دورانی فلك توجیه شود.

توضیح عبارت

و الذین قالوا ایضا انها قد حدت فیها قوه مزاجیه محركةٌ هذه الحركه البسیطه فقد اخطاوا

« ایضا »: همانطور كه آن قائلین به تركبِ فلك از ارض و نار گفتند این گروه هم گفتند ولی آنها قائل شدند كه مقتضاهای دو قوه، حركت دورانی درست می كند اما این گروه، مقتضاها را مطرح نكردند اینها گفتند قوه ی ثالثی كه از فعل و انفعال این دو قوه حاصل می شوند این حركت را ایجاد می كنند. می توان لفظ « ‌ایضا » را مرتبط به « فقد اخطاوا » هم كرد یعنی كسانی كه اینچنین گفتند آنها هم خطا كردند همانطور كه حرف گروه قبلی كه خواندیم خطا بود.

ضمیر « انها » ضمیر قصه است اگر «‌ انه » بود ضمیرشان گرفته می شد.

ضمیر « فیها » به « افلاك » یا « سماء » برمی گردد.

ترجمه: كسانی كه اینچنین گفتند كه شان و داستان این است كه در افلاك، قوه ی مزاجیه حادث شده « اما نه آن قوه ی ناری و ارضی بلكه » قوه ی مزاجی كه فلك را حركت می دهد به این نحوه از حركت بسیطه « یعنی حركت دورانی » اینها خطا كردند.

و ذلك لان القوه المزاجیه توجب من جنس یوجب ما عنه امتزجت بحسب الغالب

« ذلك »: خطای این گروه به این جهت است. نسخه صحیح « من جنس موجب » به جای « من جنس یوجب » است كه لفظ « جنس » به « موجَب » اضافه شده و « موجب » هم به « ما » اضافه شده است كه مراد از « ما » كنایه از عنصر است.

« بحسب » را یا متعلق به « امتزجت » بگیرید یا متعلق به « توجب » بگیرید.

بیان اشكال: مصنف بیان می كند قوه ی مزاجیه كه حاصل از دو قوه ی ناریه و ارضیه است آیا از دو قوه ی ناریه و ارضیه ی مساوی تشكیل شده یا از دو قوه ی مختلف تشكیل شده است؟ یعنی یكی از این دو قوه غلبه دارد و دیگری ضعف دارد.

این بحثی كه مطرح شد درباره ی قوه مطرح شد شاید كسی بگوید قوه، قوه ی واحده است و لذا درباره ی قوه ی واحده گفته نمی شود كه آیا آن دو قوه ی قبلی موجودند تا گفته شود آن دو قوه مساویاً موجودند یا مختلفاً مساوی اند؟

پس بحث غلبه و تساوی در خود قوه نمی آید بلكه بحث غلبه و تساوی در ارض و نار می آید كه با هم تركیب شدند و قوه ی آنها فعل و انفعال كرد و قوه ی واحد درست كرد آیا آن ارض و نار مساوی اند یا یكی غلبه دارد؟ اگر یكی غلبه داشته باشد حركت به مقتضای آن غالب انجام می شود یعنی اگر نار غلبه داشت حركت فلك به سمت بالا است و اگر ارض غلبه داشت حركت فلك به سمت پایین است. اگر هیچكدام غلبه نداشت حركت فلك به سمت پایین و بالا منع می شود و فلك در همان جا كه هست باید ساكن بماند.

مصنف در ادامه ی اشكال بیان می كند آنچه كه فلك از آن ممتزج شده نار و ارض است نار و ارض دارای موجَب و مقتضایی است « لفظ مقتضا در علت ناقصه است یعنی اگر شرط و عدم المانع حاصل شد آن شیء موجود می شود اما لفظ موجب در علت تامه گفته می شود لذا لفظ موجب قویتر است » این موجب كه عبارت از حركت می باشد دارای دو جنس است یكی مستقیم و یكی مستدیر است. جنس مستقیم هم دارای دو جنس است كه عبارت از جنس مستقیم الی العلو و جنس مستقیم الی السفل است.

پس قوه ی مزاجیه، موجَبی دارد كه آن موجَب هم دارای جنسی است آن جنس باید اجرا شود فرض كنید غلبه با خاك است، موجَبِ این جسمِ غالب، حركتِ مستقیمِ الی السفل است. حركت باید از همین جنس باشد یعنی حركت باید به سمت پایین باشد. فرض كنید جسم غالب، نار است، مقتضا و موجَبِ نار، حركت الی العلو است لذا از این جنسِ حركت باید انجام بگیرد یعنی حركتِ الی العلو باید انجام بگیرد. حركت دورانی هیچكدام از این دو حركت نیست. اگر بگویید حركت دورانی، موجَبِ آن قوه ی مزاجیه است می گوییم قوه ی مزاجیه از كجا آمده است؟ جواب داده می شود به اینكه از این دو قوه آمده است. این دو قوه، اگر حركت دورانی را ایجاب نمی كنند آن قوه ی مزاجیه هم حركت دورانی ایجاب نمی كند. حركت دورانی جنس دیگری است و مخالف با این جنس می باشد. اگر در قوه ی مزاجیه، ارض غالب باشد قوه ی مزاجیه هم باید طبق قوه ی ارضیه عمل كند و اگر نار غالب باشد قوه ی مزاجیه هم باید طبق قوه ی ناریه عمل كند.

ترجمه: عنصری كه موجَب « و مقتضایی دارد اگر غلبه با آن عنصر بود قوه ی مزاجیه ایجاب می كند حركتی را كه از جنس همین مقتضا باشد « یعنی اگر قوه ی غالبه، مقتضایش حركت الی العلو است قوه ی مزاجیه هم حركت الی العلو می دهد و اگر قوه ی غالبه، مقتضایش حركت الی السفل است قوه ی مزاجیه هم حركت الی السفل می دهد اینطور نیست كه قوه ی غالب، الی العلو یا الی السفل را اقتضا كند و قوه ی مزاجیه چیز دیگری خارج از این دو كه حركت دورانی می باشد، اقتضا كند ».

ترجمه ی تحت اللفظی: به خاطر اینكه قوه ی مزاجیه موجب می شود حركتی را كه از جنس و سنخ حركتِ آنچه كه ممزوج شده می باشد به حسب غالب.

او یمنع الطرفین

این عبارت عطف بر « توجب » است یعنی قوه ی مزاجیه یا موجِبِ حركت از سنخ حركتِ عنصر غالب می شود یا اگر غلبه ای نبود همین قوه ی مزاجیه طرفین را منع می كند یعنی هم حركت الی العلو و هم حركت الی السفل را منع می كند.

و لیست المستدیره البسیطه من جنس المستقیمه و لا هی امتزاج من مستقیمن متقابلین

این عبارت دنباله ی بحث است و علاوه بر آن، زمینه برای بحث بعدی است لذا بنده ـ استاد ـ نمی دانم كه آیا مصحح كتاب كار خوبی كرده كه این عبارت را سرخط نوشته یا نه؟

اشكالی كه بیان شد این بود كه قوه ی مزاجیه، یا ایجاب حركت الی العلو می كند یا ایجاب حركت الی السفل می كند یا ایجاب سكون می كند. اما ایجاب حركت مستدیره ندارد. كسی ممكن است اشكال كند و بگوید حركت مستدیره از اینها درست شود مصنف با عبارت « و لیست المستدیره ... » جواب می دهد و می فرماید آنچه كه قوه ی مزاجیه اقتضا می كرد حركت مستقیمه یا سكون بود. حركت مستدیره نبود. مستدیره از جنس مستقیمه نیست. بله اگر مستدیره از جنس مستقیمه بود گفته می شد قوه ی مزاجیه مستقیمه را اقتضا كرده است و به تبع مستقمیه، مستدیره را اقتضا كرده است یا اگر مستدیره مركب از دو مستقیمه بود گفته می شد قوه ی مزاجیه، این دو قوه ی مستقیمه را اقتضا كرده و مستدیره هم كه از این دو قوه درست می شود پس آن را هم اقتضا كرده است ولی مستدیره نه از جنس مستقیمه است و نه مركب از دو مستقیمه است پس مستدیره از كجا آمد؟

توجه كردید كه این عبارت چون دنباله ی اشكال قبل است نباید سر خط نوشته شود و چون زمینه برای اشكال بعد است می تواند سر خط نوشته شود.

ترجمه: مستدیره ی بسیطه از جنس مستقیمه نیست و از امتزاج دو مستقیمه هم نیست.

« البسیطه »: مصنف قید « البسیطه » را آورده تا بفهماند كه تركب از مستقیمن هم نیست چون مستدیره، بسیط است ولی مركب از مستقیمتین، مركب می باشد. لذا مصنف در ادامه می گوید « و لا هی امتزاج من مستقیمین متقابلین ». مراد از « مستقیمین متقابلین » یعنی حركت الی العلو و الی السفل.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo