< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان شكل طبیعی فلك/ بیان شكل فلك/ فصل 3/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و لما كان الحق هو ان السماء بسیطه و انها متناهیه فالواجب ان یكون شكلها الطبیعی كریا[1]

بعد از اینكه درباره ی تكوّن فلك و حركت استداره ای آن بحث شد الان می خواهد درباره شكل فلك بحث كند و بعد از اینكه بحث درباره ی شكل فلك مطرح شد این بحث درباره عناصر ادامه داده می شود تا درباره ی شكل عناصر هم بحث شده باشد.

ابتدا درباره فلك بحث می شود و گفته می شود فلك یك جرم بسیط است و جرم بسیط باید شكل بسیط داشته باشد و شكل بسیط، كره است. پس فلك باید كروی باشد. این استدلال كه بیان شد دارای چندین مقدمه است كه باید همه مقدماتش اثبات شود.

مقدمه اول: فلك، جسمی بسیط است. این مقدمه احتیاج به اثبات دارد و قبلا بیان شده بود.

مقدمه دوم: این جسم بسیط، متناهی است چون اگر متناهی نباشد شكل ندارد. این مقدمه هم در جای خودش ثابت شده چون تناهی ابعاد ثابت شده نتیجه می دهد كه افلاك نمی توانند نامتناهی باشند بلكه باید متناهی باشند و اگر متناهی باشند دارای شكل خواهند بود.

مقدمه سوم: اگر جسمی بسیط است شكلش هم باید بسیط باشد. دلیل بر این مدعا چه می باشد؟ شكل، حاصل نیروی موجود در جسم است چون بحث ما در شكل طبیعی است نه قسری. شكل قسری از بیرون بر این جسم تحمیل می شود در اینصورت آن تحمیل كننده هر اقتضایی كه دارد بر این جسم وارد می كند و شكلی را كه مقتضای خودش است به این جسم می دهد. الان بحث در شكل طبیعی است نه تحمیلی پس باید این شكل از درون خود جسم حاصل شود یعنی به توسط نیرویی كه در جسم است حاصل شود. جسم بسیط فقط یك نیرو دارد « اما جسم مركب به تعداد اجزاء تركیبی اش می تواند نیرو داشته باشد » و قوه ی واحده طبق قاعده ی الواحد فقط یك اثر و یك مقتضا دارد. پس شكلی را اقتضا می كند كه آن شكل فقط یك امر داشته باشد كه شكل بسیط می باشد. مكعب، یك شكل است ولی بسیط نیست یعنی دارای یك امر نیست. مكعب، هم دارای سطح و هم دارای خط هم دارای نقطه است. سطح مكعب و خطوط و نقاط آن، چند تا می باشد. پس نمی تواند یك شكل بسیط باشد. اما كره اینگونه نیست. كره یك امر دارد و آن، سطح مدور است. در كره خط و نقطه و سطوح متعدد وجود ندارد پس كره یك شكل بسیط است بنابراین اگر نیروی بسیط، شكلی را تقاضا كرد آن شكل باید بسیط باشد چون نیروی بسیط واحد است و واحد جز واحد طلب نمی كند. پس این نیروی بسیط، شكل بسیط می خواهد. پس اینكه گفته شد « جسم بسیط، شكل بسیط را اقتضا دارد » روشن شد مطلب بعدی این است كه شكل بسیط، كره است توضیح بحث این هم بیان شد.

تا اینجا مقدمات دلیل توضیح داده شد الان دوباره مقدمات را تكرار می كنیم و می گوییم:

مقدمه اول: سماء، بسیط است. « مراد از سماء، فلك است ».

مقدمه دوم: سماء متناهی است. پس باید دارای شكل باشد.

مقدمه سوم: شكل سماء بسیط است.

مقدمه چهارم: شكل بسیط، كره است.

نتیجه: سماء به شكل كره است.

توضیح عبارت

و لما كان الحق هو ان السماء بسیطه و انها متناهیه فالواجب ان یكون شكلها الطبیعی كریا

ترجمه: چون حق این است كه اولا آسمان بسیط است و ثانیا متناهی می باشد « متناهی بودن آسمان ایجاب می كند كه شكل داشته باشد و بسیط بودنش ایجاب می كند كه شكل بسیط داشته باشد و شكل بسیط، كره است. پس بسیط بودن فلك ایجاب می كند كه فلك، كره باشد » پس واجب این است كه شكل طبیعی آسمان باید كروی باشد.

و الواجب ان یكون الطبیعی موجوداً لها

ممكن است كسی اینگونه بگوید: شكل طبیعی كرویت است ولی شاید فلك، كره نباشد اگر چه لایق كرویت است یعنی فقط امكان كرویت برایش حاصل باشد. اگر كرویت وجود ندارد نمی توان ثابت كرد كه فلك، شكل كره دارد. چون ممكن است از بیرون، عاملی ایجاب كرده كه فلك، شكل كرویت نداشته باشد و كره نباشد. جواب می دهند و می فرماید واجب این است كه شكل طبیعی برای سماء موجود باشد. این مطلب هم احتیاج به استدلال دارد به چه علت باید شیء، شكل طبیعی داشته باشد؟ استدلال بر این مطلب در ادامه بحث بیان می شود و در فن اول هم گذشت و بیان شد كه اگر شیئی، قسری را قبول كرد حتما طبیعتی دارد كه آن طبیعت، قسر را قبول می كند و طبیعتِ مقسوره می شود الان هم همین مطلب بیان می شود كه بر فرض برای فلك قاسری قائل شوید باید مدعی شوید كه شكل طبیعی هم دارد اما قاسر این شكل را بر فلك تحمیل كرده است بنابراین نمی توان گفت كه شكل طبیعی فقط در حد امكان است بلكه باید مدتی شكل طبیعی را داشته باشد، اما در فلك، قاسر نمی تواند بیاید سپس شكل طبیعی كه برای فلك حاصل است همیشه حاصل و موجود است. پس شكل طبیعی باید برای فلك موجود باشد و صرفِ ممكن بودنش كافی نیست. وجود شكل طبیعی هم باید دائمی باشد چون قاسر نمی تواند آن را بگیرد.

و الا لو وجد لها غیر الطبیعی لكان یقبل جرمها الازاله عن الشكل الطبیعی و كان یقبل التمدید و التحریك علی الاستقامه الی جهات الاستقامه و بالقسر

مصنف از اینجا وارد استدلال بر این مطلب می شود كه چرا فلك باید دارای شكل طبیعی باشد. دلیل بر این مطلب در فن اول بیان شد مصنف خلاصه دلیل را در اینجا بیان می كند.

توجه می كنید كه مصنف نمی خواهد فقط ثابت كند كه این شكل طبیعی برای فلك در یك لحظه یا بیش از یك لحظه وجود دارد بعداً از آن گرفته می شود بلكه می خواهد ثابت كند كه این شكل طبیعی دائما برای فلك موجود است.

بیان دلیل: اگر قاسر فلك را از شكل طبیعی خارج كند می گوییم هر موجودی كه از شكل طبیعی خارج می شود وقتی قاسر دست از قسر خودش بر دارد آن موجود به سمت شكل طبیعی خودش برمی گردد « مگر در زمین و مثل زمین كه اگر از شكل طبیعی خودش خارج شود دوباره به شكل طبیعی برنمی گردد یعنی اگر قسمتی از خاك را برداشتید و یك گودی حاصل شد این قسمت از كره ی زمین فرورفتگی پیدا می كند و این فرورفتگی پُر نمی شود و مانند آب نیست كه اگر مقداری از آب را بردارید تا گود شود بلافاصله آن قسمتِ گود شده توسط آب پُر شود » در باب حركت این مطلب بیان شد كه اگر سنگی را از مكان خودش خارج كنید و آن را رها كنید به مكان طبیعی خودش برمی گردد. در شكل هم همین وضع است یعنی اگر شیی را از شكل طبیعی خودش خارج كردید به شكل طبیعی خودش برمی گردد. شكل طبیعی فلك، كره است اگر از حالت طبیعی خارج شود به چه صورت از كرویت در می آید؟ باید دو طرف آن مقداری كشیده شود و از دو طرف دیگر هم مقداری فشار داده شود مثلا از دو طرف قطب آن را فشار دهید و از دو طرف مشرق و مغرب آن را بِكِشید و تمدید كنید تا به صورت مكعب در بیاید. مثلا اگر بخواهید به شكل مخروط در بیاورید باید آن را از دو طرف فشار دهید تا نوك آن به سمت بالا برود. در این حالت كره چه حركتی انجام می دهد؟ وقتی به سمت داخل فشار می دهید كره، حركت مستقیم می كند وقتی هم از دو قطب، كشیدگی پیدا می كند باز هم حركت مستقیم می كند مثلا وقتی به داخل می رود حركت عرضیِ مستقیم می كند و وقتی تمدید پیدا می كند حركت طولی مستقیم می كند. در هر صورت حركت آن، حركت مستقیم است نه دورانی.

پس توجه كردید كه فلك حركت مستقیم می كند اما با فشاری كه بر آن وارد می شود. اگر قسری در فلك رخ بدهد می توان اینگونه حركت مستقیمی برای فلك قسراً درست كرد اما بعداً قاسر، فلك را رها می كند « چون قاسر نمی تواند دوام بیاورد » وقتی قاسر، قسر خودش را رها كرد فلك چه كار می كند؟ باید به شكل طبیعی بر گردد اما به چه صورت به شكل طبیعی برمی گردد؟ باز هم با حركت مستقیم به شكل طبیعی برمی گردد و حركت دورانی نمی كند. این حركت مستقیمی كه می كند تا به شكل طبیعی بر گردد حركت مستقیم طبیعی است نه قسری. در اینصورت لازم می آید حركت طبیعی فلك حركت مستقیم باشد ولو یك لحظه باشد. ما اجازه ندادیم كه حركت طبیعی فلك، حركت مستقیم باشد بلكه بیان كردیم حركت استداره است. پس معلوم می شود كه قاسر از ابتدا نتوانسته این را از شكل طبیعی بیرون ببرد چون اگر از شكل طبیعی بیرون ببرد این تالی فاسد را دارد كه به صورت طبیعی به شكل طبیعی بر گردد كه حركت مستقیم است و این باطل است لذا از ابتدا اجازه داده نمی شود كه قاسر بیاید و شكل طبیعی را از فلك بگیرد. بنابراین شكل طبیعی فلك موجود بوده و موجود هم هست و موجود خواهد بود. پس اینگونه نیست كه شكل طبیعی فقط در حد امكان برایش باشد بلكه موجود است.

توضیح عبارت

لفظ « الا » می فهماند كه قیاس، قیاس استثنایی است. نوعا بعد از لفظ « الا » مقدم حذف می شود اما در اینجا حذف نشده و مصنف آن را آورده است. لذا مراد از « الا » یعنی « و لو وجد لها غیر الطبیعی » یعنی اگر برای فلك شكل غیر طبیعی موجود شود. در عبارت قبل بیان می گردد « الواجب ان یكون الطبیعی موجودا لها » یعنی شكل طبیعی برای فلك وجود دارد اما الان با « الا » دلیل آورد و می فرماید اگر از شكل طبیعی بیرون آمد. مصنف حرف شرط را هم تكرار كرده چون یكبار لفظ « لو » آمده و بار دیگر لفظ « الا » آمده كه به معنای « ان لا یكون الطبیعی موجودا لها » می باشد.

ترجمه: اگر برای آسمان، غیر شكل طبیعی یافت شود لازمه اش این است كه جرم فلك ازاله از شكل طبیعی را قبول كند « یعنی قسر قاسر را بپذیرد و با حركت مستقیم به شكل دیگری غیر از شكل كره در بیاید » و لازمه ی اینكه شكل غیر طبیعی پیدا كند این است كه تمدید را بپذیرد « تمدیدی را كه ما برای فلك ایجاد می كنیم چون ما فلك را از دو طرف فشار می دهیم یا از دو طرف آن را می كِشیم. و این تمدید یك نوع تحریك علی الاستقامه است لذا اگر تمدید را قبول كرد تحریك علی الاستداره را هم قبول می كند. » به سمت جهات استقامه «‌جهات استقامه عبارت از علو و سفل بود. اگر جهات را حقیقی لحاظ نكنید سمت راست و سمت چپ هم جهت می شود جلو و عقب هم جهت می شود كه همه، جهاتِ استقامت می شوند ».

سوال: ما هر جای زمین بایستیم زمین در زیر پای ما قرار دارد و فلك بالای سر ما قرار دارد. پس همه جای فلك، فوق است و همه جای زمین، تحت است. به تعبیر دیگر همه جای محیط، فوق است و همه جای مركز، تحت است.

جواب: این كلام، صحیح است. اما اگر جسم دیگری غیر از فلك را در همین محدوده تمدید كنیم یعنی مثلا مومی را بِكِشیم این موم از هر طرف كشیده شود به سمت فوق و سفل می رود حتی اگر به سمت راست و چپ كشیده شود باز هم به سمت فوق كشیده می شود یعنی طرف راست و چپ آن فلك قرار گرفته است. اما توجه كنید كه ما می خواهیم خود فلك را بكشیم نه جسمی كه در درون فلك است. اگر خود فلك را بخواهید بكشید بالای آن چه می باشد؟ پایین آن چه می باشد؟ در فلك سمت راست و چپ پیدا می شود حتی فوق و سفل حقیقی هم ندارد و خودش فوق و سفل است. در اینجا باید همه چیز را اعتبار كرد.

« و بالقسر »: در نسخه های خطی واو نیامده اگر چه باشد باز هم معنا می شود لفظ « بالقسر » متعلق به « یقبل » است یعنی این فلك، بالقسر، تمدید و تحریك علی الاستقامه و به جهات استقامه را قبول كند.

و كل ما قسر عن موضعه الطبیعی بالاستقامه فله ان یتحرك الیه بالاستقامه

تا اینجا مصنف یك مقدمه را بیان كرد و آن این بود كه تمدید و حركت علی الاستقامه، قسری می شود. مقدمه ی بعدی این است كه اگر چیزی مقسور شد وقتی قسرش تمام شد به حالت عادی خودش برمی گردد و برگشتش، برگشت طبیعی است و به حالت كرویت برمی گردد اما این برگشتش با حركت مستقیم است نه دورانی چون همانطور كه با حركت مستقیم از شكل كرویت بیرون رفت با حركت مستقیم هم به شكل كرویت برمی گردد ولی بیرون رفتنش قسری بود و بازگشتش طبیعی بود. در اینصورت لازم می آید كه با حركت مستقیم به شكل طبیعی خودش بر گردد و حركت مستقیم، طبیعی شود در حالی كه حركت مستدیر فلك طبیعی است و حركت مستقیم برای آن نیست.

ترجمه: هر چیزی كه از موضع طبیعی خودش با حركت استقامه بیرون رفت حق دارد به موضع طبیعی خودش با حركت استقامه بر گردد.

كما علمت فی الاصول التی اخذتها

این عبارت اشاره به كبرای كلی دارد كه با عبارت « و كل ما قسر عن موضعه ... الیه بالاستقامه »‌ دارد. یعنی قبلا این قواعد در فن قبلی گفته شده بود و این قاعده را اخذ كرده بودید.

فیكون فی طبیعه الفلك حركه مستقیمه و قد قیل انه لیس كذلك

لفظ « و قد قیل » نباید سر خط نوشته شود چون واو در آن حالیه است.

وقتی فلك به طور طبیعی به شكل طبیعی خودش برگشت محذورش این می شود كه در طبیعت فلك، حركت مستقیم باشد در حالی كه در بحث جهت گفته شد كه فلك دارای حركت مستقیم نیست بلكه محددِ جهتِ حركت های مستقیم است. در آنجا بیان شد هر شیئی كه حركت مستقیم می كند باید منتهایش كه علو یا سفل است تعیین شده باشد و فلك تعیین كننده علو و سفل است. پس باید فلك قبل از حركت های مستقیم وجود داشته باشد تا بتواند حركت الی الفوق یا حركت الی السفل را تعیین كند. چون فلك خودش تعیین كننده ی جهت علو و جهت سفل است نمی تواند به سمت علو یا سفل حركت كند بلكه باید علو و سفل را تعیین كند تا متحرك های بعدی به سمت علو یا سفل بیایند.

« قد قیل انه لیس كذلك »: در بحث فلك گفته شد كه فلك متحرك بالاستقامه نیست چون حركت بالاستقامه، جهت می خواهد و فلك خودش سازنده ی جهت است نه اینكه دارنده ی جهت است.

فیجب ان یكون الشكل الموجود للفلك مستدیرا

مصنف با این عبارت نتیجه ی كلی از استدلالی كه بیان شد می گیرد.

تا اینجا مصنف دو مساله بیان كرد. مساله ی اول این بود كه شكل فلك، كروی است. مساله ی دوم این بود كه این شكل هم موجود است. الان بر هر دو مطلب متفرع می كند و می گوید واجب است شكلی كه موجود برای فلك است مستدیر باشد « توجه كنید كه مصنف بیان نمی كند شكل فلك مستدیر باشد بلكه شكلی كه برای فلك موجود است باید مستدیر باشد. پس مستدیر بودن، هم شكل فلك است هم برای فلك موجود است ».

« شکل داشتن » فلک در مساله اول بیان شد و « موجود بودن آن » در مساله دوم بیان شد.

فیحیط به سطوح مستدیره

اگر فلك مستدیر شد سطوحی هم كه فلك را احاطه می كنند باید مستدیر باشند.

یكبار شیء، توپُر است چنین شیئی فقط یك سطح مستدیر دارد اما یكبار شیء، توپر نیست و جوف آن خالی است مثل فلك كه باید سطوح مستدیر آنها را احاطه كند یك سطحش مقعر آن است و سطح دیگر، محدبش است. بین محدب و مقعر هم ضخامتی وجود دارد كه آن هم یك سطح می شود. توجه كردید كه سه سطح درست شد و هر سه باید مستدیر باشند.

تا اینجا ثابت شد كه شكل طبیعی فلك، كرویت است. بنده ـ استاد ـ در ابتدای بحث اشاره كردم كه ما درباره ی شكل فلك بحث می كنیم و این بحث را به عناصر هم سرایت می دهیم یعنی درباره ی شكل عناصر هم بحث می كنیم. روشن است كه شكل طبیعی عناصر هم كره می باشد چون آنها بسیط اند. همان استدلالی كه در مورد شكل فلك شد در مورد شكل عناصر هم می شود ولی توجه كنید كه بحث ما در عنصر كلی است یعنی در خود كرهای عناصر است نه در جزئی از عناصر مثل ظرف آب كه جزئی از آب را دارد. این به شكل كروی نیست بستگی به ظرفی دارد كه آب در آن قرار گرفته است. هر چهار عناصر كروی است ولی در نار كره ی تام است. در مورد هوا گفته می شود كه قسمت بالای آن كره است اما قسمت پایین آن كه با برجستگی ها و تورفتگی های زمین مجاور می باشد بالتبع برجسته تو رفته است و این به خاطر زمین است و الا اگر زمین در اطراف هوا نبود هوا به صورت كره بود آب هم به همین صورت است كه به خاطر برجستگی و تورفتگی زمین، برجسته و تورفته است این دو كره به خاطر زمین ناهموارند و زمین بالاصاله ناهموار است. باید بحث شود كه چرا زمین ناهموار است. بحث آن در جلسه بعد می آید.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo