< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان تقسیم اجسام عنصری به چهار قسم/ فصل 3/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و نجد المائل الی اسفل اما متماسكا مفرط الثقل او الغالب علیه ذلك المتماسك غیر القابل للتشكیل بسهوله فیكون هذا ارضا او الغالب فیه ارض و اما رطبا سیالا او الغالب فیه ذلك فیكون هذا ماء او الغالب فیه الماء[1]

بیان شد كه می توان اجسامی را كه در همین مكان زندگی ما هستند تقسیم به دو قسم كنیم یكی جسمی است كه به سمت بالا صعود می كند بالطبع و دیگری جسمی است كه به سمت پایین صعود می كند بالطبع. و بیان شد كه هر كدام از این دو قسم را می توان به دو قسم تقسیم كرد تا مجموع اقسام، چهار قسم شوند.

تقسیم اولی كه اقسامش دو قسم بودند ذكر شد. الان مصنف می خواهد اجسامی را كه طالب سفل اند به دو قسم تقسیم كند بعداً اجسامی را كه طالب علواند به دو قسم تقسیم كنند.

اقسام طالب سفل عبارتند از: بعضی از آنها متماسك اند و بعضی از آنها سیال اند.

متماسك یعنی جسمی كه اجزائش همدیگر را گرفتند و فشرده می باشند. روشن است كه مراد، زمین است اما سیال هم كه طالب سفل است آب می باشد.

این دو جسمی كه گفته شد در مورد دو جسم بسیط بود كه به سمت سفل مایل هستند می توان دو جسم مركب داشت كه به سمت سفل مایل باشند یكی جسم مركبی است كه بخش متماسك آن « یعنی بخش ارض آن » بیشتر است. دوم، مركبی است كه بخش سیال آن « یعنی بخش آب آن » بیشتر این دو مركب به سمت پایین می آیند. به این دو جسمِ مركب گفته می شود « الغالب فیه الارض و الغالب فیه الماء ». اگر قید « بسیط » و « مركب » آورده نشود اجسام طالب سفل چهار تا می شوند كه عبارتند از:

1 ـ‌جسمی كه متماسك باشد.

2 ـ جسمی كه جزء متماسك آن غلبه داشته باشد.

3 ـ‌جسمی كه سیال باشد.

4 ـ‌جسمی كه جزء سیال آن غلبه داشته باشد.

نظیر همین تقسیم در جسم طالب علو هم وجود دارد. ابتداء به دو قسم تقسیم می شود كه آن دو قسم، بسیط هستند. سپس به دو قسم مركب هم تقسیم می شود و اگر لفظ « بسیط » و « مركب » آورده نشود مجموع آنها چهار قسم می شود.

ولی ما « بسیط » و « مركب » را اگرچه در تبیین بحث جدا كردیم ولی در وقتی كه می خواهیم اقسام را ذكر كنیم « بسیط » و « مركب » را جدا نمی كنیم و می گوییم طالب سفل دو مورد است طالب علو هم دو مورد است و نمی گوییم چهار تا می باشد.

توضیح عبارت

و نجد المائل الی اسفل اما متماسكا مفرط الثقل او الغالب علیه ذلك المتماسك

عِدل « اما متماسكا » در سطر 4 با عبارت « اما رطبا » می آید.

اگر جسم بسیط را ملاحظه كنید گفته می شود متماسك است اما اگر جسم مركب را ملاحظه كنید گفته می شود غالب در آن، متماسک است. در رطب هم همین دو قسم را بیان می كند.

ترجمه: جسمی كه مایل به اسفل است آن را می یابیم به اینكه یا متماسك است « یعنی اجزایش فرورفته و فشرده اند و همدیگر را امساك كردند. همدیگر را رها نكردند تا باز باشد و تُنُک باشد » كه این صفت دارد كه ثقلش زیادتر است « ثقل زمین از ثقل آب بیشتر است لذا زمین به سمت مركز سبقت گرفته و آب را راه نداده است بعداً به آب اجازه داده كه وارد شود » یا جسم مركبی كه بر آن جسم، این متماسك غلبه دارد.

غیر القابل للتشكیل بسهوله

مصنف می فرماید به آسانی تشكیل « یعنی شكل دادن » را قبول نمی كند. یعنی اگر بخواهید به آن شكل بدهید به آسانی قبول نمی كند باید از چكش و مته استفاده كرد برخلاف آب كه تشكیل به سهوله دارد.

فیكون هذا ارضا او الغالب فیه ارض

ترجمه: این جسم « كه الان در بیانش هستیم » زمین است « اگر بسیط باشد » یا زمین در آن غالب است « اگر مركب باشد ».

و اما رطبا سیالا او الغالب فیه ذلك

« اما رطبا » عطف بر « اما متماسكا » در خط قبل است.

ترجمه: و یا این جسمی كه طالب سفل است رطب سیال می باشد « اگر بسیط باشد » یا غالب در آن، رطب سیال است « اگر مركب باشد ».

فیكون هذا ماءً او الغالبَ فیه الماء

« هذا »: این جسمی كه رطب سیال است.

ترجمه: پس این قسم دوم كه رطب سیال باشد آب است « اگر بسیط باشد » یا غالب در آن آب است «اگر مركب باشد ».

فلا نجد غیر هذین

ترجمه: نیافتیم در اجسامِ طالب سفل، غیر از این دو قسم « كه یكی متماسك است و دیگری رطب است ».

و لا نجد البسیط الثقیل غیر ارض و ماء و ما سواهما فهو مركب واحدهما غالب فی جوهره

از این دو قسم كه بیان شد فقط دو تا بسیط است اما بقیه ی آن، مركب است.

ترجمه: نمی یابیم بسیط ثقیل « یعنی آن بسیطی كه طالب سفل باشد » غیر از ارض و ماء، و ماسوای ارض و ماء مركب است در حالی كه یكی از این ارض و ماء غالب در جوهر است.

نكته: ‌توجه كنید كه مصنف می توانست اینگونه بگوید « لا نجد البسیط الثقیل غیر ارض و ماء و لا نجد مركبی غیر از آنچه كه در آن، متماسك یا رطب غلبه داشته باشد ». یعنی در بسیط، تقسیم به دو قسم كرد اما در مركب تقسیم به دو قسم نكرد و تعبیر به « ما سواهما » آورد. علتش این است كه در مركب اگرچه صحیح است كه عنوان « غالب علیه المتماسك » را یك عنوان و « غالب علیه السیال » را یك عنوان دیگر قرارداد و گفت دو مورد است ولی غلبه ها فرق می كند. در یك جا مثلا فرض كنید 2 گرم متماسك وجود دارد و در دیگری 3 گرم وجود دارد. اینها همه مركبند ولی دو قسم نیستند برخلاف بسیط ها كه فقط دو قسمِ آب و خاك هستند و چیز دیگر ندارد. پس اگر مركب باشد مركب، اشخاص متعدد دارد اگرچه دو عنوان دارد. لذا مركب را منحصر به دو قسم نكرد و تعبیر به « ما سواهما » كرد برخلاف بسیط كه منحصر كرد.

« واحدهما غالب فی جوهره »: واو در آن حالیه است یعنی مركبی است كه یكی از ارض و ماء، غالب در جوهر مركب هستند. این جمله ی مصنف نشان می دهد كه ایشان معتقد نیست به مركبی كه ارض و ماء آن مساوی باشند بلكه معتقد است به اینكه هر جا تركیبی است كه جزء آبی و جزء خاكی وجود دارد، جزء آبی یا جزء خاكی غلبه دارد.

و اما الجسم الآخر فنجده قسمین

اما جسم دیگر كه طالب علو است هم همین دو قسم را دارد ولی عناوینی كه در اینجا بكار می رود غیر از آن عناوینی است كه در قسم قبلی بكار رفت.

عناوینی كه در قسم قبلی بود لفظ « متماسك » و « رطب » بود اما عناوینی كه در اینجا بكار می رود لفظ « احراق » و « عدم احراق » است. این دو جسمی است كه متصاعد می شوند و طالب علو می باشند گاهی احراق دارند كه اسم آنها را نار می گذاریم. گاهی احراق ندارند كه اسم آن را هوا می گذاریم. در اینصورت گاهی بسیط اند كه همان نار و هوا می باشد و گاهی مركبند كه عبارت از جسمی می شود كه هوای آن غالب است یا نارِ آن غالب است.

منه ما یُحرِق و یُحمِی او الغالب فیه ذلك

ترجمه: قسم اول آن است كه می سوزاند و داغ می كند « این، در صورتی است كه بسیط باشد » یا آن است كه مُحرق و مُحمِی، غلبه دارد « این، در صورتی است كه مركب باشد ».

و منه ما هو ما هو غیر محرق او الغالب فیه

در نسخه خطی بعد از « فیه »، لفظ « ذلك » آمده است.

ترجمه: قسم دوم آن است كه یا محرق نیست یا غیر محرق در آن غلبه دارد.

فنجد البسیط المشتمل علینا من جهةٍ جواً محرقاً و جواً غیر محرق

مصنف با این عبارت طالبِ علوی كه بسیط است را تقسیم می كند سپس می فرماید « اما سائر ذلك فتركبات ». همانطور كه در بالا سطر 6 بیان كرد « و لا نجد البسیط الثقیل غیر ارض و ماء و ما سواهما فهو مركب ».

بسیطی كه طالب علو است مشتمل بر ما می باشد یعنی ما را احاطه كرده است اما آنچه كه طالب سفل بود مشتمل بر ما نبود و ما را احاطه نكرده بود. زمین و آب هیچكدام ما را احاطه نكردند. این بسیطی كه طالب علو است مشتمل بر ما می باشد من جهةٍ یعنی اینطور نیست كه یكی از طرف علو بر ما اشتمال داشته باشد و دیگری از طرف سفل بر ما اشتمال داشته باشد بلكه همه ی این اشتمال از جهت علو است اینطور نیست كه یكی از سمت راست و دیگری از سمت چپ باشد بلكه همه جای این جو،‌عالی بر ما است و بالای ما قرار دارد یعنی آن قسمت از جو كه در زیر پای ما در آنطرف زمین قرار دارد در واقع بالا است. ما معیار جهان نیستیم تا بگوییم چون در زیر پای ما قرار دارد پس پایین است.

ترجمه: پس می یابیم بسیطی را كه مشتمل بر ما است از یك جهت، جوِ محرق و جو غیر محرق.

نكته: توجه كنید كه مصنف بر هر دو قسم اطلاق « جو » كرده است. شاید شیخ اشراق مبنای خودش را از اینجا گرفته باشد. شیخ اشراق معتقد است كه بالای سر ما دو عنصر هوا و نار نیست بلكه یك عنصر وجود دارد و آن، هواست ولی بخشی از هوا در آن بالا خیلی داغ است و بمنزله ی این می باشد كه نار است و الا هوا می باشد نه نار. در اینجا مصنف مثل شیخ اشراق تعبیر كرده است. البته به مصنف نسبت داده نشده كه منكر نار است چون خود مصنف می فرماید « طبقه ی بالا را نار می نامیم ». پس معلوم می شود كه نار بودن آن را منكر نیست ولی تعبیر به « جو » كرده كه معنای عام آن مراد است نه اینكه به معنای هوا باشد. یعنی مراد از « جو »، محیط ارض و آب می باشد كه اگر محرق باشد نار می شود و اگر غیر محرق باشد هوا می شود.

او الغالب فیه ذلك

تا اینجا كه فرمود « جوا محرقا و جوا غیر محرق » در صورتی است كه جسمِ طالب علو، بسیط باشد اما با این عبارت بیان می كند جسمی كه طالب علو است به خاطر این است كه در آن جسم، یكی از این جو محرق یا جو غیر محرق غلبه دارد و این در جسم مركب است.

و اما سائر ذلك فمركبات

این عبارت نباید سر خط باشد بلكه باید دنباله ی عبارت قبل باشد.

نكته: در بعضی نسخه ها عبارت « او الغالب فیه ذلك » نیست چون در ادامه می فرماید « و اما سائر ذلك فمركبات » و الا تكرار لازم می آید.

« ذلك »: اشاره به جسم مایل الی فوق دارد.

ترجمه: اما غیر از این جسمی كه مایل به فوق است « نار و هوا نیست بلكه » مركبات است.

فالجو المحرق نسمیه ناراً و الغیر المحرق نسمیه هوا

ترجمه: جو محرق را نار می نامیم و جو غیر محرق را هوا می نامیم.

و لا یمكن ان یكون فی القسمه شیء غیر هذه الاجسام الاربعه الخارجه من قسمین

تا اینجا مصنف چهار قسم برای جسم بیان كرد كه دو قسم آن طالب علو بود و دو قسم آن طالب سفل بود. الان می فرماید در تقسیمی كه الان ارائه داده شد شیئ غیر از این چهار تا نبود.

ترجمه: در تقسیمی كه ما برای اجسام داریم چیزی كه این صفت دارد كه غیر از این اجسام چهارگانه باشد نداریم. آن اقسام چهارگانه اقسامی هستند كه استخراج از دو قسم شدند.

احدهما: مائل الی اسفل بذاته: اما متكاثف و اما سیال

یكی از آن دو قسم مائل به اسفل است بذاته كه یا متكاثف است یا سیال است.

قید « بذاته » مهم است و اگر آورده نمی شد در تقدیر می گرفتیم. معنای آن این است كه جسم ذاتاً به سمت اسفل می آید و الا جسمِ سبك را تحمیلاً می توان به سمت پایین فرستاد. اینگونه جسم كه تحمیلاً به سمت پایین می آید مراد نمی باشد.

و الثانی: مائل الی فوق اما محرق و اما غیر محرق

قسم دوم مائل به فوق است بذاته.

در اینجا قید « بذاته » وجود دارد اگرچه در عبارت نیامده ولی در تقدیر گرفته می شود.

ترجمه: قسم دوم آن است كه مائل به فوق می باشد و این بر دو قسم است به اینكه یا محرق است « كه به آن نار گفته می شود » یا غیر محرق است « كه به آن هوا گفته می شود ».

فنجد الاجسام البسیطه بهذه القسمه اربعه

با این تقسیمی كه بیان شد اجسام بسیطه چهار تا شد.

سوال: چرا مصنف از طریق كیفیت بیان نكرد یعنی كیفیت یبوست كه برای زمین، اصلی است رطوبت كه برای آب، اصلی است مطرح نشد. چرا تماسك و سیلان مطرح را كرد؟ همچنین در نار، احراق یعنی حرارت مطرح شد و در هوا، عدم حرارت مطرح شد؟

جواب: ظاهراً « تماسك » و « سیلان » فصل است و نوبت به كیفیت نمی دهند یعنی اگر مصنف بخواهد آن دو بسیط را تقسیم به یابس و رطب كند می توانست انجام دهد ولی تقسیم، از طریق لوازم بود اما الان تقسیم از طریق فصول كرده است و اگر بتوان چیزی را از طریق فصول تقسیم كرد اولی از این است كه از طریق لوازم تقسیم كند.

تكاثف و سیال فصل برای خاك و آب هست اما احراق و غیر احراق فصل نیستند.

و لا یُمنَع ان تكون قسمةٌ اخری توجب عدداً آخر و لا ایضا ندعی ان قسمتنا هذه هی بفصول حقیقیه

مصنف در عبارت قبل فرمود اجسام بسیطه با این قسمتی كه واقع شد چهار تا است. حال اگر كسی قسمت را عوض كند یعنی عنوان ها را عوض كند اشکال ندارد یعنی ما عنوان « تماسك » و « سیال » و ... آوردیم و به 4 قسم منتهی شد. كسی ممكن است عناوین دیگر بیاورد و تقسیم آن چهار تا نشود بلكه بیشتر یا كمتر شود. این بستگی به خودش دارد. مصنف می فرماید: ما نمی گوییم كه حتماً این عنوانی كه ما گفتیم را تقلید كن بلكه هر عنوانی كه خواستی بیاور. از طرف دیگر ما این عناوین « مثل تماسك و رطب و محرق و غیر محرق » را فصل حقیقی نمی دانیم « علی الخصوص غیر محرق بودن كه سلبی است و نمی تواند فصل باشد » ولی الان می خواهیم یك بحث اجمالی انجام دهیم ولی بحث دقیق در باب عناصر می آید كه یك از فنون 8 گانه طبیعیات است از این عناصر بحث می شود و فصول آنها بررسی می شود. اما در اینجا به غرض دیگری درباره ی این عناصر بحث كردیم لذا دارد عمق بحث نشدیم تا فصول آنها را تعیین كنیم.

ترجمه: منع نمی شود قسمت دیگری كه از عناوین دیگر استفاده می كند وجود داشته باشد كه آن قسمت دیگر، عدد دیگری غیر از چهار درست كند « كه یا كمتر از چهار باشد یا بیشتر از چهار باشد یعنی تقسیم در اختیار شما است اما واقعیت همان چیزی هست كه می باشد و با تقسیم ما، واقعیت عوض نمی شود » و ادعا هم نمی كنیم قسمتی كه انجام دادیم همین قسمتی كه انجام دادیم از طریق فصول حقیقیه است « اگر از طریق فصول حقیقیه باشد تقسیم، حقیقی می شود و جامع افراد و مانع اغیار می شود ولی ما این ادعا را نكردیم كه فصل هستند بلكه صبر می كنیم تا بعداً بررسی شود ».

بل اردنا بهذا نوعاً من التعریف

ما نخواستیم با فصول تقسیم كنیم « بلكه خواستیم این چهار قسم را تعریف و معرفی كنیم و بیان كنیم این چهار قسم عبارتند از اینكه یا متماسك است « كه این یك نوع تعریف برای خاك است » یا سیال است « كه این، یك نوع تعریف برای آب است » یا محرق و یا غیر محرق است.

و تركنا الاستقصاء الی ما بعد

« استقصاء » یعنی به نهایت رساندن بحث و عمیق شدن در بحث.

ترجمه: عمیق شدن در بحث را رها كردیم تا بعداً نوبتش برسد.

فان لقائل ان یقول

این عبارت تعلیل برای این است كه این تقسیم هایی كه كردیم تقسیم به فصول حقیقی نبود تا غیر قابل نفوذ باشد لذا شخصی می تواند بیان دیگری برای تقسیم كند و اینطور بگوید.

ترجمه: قائلی می تواند تقسیم دیگر ارائه كند و اینچنین بگوید.

بل الاجسام الصاعده منها ما هی متكاثفه و منها ما هی سیاله

در تقسیم قبلی مصنف بیان كرد اجسام نازله یا متكاثف اند یا سیال اند ولی الان در این تقسیم بیان می شود كه اجسام صاعده یا متكاثف اند یا سیال اند. یعنی خاك را ملاحظه می كنید كه گاهی بالا می رود نه به وسیله ی باد بلكه به وسیله ی حرارت بالا می رود. حرارتی با خاك تولید می شود و به صورت دود بالا می رود و خاك در این دو با طبع خودش بالا می رود. اما جسم سیالی كه متصاعد می شود مثل بخار است.

و الاجسام النازله منها ما هی محرقه و منها ما هی غیر محرقه

اجسام نازله داریم كه بعضی از آنها محرق هستند و می سوزانند اما بعضی از آنها نمی سوزانند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo