< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان دو نظريه مبني بر اينكه هر چهار عنصر طالب سفل اند و رد آنها توسط مصنف/ بيان خصوصيات عناصر/ فصل 3/ فن 2/ طبیعیات شفا.

فنرجع فنقول فالنار الصرفه و الدخانیه متحركه فی الهواء الی فوق[1]

بحث در تقسیم اجسامی بود كه در اطراف ما هستند كه مراد عنصریات است.

در تقسیم عنصریات بیان شد كه بعضی ها به طرف پایین تمایل دارند و بعضی به طرف بالا تمایل دارند. آنهایی كه به سمت پایین تمایل دارند بعضی از آنها متماسك و بعضی سیال اند و آنهایی كه به سمت بالا تمایل دارند بعضی از آنها محرق و بعضی غیر محرق اند. به این طریق چهار عنصر معین شد كه عبارتند از عنصر آب و خاك و هوا و آتش.

بحث ما در حركت اینها بود ولی به مناسبت وارد بحث شفافیت شدیم و بیان كردیم نار اگر خالص باشد شفاف است و علت اشراقش وجود مخلوطی است كه در آن دیده می شود اگر این خلط ها در آن نبودند آن هم مثل هوا شفاف بود. این مطالب، محل بحث نبود ما از محل بحث فاصله گرفتیم و وارد بحث اشراق و اشفاف شدیم. الان مصنف می فرماید « فنرجع » یعنی دوباره به بحث اول خودمان برمی گردیم كه بحث در حركت عناصر بود و بحث در حركت عناصر را ادامه می دهیم. مصنف بیان می كند نار، چه خالص باشد « كه شفاف است » چه همراه داشته باشد « كه اسم آن را نار دخانی می گذاریم » هر ئو به سمت بالا حرکت می کنند. اینکه مصنف تعبیر به « نار دخانی » می كند به خاطر این است كه « نار شفاف »، دخان و دود ندارد زیرا چیزی كه خارج از ناریت باشد در نار شفاف و خالص وجود ندارد تا بخواهد بسوزد و دود تولید كند. پس این نارهای پایین دخانی اند و ناری كه شفاف و خالص است مشتمل بر دخان نیست.

پس نار تقسیم به دو قسم می شود كه عبارتند از صرفه و مخلوطه و به عبارت دیگر صرفه و دخانیه. مصنف دو مطلب می فرماید یكی اینكه نار چه صرفه باشد چه دخانیه باشد در هر صورت به سمت بالاتر حركت می كند و دیگر آنكه هر گاه كه حجمش بیشتر باشد سرعت حركتش به سمت بالا بیشتر است.

مصنف مطلب اول را قبلا بیان كرده بود مطلب دوم هم روشن است كه هر چه حجمش بیشتر باشد حركتش بیشتر است. چون هر چه حجم جسم بالاتر برود و میل آن بالاتر می رود اگر میل به اسفل داشته باشد حركتش به سمت پایین تندتر می شود و اگر میل به عالی داشته باشد حركتش به سمت بالا تندتر می شود. چرا مصنف این دو مطلب را ذكر كرده؟ به خاطر مقدمه چینی برای ذكر مطلب باطلی كه می خواهد به ابطال آن مذهب بپردازد.

بیان مذهب: همه ی چهار عنصر طالب سفل اند و هیچكدام به طور طبیعی طالب علو نیستند اما چون در بین این چهار عنصر، سنگین و سنگین تر داریم. آن سنگین تر می آید و جای پایین را پُر می كند و آن كه سبك تر از این سنگین است و در عین حال خودش هم سنگین است را پَس می زند و فشار می دهد و بیرون می كند مثلا زمین و آب را ملاحظه كنید كه هر دو طالب سفل اند ولی زمین چون سنگین تر است طلبش نسبت به سفل قویتر است به این جهت ابتدا زمین می آید و مركز عالم را پُر می كند. اگر آب قبل از آن آمده باشد آب را پَس می زند به تعبیر مصنف، آب، دارای طُفُوّ یعنی ارتفاع است و بالا می آید علت این نیست كه آب طالب سفل نبوده بلكه آب، طالب سفل بوده و تا مركز عالم هم می رفته اما زمین به آب فشار آورده و آن را قسراً بیرون كرده است. الان جایگاهی كه آب دارد جایگاه تحمیلی است و الا جایگاه طبیعی آن همان مركز عالم است.

به سراغ هوا می رویم هوا هم سنگین است و به سمت پایین می آید. اگر آب و زمین سنگین تر نبودند هوا تا مركز عالم می آمد و الان كه نمی تواند در آن مركز برود به خاطر این است كه زمین، اولا و آب، ثانیا آن را بیرون می كنند.

آتش هم سنگین است و به سمت پایین می آید و بالا نمی رود اما سنگین تر از هوا نیست لذا گرفتار فشار هوا می شود و آن را ناچار می كند كه در كره ی چهارم بایستد.

پس توجه می كنید این مذهب، آن تقسیمی را كه ما كردیم قبول نكرد. ما عناصر را به دو قسم تقسیم كردیم كه یكی طالب علو و یكی طالب سفل بود و این مذهب، طالب علو را قبول نكرد و گفت هر چهار تا طالب سفل اند. سپس مصنف بیان كرد این چهار عنصر با طبیعت خودشان در این چهار جایگاهی كه الان دارند، می ایستند. اما این مذهب می گوید به طبیعت خودشان در این چهار جایگاهی كه هستند نمی ایستند فقط زمین است كه به طبیعت خودش در مركز قرار می گیرد اما بقیه بر اثر فشار جسم دیگر كه مقداری سنگین تر است در این جایگاه قرار می گیرند.

مصنف در ابتدا توضیح می دهد كه نار، طالب حركت الی فوق است تا زمینه چینی برای بطلان این مذهب كند سپس ذكر می كند كه اگر حجم آتش بیشتر شود حركت آتش به سمت بالا سریعتر خواهد بود بعداً نتیجه می گیرد كه اگر بر اثر فشار، آتش بالا رفته باشد فرقی بین بزرگی حجم و كوچكی حجم نمی كند بلكه اگر حجمش بزرگتر باشد فشارش سخت تر و حركتش كندتر می شود در حالی كه حركت آن، تندتر است.

توجه می كنید این دو مطلبی كه مصنف در ابتدای بحث ذكر می كند برای رد این مذهب است. هم حركت نار به فوق را مطرح می كند كه اصل مذهب را رد كند هم می گوید اگر حجم نار بیشتر شد حركتش سریعتر می شود در حالی كه اگر این مذهبی كه الان نقل شد درست باشد و نار بر اثر فشار هوا به سمت بالا برود، فشارِ یك جسم بزرگتر، سخت تر است و حركتش كندتر است. پس اگر واقعا حركت نار به سمت بالا به خاطر فشار بود باید هر چه حجم نار بیشتر می شد حركت كندتر می شد در حالی كه می بینیم اینچنین نیست هر چه حجمش بیشتر شود حركتش تندتر می شود. پس این مذهب باطل است.

مذهب دومی در اینجا وجود دارد كه مذهب جذب می باشد اما مذهب اول، مذهب ضغط « و فشار و به عبارت دیگر مذهب دفع » بود یعنی آن جسم عنصریِ پایینی جسم بالایی را بر اثر فشاری كه وارد می كند، دفع می كند.

بیان مذهب دوم « مذهب جذب »: همه ی چهار عنصر طالب سفل اند اگر می بینید آتش به سمت بالا می رود به خاطر این است كه از بالا « یعنی از طرف فلك قمر » جذب می شود و چون سنگینی آن كمتر از بقیه است « نمی گوییم سبك تر از بقیه است چون این مذهب، این مطلب را قبول ندارد كه نار و هوا سبك باشند و به سمت بالا بیایند بلكه معتقد است كه نار و هوا سنگین اند و به سمت پایین می روند ولی نار سبك تر از هوا و به عبارت بهتر سنگینی نار كمتر از سنگینی هوا است. چون سنگینی آن كمتر است طوری جذب می شود كه به مقعر قمر می چسبد اما هوا چون سنگینی آن بیشتر از نار است به آن مقدار جذب نمی شود و در زیر نار قرار می گیرد. آب هم چون سنگینی آن بیشتر از هواست به مقدار هوا جذب نمی شود و در زیر هوا قرار می گیرد. در زمین هم جذبی نیست و در همان جایی كه هست قرار می گیرد.

مصنف هر دو قول جذب و ضغط را باطل می داند چون هیچكدام با مذهب خودش سازگاری ندارد. مذهب مصنف این بود كه ابتدا عناصر به دو قسم تقسیم می شود كه بعضی طالب علو و بعضی طالب سفل اند. اما این دو مذهب، هر چهار عنصر را طالب سفل قرار دادند. هر دو مذهب زمین را در جایگاه طبیعی قرار دادند و سه عنصر دیگر را در جایگاه قسری و تحمیلی قرار دادند در حالی كه مصنف هر چهار تا را در جایگاه طبیعی قرار داد.

الان مصنف می خواهد زمینه سازی برای رد این دو مذهب كند بعداً به صورت مستقیم وارد رد هر دو مذهب می شود لذا بعضی اشكالات به صورت مشترك بر هر دو مذهب وارد می شود اما بعضی از آنها مختص به مذهب دفع است.

توضیح عبارت

فنرجع فنقول

بیان كردیم كه مصنف ابتدا بحث در شفافیت كرد در حالی كه شفافیت مورد بحث نبود زیرا مورد بحث، تقسیم جسم به طالب بالا و طالب پایین بود یعنی تقسیم جسم به متحرك الی الفوق و متحرك الی السفل بود كه به مناسبت وارد بحث در شفافیت شد الان می خواهد به بحث قبلی یعنی بحث از حركت بپردازد می فرماید « فنرجع فنقول ».

فالنار الصرفه و الدخانیه متحركه فی الهواء الی فوق

« نار دخانیه » یعنی « نار مخلوطه ».

ترجمه: نار صرفه و نار دخانیه هر دو در هوا حركت به فوق می كنند.

« فی الهواء »: یعنی اگر نار را در هوا كه بالاترین طبقه در بین سه عنصر است قرار دهید می بینید به سمت بالا می رود و به طریق اولی اگر در آب یا در ارض قرار دهید به سمت بالا می رود.

و نجدها كلما كانت اكبر حركه كانت حركتها اشد و اسرع

عبارت قبلی، بیان مطلب اول بود اما این عبارت، بیان مطلب دوم برای رد مذهب باطلی است كه بعداً اشاره به آن می كند.

نسخه خطی « كانت اكثر كانت حركتها اشد » است یعنی لفظ « اكبر » باید تبدیل به « اكثر » شود و لفظ « حركه » باید حذف شود. اما اگر « اكبر » باشد معنا به اینصورت می شود: هر چقدر حجم آتش بیشتر باشد. اما در نسخه خطی « اكثر » آمده كه به اینصورت معنا می شود: هر چقدر آتش بیشتر باشد.

توجه كنید كه اگر عبارت به صورت « كانت اكبر كانت حركتها ... » باشد خوب است ولی اگر عبارت به صورت « كانت اكبر حركه کانت حركتها ... » باشد خوب نیست چون اولا تكرار لازم می آید ثانیا مطلوب را در مدعا اخذ كرده است. می خواهد بیان كند هر چه كه این جسم بزرگتر باشد حركتش شدیدتر است و در مفروضش فرض كرده كه هر چقدر حركت، بیشتر است پس حركت بیشتر است.

توجه می كنید كه هم تكرار لازم می آید هم مدعا و مطلوب یكی شده است لذا آن نسخه های خطی كه همه « حركة » را ندارند ترجیح داده می شوند.

ترجمه: می یابیم نار را كه هر چقدر حجمش بزرگتر باشد « یا آتش، بیشتر باشد » حركتش اشد و اسرع است « در حالی كه اگر حركت آتش به خاطر جذب باشد هر چقدر حجم آتش بیشتر باشد حركتش باید كندتر باشد چون جذب جسم سنگین تر، سخت تر و كندتر است. همچنین اگر حركت آتش به خاطر فشار باشد هر چقدر كه حجم آتش بیشتر باشد فشار دادنش سخت تر است و حركتش باید كندتر باشد.

پس اگر آن دو مذهبی كه در ادامه بحث بیان می شود حق باشند لازمه اش این است كه حجمِ بیشتر آتش باعث كندی حركت بشود در حالی كه می بینیم هر چقدر حجم آتش بیشتر باشد حركتش سریعتر است كشف می كنیم كه حركت، حركت طبعی است نه اینكه بر اثر فشار یا جذب باشد. پس توجه كردید این دو عبارتی كه مصنف آورده زمینه برای دفع آن دو مذهبی است كه بعداً می خواهد بیان كند. اولا آتش حركت به سمت فوق می كند و طالب اسفل نیست در حالی كه آن دو مذهب می گفتند هر چهار عنصر طالب اسفل اند. ثانیا آن دو مذهب می گفتند نار بر اثر جذب یا بر اثر فشار و دفع حركت می كند اما مصنف می فرماید اگر اینگونه باشد باید ناری كه حجمش بیشتر است كندتر حركت كند در حالی كه می بینیم سریعتر حركت می كند. پس مصنف با این دو مطلب، آن دو قول را اجمالا رد كرد اما از عبارت بعدی به تفصیل وارد رد آن دو قول می شود.

و لو كان ذلك لِضَغطِ ما یحویها قسراً

از اینجا وارد رد آن دو قول می شود و ابتدا به مذهب اول اشاره می كند.

« ذلك »: اشاره به عبارت « متحركه فی الهواء الی فوق » می كند یعنی انتقال و تحرك الی فوق اگر به خاطر ضغط باشد.

ترجمه: اگر این تحرك نار الی فوق « نه به خاطر اقتضا و مقتضای طبیعتش باشد بلكه » به خاطر این باشد كه آن عنصر پایینی، آن را فشار به سمت بالا داده است.

« ما یحویها »: ظاهر آن به معنای « ما یشتملها » است یعنی آنچه كه نار را شامل است كه عبارت از فلك قمر است نه هوا در حالی كه مراد از « ما یحویها » در اینجا هوا می باشد و هوا، مشمول است نه شامل به عبارت دیگر محوی است نه حاوی. معنی به این صورت می شود: آنچه كه آن چیز احاطه كرده و حاوی نار شده است.

مراد از « ما » هوا است و مراد از « یحویها »، محوی است یعنی آنچه كه محوی نار است نه آنچه كه حاوی نار است. مگر اینكه اینگونه گفته شود كه تمام پایینی ها به نحوی، حاوی بالایی ها و مشتمل بر بالایی ها هستند ولی مثل اشتمال پایینی بر بالایی نه مانند اشتمال بالایی بر پایینی. به عبارت دیگر مثل اشتمال محاط بر محیط نه اشتمال محیط بر محاط.

اینكه مراد از « ما » را هوا گرفتیم به خاطر این است كه هوا نزدیكتر از آتش است و ملاصق با آتش است و الا فشار تنها از هوا نیست بلكه از زمین و آب و هوا هر سه فشار می آید. یعنی نار فشار هر سه را تحمل می كند كه در آخر قرار می گیرد ولی فشار مباشر از جانب هوا می آید لذا در بعضی عبارات خودمان اسمی از زمین و آب نمی آوریم و می گوییم هوا، نار را فشار داد در حالی كه هر سه، نار را فشار می دهند.

توجه دیگری كه می توان كرد این است كه ضمیر مذكر « یحویها » به « نار » برگردد به اعتبار عنصر و ضمیر مونث آن به سه تای دیگر برگردد و چون سه عنصر هستند ضمیر مونث به آن بر می گردد یعنی آن سه تایی كه این نار مشتمل بر آن سه است. این هم توجیه خوبی است.

« قسرا » قید برای « یحویها » نیست بلكه قید « ضغط » است یا قید « انتقال » است كه از « كان ذلك » فهمیده می شود. یعنی فشار، فشار تحمیلی است یا انتقال، انتقال تحمیلی است.

مُرجَحِنَّاً الی اسفل

این عبارت حال از « نار » است و اگر مذكر آمده به اعتبار عنصر است.

« مرجحنا »: یعنی « مایلا الی اسفل » یعنی در حالتی كه این نار مایل به اسفل است ولی بر اثر ضغط و فشار مادون، ناچار است كه قسرا به سمت بالا برود. این دو مذهب معتقدند كه هر چهار عنصر به سمت پایین می آید حتی نار، پس إرجحنان و میل به سمت پایین دارد ولی بر اثر فشار آن هوا كه مادونش است ناچار می باشد كه بالا برود.

كان الاكبر ابطا قبولا لذلك و اضعف

در نسخه خطی « اضعف حركه » آمده كه باید لفظ « حركه » باشد.

این عبارت جواب « لو » است و مصنف می خواهد با این عبارت اشكال بر این مذهب را وارد كند. می فرماید آن حجم بیشتر آتش باید قبولش برای آن ضغط، بطی تر باشد و حركتش ضعیف تر باشد. لكن این تالی باطل است یعنی مشاهده می كنیم هر ناری كه حجمش بیشتر است حركتش به سمت بالا بیشتر و سریعتر است بنابراین مقدم « كه علت انتقال به بالا، فشار هوا باشد » هم باطل است.

و كذلك ان كانت العله جذبا

مصنف از اینجا اشاره به مذهب دیگر می كند. مذهب دیگر معتقد است كه همه ی چهار عنصر به سمت پایین می آیند و اگر بعضی به سمت بالا رفتند به خاطر این است كه از بالا جذب می شدند نه اینكه از پایین فشار و ضغط وارد می شد

« كذلك »: یعنی « كان الاكبر ابطا قبولا لذلك و اضعف حركه ».

ترجمه: اگر علت رفتن نار به سمت بالا، جذب به سمت بالا باشد، جذب یك حجمِ بیشتر سخت از جذب یك حجم كمتر است بنابراین باید ناری كه حجمش بیشتر است سخت تر جذب به سمت بالا شود و كندتر حركت كند در حالی كه می بینیم خیلی راحت به سمت بالا جذب می شود و تند هم حركت می كند.

توجه كردید كه یك اشكال مشترك بر هر دو مذهب ضغط و جذب وارد شد كه به صورت یك قیاس استثنایی بود كه با بطلان تالی، بطلان مقدم نتیجه گرفته می شد.

و یخص الدفع ان المدفوع لایشتد اخیرا و الطبیعه یشتد اخیرا

از اینجا یك اشكال اختصاصی بر مذهب دفع می كند كه همان مذهب ضغط است و آن این می باشد كه وقتی سنگی را به سمت بالا دفع و پرتاب می كنیم این سنگ در ابتدا كه از دست ما رها می شود سرعتش زیاد است و در آخر، سرعتش كم می شود. پس قانون دفع این است كه مدفوع « یعنی جسمی كه دفع شده » در انتهای حركتش، كندتر حركت كند. پس آتش وقتی از پایین به سمت بالا می رود به آن بالا كه می رسد باید كُند حركت كند چون دفع شده است در حالی كه تند حركت می كند. سنگ هم وقتی از بالا به سمت پایین می آید اگر به صورت طبیعی نباشد وقتی نزدیك به پایین می رسد باید كندتر حركت كند در حالی كه به پایین می رسد حركتش تندتر می شود. این نشان می دهد كه حركت، حركت دفعی و قسری نیست. چون حركتی كه دفعی و قسری باشد در آخر باید کُند شود. و قانون حركت طبیعی این است كه در آخر باید تند شود. در آتش می بینیم حركتش در آخر تند می شود. پس معلوم می گردد كه حركتش به سبب دفع و قسر نبوده.

این مطلب در دفع بیان شد اما در جذب اینگونه گفته نمی شود آهن ربا وقتی می خواهد جسمی را بكشد از دور، كم كم آن را به سمت خود می كِشد. این میخ وقتی نزدیك به آهن ربا می شود خیلی سریع می چسبد. یعنی در آخر جذب، حركت سریع می شود همانطور كه در حركت طبیعی سریع می شود لذا این اشكالی كه بیان شد فقط بر مذهب دفع وارد می شود و بر مذهب جذب وارد نمی شود.

ترجمه: و اشكال اختصاصی بر دفع وارد می شود كه مدفوع « یعنی جسمی كه دفع شده و با حركت قسری پرتاب شده » در آخر، حركتش شدید نمی شود در حالی كه طبیعت « یعنی حركت طبیعیه » در آخر اشتداد پیدا می كند « و ما در آتش می بینیم كه در آخر، اشتداد پیدا می كند كشف می كنیم كه حركتش طبیعیه است نه دفعیه یا لااقل كشف می كنیم كه دفعیه نیست چه طبیعیه باشد چه جذبیه باشد ».

و لو كانت الحركه بالضغط لما كان رجحان النار اشد من، ارجحنان الهواء فی حیزه

در نسخه های خطی « رجحان النار » نیامده. در بعضی « ارتقاء النار اشد » و در بعضی « ارتماء النار اشد » آمده لفظ « رجحان » در اینجا معنا ندارد باید «‌ ارجحنان النار » باشد بعد از لفظ « اشد من » ویرگول گذاشته شده كه باید حذف شود.

این عبارت اشكال دیگر بر مذهب ضغط است. شما هوا و آتش را با هم رها كنید هوا و آتش هر دو به سمت بالا حركت می كند و به قول مصنف، حركت آنها طبیعی است اما طبق این مذهب، حركتشان به خاطر ضغط است یعنی هوا، آتش را فشار می دهد. هوا، ضاغط می شود و آتش، مضغوط می شود. ضاغط و مضغوط با هم حركت می كنند و معنا ندارد كه مضغوط تندتر حركت كند. اگر یك سنگی را فشار می دهید اینطور نیست كه سنگ از شما تندتر برود مگر اینكه جدا بشود. اگر هم جدا شد معلوم می گردد كه با فشارِ شما جدا نشده بلكه چیز دیگری ضمیمه شده است. مثلا سنگ و سراشیبی قرار می گیرد و ما آن را هُل می دهیم ابتدا كه هُل می دهیم این سنگ با ما حركت می كند ولی بعداً از ما جدا می شود و تندتر حركت می كند.

ترجمه: اگر حركت آتش به ضغط و فشار بود میل نار اشد از میل هوا نبود در حیز هوا.

« فی حیزه »: یعنی در جایی كه آتش و هوا را بر روی زمین قرار می دهید و هر دو را رها می كنید هوا اگر بخواهد حركت كند كُندتر حركت می كند و نار تندتر حركت می كند. گاهی از اوقات هم هوا در آنجا می ایستد و حركت نمی كند و نار بالا می رود در حالی كه اگر هوا می خواست نار را فشار دهد خودش هم باید همراهش می رفت.

فان المضغوط لا تكون قوه حركته اقوی من قوه حركه الضاغط

زیرا آنكه فشار و هُل داده می شود قوت حركتش بیشتر از قوت حركت فشار دهنده و هُل دهنده نیست. قوت حركت این دو یكسان است.

مع علمك انه لایصلح ان یكون للجسمین المتخلفین بالطبع مكان واحد بالطبع

در نسخه خطی « لا یصح » به جای « لا یصلح » آمده كه هر دو صحیح است.

نسخه صحیح « المختلفین » به جای « المتخلفین » است.

این عبارت یك رد جدید بر قول قائل است و رد قبلی نیست چون رد قبلی حد وسطش حركت بود ولی این رد، حد وسطش مكان است مگر اینكه گفته شود كه اگر حركت سریعتر می كند مكان بالاتر را انتخاب می كند در اینصورت حركت با مكان مرتبط می شود. سپس گفته می شود تالی باطل است. یا اینطور گفته شود كه اگر حركتش به خاطر ضغط است باید مكان ضاغط و مضغوط با هم خیلی تفاوت نداشته باشد لكن تفاوت دارد ولی اگر اشكال جدید گرفته شود خیلی بهتر است.

در یكی از نسخه های خطی در حاشیه اش نوشته شده « رد آخر علی القائل ».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo