< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ مقدمات برهان تا بی نهایت ادامه پیدا نمی كنند/ 2ـ اشیایی كه سبب دارند و با برهان معلوم می شوند نمی توان آنها را با وجه دیگری اشرف از برهان اثبات كرد/ فصل 6/ مقاله 3/ برهان شفا.

فقد بان و اتضح ان ها هنا مقدمات اولی و ان محمولات و موضوعات بلا واسطه و انها جاریه علی الولاء[1] [2] [3]

مصنف با عبارت « فقد بان ... علی الولاء » می خواهد نتیجه مباحث قبل را بیان كند كه باید در جلسه قبل خوانده می شد. ایشان می فرماید توضیح داده شد كه نتیجه ی برهان را می توان تحلیل كرد و این قضیه ی واحده كه اسمش نتیجه برهان است را به دو قضیه تبدیل یا تقسیم كرد به اینصورت كه حد وسطی آورده شود و بین دو جزءِ نتیجه فاصله انداخته شود و با این كار یك قضیه منقسم به دو قضیه شود مثل «‌ العالم حادث » كه نتیجه ای است و به ما داده شده است و دارای دو جزء هم هست كه یك جزئش « العالم » است و جزء دیگرش « حادث » است. می توان یك حد وسطی آورد كه یكبار با جزء ‌اول كه « عالم » است همراه شود و گفته شود « العالم متغیر » و یكبار با جزء‌ دوم كه « حادث » است همراه شود و گفته شود « كل متغیر حادث ». الان قضیه ی واحد كه « العالم حادث » بود منقسم به دو قضیه شد. این را اصطلاحاً تحلیل یا تقسیم می گویند یعنی یك قضیه به وسیله آوردن حد وسط به دو قضیه تقسیم شده. پس لفظ « قضیه منقسمه » كه بعداً در عبارت مصنف می آید به همین معناست که این قضیه را می توان تبدیل یا تقسیم به دو قضیه كرد و لفظ « قضیه مركبه » كه بعداً در عبارت مصنف می آید به این معناست كه مركب از دو قضیه و حاصلِ دو قضیه است. در مقابلِ « قضیه منقسمه » و « قضیه مركبه »، « قضیه بسیطه » و « قضیه اسطقسیه » قرار دارد. یعنی قضیه ای كه حد وسط ندارد به عبارت دیگر ثبوتِ محمول برای موضوع بدیهی است این قضیه را نمی توان تقسیم و منحل به دو قضیه كرد چون حد وسط ندارد.

مصنف تا الان بیان كرد نتایج براهین اگر چه می توانند منحل شوند ولی بالاخره به قضیه ای دسترسی پیدا می كنیم كه آن قضیه، منقسمه نیست بلكه اولیه و بسیطه و بدیهیه است.

توضیح عبارت

فقد بان و اتضح ان ها هنا مقدمات اولی

روشن شد كه مقدمات اولیه داریم كه اولی و بسیط و اسطقسی هستند و منقسم و مركب نیستند. اینطور نیست كه انحلال تا بی نهایت ادامه پیدا كند. تمام براهین از این قضایای اُولی شروع می شود یعنی ابتدا آن را صغری و كبریِ برهان قرار می دهیم و نتیجه می گیریم و دوباره آن نتیجه، مقدمه برای قیاس های بعدی قرار می گیرد و نتیجه های بعدی گرفته می شود.

ترجمه: روشن شد و واضح گردید كه در آنجا « یعنی در عالم اقامه براهین » مقدمات اُولی داریم « كه اولین برهان ها از آن مقدمات اولی درست می شود ».

و ان محمولات و موضوعات بلا واسطه

مصنف بیان دیگری دارد و آن اینكه امری موضوع قرار داده می شود و برای آن امر، محمولی آورده می شود و برای آن محمول، دوباره محمول آورده می شود. برای محمول سوم، محمول دیگری آورده می شود ولی به یك جا می رسیم كه محمول تمام می شود. این محمول آوردن نمی تواند تا بی نهایت ادامه پیدا كند. به عبارت دیگر می توان اینگونه گفت كه محمولی داریم و برایش موضوع می آوریم برای آن موضوع دوباره موضوع می آوریم برای موضوع دوم، موضوع سوم می آوریم و هكذا تا جایی ادامه داده می شود كه موضوع تمام می گردد و نمی توان موضوع دیگری آورد. آن موضوع، اولین موضوع خواهد بود. پس موضوعات را هم نمی توان تا بی نهایت ادامه داد چنانچه محمولات را هم نمی توان تا بی نهایت ادامه داد.

ترجمه: و روشن شد كه در آنجا « یعنی در عالم اقامه براهین » موضوعات و محمولاتِ بلا واسطه داریم « كه بین آنها هیچ حد وسطی فاصله نشده باشد یعنی موضوع و محمولِ آن قضیه بدون واسطه بر یكدیگر حمل شدند. مثلا در یك جا كه ادامه داده می شود به انسان می رسیم كه موضوع است و دیگر نمی تواند محمول شود چون ذات است و شان ذات، موضوع بودن است. همچنین اگر اجناس عالیه محمول قرار بگیرند آخرین محمول خواهند بود لذا موضوعات و محمولات را نمی توان تا بی نهایت ادامه داد. بنابراین حد وسط ها نمی توانند بی نهایت باشند ».

و انها جاریه علی الولاء

ترجمه: و روشن شد كه اینچنین مقدماتی « یا محمولات و موضوعات » جاری بر ولاء هستند.

« الولاء »: یعنی یكی در پِیِ دیگری است یعنی بدون انقطاع. توجه كنید كه اگر بین موضوع و محمول، حد وسط را فاصله كنید محمول و موضوع، علی الولاء نخواهند بود بلكه واسطه، آنها را قطع كرده است. به آنها محمول و موضوعِ منقطع می گویند.

و الاشیاء التی تُعلَم بالبرهان لایمكن ان تُعلَم بوجه آخر اشرف منه

این عبارت، مطلب جدیدی است و باید سر خط نوشته شود.

اشیاء گاهی سبب دارند ما از طریق سبب به آنها عالم می شویم. علمِ از طریقِ سبب، برهان است « البته به آن، برهان لمّ گفته می شود. و وقتی لفظ برهان به صورت مطلق بكار می رود منصرف به برهان لمّ می شود ». اما از راه دیگری كه اشرفِ از این راه برهان باشد نمی توان عالم به اشیاء شد. اگر از راه معلول یا از راه ملازمات بخواهید عالم شوید هیچكدام به قدرت علم از طریق سبب نیست. علم از طریق سبب، قویترین علم است پس برای عالم شدن به شیئی كه دارای سبب است شریفترین راه این است كه از طریق سبب یعنی برهان عالم شویم.

مراد از « علم » در اینجا به معنای « تصدیق » است چون كار برهان، تصدیق است پس مراد، علم تصدیقی است نه علم تصوری كه از حد ناشی می شود.

ترجمه: « درباره خداوند ـ تبارك ـ كه سبب ندارد او را نمی توان با برهان عالم شد چون سبب ندارد ولی » اشیایی كه سبب دارند « و از طریق سبب شناخته می شوند » و ممكن است كه دانسته شود به راه دیگر « مثلا از مِثل شناخته شود یا از معلول یا از ملازم یا از ضد شناخته شود » كه اشرف از برهان باشد.

و كل علم برهانی فانما یكون بعلم اقدم منه فان ذهب ذلك الی غیر النهایه ارتفع العلم البرهانی

« اصلا » یعنی « به طور كلی ».

« ذلك »: علم برهانی به علم اقدم بودن.

علم از طریق سبب، علم برهانی شد اما آیا علم برهانی كه داریم از یك برهان قبلی استفاده می شود؟ مصنف می فرماید بله ممكن است از یك برهان قبلی استفاده شود و آن برهان قبلی از برهان قبل تر استفاده می شود ولی اینطور نیست كه همینطور ادامه پیدا كند و به برهانِ اولی دسترسی پیدا نشود بلكه به یك برهان اولی دسترسی پیدا خواهید كرد كه آن برهان اولی از مقدمات اولی و بدیهی تشكیل شده است.

ترجمه: هر علم برهانی با علمِ قبل از خودش حاصل می شود « ولی اینچنین نیست كه تا بی نهایت برود » اگر آن « یعنی علم برهانی به علم اقدم بودن » تا بی نهایت برود علم برهانی به طور كلی مرتفع می شود « یعنی اگر همچنان این برهان، مسبوق به برهان قبلی باشد و برهان قبلی مسبوق به برهان قبلی باشد در آخر لازمه اش این است كه هیچ برهانی نداشته باشید چون اولین برهان، شروع نمی شود تا بخواهد اولین برهان را تشكیل دهد. لازمه اش این می شود كه اصلا برهان نداشته باشید ».

و اما ان وقف عند مقدمات لا اوساط لها فاحسن ما تأوّل علیه ذلك ان یكون الوقوف عند اصول موضوعه

« فاحسن ما تأول علیه »: یعنی « فاحسن ما یرجع الیه ».

« ذلك »: یعنی « ذلك الوقوف ».

اگر لازمه ی این مطلب این است كه اصلا برهانی نداشته باشیم پس باید آن را در یك جا متوقف كرد. لذا این سلسله براهینی كه هر برهانی مسبوق به برهان قبل از خودش است باید قطع شود و به جایی برسیم كه قبل از آن برهانی وجود ندارد. اما كجا باید آن را قطع كرد؟ در دو جا می توان آن را قطع كرد. یكی در جایی است كه به بدیهیات برسیم چون برهانی كه از مقدمات بدیهی تشكیل می شود اولین برهان است. دوم در جایی است كه مقدماتِ برهان، اصول موضوعه باشند. اصول موضوعه، بدیهی نیستند ولی در جای خودش ثابت می شوند. در اینجا در این علم ثابت نمی شوند در علم دیگر ثابت می شوند لذا در این علم اگر برهان را به جایی برسانیم كه مقدماتش اصول موضوعه هستند كافی می باشد سپس این اصول موضوعه چون خودشان احتیاج به استدلال دارند در علم خودشان با براهین دیگر اثبات می شوند در آنجا باید برهان به برهان اولی « یعنی برهانی كه از مقدمات اولیه تشكیل شده » ختم شود.

پس توجه كردید كه در همه جا سلسله براهین ما قطع می شود در این علم، سلسله براهین ما به برهانی كه از اصول موضوعه تشكیل شده ختم می شود. در علمی كه از این اصول موضوعه بحث می كند و می خواهد در آنجا اصول موضوعه را اثبات كند برهان بر این اصول موضوعه می آورد و آن سلسله براهین در آن علم به برهانی كه از بدیهیات تشكیل می شود ختم می گردد.

ترجمه: اما اگر قائس « یعنی كسی كه قیاس تشكیل می دهد » توقف كند « یا اگر توقف شود » نزد مقدماتی كه حد وسط ندارند « و مقدمات یقینیه هستند در كجا توقف كنند؟ مصنف می فرماید » بهترین جایی كه این وقوف به آن رجوع می كند و در آنجا حاصل است این می باشد كه وقوف نزد اصول موضوعه باشد « یعنی بهترین جایی كه می توان وقوف را ارجاع داد و آنجا را مرجعِ توقف قرار داد اصول موضوعه است و برهان متوقف می شود ».

و الوقوف عند اصول موضوعه ـ ان كانت تلك الاصول لا تتبرهن فی علم آخر ـ وقوف غیر برهانی

توجه كنید اصول موضوعه اینچنین نیست كه توقفگاه آخر باشد بلكه در این علم، توقفگاه آخر است اما توقفگاه آخر به طور مطلق، بدیهیات است نه اصول موضوعه. اگر این اصول موضوعه در علم دیگر اثبات نشود ما توقف بر غیر برهان كردیم اما چون این اصول موضوعه در علم دیگر اثبات می شود توقف بر برهان كردیم و در علم دیگر، براهینِ آن ادامه داده می شود و توقف بر بدیهیات می شود در اینصورت هم توقف بر برهان شده است.

نكته: اگر در این علم به اصول موضوعه توقف نكنیم و بخواهیم در همین علم آن را به بدیهیات برسانیم طولانی می شود. در این علم در اصول موضوعه توقف می كنیم و در علم مربوطه، آن اصول موضوعه بر بدیهی ختم می شود. اینطور نیست كه در هر علمی به بدیهیات ختم شود لذا مصنف تعبیر به « احسن » می كند یعنی احسن این است كه در هر علمی به اصول موضوع ختم شود و لزومی ندارد آن را در این علم به بدیهیات برسانید. از طرف دیگر لازم می آید كه هر علمی با علم دیگر مخلوط شود چون مقدمات این مقدمه در علم دیگر اثبات می شود.

ترجمه: متوقف شدن بر اصول موضوعه، اگر این اصول در علم دیگر برهانی نشود این توقف، توقفِ غیر برهانی است « پس برای اینكه توقف، توقف برهانی باشد باید این اصول موضوعه در علم دیگر برهانی شود. در علم دیگر به وسیله برهان ها، برهانی می شود لذا مصنف می فرماید « فیجب اذن ... ».

فیجب اذن ان كان وقوف علی اصول موضوعه ان یكون لها وقتا ما بیانٌ برهانی

« ان یكون » فاعل « یجب » است.

ضمیر « لها » به « اصول موضوعه » بر می گردد و « بیان برهانی » اسم « یكون » است.

این عبارت اگر سر خط نوشته نمی شد بهتر بود چون دنباله ی بحث است.

در جایی كه وقوفِ ما بر اصول موضوعه ای كه برهانی نشدند، وقوف غیر برهانی است، واجب است كه اگر وقوف بر اصول موضوعه شد، برای این اصول موضوعه در یك وقتی « و در یك علمی » بیان برهانی باید داشته باشیم « یعنی در علم دیگر باید بیان برهانی باشد تا این توقفی كه در این علم به اصول موضوعه شده، توقف برهانی باشد ».

و فی آخر الامر یجب ان ینتهی البحث الی مقدمات لا اوساط لها و الا لم یمكن برهان و لا علم برهانی

در آخر امر واجب است منتهی شود امر به مقدماتی كه وسط ندارند « یعنی بدیهی اند. در اینصورت برهان ختم می شود » و الا « یعنی اگر به چنین مقدماتی كه از مقدماتِ بی وسط یعنی از مقدمات بدیهی تشكیل شده است نرسیم » نه برهانی خواهیم داشت نه علم برهانی خواهیم داشت.

فلم یكن احتجاج الخصوم فی امكان وجود اوساط لا نهایه لها برهانیا یلتفت الیه

این عبارت هم اگر سر خط نوشته نمی شد خوب بود.

این عبارت تفریع بر این است كه اگر به اولین برهان دست پیدا نكنیم علم برهانی نخواهیم داشت لفظ « فلم یكن » به این معناست كه اگر علم برهانی نداشته باشیم نه ما می توانیم مطلوب خودمان را اثبات كنیم نه خصم می تواند مطلوب خودش را اثبات كند چون او هم برهان ندارد. خصم می گفت این اوساط، ادامه پیدا می كند.

ترجمه: اگر برهان وجود نداشت احتجاج خصم در اینكه می گوید اوساطِ لا نهایت وجود دارد، برهانی نیست كه قابل التفات باشد « به عبارت دیگر احتجاج خصوم در این مبنا كه می گوید ممكن است وجود اوساط لا نهایه لها باشد، برهانی نخواهد بود ».

خلاصه: روشن شد كه مقدمات اولیه داریم كه اولی و بسیط و اسطقسی هستند و منقسم و مركب نیستند. اینطور نیست كه انحلال تا بی نهایت ادامه پیدا كند.

مصنف بیان دیگری می كند و آن اینكه امری موضوع قرار داده می شود و برای آن امر، محمولی آورده می شود و برای آن محمول، دوباره محمول آورده می شود. برای محمول سوم، محمول دیگری آورده می شود ولی به یك جا می رسیم كه محمول تمام می شود. این محمول آوردن نمی تواند تا بی نهایت ادامه پیدا كند و روشن شد كه اینچنین مقدماتی « یا محمولات و موضوعات » جاری بر ولاء هستند یعنی یكی در پِیِ دیگری است بدون انقطاع.

اشیاء گاهی سبب دارند ما از طریق سبب به آنها عالم می شویم. علمِ از طریقِ سبب، برهان است. اما از راه دیگری كه اشرفِ از این راه برهان باشد نمی توان عالم به اشیاء شد. مصنف می فرماید بله ممكن است از یك برهان قبلی استفاده شود و آن برهان قبلی از برهان قبل تر استفاده می شود ولی اینطور نیست كه همینطور ادامه پیدا كند و به برهانِ اولی دسترسی پیدا نشود بلكه به یك برهان اولی دسترسی پیدا خواهید كرد كه آن برهان اولی از مقدمات اولی و بدیهی تشكیل شده است. لذا این سلسله براهینی كه هر برهانی مسبوق به برهان قبل از خودش است باید قطع شود. اما كجا باید آن را قطع كرد؟ در دو جا می توان آن را قطع كرد. یكی در جایی است كه به بدیهیات برسیم. دوم در جایی است كه مقدماتِ برهان، اصول موضوعه باشند. اصول موضوعه، بدیهی نیستند ولی در جای خودش ثابت می شوند.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص320، ناشر: فکر روز.
[3] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص234، س2، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo