< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان احكام كواكب/ فصل 5/ فن 2/ طبیعیات شفا.

فیتحقق من هذا ان هناک حرکات مختلفه[1]

بحث در احوال كواكب بود. چندین حكم برای كواكب گفته شد و بیان گردید كه مصنف از این احكام مختلف، حكمی را استخراج می كند و آن را برای كواكب ثابت می كند. با این احكامی كه ذكر شد تقریبا همه آنها در این مساله شریك بودند كه حركات مختلف دارند. مصنف این نتیجه را از احكام قبلی می گیرد مثلا بیان شد بعضی كواكب دارای اختلاف منظر هستند و بعضی ندارند. بعضی در عین اینكه حركت مخصوصی داشتند آن وضعی را كه داشتند حفظ می كنند و بعضی ها حفظ نمی كنند. مصنف از این احكام استفاده می كند در كواكب حركات مختلف هست. بعداً از این حركات مختلفِ كواكب استفاده می شود كه كوكب غیر از فلك است. اینكه كوكب، غیر از فلك است اولین حكمی بود كه بیان شد الان دوباره همین حكم را با استفاده از احكام دیگر تذكر می دهد. وقتی كواكب دارای حركات مختلف باشند و احكامی كه گفته شد را پیدا كنند معلوم می شود كه غیر از افلاك می باشند. حركت افلاك، یكنواخت است اما كواكب، حركات مختلف دارند از اینجا معلوم می شود كه كواكب با افلاك متفاوتند.

در این توضیحی كه بیان شد بنده ـ استاد ـ خواستم مغایرت كوكب با فلك را تقریبا از مجموع احكام گذشته استفاده كنم. شاید این استفاده انجام شود ولی به نظر می رسد كه مصنف نمی خواهد به این صورت استفاده كند بنابراین برداشتی كه بنده ـ‌ استاد ـ از عبارت مصنف كردم برداشت كاملی نیست اگر بخواهیم عبارت مصنف را خوب معنا كنیم باید اینطور گفته شود:

مصنف از همین حكم اخیر « كه بیان كرد بعضی از كواكب از مشرق به مغرب می روند و دوباره مسیر را عوض می كنند و از مغرب به مشرق می روند » می خواهد استفاده كند كوكب غیر از فلك است و به احكام دیگر كاری ندارد اگر چه ممكن است از بعضی احكام دیگر بتوان این نتیجه را گرفت ولی نتیجه ای كه الان گرفته از آخرین حكم است كه در جلسه قبل خوانده شد.

بیان مطلب: اگر كوكب حركتش را عوض می كند و ما توجه داریم كه فلك، حركتش را عوض نكرده، استفاده می شود كه كوكب غیر از فلك است چون در زهره فلک خارج المركز و تدویرش به یك نحوه می چرخد و آن را عوض نمی كند در حالی كه كوكب، نحوه ی حركتش را عوض می كند زیرا گاهی از مشرق به مغرب است و كمی بعد از مغرب به مشرق است لذا اگر توجه كنید مصنف می فرماید « فتبین بهذا الاعتبار » و تعبیر به « هذه الاعتبارات » نمی كند یعنی اشاره به یك حكم از احكام كواكب دارد و از همین حكم می خواهد مغایرت بین كوكب و فلك را اثبات كند. پس این معنای دوم بهتر و شاید متعین باشد.

توضیح عبارت

فیتحقق من هذا ان هناك حركات مختلفه

مراد از « هذا » را می توان « ما ذكر » گرفت. می توان مرتبط به همین حالت اخیر كرد یعنی « نجدها تتحرك من المشرق الی المغرب ثم تتحرك ایضا من المغرب الی المشرق ».

ترجمه: از این حالت بدست می آید كه در اینجا « یعنی در این طایفه از كواكب، حركات مختلف وجود دارد « یعنی همیشه اینچنین نیست كه از مغرب به مشرق برود بلكه گاهی از مغرب به مشرق می رود و گاهی برعكس می رود.

فتبین بهذا الاعتبار ان الكواكب اجرام غیر الافلاك التی تحملها

به این اعتبار « كه كوكب حركات مختلف می كند در حالی كه فلكِ آن كوكب، حركتش یكنواخت است » روشن شد كه كواكب اجرامی هستند غیر از افلاكی كه این افلاك چنین صفت دارند كه حامل آن كواكبند « پس كواكب، محمول می شوند و افلاك، حامل می شوند و به این جهت، متفاوت می گردند.

ثم نعلم انها لا محاله من جنس الجوهر الذی لا یتكون بل من جنس الجوهر المبدع

مصنف از اینجا اشاره به مطلب بعدی می كند و آن اینكه بیان شد افلاك قابل كون و فساد نیستند. همین بیان در كواكب هست و بیان می گردد كواكب هم قابل كون و فساد نیستند. بلكه مبدع اند همانطور كه افلاك مبدع اند.

در اینجا می توان اشكال كرد كه الان گفته شد كوكب با فلك فرق دارد اما بعداً می گویید چون در فلك ثابت شد كه قابل كون و فساد نیست نتیجه گرفته می شود كه كوكب هم قابل كون و فساد نیست. از یك طرف تفاوت بین كوكب و فلك قبول می شود از طرف دیگر حكمی كه در فلك گفته شد « كه قابل كون و فساد نیست » را در متفاوتِ با فلك كه كوكب است جاری می كنید. جواب داده می شود كه حالت متكونات توضیح داده شد. آن حالت همانطور كه در فلك نیست و نتیجه می دهد كه فلك، كائن و فاسد نیست، آن حالت در كوكب هم نیست و نتیجه می دهد كه كوكب هم كائن و فاسد نیست. ما نخواستیم از اینكه فلك، قبول كون و فساد نمی كند نتیجه بگیریم متفاوتِ فلك كه كوكب است هم قبول كون و فساد نمی كند تا بگویید كوكب با فلك مغایر است چطور حكم یكی را به مغایرش نسبت می دهید؟ ما خواستیم بگوییم همان بیانی كه در افلاك داشتیم همان بیان در كواكب هم جاری هستند چون حالات متكون ها را گفتیم و دیدیم آن حالات در فلك جاری نیست و نتیجه گرفتیم فلك كون و فساد ندارد همان حالات را می بینیم كه در كوكب جاری نیست و نتیجه می گیریم كوكب هم كون و فساد ندارد.

ترجمه: سپس می دانیم كه كواكب لامحاله از جنس جوهری است كه متكون نیست « یعنی كون و فساد ندارد » بلكه از جنس جوهر مبدع است » یعنی از ابتدا آفریده شده بدون اینكه فسادی باشد و بعداً كون تحقق بگیرد ».

اذ قد قلنا ان المتكونات ما حالها

به چه دلیل مبدع است؟ می فرماید به خاطر این نیست كه چون فلك مبدع است این هم مبدع باشد بلكه می فرماید چون بیان كردیم حال متكونات چیست؟ آن حالت در فلك دیده نشد و گفتیم متكون نیست الان بیان می كند همان حالت در كوكب هم دیده نمی شود نتیجه گرفته می شود كه پس كوكب هم متكون نیست.

و اتضح من ذلك ان المتكونات لاتتخلل الاجسام غیر المتكون تخللا كالشی الغریب

از اینكه فلك كائن نیست مطلب دیگری هم بدست آمد و آن این است كه اجسام كائنه در افلاك نفوذ ندارند تا گفته شود قسمت هایی از افلاك به توسط عناصر پُر شده است. همانطور كه افلاك از سنخ عنصر نیستند مشتمل بر عنصر هم نیستند. متكونات یعنی عناصر در خُلَل و فُرَجِ افلاك وارد نشدند بلكه در خلل و فرج افلاك، چیزی از سنخ خود افلاك وارد شده است و افلاك به صورت یك جسم یكپارچه در آمدند « البته خلل و فرجی نیست اگر خلل و فرج فرض شود توسط خود جسم فلكی پر می شود نه جسم عنصری ».

مصنف فرمود از این بیان كه گفته شد « افلاك یا كواكب، متكون نیستند » نتیجه گرفتیم عناصر داخل در افلاك نیستند چون این قاعده را داریم كه هر مركبی متكون است حال اگر فلك هم مركب از جسم فلكی و جسم عنصری باشد باید گفته شود متكون است در حالی كه قبلا ثابت شد فلك، متكون نیست پس معلوم می شود همانطور كه عنصر نیست مركب از عنصر هم نیست یعنی عناصر در خلل و فرج آن داخل نشدند.

ترجمه: از این مطلب « كه فلك كائن و فاسد نیست بلكه مبدع است بدست آمد كه همانطور كه فلك از سنخ عنصر نیست مشتمل بر عنصر هم نیست چون اگر مشتمل بر عنصر باشد كائن می شود و ثابت شد كه فلك كائن نیست پس مشتمل بر عنصر هم نیست » روشن شد كه متكونات « یعنی اجسام كائنه و فاسده كه عبارت از عنصریاتند چه بسیطه و چه مركب » نمی توانند نفوذ كنند و واقع شوند در میان اجسام غیر متكونه « یعنی اجسام فلكی » یك نوع تخللی مانند شی غریب « بلكه اگر تخللی هست باید به وسیله جسم غیر بیگانه « یعنی جسم فلكی و كوكبی » پُر شود.

فتكون لا محاله بسیطه

پس این افلاك و كواكب بسیط اند. مراد از بسیط یعنی مركب از فلكی و عنصری نیستند اما بسیط به معنای اینكه هیچگونه جزئی ندارد صحیح نیست زیرا فلك دارای جزء است چون هیولی و صورت جسمیه و صورت نوعیه دارد. مصنف اینگونه تركیب را نفی نمی كند تركیب از مختلفات را نفی می كند كه هم جسم فلكی و هم جسم عنصری داشته باشد.

اذ المركبات متكونه

فلك بسیط است زیرا مركبات، متكون اند و چون دیدیم كه فلك، متكون نیست نمی توان حكم به تركیب كرد بلكه باید حكم به بساطت كرد تا متكون نبودنش حفظ شود.

فتكون اشكالها كریه علی ما یری بالحقیقه

اگر جسم فلك یا جسم كوكب بسیط است با توجه به این قاعده كه می گوید هر بسیطی، شكل بسیط دارد یعنی كروی است. نتیجه گرفته می شود كه فلك و كوكب كروی هستند چون كره، شكلی بسیط است اگر این جسم، بسیط است شكل آن هم باید بسیط باشد پس نتیجه گرفته می شود كه فلك و كوكب، شكل كروی دارند. اما اینكه كره چطور بسیط است روشن می باشد چون دارای اجزاء نیست. مكعب چون سطح و خط و زاویه و نقطه دارد بسیط نیست.

ترجمه: پس « حال كه این افلاك و كواكب بسیط اند » اَشكال آنها كری هستند « و باید استدلال بر آن آورده شود » چنانچه شهوداً هم اًشكالشان كری است «‌ یعنی بالحقیقه آنها به صورت كره دیده می شوند ».

ضمیر « تكون » به « كواكب » بر می گردد اما افلاك قبلا گفته شده بود كره است بنده ـ استاد ـ افلاك را اضافه كردم ولی نظر مصنف به كواكب است چون بحث مصنف در این فصل در افلاك نیست بلكه در كواكب است.

خلاصه: مصنف از همین حكم اخیر « كه بیان كرد بعضی از كواكب از مشرق به مغرب می روند و دوباره مسیر را عوض می كنند و از مغرب به مشرق می روند » می خواهد استفاده كند كوكب غیر از فلك است. اگر كوكب حركتش را عوض می كند و ما توجه داریم كه فلك، حركتش را عوض نكرده، استفاده می شود كه كوكب غیر از فلك است.

مصنف در ادامه می فرماید اینكه بیان شد افلاك قابل كون و فساد نیستند. همین بیان در كواكب هست و بیان می گردد كواكب هم قابل كون و فساد نیستند. بلكه مبدع اند همانطور كه افلاك مبدع اند.

به چه دلیل مبدع است؟ می فرماید چون بیان كردیم حال متكونات چیست؟ آن حالت در فلك دیده نشد و گفتیم متكون نیست. از اینكه فلك كائن نیست مطلب دیگری هم بدست آمد و آن این است كه اجسام كائنه در افلاك نفوذ ندارند تا گفته شود قسمت هایی از افلاك به توسط عناصر پُر شده است. همانطور كه افلاك از سنخ عنصر نیستند مشتمل بر عنصر هم نیستند. پس این افلاك و كواكب بسیط اند. مراد از بسیط یعنی مركب از فلكی و عنصری نیستند. اگر جسم فلك یا جسم كوكب بسیط است با توجه به این قاعده كه می گوید هر بسیطی، شكل بسیط دارد یعنی كروی است. نتیجه گرفته می شود كه فلك و كوكب كروی هستند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo