< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: رد نظریه کسانی که می گویند اجرام سماویه مثل کواکب در عین مبصر بودن، ملموس هم هستند/ بیان احکام کواکب/ فصل 5/ فن 2/ طبیعیات شفا

و قد توصل بعض الناس من ثبوت اللون لبعض الاجرام السماویه او تسلیمنا انها مبصره[1]

افلاک طبق نظر قدما دارای حرارت و برودت و ثقل و خفت و سایر کیفیات ملموسه نیستند. حتی در خورشید هم قائل به حرارت نبودند اما قائل به نور بودند « البته بحثی که می شود هم در افلاک می باشد هم در کواکب می باشد چون بحث درباره اجرام سماوی است » وقتی قائل به کیفیات ملموسه نبودند خود کوکب یا فلک را هم ملموس نمی دانستند. معتقد بودند افلاک و کواکب ملموس نیستند و در نتیجه کیفیات ملموسه ندارند. بعضی اجرام سماویه در عین اینکه ملموس نیستند، مبصر هستند. « اما افلاک چون شفاف هستند مبصر نیستند » کواکبی که دارای لون هستند مبصر می باشند اگر همه آنها دارای لون باشند همه آنها مبصر هستند و اگر بعضی لون دارند بعض آنها مبصر هستند. پس صدق می کند که گفته شود بعضی اجرام سماویه مبصر هستند.

بیان نظریه: گروهی معتقدند آن اجرامی که مبصر هستند ملموس هم می باشند. این گروه در غیر مبصرها چنین نظری را نمی دهند. پس بعض اجرام سماویه ملموس می شوند.

مصنف دلیل آورد که نظیر دلیلی است که در ریاضیات اقامه می شود و آن را با چند بیان رد می کند.

توضیح عبارت

و قد توصل بعض الناس من ثبوت اللون الاجرام السماویه او تسلیمنا انها مبصره ان اوجب من ذلک ان تکون ملموسه

« تسلیمنا » عطف بر « ثبوت » است. « ان اوجب » مربوط به « توصل » است و چون « توصل » با لفظ « الی » می آید شاید بتوان گفت « توصل الی ان اوجب ... » باشد.

مصنف می فرماید بعض ناس از یک ثبوت یا تسلیمی متوصل شده به اینکه بگوید آن اجرامی که مبصر هستند ملموس هم می باشند. اما از کجا به این نظریه متوصل شده؟ می فرماید از یکی از این دو راه، اول اینکه ثابت شود بعض اجرام سماویه دارای لون هستند پس مبصر می باشند دوم اینکه قبول شود « ولو اثبات نشود » که بعض اجرام سماویه مبصر هستند و اگر مبصر هستند ملموس هم می باشند.

ترجمه: بعض ناس از اینکه لون برای بعض اجرام سماویه « یعنی کواکب نه افلاک چون افلاک شفاف می باشند » ثابت است یا از اینکه پذیرفتیم بعض اجرام مبصرند « ولو ثابت نشد » رسیده به این مطلب که از آن « یعنی مبصر بودن بعض اجرام » واجب کرده که این بعض اجرام ملموس هم باشند.

و اورد قیاسا یشبه القیاسات التعلیمیه و ما ابعده منها

در هر دو نسخه خطی آمده « اورد قیاسات ».

« القیاسات التعلیمیه »: یعنی قیاساتی که در علوم ریاضی مطرح می شوند.

« ما ابعده منها »: ضمیر « ابعده » به « قیاس » بر می گردد و ضمیر « منها » به « قیاسات التعلیمیه » بر می گردد. لفظ « ما ابعد » صیغه تعجب است یعنی چقدر این قیاسی که این گروه اقامه کرده از قیاسات تعلیمیه دور است. این قیاسات در تعلیمیات منتج هستند و ما به آنها اعتماد می کنیم اما اگر آن قیاسات را بخواهید در طبیعیات بیاورید منتج نیستند به بیانی که گفته می شود بنابراین آن قیاسات در طبیعیات دور هستند از همان قیاساتی که در ریاضیات می آید. ترجمه این عبارت می شود: چقدر این قیاسی که این گروه در این بحث طبیعی اقامه کرده دور از آن قیاساتی است که در بحث ریاضی مطرح می شوند.

توجه کنید اینطور نیست که هیچ قیاسی ریاضی را نتوان در طبیعی بکار برد بلکه اگر شرائط فراهم باشد می توان بکار برد. اولا باید اعتماد نشود بر آنچه در طبیعی گفته شده باید در ریاضیات مستقلا استدلال شود ثانیا باید شرائط استدلال در طبیعی فراهم باشد. در اینجا هم نمی خواهد بگوید هر قیاسی که در تعلیمات بود را در طبیعیات اجرا نکن بلکه می خواهد بیان کند این قیاسی که اجرا شده، در طبیعیات شرائط را ندارد.

فقال ان المشائین یسلمون انه لا مبصر الا و هو لامس و لا ینعکس

مستدل ابتدا به یک مقدمه ای اشاره می کند که آن مقدمه یک بحث طبیعی می باشد نه ریاضی، این مقدمه را مشاء قبول دارد. خود مصنف در علم النفس شفا بر این مقده اصرار دارد. این مقدمه توسط مستدل آورده می شود. بعد از ذکر این مقدمه شروع به استدلالی می کند که شبیه استدلال ریاضی است. بعد از اینکه آن استدلال مطرح می شود می خواهد نتیجه بگیرد.

بیان مقدمه استدلال: حیوانات دارای حواس ظاهره هستند یعنی از 5 حاسه ظاهره، بعضی حیوانات هر 5 تا را دارند و بعضی مثل عقرب گفته می شود باصره را ندارد. در مورد موش کور معروف است که باصره ندارد، بعضی حیوانات شاید سامعه نداشته باشند لذا وقتی صدا تولید کنید فرار نمی کنند اما وقتی دست به آنها می زنید فرار می کنند ولی بالاخره در حیوانات حس وجود دارد چون یکی از مشخصات حیوان این است که متحرک بالاراده و حساس است ولی لازم نیست که هر 5 حس را داشته باشد اگر بعضی از آنها را داشته باشد کافی است. همه حیوانات را مراجعه می کنیم می بینیم دارای قوه لامسه هستند بله ممکن است بعضی قسمت های حیوان، قوه ی لامسه نداشته باشد مثل مو نه ریشه مو. یا ناخن که بلند می شود قوه ی لامسه ندارد. پس نمی توان گفت حیوانات لامسه ندارند. لامسه از مشخصات تمام حیوانات است ولی باصره اینگونه نیست. اول چیزی که حیوانیتِ حیوان را تثبیت می کند قوه ی لمس است بعداً که با لمس ثابت شد این موجود، حیوان است به سراغ باقی حواس می رویم تا ببینیم آیا باقی حواس را دارد یا ندارد مثلا به موجودی می رسیم که باصره را ندارد. با نداشتن باصره نفی حیوانیت نمی شود اما با نداشتن لامسه نفی حیوانیت می شود مثلا گفته می شود این موجود که لامسه ندارد پس نبات یا جماد است.

پس اقدم الحواس در حیوانات لمس است. ما الان بین لامسه و باصره مقایسه کردیم و گفتیم لمس مقدم بر بصر است چون هیچ حیوانی خالی از لمس نیست ولی خالی از بصر است. از این مقدمه چه استفاده ای می شود؟ اینطور می توان گفت که هر جا ابصار است قبل از آن لمس هست چون لمس قبل از ابصار آورده شد ولی نمی توان گفت در هر موجودی که لمس است قبل از آن یا بعد از آن ابصار است چون ممکن است بعضی موجودات لامسه داشته باشند ولی بصر نداشته باشند مثل عقرب.

ترجمه: مشائین مسلم می دانند این مطلب را که هیچ موجودی پیدا نمی کنید که بینا باشد مگر اینکه لامس باشد « پس اگر ابصار ثابت شد لمس هم ثابت است » ولی عکس آن نیست « یعنی اینطور نیست که هر چه که لمس کند ابصار هم کند مثل عقرب و موش کور ».

نکته: توجه کنید عبارت « انه لا مبصِر الا و هو لامس » مدعا نیست بلکه مدعا این است « آنچه که مبصر است ملموس می باشد » در مدعا مطلب به صورت صیغه اسم مفعول می آید ولی در عبارت کتاب به صورت صیغه اسم فاعل آمده که تکرار مدعا نیست. پس مصنف می فرماید « انه لا مبصِر الا و هو لامس » نتیجه می گیرد «لا مبصَر الا و هو ملموس » یعنی چون کوکب مبصَر است پس ملموس هم هست. این نتیجه در مطلب سوم می آید که بعداً مطرح می شود.

فقوه اللمس اقدم من قوه البصر

قوه لمس اقدم از قوه بصر است چون هر حیوانی قوه ی لمس را دارد ولی هر حیوانی قوه ی بصر را ندارد. از اینجا کشف می شود که قوه ی لمس مقوم حیوان است و اگر مقوم است پس اقدم است.

لکن نسبه قوه البصر الی المبصرات لنسبه قوه اللمس الی الملموسات

تا اینجا مقدمه استدلال ریاضی تمام شد از اینجا وارد استدلال و بعداً وارد نتیجه می شود.

خلاصه: افلاک طبق نظر قدما دارای حرارت و برودت و ثقل و خفت و سایر کیفیات ملموسه نیستند. گروهی معتقدند آن اجرامی که مبصر هستند ملموس هم می باشند. این گروه در غیر مبصرها چنین نظری را نمی دهند.

مستدل ابتدا به یک مقدمه ای اشاره می کند که آن مقدمه یک بحث طبیعی می باشد نه ریاضی، این مقدمه را مشاء قبول دارد. خود مصنف در علم النفس شفا بر این مقده اصرار دارد.

بیان مقدمه استدلال: حیوانات دارای حواس ظاهره هستند یعنی از 5 حاسه ظاهره، بعضی حیوانات هر 5 تا را دارند و بعضی مثل عقرب گفته می شود باصره را ندارد. ولی بالاخره در حیوانات حس وجود دارد چون یکی از مشخصات حیوان این است که متحرک بالاراده و حساس است ولی لازم نیست که هر 5 حس را داشته باشد اگر بعضی از آنها را داشته باشد کافی است. همه حیوانات را مراجعه می کنیم می بینیم دارای قوه لامسه هستند. پس اقدم الحواس در حیوانات لمس است. از این مقدمه استفاده ای می شود که هر جا ابصار است قبل از آن لمس هست چون لمس قبل از ابصار آورده شد ولی نمی توان گفت در هر موجودی که لمس است قبل از آن یا بعد از آن ابصار است چون ممکن است بعضی موجودات لامسه داشته باشند ولی بصر نداشته باشند مثل عقرب.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo