< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان شرائط ابدال/ رد نظریه كسانی كه می گویند اجرام سماویه مثل كواكب در عین مبصر بودن، ملموس هم هستند/ بیان احكام كواكب/ فصل 5/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و ان احتال فلم ینسب واحداً واحداً نسبة مطلقة بل زاد فقال ان وجود اللمس قبل وجود البصر لانه فی الحیوان كذا[1]

بیان شد كه ابدال در امور طبیعی انجام نمی شود مگر اینكه امور طبیعی به لحاظ داشتن مقدار یا عدد ملاحظه شود و الا اگر به عنوان اینكه اینها امور طبیعیه اند ملاحظه شوند در آنها ابدال تحقق نمی گیرد. ابتدا بیان شد تناسب هم بین آنها واقع نمی شود سپس بیان شد كه اگر بر فرض تناسب واقع شود ابدال واقع نمی شود. سپس تناسب و ابدال را توجیه كردیم به اینكه هر دو واقع شوند ولی بیان كردیم كه هر دو مقید به حیوان می شوند و مستدل منظورش این نبود كه این تناسب یا ابدال را در حیوان برقرار كند بلكه منظورش این بود كه به طور مطلق نتیجه بگیرد كه اگر چیزی مبصر بود ملموس هم هست تا بتواند ثابت كند كوكب چون مبصر است پس ملموس هم هست.

مصنف بیان كرد این ابدال و تناسب كه با توجیه درست شد نفعی برای مستدل ندارد الان مصنف می فرماید اگر این مستدل راه خاصی را طی كرد تا این تانسب و ابدال برایش حاصل شود ما این راه را از آنها قبول می كنیم ولی دو اشكال دیگر بر آنها وارد می شود.

در ابدال اینگونه گفته شد: نسبت بصر به لمس مانند نسبت مبصر به ملموس است یعنی بعد از اینكه تناسب، ابدال شد این تناسبِ جدید بدست آمد و توضیح داده شد كه لمس اقدم بر بصر است پس اگر بصر حاصل باشد لمس حاصل است و همچنین اگر مبصر حاصل باشد ملموس حاصل است. اشكالی كه مصنف كرد این بود: وجود ملموس برای حیوان مقدم بر وجود مبصر است و در نتیجه اگر این حیوان، مبصری داشته باشد حتما ملموس دارد. این مقید به حیوان شد ولی بحث مستدل در كوكب بود نه حیوان لذا این نسبت برای او فایده نداشت الان می خواهد راه دیگری طی كند و آن این است كه تناسب را مطلق قرار می دهد و قید «حیوان » نمی آورد، می گوید: نسبت بصر به لمس مساوی با نسبت مبصر به ملموس است لانه فی الحیوان كذا. مستدل این قیدی كه قبلا در 4 جزء تناسب آمده بود را حذف می كند و حیثیت تعلیلیه می آورد و می گوید چون در حیوان اینچنین است پس ما اینچنین نسبتی داریم. به تعبیر مصنف، اینگونه بیان می كند: لمس قبل از وجود بصر است مطلقا اما به این دلیل كه در حیوان اینچنین است. كانّه كسی اشكال می كند كه شاید در غیر حیوان، بصر مقدم بر لمس باشد. جواب می دهد كه بصر و لمس جزء در حیوان، در جای دیگر وجود ندارد تا بگویید در جای دیگر شاید طور دیگر باشد. لمس و بصر فقط در حیوان وجود دارد و در حیوان دیدیم كه لمس مقدم بر بصر است و چون لمس و بصر جز در حیوان وجود ندارد پس این تقدمِ لمس بر بصر حالت طبیعی می باشد سپس به این شخص گفته می شود كه شاید در جای دیگر به نحو دیگری باشد. جواب داده می شود كه در جای دیگر لمس و بصر نداریم. وقتی در حیوان دیدیم كه لمس مقدم بر بصر است كشف می كنیم كه به طور طبیعی لمس بر بصر مقدم است و اگر امر، طبیعی شد مطلق می باشد و در اینصورت می توان آن را در همه جا اجرا كرد.

تا اینجا ثابت شد تناسب مطلق است ابدال آن هم مطلق است و مقید به حیوان نیست. در اینجا نكته ای بیان می كنیم.

نكته: حیوان به دو قسم مركب و بسیط تقسیم می شود. حیوان مركب مانند انواع حیواناتی كه ما با آنها آشنا هستیم. اما یك حیوان بسیط داریم كه فلك می باشد که دارای نفس است زیرا حركت ارادی دارد. این بحثی كه این شخص می كند و می گوید «لانه فی الحیوان كذا» مرادش حیوان مركب است. می خواهد مطلب را در حیوان مركب تمام کند تا در حیوان بسیط نتیجه بگیرد. اگر آن را مقید به حیوان مركب كند نمی تواند در حیوان بسیط اجرا كند لذا مطلق قرار می دهد و این مطلق را در بسیط جاری می كند و نتیجه می گیرد كه كوكب هم اینگونه است.

تا اینجا مستدل تناسب را مطلق كرد و در غیر حیوان هم جاری كرد تا كلامش صحیح شود ولی مصنف از آن جواب می دهد.

توضیح عبارت

و ان احتال فلم ینسب واحداً واحداً نسبة مطلقة بل زاد فقال ان وجود اللمس قبل وجود البصر لانه فی الحیوان كذا

« فاء » در « فلم ینسب » تفسیر « احتال » است.

اگر این مستدل « و به تعبیر مصنف، این متشكك » اندیشی كند به این صورت كه تك تك این چهار تا « یعنی بصر و لمس و مبصر و ملموس » را به طور مطلق به همدیگر نسبتِ مطلقه نمی دهد « تا گفته شود نسبت مطلقه وجود ندارد » بلكه اضافه می كند « ولی قید اضافه نمی كند تا نسبت،‌ مقید شود بلكه علت اضافه می كند كه لانه فی الحیوان كذا می باشد » به اینصورت كه وجود لمس قبل از وجود بصر است « توجه كنید كه به صورت مطلق نفرمود ان وجود اللمس فی الحیوان قبل وجود البصر تا مقید شود. مطلق هم نمی گوید بلكه در ادامه می گوید لانه فی الحیوان كذا. این جمله ای كه اضافه شد قید آور نیست چون علت است ».

توجه كنید كه در اینجا سه گونه ممكن است:

1 ـ نسبت را از ابتدا مطلق قرار دهد. این صحیح نیست.

2 ـ مقید به حیوان كند. این صحیح است ولی برای مستدل فایده ندارد.

هیچكدام از این دو راه را نمی رود بلكه در نسبت چیزی اضافه می كند كه آن چیز، قید نیست بلكه علت است و با همین علت تناسب را به طور مطلق حفظ می كند و در كوكب اجرا می كند. به عبارت دیگر مصنف، مطلق بیان نكرد مقید به حیثیت تقییدیه هم نمی كند بلكه مقید به حیثیت تعلیلیه می كند. ما نمی گوییم مقید به حیثیت تعلیلیه می كند اگرچه در آخر قید می شود. مصنف تعبیر به « بل زاد » می كند.

و لا وجود لهما الا فی الحیوان

این عبارت دفع دخل مقدر است گویا كسی می گوید در حیوان اینگونه است كه لمس مقدم بر بصر است شاید در جای دیگر به صورت دیگر باشد جواب می دهد كه بصر و حس وجود ندارند جز در حیوان. پس اگر در حیوان اقدمیتِ لمس دیده شد معلوم می شود كه لمس بالطبع اقدم است نه اینكه در حیوان اقدم باشد. به عبارت دیگر طبیعت لمس این است كه بر طبیعت بصر مقدم باشد اگر طبیعت لمس بر طبیعت بصر مقدم است پس هر جا بصر بود لمس هم هست و هر جا مبصر وجود داشت ملموس هم وجود دارد.

فیكون ذلك اقدم من هذا مطلقا

مصنف نتیجه می گیرد كه وقتی در حیوان، لمس و بصر را داشتید و در حیوان، لمس بر بصر مقدم است نتیجه گرفته می شود كه لمس اقدم از بصر است مطلقا یعنی نیاز به قید « حیوان » ندارد چون در غیر حیوان، لمس و بصر را نداریم بلكه در حیوان اینگونه است لذا می گوییم به طور مطلق اینگونه است.

و یكون انما ذكر الحیوان لا لان یكون معتبراً فی المحمول بل ماخوذاً وسطاً حتی تكون النسبه بین البصر و المبصر مشاكلة للنسبه بین اللامس و الملموس

« بل ماخوذاً » عطف بر « معتبراً » است یعنی « بل لان یكون ماخوذا ... ».

اگر از ابتدا مطلق وجود داشت چرا قید « حیوان » آورده شد؟ می فرماید ما « حیوان » را نیاوردیم تا آن را در محمول « یعنی حكم » معتبر كنیم. می گوییم وجود لمس قبل از وجود بصر است. « وجود لمس » موضوع است و « قبل از وجود بصر » محمول است. « قبلیت » در حكم آورده شد و محمول مقید به حیوان نشد.

ترجمه: حیوان در این مدعا ذكر شد نه به خاطر اینكه در حكم معتبر بود « وقتی گفته می شد وجود لمس قبل از وجود بصر است » یك حكم می شود كه این حكم مقید نیست ». نخواستیم حیوان را در محمول و حكم اعتبار كنیم تا حكم مفید شود » بلكه حیوان ذكر شد تا وسط و علت قرار گرفته شود « تا نسبت بین بصر و مبصر مشاكل با نسبت لامس و ملموس در اصل تناسب باشد ».

نكته: ‌مفاد تناسب و مقوّم آن، تساوی این نسبت با آن نسبت است. اما شرط تناسب،‌ مشاكلت است. تساوی دو نسبت در وقتی است كه این 4 جزء كه به یكدیگر نسبت داده می شوند مشاكل باشند و همه از سنخ مقدار یا عدد باشند اما اگر یك نسبت، عدد است و نسبت دیگر، خط است تناسب برقرار نمی شود.

سلمنا مثلاً ذلك

این عبارت جواب « ان احتال » است.

ترجمه: اگر متشكك این كار را انجام داد قبول می كنیم این مطلب را ولی دو جواب داده می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo