< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی نظریه ی حق درباره حركات كواكب/ فصل 6/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و اما نحن فقد فرغنا عن ابانة امتناع انخراق الجسم السماوی[1]

درباره حركت كواكب احتمالاتی ذكر شدند كه مصنف می خواهد آن احتمالات را رسیدگی كند و آنهایی كه باطل است را باطل كند. دو ظن از آن سه ظنی كه در صفحه 45 مطرح شد باطل است. یك ظن این بود كه فلك ساكن باشد و كوكب حركت كند و حركت كوكب باعث خرق فلك شود. ظن دوم این بود كه هم فلك حركت كند هم كوكب حركت كند ولی حركت این دو مخالف هم باشند یعنی اگر یكی به سمت مغرب حركت می كند دیگری به سمت مشرق حركت كند. در اینصورت هم كوكب، فلك را خرق می كند.

دلیل مصنف بر بطلان این دو نظریه این است كه خرق و التیام در مورد افلاك جایز نیست. این مطلب در جای خودش بیان شده است. وقتی خرق و التیام جایز نشد چنین حركتی برای این كواكب نیست زیرا این حركت مستلزم خرق است و خرق هم محال است.

دیگران دو اشكال مطرح كردند ولی مصنف معتقد است كه با همین اشكالِ گفته شده، بی نیاز از اشكال دیگران هستیم و احتیاج نداریم اشكال دیگران مطرح شود علی الخصوص كه اشكال دیگران را وارد نمی دانیم. مراد مصنف، اشكالات ارسطو است ولی نمی خواهد اسم ارسطو را ببرد و بر علیه او صریحاً حرف بزند تا ادب نسبت به استاد را حفظ كند.

مصنف می فرماید ما به همان امرِ منقاد « یعنی مورد اعتقاد و مقبول » و مسلم كه امتناع خرق است اكتفا می كنیم و به آن مطلبی كه در حد امتناع انخراق نیست توجه نمی كنیم و خودمان را برای وارد كردن آن اشكال به تكلف نمی اندازیم. یعنی همان اشكالی كه در جای خودش بیان شده « كه امتناع خرق می باشد » كافی است و به دنبال اشكالاتی كه در آن حد از مسلمیت نیست نمی رویم. سپس مصنف اشكالاتی كه در آن حد از مسلمیت نیست را مطرح می كند و در لابلای آن اشكالات، جواب می دهد.

توضیح عبارت

و اما نحن فقد فرغنا عن ابانة امتناع انخراق الجسم السماوی

ترجمه: « این ظنون بیان شد اما ما چه می گوییم؟ مصنف می فرماید » ما فارغ شدیم از بیان اینكه ممتنع است شكاف برداشتن جسم سماوی.

فَكُفینا ان نتكلف امراً لیس بذلك المعتاد و المسلم

در هر دو نسخه « بذلك المنقاد » آمده كه بهتر است.

با داشتن این اشكال كه عبارت از امتناع خرق است بی نیاز می شویم كه خودمان را نسبت به امری « یعنی نسبت به اشكالی » به زحمت بیندازیم و آن اشكال، در این حد از انقیاد و تسلّم نیست « یعنی اشكال اولی كه خود مصنف مطرح كرد ـ كه امتناع انخراق بود ـ كاملا مسلم است » لذا لازم نیست خودمان را به آن اشكالات سرگرم كنیم و به زحمت بیندازیم.

مراد از « امراً » یعنی اشكالی كه ارسطو كرده است.

و هو انه ان تحرك فحركته اما ان تكون بتدحرج او علی استمرار

ضمیر « تحرک » به « جسم سماوی » بر می گردد كه مراد كوكب است.

ضمیر « هو » به « امر » بر می گردد یعنی آن امری كه ما نمی خواهیم خودمان را به خاطر آن به زحمت بیندازیم كه عبارت از اشكال دیگر است را الان توضیح می دهد.

ارسطو دو اشكال مطرح كرده است: یك اشكال عبارت « ان تحرك فحركته ... » و اشكال دوم در صفحه 47 سطر 4 قوله « او نقول ... » بیان می شود. و در صفحه 47 سطر 11 مصنف می فرماید « بل یكفینا ان نقول ان جرم السماء لا ینخرق » یعنی همان اشكالی كه خود مصنف وارد می دانست را بیان می كند.

اشكال اول ارسطو: اشكال اول ارسطو با دو فرض شروع می شود:

فرض اول: كوكب حركت كند و حركت استمراری و تدحرجی با هم داشته باشد یعنی هم در این فلك دور بزند هم به دور خودش بچرخد به عبارت دیگر در حالی كه می غلطد، راه برود.

فرض دوم: به نحو استمرار حركت كند یعنی كوكب به دور خودش نزند بلكه همانطور که هست در فلك بچرخد بدون اینكه به دور خودش بچرخد.

مصنف ابتدا اشكال ارسطو در فرض تدحرج را بیان می كند سپس از آن اشكال جواب می دهد. بعداً اشكال در فرض دوم را بیان می كند سپس از آن اشكال جواب می دهد. در ادامه با عبارت « او نقول » اشكال دوم بر فرض استمرار می كند نه بر فرض تدحرج

ترجمه: و آن امر « كه ما نباید خودمان را به خاطرش به زحمت بیندازیم » این است كه این جرم سماوی « یعنی كوكب » حركتش یا با تدحرج است یا به نحو استمرار است.

و ان نقول ان القول بالدحرجه یكذبه ثبات المحو فی القمر الی جهتنا

این عبارت اشكال بر فرض اول است و عبارت ان القول بالاستمرار در صفحه 47 سطر اول اشكال بر فرض دوم است.

« ان نقول » به معنای « فَكُفینا ان نقول » است یعنی لازم نیست این اشكال را بیان كنیم.

بیان اشكال بر فرض اول: ارسطو می گوید اگر این كواكب غلطان باشند از جمله ی كواكب، قمر است كه آن هم غلطان خواهد بود. وقتی می غلطد یك زمان كوتاهی است كه چهره ی خودش را به سمت ما می گیرد اما در زمان دیگر این چهره ی ماه به سمت ما نیست بلكه چهره ی دیگرش به سمت ما است. در وقتی كه این چهره ی ماه به سمت ما است ما محو قمر و لكه های آن را می بینیم اما وقتی چهره ی خودش را از ما بردارد و وجه دیگرش را به ما نشان دهد در آنجا محو القمر وجود ندارد و نباید آن لكه ها دیده شوند در حالی كه در طول ماه این محو قمر دیده می شود. پس معلوم می گردد كه ماه به دور خودش نمی چرخد.

ترجمه: و بی نیاز هستیم از اینكه بگوییم قول به دحرجه را تكذیب می كند ثبات محو در قمر، به همان سمتی كه قمر به سمت ما است.

« الی جهتنا »: یعنی در همان وجهی كه قمر به سمت ما است.

نكته: لفظ « ثبات » را می توان به اینگونه هم معنا كرد كه ما همیشه لكه های ماه را مثلا در وسط قمر می بینیم. اگر قمر بخواهد بغلطد این محو باید گاهی اوقات در وسط باشد و گاهی باید سمت راست باشد و گاهی باید سمت چپ باشد و گاهی باید در پشت قرار بگیرد و اصلا دیده نشود در حالی كه ما اولاً لكه های ماه را همیشه می بینیم ثانیاً به قول شما این محو همیشه در یك جا دیده می شود.

بعد القول بانه لیس فی وجه القمر ذلك المحو انما هو لاجل ساتر

نسخه صحیح « بل انما هو » است.

این عبارت، رد مصنف بر كلام ارسطو است.

جواب اشكال بر فرض اول: مصنف می گوید ما بعد از این قولی كه بیان می كنیم احتیاجی به كلام ارسطو نداریم. قول ما این بود كه لكه های ماه بر روی خود ماه قرار نگرفته است بلكه سایه ای است كه جرم سماوی بر روی قمر انداخته است. این جرم سماوی كه نزدیك قمر می باشد جدا از قمر است و قمر وقتی می چرخد سایه اش در همان جای قمر می افتد و تغییر نمی كند. یعنی می توان با غلطیدن قمر ثبات محو را توجیه كرد به اینكه هم قمر بچرخد هم محو و لكه ها در جای خودشان ثابت بمانند زیرا ارسطو فكر كرده این محو و لكه ها مربوط به جرم قمر است مثلا یك كوهی بر روی آن قسمت قمر قرار دارد لذا گفته اگر قمر بغلطد و آن كوه در یك حالت دیده می شود و در یك حالت دیده نمی شود. ولی مصنف می گوید ما بیان كردیم اجرامِ ریزی هستند كه فاصله خود را با قمر حفظ می كنند و سایه آنها همیشه در همین قسمت می افتد. اگر قمر در زیر این سایه بچرخد سایه ی اجرام سماوی همیشه در همین قسمت وسط که رو به روی خودمان است، دیده می شود.

ترجمه: « بی نیاز شدیم از اینكه اشكال ارسطو را بگوییم » بعد از اینكه قائل شدیم به اینكه شأن این است كه این محو در وجه قمر « و مربوط به جرم قمر » نیست بلكه این محو به خاطر ساتر است.

و ان القول بالاستمرار ردیء یودی الی انه لو كان استمرار لاعطت الطبیعه آلات

این عبارت عطف بر « ان القول » در صفحه 46 سطر 18 است. لفظ « كان » تامه است.

این عبارت اشكال ارسطو بر فرض دوم است.

بیان اشكال بر فرض دوم: نظر ارسطو این است كه حركت اگر دورانی باشد مثل حركت كره به دور خودش، به مبدء حركت مستدیر اكتفا می شود و با همان مبدء حركت مستدیر، حركت دورانی برای این جرم اتفاق می افتد. اما اگر حركت، مستقیم باشد مثلا از بالا به سمت پایین بیاید « مثل سنگ » به خاطر سنگین بودنش یا از پایین به سمت بالا بیاید « مثل دود » به خاطر سبك بودنش، باز همان مبدء حركت مستقیم در آن كافی است و احتیاج به چیز دیگر نیست.

اما یك حركت دیگری است كه مستقیم می باشد ولی به سمت بالا و پایین نیست مثل حركت ما انسانها بر روی زمین. این حركت، ارادی است ولی با مبدء حركت مستقیمی كه در ما وجود دارد انجام نمی گیرد و احتیاج به ابزار دارد مثلا باید شخص پا داشته باشد تا بتواند راه برود یا این ماشین باید چرخ داشته باشد تا بتواند به صورت افقی بر روی آن حركت كند. اگر ماشین را از بالا رها كنید به سمت پایین می آید به خاطر مبدء حركت مستقیم كه در او وجود دارد.

ارسطو معتقد است در غیر این دو حركت مستقیم و مستدیر، اگر بخواهد حركتی انجام شود باید با آلات انجام شود. با توجه به این مبدئی كه وجود دارد بر آن دو ظن اشكال می كند و می گوید اگر كوكب در درون فلك خودش حركت كند این حركت نیاز به آلت دارد. پس نتیجه گرفته می شود كه طبیعت قمر یا فلان كوكب به جرمش آلات داده است و این جرم با پیدا كردن آلات، حركت استمراری را شروع كرده است در حالی كه كوكب، بسیط است و ابزار یعنی دست و پا ندارد و اجزاء برای او نیست. اجزائش فرضی اند. پس نمی توان برای كوكب آلات قائل شد و با آن آلات، این حركات را توجیه كرد.

ترجمه: اگر كسی بگوید كوكب به نحو استمرار حركت می كند قولش ردیء و پست است چون منجر می شود به اینكه اگر استمراری تحقق پیدا كرد طبیعت هر آینه به این جرم كوكب، آلات و اعضا می داد تا كوكب با آلات و اعضا حركت كند « در حالی كه این ممكن نیست چون طبیعت، بسیط است و نمی تواند آلات بدهد ».

كانه قد صح ان هذه الحركه لا تكون الا بآلات او لا تسهل الا بالآلات

مصنف از اینجا اشكال بر كلام ارسطو می كند. « لاتكون » تامه است.

جواب از اشكال بر فرض دوم: مصنف می گوید كانّه این گوینده « كه ارسطو است » برای حركت آلاتی لازم دارد در حالی كه حركت همیشه احتیاج به آلت ندارد. مصنف اینطور می گوید: گویا این قائل یعنی ارسطو برای اینچنین حركتی قائل به آلات است. سپس مصنف حرف خودش را كلی می كند و می گوید گویا این شخص هر حركتی را محتاج به آلات می بیند و این حركت كوكب مصداق برای كل حركةٍ است لذا این هم محتاج به آلت شده است.

ترجمه: گویا این مطلب صحیح شده و كامل گردیده و اثبات شده كه « هذه الحركه لاتكون الا بالآلات ».

« لاتسهل »: میسّر و آسان نیست مگر به توسط آلات. یكبار می گوید آلات در حركات واجب اند به طوری كه حركت بدون آلات محقق نمی شود اما یكبار می بینید حركت می تواند بدون آلت باشد ولی اگر با آلت باشد واجب تر است.

او صح ان كل حركه تحتاج ان یعطی لها آله. فحینئذ یجب ان تكون الطبیعه اعطت لهذه الحركه ایضا آلات

بعد از « آله » نقطه گذاشته كه باید پاک شود.

این عبارت همان مطلب قبلی را می خواهد بیان كرد ولی آن را تعمیم و مطلق می كند.

ترجمه: هر حركتی احتیاج دارد كه برایش آلتی داده شود پس در این هنگام كه برای كل حركت ها احتیاج به آلت است واجب می باشد این طبیعت كوكب، به این حركت خود كوكب هم باید آلات داده شود و طبیعت برای انجام حركت كوكبش باید به كوكب، آلات داده باشد چون حركت كوكب هم مصداق بر كل حركه است.

در ادامه گویا این گوینده چنین مطلبی نزد او ثابت شده به اینكه حركت، احتیاج به آلت دارند.

خلاصه: درباره حركت كواكب احتمالاتی ذكر شدند كه مصنف می خواهد آن احتمالات را رسیدگی كند و آنهایی كه باطل است را باطل كند. دو ظن از آن سه ظنی كه در صفحه 45 مطرح شد باطل است. یك ظن این بود كه فلك ساكن باشد و كوكب حركت كند و حركت كوكب باعث خرق فلك شود. ظن دوم این بود كه هم فلك حركت كند هم كوكب حركت كند ولی حركت این دو مخالف هم باشند.

دلیل مصنف بر بطلان این دو نظریه این است كه خرق و التیام در مورد افلاك جایز نیست. وقتی خرق و التیام جایز نشد چنین حركتی برای این كواكب نیست زیرا این حركت مستلزم خرق است و خرق هم محال است.

دیگران دو اشكال مطرح كردند ولی مصنف معتقد است كه با همین اشكالِ گفته شده، بی نیاز از اشكال دیگران هستیم.

مصنف می فرماید ما به همان امرِ منقاد « یعنی مورد اعتقاد و مقبول » و مسلم كه امتناع خرق است اكتفا می كنیم و به آن مطلبی كه در حد امتناع انخراق نیست توجه نمی كنیم و خودمان را برای وارد كردن آن اشكال به تكلف نمی اندازیم. سپس مصنف اشكالاتی كه در آن حد از مسلمیت نیست را مطرح می كند و در لابلای آن اشكالات، جواب می دهد.

اشكال اول ارسطو: اشكال اول ارسطو با دو فرض شروع می شود:

فرض اول: كوكب حركت كند و حركت استمراری و تدحرجی با هم داشته باشد یعنی هم در این فلك دور بزند هم به دور خودش بچرخد به عبارت دیگر در حالی كه می غلطد، راه برود.

فرض دوم: به نحو استمرار حركت كند یعنی كوكب به دور خودش نزند بلكه همانطور که هست در فلك بچرخد بدون اینكه به دور خودش بچرخد.

بیان اشكال بر فرض اول: ارسطو می گوید اگر این كواكب غلطان باشند از جمله ی كواكب، قمر است كه آن هم غلطان خواهد بود. وقتی می غلطد یك زمان كوتاهی است كه چهره ی خودش را به سمت ما می گیرد اما در زمان دیگر این چهره ی ماه به سمت ما نیست بلكه چهره ی دیگرش به سمت ما است. در وقتی كه این چهره ی ماه به سمت ما است ما محو قمر و لكه های آن را می بینیم اما وقتی چهره ی خودش را از ما بردارد و وجه دیگرش را به ما نشان دهد در آنجا محو القمر وجود ندارد و نباید آن لكه ها دیده شوند در حالی كه در طول ماه این محو قمر دیده می شود. پس معلوم می گردد كه ماه به دور خودش نمی چرخد.

جواب اشكال بر فرض اول: مصنف می گوید ما بعد از این قولی كه بیان می كنیم احتیاجی به كلام ارسطو نداریم. قول ما این بود كه لكه های ماه بر روی خود ماه قرار نگرفته است بلكه سایه ای است كه جرم سماوی بر روی قمر انداخته است. این جرم سماوی كه نزدیك قمر می باشد جدا از قمر است و قمر وقتی می چرخد سایه اش در همان جای قمر می افتد و تغییر نمی كند.

بیان اشكال بر فرض دوم: نظر ارسطو این است كه حركت اگر دورانی باشد مثل حركت كره به دور خودش، به مبدء حركت مستدیر اكتفا می شود و با همان مبدء حركت مستدیر، حركت دورانی برای این جرم اتفاق می افتد. اما اگر حركت، مستقیم باشد مثلا از بالا به سمت پایین بیاید « مثل سنگ » به خاطر سنگین بودنش یا از پایین به سمت بالا بیاید « مثل دود » به خاطر سبك بودنش، باز همان مبدء حركت مستقیم در آن كافی است و احتیاج به چیز دیگر نیست.

اما یك حركت دیگری است كه مستقیم می باشد ولی به سمت بالا و پایین نیست مثل حركت ما انسانها بر روی زمین. این حركت، ارادی است. ارسطو معتقد است در غیر این دو حركت مستقیم و مستدیر، اگر بخواهد حركتی انجام شود باید با آلات انجام شود. اگر كوكب در درون فلك خودش حركت كند این حركت نیاز به آلت دارد. پس نتیجه گرفته می شود كه طبیعت قمر یا فلان كوكب به جرمش آلات داده است.

جواب از اشكال بر فرض دوم: مصنف می گوید كانّه این گوینده « كه ارسطو است » برای حركت آلاتی لازم دارد در حالی كه حركت همیشه احتیاج به آلت ندارد. مصنف اینطور می گوید: گویا این قائل یعنی ارسطو برای اینچنین حركتی قائل به آلات است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo