< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بررسی کلام ارسطو درباره ی حرکات کواکب/ بیان حرکات کواکب/ فصل 6/ فن 2/ طبیعیات شفا.

کانه لا یمکن ان یکون کل کوکب انما رتب فی دایره تلیق بسرعته و بطئه یتوافی معا من غیر ان کان ذلک علیه السرعه و البطء[1]

بحث در بیان رد قول کسانی بود که برای کوکب حرکت مستمر قائل بودند اعم از اینکه کوکب را غلطان می دیدند یا غیر غلطان می دیدند، گروهی معتقد بودند که کوکب در فلک حرکت می کند و فلک را خرق می کند یعنی روی مداری در درون فلک می چرخد مثل اینکه توپی را بر روی زمین بغلطانید. زمین را فرض کنید فلک باشد و آن مسیری که این توپ حرکت می کند را فرض کنید مدار باشد. خود توپ هم کوکب باشد فرقی نمی کند که این توپ بغلطد و حرکت کند یا به صورت صاف حرکت کند و نغلطد. ارسطو می خواست این قول را رد کند. او به فلک ثوابت توجه کرد. مشهور می گوید که فلک، حرکت می کنید و کوکب هایی که در درونش ثابتند را حرکت می دهد. خود کوکب ها حرکت نمی کنند. این مشهور اختلاف دارند در اینکه کوکب هایی که درون فلک هشتم می باشند آیا خودشان هر کدام یک فلک مستقل دارند و فلک آنها در درون فلک هشتم واقع شده یا خالی از فلک هستند یعنی کوکب خالی از فلک، در فلک هشتم واقع شده است. ولی مشهور معتقدند کواکب ثابته، فلک هشتم را خرق نمی کنند اما این گروهی که الان کلامشان توسط ارسطو رد می شود معتقدند که فلک، خرق می شود. بیان شد که ما فعلا این قول را درباره ی سیارات ندیده می گیریم و درباره ثوابت، به این قول رسیدگی می کنیم و می گوییم اگر قول این گروه در مورد ثوابت تمام باشد لازم می آید سرعت و بطو این کواکب به خاطر کِبَر و صِغَر فلکشان یا کبر و صغر مدارشان باشد.

توجه کنید که تعبیر به « مدار » می کنیم چون ممکن است کسی بگوید ما برای ثوابت قائل به فلک نیستیم همه را در فلک هشتم تصویر می کنیم ولی اگر این ثوابت بخواهند حرکت کنند و فلک نداشته باشند باید مدار را داشته باشند.

ارسطو می گوید برای اینکه اوضاع بین کواکب ثابته حفظ شود باید بعضی از این کواکب سریعتر حرکت کنند و بعضی بطی ء تر حرکت کنند و علتی برای سرعت و بطو نیست مگر اینکه گفته شود آنکه سریعتر حرکت می کند به خاطر این است که فلکش یا مدارش بزرگتر است و اینکه بطی تر حرکت می کند به خاطر این است که فلکش یا مدارش کوچکتر است. پس باید سرعت و بطو را مستند به کِبَر و صِغَر افلاک یا مدار آن کنیم. استناد سرعت و بطو به کبر و صغر مدارات امری باطل است چنانچه در جلسه قبل بیان شد. قهراً این مطلب که کواکب ثابته حرکت کنند باطل می شود. این مطلب به صورت قیاس استثنائی در جلسه قبل بیان شد.

توجه کردید مدار طولانی عبارتست از مداری که نزد محدب فلک هشتم قرار بگیرد و مدار کوتاه، آن دایره و مداری است که نزد مقعر فلک هشتم قرار بگیرد و مدارهایی که بین مدار اول و مدار دوم واقع می شوند هر چقدر به مقعر نزدیک شوند مدار کوتاهتری می شوند و هر چقدر به محدب نزدیک شوند مدار بلندتری می شوند. الان مصنف می خواهد قول ارسطو را رد کند که اول بحث امروز است.

اشکال مصنف بر ردی که ارسطو به قول اول و دوم کرده است: شما ـ یعنی ارسطو ـ ابتدا فرض کردید خداوند ـ تبارک ـ ستاره ای را که نه اقتضاء سرعت دارد نه اقتضاء بطو دارد در آن مداری که نزدیک محدب است قرار داد. ستاره ی دیگری را هم که آن نه اقتضای سرعت دارد و نه اقتضای بطو دارد و نسبت به سرعت و بطو لا بشرط است در مدار نزدیک مقعر قرار داد. این دو ستاره باید وضع خودشان را حفظ کنند راهش این است آن ستاره ای که در مدار نزدیک محدب قرار گرفته سریعتر شروع کند و ستاره دیگری که نزدیک مقعر قرار گرفته چون مدارش کوتاه است به خاطر حفظ وضع با ستاره ی اول، بطیء تر حرکت کند. هر دو نسبت به سرعت و بطو لا بشرط بودند وقتی خداوند ـ تبارک ـ این دو ستاره را در مدار مختلف قرار داد مختلف شدند به اینکه یکی سریعتر می رود تا مدار را تندتر طی کند و دیگری بطیء تر می رود تا مدار را بطیءتر طی کند. پس علت سرعت یک کوکب، طولانی بودن مدارش شد و علت کندی کوکب دیگر، کوتاه بودن مدارش شد. ارسطو اینگونه فرض کرد و اشکال وارد کرد و گفت شما سرعت و بطو را مستند به کبر و صغر مدار می کنید و این استناد باطل است. پس معلوم می شود که حرکت کوکب ثابت، غلط است مصنف بیان می کند که راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه خداوند ـ تبارک ـ کوکبی را با نیروی محرکه ی قوی آفرید که این کوکب باید سریع حرکت کند کوکب دیگر را با نیروی محرکه ی ضعیف آفرید که این کوکب باید بطیء حرکت کند. پس کوکبی که آفریده می شود اینگونه نیست که از ابتدا نسبت به سرعت و بطو لا بشرط باشد. سپس خداوند ـ تبارک ـ که حکیم است و هر چیزی را در جای خود قرار می دهد این کوکبی را که بناست سریع برود در مداری که نزدیک محدب است قرار داد و آن کوکبی را که بناست بطیء برود در مداری که نزدیک مقعر است قرار داد علت سرعت و بطو کوکب در اینصورت، کبر و صغر مدار نیست بلکه نیروی محرکه است که در یکی قوی و در دیگری ضعیف است.

در اینصورت اشکال ارسطو وارد نمی شود چون ممکن است آن کسانی که ارسطو آنها را رد می کند این نظریه را بدهند. پس اشکال ارسطو وارد نیست.

نکته: مصنف نمی گوید راه دیگر هم وجود دارد بلکه می گوید این مستشکل ـ یعنی ارسطو ـ کانّه این فرض را ممکن ندیده است و فقط فرضی که خودش مطرح کرده و با کمک آن فرض بر خصم اشکال کرده را ممکن دیده است.

توضیح عبارت

کانه لا یمکن ان یکون کل کوکب انما رتب فی دائره تلیق بسرعته و بطئه یتوافی معا

در دو نسخه خطی آمده « لیتوافی ». ضمیر آن به « کل کوکب » بر می گردد لذا به صورت مفرد آمده اما ما دو کوکب فرض کردیم که باید « لیتوافیا » گفته شود اما فرض مصنف « کل کوکب » است.

این عبارت رد بر ارسطو است.

ترجمه: گویا ممکن نیست « یعنی گویا ارسطو، ممکن نمی بیند » که هر کوکبی در دایره ی مناسب مترتب باشد به سرعت و بطو « یعنی خداوند ـ تبارک ـ کوکب را اولا سریع و بطی آفریده است و ثانیا هر کدام را در دایره ی مناسب و مدار مناسب قرار داده است » تا همه ی کوکبها با هم توافی و هماهنگی داشته باشند « یعنی وضع اولیه ی خودشان را حفظ کنند و با هم هماهنگ باشند اینطور نباشد که یکی جلوتر و یکی عقبتر نیفتد ».

من غیر ان کان ذلک عله السرعه و البطء

ترجمه: بدون اینکه کبر و صغر مدار علت سرعت و بطو باشد « علت سرعت و بطو همان اختلاف نیروی محرکه است و صغر و کبر مدار در سرعت و بطو دخالت ندارد ».

کانه لا یمکن ان تکون السرعه و البطء لعله اخری

مصنف دوباره مطلب را به بیان دیگر تکرار می کند و علت تکرار آن بعداً بیان می شود.

ترجمه: گویا ممکن نیست « یعنی ارسطو ممکن نمی بیند که سرعت و بطو این دو کوکب به خاطر علت دیگری باشد « مثلا نیروی محرکه ی این کوکب، قوی است و نیروی محرکه ی آن کوکب، ضعیف است ».

ثم یجعل مرکز کل کوکب فی مدار یلیق بسرعته

ترجمه: « بعد از اینکه سرعت و بطو به توسط یک علتی تامین شد بدون اینکه این سرعت و بطو مستند به کبر و صغر مدار شود » سپس مرکز هر کوکبی قرار داده شد در مداری که لایق به سرعتش است « یعنی خداوند ـ تبارک ـ مرکز این کوکب را در آن مداری قرار می دهد که لایق سرعتش است اگر سرعتش زیاد است در مدار بزرگتر قرار می دهد و اگر سرعتش کم است در مدار کوچکتر قرارش می دهد ».

او یتفق ذلک من غیر ان یکون عله

یا سرعت و بطو اتفاق می افتد و سپس کوکب در مدار مناسب قرار داده می شود اما بدون اینکه علتی برای سرعت و بطو وجود داشته باشد.

« یتفق »: در عبارت قبلی بیان شد که سرعت و بطو دارای علت است و علتش اختلاف نیروی محرکه بود. همچنین قرار دادن این سریع در دایره ی کبیر و قرار دادن بطیء در دایره ی صغیر دارای علت است که علتش، خداوند ـ تبارک ـ است چون او هر چیزی را در جای مناسب قرار می دهد. اما الان می خواهد علت را از هر دو نفی کند و بگوید اتفاقا یکی سریع و یکی بطی شده و اتفاقا آن که سریع تر حرکت کند در مدار بزرگ قرار گرفته و آن که بطی تر حرکت می کند در مدار کوچک قرار گرفته است » روشن است که این حرف، غلط است.

مصنف می خواهد ارسطو را رد کند لذا فرضی را مطرح می کند تا بیان کند که با این فرض، کلام ارسطو رد می شود چه برای سرعت و بطوء، علتی که عبارت از اختلاف نیروی محرکه است قائل شویم چه قائل نشویم. چه برای قرار گرفتن در مدار کوتاه و بلند، قائل به علت شویم چه قائل نشویم.

توجه کنید « اتفاق » در صورتی که بدون علت باشد باطل می باشد اما اگر « اتفاق » به معنای « بدون علم به علت » باشد صحیح است یعنی وقتی گفته می شود این امر، اتفاقی است به این معنا نمی باشد که دارای علت نیست بلکه به این معناست که دارای علت است ولی علت آن را ما کشف نکردیم. ممکن است مراد مصنف، معنای باطل نباشد بر فرض هم اگر معنای باطل اراده شده باشد برای بطلانِ كلام ارسطو كافی است. البته اگر معنای صحیح اراده شده باشد بهتر است زیرا وقتی اتفاقِ درست نباشد ممكن است شخصی بگوید چنین اتفاقی ممكن نیست.

نكته: به چه علت مصنف برای بیان اشكال خودش بر ارسطو، چند عبارت آورد؟ چون یكبار فرض می كند سرعت و بطو، لعلةٍ اخری باشد و یكبار هم فرض می كند سرعت و بطو، اتفاقی باشد.

فنحن لا نحتاج ان نقول شیئا من هذا الجنس، فانه كله ضعیف او هو غایه فی القوه الا انا لم نفهم وجه كونه قویا و لا معلمونا تشمَّروا لإبانه ذلك ابانه یعتد بها

در ابتدا كه وارد رد كردن ظن اول و ظن دوم شدیم به اینصورت بیان كردیم كه ظن اول می گفت فلك، ساكن است و كوكب حركت می كند و فلك را خرق می كند. ظن دوم می گفت فلك، متحرك است و كوكب هم متحرك است ولی این دو خلاف هم حركت می كنند و لذا فلك خرق می شود. هر دو قائل بودند كه حركت مستقیمی برای فلك انجام می گیرد و آن حركت مستقیم باعث خرق فلك می شود. مصنف برای اینكه این را رد كند به اینصورت وارد بحث شد و گفت خرق ممتنع است. سپس توضیح داد وقتی بیان می كنیم خرق ممتنع است و حاجتی نداریم این دو ظن را از طریق دیگر رد كنیم چنانچه ارسطو رد كرده است سپس ردهای ارسطو بیان شد. مصنف الان می فرماید احتیاجی نداریم به این سنخ حرفهایی كه ارسطو بیان كرده است. ما بی نیاز از كلام ارسطو هستیم چون قائل به امتناع خرق هستیم.

ترجمه: ما احتیاج نداریم از این جنس حرفهایی كه ارسطو گفته است را بگوییم چون همه ی این حرفها ضعیف است « اگر همه ی حرفها، ضعیف است نه تنها احتیاج نداریم بلكه نباید این حرفها را بگوییم. توجه می كنید كه مصنف ادب را حفظ می كند لذا ملاحظه می كنید كه طرف مقابلش ارسطو است و نباید نسبت به ارسطو مطلب ضعیفی را اسناد داد لذا بر می گردد و می گوید ممكن است حرف ارسطو قوی باشد ولی من نمی فهمم. اما آنگونه كه من فهمیدم اشكال وارد است. شاید گوینده ـ یعنی ارسطو ـ چیز دیگر اراده كرده كه من نفهمیدم » یا این گونه حرفهای ارسطو در غایت قوت است الا اینكه ما جهت قوی بودنش را نفهمیدیم « مصنف می فرماید یا ما نفهمیدیم یا معلمانِ ما كه این حرف را زدند برای ما توضیح ندادند كه مرادشان چیست؟ اگر آنها مرادشان را توضیح می دادند و ما حرف آنها را می فهمیدیم اشكال نمی كردیم » و معلمون ما دامن به كمر نزدند برای روشن كردن این مطلب، یك نوع روشن كردنی كه قابل توجه باشد.

« معلمونا »: اینكه بنده ـ استاد ـ كلام را به ارسطو نشان دادم به مناسبت همین لفظ است بنده ـ استاد ـ نمی دانم كه واقعا این كلام را ارسطو گفته یا نه؟ ولی عبارت مصنف می فهماند كه این كلام از ارسطو است. ابن سینا از یكی از مشائین تعبیر به معلم نمی كند. اسكندر افریدوسی را كه شارح كلام ارسطو می باشد در كتاب اشارات در باب اتحاد عاقل و معقول مسخره می كند و می گوید كتابی نوشته كه نه خودش فهمیده نه طرفدارانش فهمیدند. ظاهرا این حرفها برای ارسطو است چون هم با تادب حرف می زند هم تعبیر به معلم كرده است.

بل یكفینا ان نقول ان جرم السماء لا ینخرق

این عبارت عطف بر « فنحن لا نحتاج » است یعنی به اینصورت می شود « نحن لا نحتاج ... بل یكفینا ».

ترجمه: ما احتیاج نداریم كه از این جنس حرفها، حرف بزنیم بلكه كافی است ما را در ردِ این دو ظنی كه در ابتدای فصل صفحه 45 بیان شد بگوییم فلك منخرق نمی شود « و این دو ظنی كه ارائه داده شد باعث انخراق فلك است یعنی باعث می شود كه امر محالی اتفاق بیفتد و چیزی كه باعث امر محال شود، محال می باشد پس این دو ظنی كه بیان شده، محال می باشد ».

و یجب ان یُعتقد ایضا ان الكوكب نفسَه یجب ان یدور علی نفسه لما عُرف من احوال الاجرام السماویه

از بین ظنونی كه ذكر شد مصنف ظن سوم را انتخاب كرد. در ظن سوم اینگونه فرض شد كه فلك حركت می كند و كوكب « چه سیار باشد چه متحرك باشد » در این فلكِ متحرك فرو رفته است. از كلام ما بر نیامد كه كوكب حركت می كند یا نه؟ یك نوع حركت كوكب كه حركتِ مستمر بود، رد شد ولی حركت غلطانِ كوكب رد نشد. باید در این باره بحث كرد كه آیا كوكب به دور خودش حركت می كند یا نه؟ مصنف می فرماید این مطلب برای ما روشن نیست « یعنی از طریق رصد معلوم نیست » ولی واجب است كه از نظر قواعد معتقد به آن باشیم چون در قواعد ما آمده همه سماوات متحركند، كواكبِ آنها هم باید متحرك باشد چون آنها هم جرم سماوی اند. اگر افلاك حركت می كنند كواكب هم باید حركت كنند ولی چون حركت مستمر كه باعث خرق می شود در كواكب وجود ندارد لاجرم باید حركت غلطان داشته باشند و به دور خودشان گردش كنند.

ترجمه: واجب است كه معتقد شویم همچنین « یعنی علاوه بر حركت فلك و علاوه بر عدم خرق فلك و نتیجتا علاوه بر حركت مستقیم كوكب واجب است قائل شویم » که خود كوكب « به فلكِ آن كاری نداشته باشید حكم فلك بیان شد و از آن فارغ شد الان می فرماید خود كوكب » واجب است كه بر نفس خودش بچرخد « و به دور خودش بچرخد و حركت وضعی داشته باشد » به خاطر آنچه كه از احوال اجرام سماویه شناخته شده « كه همه آنها باید حركت مستدیر داشته باشند چون دارای مبدء حركت مستدیر هستند كوكب هم كه جزء اجرام سماوی است باید دارای مبدء حركت مستدیر باشد.

تا اینجا بیان شد كه اولا فلك حركت می كند ثانیا كوكب، حركت انتقالی و به تعبیر دیگر حركت مستمر ندارد ثالثا كوكب حركت وضعی دارد. مطلب دیگر باقی مانده كه با این عبارت بیان می شود و آن اینكه آیا افلاك كه به تبع حركت كلی یعنی حركت فلك اطلس، حركت می كنند آیا حركتهای مخصوص خودشان هم دارند و مخالف با حركت كلی یعنی فلك الافلاك می باشد؟ مصنف می فرماید بحث این حركت در اینجا نیست باید در علم هیئت و مجسطی بحث كرد. بگذار از طبیعیات شفا فارغ شویم و وارد ریاضیات بشویم و بحث هیئت را مطرح كنیم در آنجا توضیح می دهیم افلاكی كه درون فلك اطلس هستند حركت مخصوص خودشان هم دارند ولو مخالف با حركت كلی باشد.

خلاصه: بحث در بیان رد قول کسانی بود که برای کوکب حرکت مستمر قائل بودند. گروهی معتقد بودند که کوکب در فلک حرکت می کند و فلک را خرق می کند. ارسطو می خواست این قول را رد کند. او به فلک ثوابت توجه می کند و می گوید اگر قول این گروه در مورد ثوابت تمام باشد لازم می آید سرعت و بطو این کواکب به خاطر کِبَر و صِغَر فلکشان یا کبر و صغر مدارشان باشد. استناد سرعت و بطو به کبر و صغر مدارات امری باطل است چنانچه در جلسه قبل بیان شد.

اشکال مصنف بر ردی که ارسطو به قول اول و دوم کرده است: مصنف بیان می کند که راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه خداوند ـ تبارک ـ کوکبی را با نیروی محرکه ی قوی آفرید که این کوکب باید سریع حرکت کند کوکب دیگر را با نیروی محرکه ی ضعیف آفرید که این کوکب باید بطیء حرکت کند. سپس خداوند ـ تبارک ـ که حکیم است و هر چیزی را در جای خود قرار می دهد این کوکبی را که بناست سریع برود در مداری که نزدیک محدب است قرار داد و آن کوکبی را که بناست بطیء برود در مداری که نزدیک مقعر است قرار داد.

نكته: از بین ظنونی كه ذكر شد مصنف ظن سوم را انتخاب كرد. در ظن سوم اینگونه فرض شد كه فلك حركت می كند و كوكب « چه سیار باشد چه متحرك باشد » در این فلكِ متحرك فرو رفته است. از كلام ما بر نیامد كه كوكب حركت می كند یا نه؟ مصنف می فرماید این مطلب برای ما روشن نیست « یعنی از طریق رصد معلوم نیست » ولی واجب است كه از نظر قواعد معتقد به آن باشیم چون در قواعد ما آمده همه سماوات متحركند، كواكبِ آنها هم باید متحرك باشد چون آنها هم جرم سماوی اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo