< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان وضعیت دو عنصری كه بین نار و زمین واقع شدند/ بیان حشو و دورن جسم سماوی/ فصل 7/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و بالحری ان یكون تالی كل واحد منهما جرما یقارنه فی الطبیعه و لیس هو فتكون النار متلوه الی الوسط بالهواء[1]

بعد از اینكه ثابت شد در جوف قمر یك جسم یعنی زمین وجود ندارد بلكه چهار جسم وجود دارد كه عبارت از نار و هوا و آب و زمین است به این مطلب پرداخت كه درباره زمین بعضی خصوصیات و كمالات ذكر شده درباره نار هم ذكر شد. تا اینجا روشن شد كمال زمین به این است كه عادم حرارت باشد یعنی حرارت را نداشته باشد و نار هم كمالش به این است كه واجد حرارت باشد. سپس بیان شد كه لازم است زمین این كمالش « یعنی فقدان حرارت » را با دوام سكونش حفظ كند و نار هم كمالش « یعنی واجد حرارت » را با دوام حركتش حفظ كند. زمین دائما ساكن است و حركتی نمی كند تا بر اثر این حركت، حرارت پیدا كند پس فقدان حرارت را با حركت نكردن و با سكون حفظ می كند. نار هم دائما به وسیله ی حركت فلك قمر، حركت می كند پس كمالش كه واجدیت حرارت باشد را با كمك حركت دائمی حفظ می كند. اینها مطالبی بود كه در جلسه قبل بیان شد.

مصنف در ادامه به بحث از دو عنصر دیگر كه بین زمین و نار هستند می پردازد می فرماید عنصری تالی نار است كه اسمش را هوا می گذاریم و عنصر دیگر تالی زمین است كه اسمش را آب می گذاریم. عنصر هوا، تالی نار است به سمت پایین و عنصر آب، تالی زمین است به سمت فوق. یعنی اگر از زمین به سمت بالا بروید بعد از آن، آب است. در آتش اگر به سمت پایین بیایید به هوا می رسید. مصنف می فرماید آنكه تالی نار است باید خصوصیتی از نار داشته باشد و آنكه تالی زمین است باید خصوصیتی از زمین داشته باشد. نار، حار است پس تالی اش یعنی هوا هم باید حار باشد. زمین بارد است پس تالی اش یعنی آب هم باید بارد باشد. اما از جهت دیگر این تالی ها باید تفاوت داشته باشند. تالی نار اگرچه حار است و در حرارت مانند نار است اما این تفاوت بین هوا و نار است كه نار، یابس است و هوا، رطب است و این تفاوت باعث می شود كه هوا همان نار نباشد.

در جلسه قبل این مطلب بیان شد كه هر كدام از عناصر دارای دو كیفیت هستند كه یكی فعلی و یكی انفعالی است مثلا نار دارای یك كیفیت فعلی به نام حرارت و یك كیفیت انفعالی به نام یبوست است. هوا دارای یك كیفیت فعلی به نام حرارت و یك كیفیت انفعالی به نام رطوبت است.

سوال: چرا اتحاد این دو در كیفیت انفعالی نشد و اختلافشان در كیفیت فعلی نشد؟

جواب: فلسفه نمی خواهد بگوید كه جهان باید اینگونه خلق شود. فلسفه توجیه می كند كه این خلق اینگونه است و توجیه اش به اینصورت است كه چون تالی هم هستند در حرارت شبیهند و چون دو تا هستند در رطوبت و یبوست اختلاف دارند. فلسفه می گوید من می خواهم حقایق عالم را بشناسم نمی خواهد بیان كند كه اگر حقیقت عالم به این صورت بود بهتر است و اگر به آن صورت بود بهتر نیست. آن را به حكمت خداوند ـ‌تبارك ـ واگذا كرده است.

و بالحری ان یكون تالی كل واحد منهما جرما یقارنه فی الطبیعه و لیس هو

ضمیر مستتر « یقارنه » به « تالی » و ضمیر مفعولی به « كل واحد » برمی گردد.

« منهما »: یعنی دو عنصری كه در جلسه قبل توضیح داده شد كه یكی نار بود كه مبتلی به مرافقت فلك قمر بود و دیگری جرم دائم السكون یعنی زمین بود.

ترجمه: سزاوار است تالی هر یك از این دو « تالی زمین از طرف بالا و تالی نار از طرف پایین » جرمی باشد « با دو خصوصیت، خصوصیت اول این » كه این تالی مقارن باشد با هر یك از آن دو در طبیعت « یعنی طبیعت آنها با هم مشابهتی داشته باشد مثلا اگر آن حار است این هم حار باشد و اگر آن بارد است این هم بارد باشد » در حالی كه « خصوصیت دوم این است كه » این تالی، آن كل واحد نباشد « یعنی در عین اینكه این دو مشابه اند تعدد داشته باشند ».

فتكون النار متلوه الی الوسط بالهواء و الارض متلوه الی فوق بالماء

ترجمه: نار باید در پِی داشته باشد به سمت وسط « یعنی به سمت وسط عالم كه مركز است » به وسیله هوا « نار، متلو است و هوا، تالی است » زمین هم در پی دارد به سمت بالا به وسیله ما « یعنی آب، تالی آن است ».

و ان تكون صوره الهواء بحیث یفیض عنها بعض الكیفیات مشابهه للنار و بعضها غیر مشابهه

« ان تكون » عطف بر « ان یكون » در سطر چهارم است كه بعد از « بالحری » آمد.

این عبارت تقریبا تفسیر قبل است. هوا باید در حرارت مشابه با نار باشد و در رطوبت و یبوست متفاوت با نار باشد همچنین آب باید با زمین، در برودت مشابه باشد و در رطوبت و یبوست متفاوت با زمین باشد.

ترجمه: و صورت هوا باشد به طوری كه از این صورت، تبعیض كیفیات افاضه می شود در حالی كه مشابه نار هستند « كه حرارت است » و بعض كیفیات در حالی كه غیر مشابه اند « كه رطوبت و یبوست است ».

حتی لا تكون الصوره الهوائیه هی هی الناریه

نسخه صحیح، « الهوائیه هی الناریه » است.

چرا باید بعض كیفیات مشابه باشد و بعضی غیر مشابه باشد؟ با این عبارت بیان می كند به اینكه صورت هوائیه، ناریه نشود و الا اگر از جهت هر دو كیفیت یكسان باشد معلوم می شود كه ذاتشان هم یكسان است و صورت نوعیه شان هم یكسان است.

و لهذا ما كان الهواء حاراً رطبا

« لهذا ما »: لفظ « ماء زائده است ». اگر تعبیر به « لهذا » می كرد آن را ترجمه به « به این جهت » می كردیم وقتی تعبیر به « لهذا ما » كرده آن را ترجمه به « به این جهت است كه » می كنیم یعنی لفظ « است » در ترجمه اضافه می شود.

ترجمه: به این جهت است كه هوا حار است « این صفت، وجه مشابهت آن با هواست » و رطب است « این صفت، وجه عدم مشابهت آن با هواست ».

و ان یكون حال الماء عند الارض كذلك

این عبارت عطف بر « ان تكون » در سطر 5 است.

ماء تالی ارض است مانند هوا كه تالی نار بود لذا باید از جهتی مشابه باشد و از جهتی مخالف باشد.

« كذلك »: یعنی « بحیث یفیض عنها بعض الكیفیات مشابهه للنار و بعضها غیر مشابهه ».

ترجمه: سزاوار است كه حال آب در قیاس با زمین، اینچنین باشد.

و لهذا ما كان الماء بارداً رطبا

« ما » در « لهذا ما » زائده است.

ترجمه: به همین جهت است كه آب، باردِ رطب است « برودت، وجه مشابهتش با زمین است و رطوبت، وجه عدم مشابهتش با زمین است ».

و ان یكون المتجاوران متناسبین فی كیفیه

عبارت « ان تكون صوره الهواء ... » و « ان یكون حال الماء ... » تفسیر برای « ان یكون تالی كل واحد منهما ... » است می توان تفسیر نگرفت اگر چه تفسیر بودن خوب است. عبارت « ان یكون المتجاوران » می تواند تفسیر برای قبل نباشد.

این عبارت مطلب بعدی را بیان می كند. شما ترتیب عناصر را ملاحظه كنید كه ابتدا نار است بعداً هوا و بعداً آب و بعداً زمین است. از بالا اگر شروع كنی می گویی نار مجاور با هوا است و مجاور با آب و زمین نیست. این دو در یك كیفیت یعنی حرارت با هم شریكند. وقتی به هوا می رسید، هوا مجاور با آب است و در یك كیفیت كه رطوبت است با هم شریكند. هوا مجاور با زمین است و در یك كیفیت كه برودت است با هم شریكند. هر كدام از این مجاورها در یكی از كیفیت ها با هم شریكند نه در دو كیفیت یعنی نار با مجاورش یعنی هوا در كیفیت حرارت شریك است و هوا با مجاورش یعنی آب در كیفیت رطوبت شریك است و آب با مجاورش یعنی زمین در كیفیت برودت شریك است. از زمین هم به بالا بروی همینگونه است یعنی زمین با مجاورش یعنی آب در كیفیت برودت شریك است و آب با مجاورش یعنی هوا در كیفیت رطوبت شریك است و هوا با مجاورش یعنی نار در كیفیت حرارت شریك است.

ترجمه: سزاوار است كه متجاوران « یعنی دو عنصری كه مجاور هم هستند و به هم چسبیدند » متناسب در یك كیفیت باشند.

و ان یكون الاضداد متباعدة فی المكان

این عبارت عطف بر قبلی هاست. اضداد باید متباعد باشند اما مراد از اضداد چیست؟ نار را با آب ملاحظه كنید كه نار دارای حرارت و آب دارای برودت است لذا در مكان فاصله دارند و بین آنها هوا قرار دارد. نار با زمین هم ضد است چون نار دارای حرارت و زمین دارای برودت است و این تضاد، ضدیت درست می كند پس این دو باید فاصله داشته باشند و كنار هم نباید باشند. هوا با آتش ضد نیست چون هر دو دارای حرارت هستند آب هم با زمین مند نیست چون هر دو دارای برودت هستند.

فهذا هو الوصف المحكم و علیه الوجود

این عبارت دنباله ی بحث قبل و زمینه برای بحث بعدی است. می توان آن را متصل به بحث قبلی كرد و می توان متصل به بعد كرد.

ترجمه: این توضیحاتی كه داد به وصف محكم است و وجود خارجی هم همینطور است « یعنی باید اینگونه باشد ـ یعنی توضیحاتی كه درباره كیفیت ترتیب عناصر گفته شد ـ و اینچنین هم هست ».

خلاصه: بعد از اینكه ثابت شد در جوف قمر یك جسم یعنی زمین وجود ندارد بلكه چهار جسم وجود دارد به این مطلب پرداخت كه درباره زمین بعضی خصوصیات و كمالات ذكر شده درباره نار هم ذكر شد.

مصنف در ادامه به بحث از دو عنصر دیگر كه بین زمین و نار هستند می پردازد می فرماید عنصری تالی نار است كه اسمش را هوا می گذاریم و عنصر دیگر تالی زمین است كه اسمش را آب می گذاریم. عنصر هوا، تالی نار است. مصنف می فرماید آنكه تالی نار است باید خصوصیتی از نار داشته باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo