< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

96/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه رد مصنف بر نظریه گروهی درباره وضعیت عناصر در حشو و درون جسم سماوی/ بیان حشو و درون جسم سماوی/ فصل 7/ فن 2/ طبیعیات شفا.

علی انه لا القول الذی قالوه[1]

بیان شد كه درباره ی زمین چند اختلاف وجود دارد. یك اختلاف درباره ی عدد زمین بود كه آیا یك زمین وجود دارد یا چند زمین وجود دارد؟ دوم درباره شكل زمین است كه آیا كروی است یا مسطح می باشد. سوم درباره حركت و سكونش است. چهارم درباره موضع آن است كه آیا در وسط قرار گرفته است یا در وسط نمی باشد؟ سپس قول كسانی نقل شد كه به آتش احترام می گذاشتند و زمین را حقیر می شمردند. آنها معتقد بودند كه زمین در وسط عالم نیست بلكه آنچه كه در وسط عالم می باشد نار است. آنها معتقد بودند كه زمین حركت می كند و ساكن نیست و معتقد بودند زمین چند تا می باشد. بعضی از آنها معتقد بودند كه زمین، مسطح است و كروی نمی باشد. مصنف وارد بحث شد در این بحثی كه شروع شد این مساله مطرح گردید كه آیا نار افضل است یا زمین افضل است؟ نتیجه ی حرف این شد كه شاید بتوان گفت هر مقدار فضیلتی كه برای نار ذكر می كنید به همان مقدار و به همان تعدادِ فضیلت برای ارض ذكر می شود بنابراین نمی توان گفت كه نار افضل است یا زمین افضل است سپس می خواهد وارد مباحث بعدی شود. قبل از ورود در مباحث بعدی مصنف می فرماید حرف هایی كه خصم زد و جواب هایی كه مصنف داد هیچكدام برهانی نبودند ولی آنچه كه ما به آن اطمینان داریم این است كه زمین، یكی است. آنها گفتند نار افضل است و یك مطالب استحسانی آورد مصنف هم بیان كرد زمین افضل است و یك مطالب استحسانی آورد هیچكدام برهان اقامه نكردند اما وقتی بحث تعدد و وحدت زمین پیش بیاید ما می توانیم برهان اقامه كنیم و ثابت كنیم طبق اصول فلسفی كه زمین، واحد است نه متعدد. وقتی بحث حركت زمین هم پیش بیاید می توان ثابت كرد كه زمین حركت ندارد بلكه ساكن است. بحثِ از موضع زمین هم كه پیش بیاید می توان ثابت كرد كه وسط است.

اولین مطلبی كه بیان می شود درباره تعدد و وحدت زمین است. بنده ـ استاد ـ قبلا تعدد و وحدت را توضیح دادم و آن را به چند صورت تصور كردم. الان می خواهم آن نحوه ها را مختصراً تكرار كنم.

نحوه اول این بود كه: چند كره ی زمین داشته باشیم كه اینها در مدارهای مختلف به دورِ وسطِ عالم كه نار است حركت كنند. و بیان شد آنچه كه باعث خسوف و كسوف می شود این زمین ها هستند نحوه دوم این بود كه زمین نار را احاطه كرده است اما نه به صورت كره ی تو پُر بلكه كره ی تو خالی است و در جوفش نار قرار گرفته است و این به دور نار می چرخد. یك زمین دیگری است كه این زمین اول را احاطه كرده است و زمین سومی كه زمین دوم را احاطه كرده است و تا 7 زمین ادامه دارد چون در شریعت « نه فقط شریعت اسلام بلكه در شرایع قبل از اسلام » زمین آمده است. اینها معتقد بودند كه بین هر لایه ای هوا فاصله است یعنی لایه ی اول كه دور آتش را احاطه كرده است بعداً لایه ای از هوا می باشد سپس زمین دیگری است و بعد از آن لایه ای از هوا است تا آخر ادامه پیدا می كند.

نحوه سوم مانند نحوه ی دوم بود ولی در نحوه ی دوم بیان شد كه بین زمین ها، هوا فاصله شده است ولی الان بیان می كند كه بین زمین ها آب فاصله است یعنی یك زمین با آب، لایه ی اول را تشكیل داده است و زمین دیگر با آب، لایه ی دوم را تشكیل داده است و هكذا. یعنی همین وضعی كه در زمینِ خودمان داریم در 7 زمین وجود دارد این نحوه ی سوم را كه در جلسه قبل بیان كردم الان می خواهم آن را عوض كنم یعنی بعضی از آنها این نحوه ی سوم را به نحوه دیگری بیان كردند و آن این است كه معتقد بودند زمین، مسطح است نه كروی یعنی مانند یك بشقاب است و در وسطِ این جایی كه می خواهد زمین قرار بگیرد، بشقاب وجود دارد. اطراف این بشقاب به همان خط افقی،‌ نوارِ آب وجود دارد مثلا كف اتاق را فرض كنید و به اندازه یك دایره در وسط آن فرض كنید كه زمین قرار گرفته است. دورِ دایره در كف اتاق، آب به صورت یك نوار وجود دارد. مثل اینكه به دورِ لبه ی بشقاب نوار بكشید. وقتی این نوارِ آب تمام می شود نوارِ خاك شروع می شود كه زمین دوم است دوباره نوار آب شروع می شود تا 7 زمین و 7 دریا هست. مصنف الان نمی خواهد بحث كند كه زمین كروی است یا مسطح است از آن صرف نظر می كند. الان فقط بحث در این است كه آیا زمین واحد است یا متعدد است. اگر متعدد است به هر صورتی كه می خواهد باشد كاری به آن نداریم. مصنف می فرماید دلیل فلسفی اقامه می شود بر اینكه زمین واحد است.

بیان دلیل: همه زمینها یك صورت طبیعیه دارند یعنی همه ی آنها خاك می باشند. خاك در جهان یك اقتضایی دارد و آن این است كه در یك موضع طبیعی از مواضع جهان بایستد. همین جایی كه الان زمین قرار دارد موضع طبیعی خاك است اگر زمینِ دیگر داشته باشید چون صورت نوعیه اش با این زمین یكی است پس موضع طبیعی آن زمین، همین جایی می شود كه زمینِ اول قرار دارد. تمام این 7 زمین یا كنار هم جمع می شوند و زمینِ بزرگ و وسیع را می سازند یا كنار هم جمع نمی شوند. مگر اینكه گفته شود یك تكه از زمین را خداوند ـ تبارك ـ در این موضع به صورت طبیعی آفریده است و جاهای دیگر زمین به طور قسری و تحمیلی به جای دیگر رفتند. ما جواب می دهیم كه قسر دوام پیدا نمی كند بنابراین یك روز آن قاسر دست از قسر خود بر می دارد و زمین ها باید برگردند و در یك جا قرار بگیرند و همه، زمینِ واحد بشوند. پس بالاخره زمین، واحد است.

توجه كنید اصول فلسفی ما می گوید زمین اگر باشد از جنس خاك است چه متعدد باشد چه واحد باشد. و اصل فلسفی دیگر می گوید خاك، یك موضع طبیعی در جهان دارد نتیجه ی این دو اصل این است كه اگر زمین های متعدد وجود داشته باشد همه باید در موضع طبیعی جمع شوند چون قاسری وجود ندارد و یا اگر قاسر وجود دارد موقت می باشد. بالاخره در یك موضع قرار می گیرند و اگر یك موضع طبیعی و یك صورت طبیعی داشته باشند در واقع یك زمین هستند.

توجه كنید یك قولی كه بیان شد اینطور می گفت كه زمینِ اول، خاك است و زمین هفتم، طلا است. 5 زمینی كه در وسط قرار دارد فلزهای دیگر می باشد یعنی 7 زمین با 7 صورت نوعیه قائل هستند. مصنف فرض كرد كه صورت نوعیه ی 7 زمین، یكی باشد اما اگر متفاوت باشد 7 صورت نوعیه پیدا می شود و لذا 7 موضع طبیعی لازم دارد و لذا اقتضا می كند كه 7 زمین باشد. مصنف متوجه به این مساله بوده و قول آنها را دیده است و غافل نبوده است لذا باید كلام مصنف را طوری توجیه كرد كه قول این گروه را هم رد كند.

توجه كنید كه مصنف می گوید آن فلزها هم از خاك ساخته شدند و مثلا گاهی خاك با آب مخلوط می شود و كلوخ درست می شود و گاهی خاك با آب لزج مخلوط می شود و سنگ درست می شود سپس این سنگ تكامل پیدا می كند و عقیق می شود یا به نحو دیگری تكامل پیدا می كند و آهن پیدا می شود اینها از زمین بودن بیرون نمی روند لذا زمین خودمان را ملاحظه كنید كه هم آب و هم آهن و هم عقیق و طلا دارد و همه جزء زمین هستند. به عبارت جامع تمام اینها سنگین اند و همه به سمت پایین می آیند و در یك مكانی جمع می شوند. آب سنگینی اش كمتر است و بر روی خاك قرار می گیرد اما هوا سبك است و نار سبكتر است و هر دو به سمت بالا می روند. آن طبیعت اقتضا می كند به سمت بالا برود و موضع طبیعی اش بالا باشد و این طبیعت اقتضا می كند به سمت پایین برود و موضع طبیعی اش پایین باشد.

پس نمی توان گفت این زمین ها دارای صورت های مختلف باشند و لذا 7 تا به صورت مستقل باشند بلكه همه آنها اقتضایی یك موضع طبیعی دارند كه مركز عالم است. پس یك زمین باقی می ماند كه یك بخش آن طلا و یك بخش آن خاك و ... است.

علی انه لا القول الذی قالوه و لا الجواب الذی اجبنا به من جنس الكلام البرهان

علاوه بر آن جوابهایی كه داده شد « یعنی خصم گفته بود نار افضل است ولی ما گفتیم زمین افضل است و اگر افضل نباشد بیان كردیم كه در تعداد فضیلت ها مساوی اند » هیچكدام برهانی نیستند.

ترجمه: نه آنچه كه آنها گفتند و نه جوابی كه ما دادیم هیچكدام از جنس كلام برهانی نبودند « یعنی مطالب، برهانی گفته نشد بلكه استحسانی گفته شد. آنها یك چیزهایی به ذهنشان آمد و استحسانا گفتند نار افضل است ما هم یك چیزهایی به ذهنمان آمد و استحسانا گفتیم زمین افضل است ».

لكن الاصول تُوجِب علینا ان نعتقد ان الارض واحده الی ان نوضح ذلك

ترجمه: لكن اصول و قواعد فلسفی بر ما واجب می كند كه معتقد شویم ارض، واحد است « یعنی باید اعتقاد به وحدت ارض داشته باشیم » تا بعداً این اعتقاد را واضح كنیم و با برهان اثبات كنیم.

« الی ان نوضح ذلك »: این عبارت به این معنا نیست كه در آینده مطرح می شود بلكه از خط بعد شروع به بیان كردن می كند.

فنقول ان الأرضین كلها صورتها الطبیعیه واحده

« فنقول »: یعنی برای اثبات اینكه ارض واحد است اینچنین می گوییم. بعداً دوباره مصنف می فرماید « فنقول ایضا ». یعنی برای اثبات این مطلب است كه زمین ساكن است.

« الارضین »: مصنف قائل به ارض واحد است و چون به زیان خصم حرف می زند تعبیر به « الارضین » كرده است.

تمام این زمین هایی كه قائل هستید صورت طبیعی اش یكی است. مراد از صورت طبیعی همان صورت نوعیه است. این را خود مصنف در فن اول بیان كرد كه مراد از طبیعت، صورت نوعیه است. یعنی صورت نوعیه ی همه ی این زمینها یكی است.

و قد عُلم من قبل ان الاشیاء التی صورتها واحده فان الحیز الطبیعی لها واحد

تا اینجا یك مقدمه بیان شد كه همه ی زمینها صورت طبیعی آنها واحد است. مقدمه دوم این است كه اگر صورت، واحد شد موضع هم واحد می شود یعنی اگر شیئی، صورت هوائی داشت باید جایگاهش در كره ی هوا باشد و آن دیگری هم اگر صورت هوائی دارد باید جایگاهش در كره ی هوا باشد. هر چه هوا بیاورید جایگاهش معلوم است.

ترجمه: و دانسته شد از قبل كه ایشان كه صورتشان واحد است موضع طبیعی آنها هم واحد است « ممكن است موضع قسری متعدد داشته باشند ولی به صورت طبیعی همه آنها در یك جا جمع می شوند ».

بحیث یجوز ان تجتمع كلها فیه

به طوری كه جایز است همه ی این صُوَر در حیز طبیعی جمع شوند.

« كلها »: یعنی تمام اشیایی كه صورت واحد دارند در حیز طبیعی واحد جمع شوند.

علماً علی وجه بالغ فی التحقق و التبیین

لفظ « علماً » مربوط به « قد علم » است و تمییز برای آن است چون نحوه ی آن علم را بیان می كند. در گذشته دانسته شد اما به چه نحوه دانسته شد؟ بیان می كند علمی كه در تحقق و تبیین به حد بلوغ رسید. یعنی علمی كه تحقیقی بود و كاملا بیان شد.

فیُعلم من ذلك ان الارضین الاخری لا تثبت فی مواضع اخری بالطبع

« من ذلك »: از این دو مقدمه ای كه گفته شد. مقدمه ی اول این بود كه صورت نوعیه ی تمام زمینها یكی است. مقدمه ی دوم این بود كه اشیایی كه صورت نوعیه آنها یكی است باید موضع طبیعی آنها هم یكی باشد. این دو، نتیجه می دهد كه همه ی زمین ها باید در یك موضع طبیعی جمع بشوند و قهراً همه زمین ها یكی می شوند.

ترجمه: از آن مطلب دانسته شد كه ارضینِ دیگر نمی توانند در مواضع دیگری به طور طبیعی ثابت بمانند « ممكن است قاسری آنها را به آن طرف ببرد ولی موقتا برده است و دوباره به جای اولشان بر می گردند ».

و لا عائق لها غیر الحیز الطبیعی

نسخه صحیح « و لا عائق لها عن الحیز الطبیعی » است.

ممكن است گفته شود كه در موضع دیگر به طور طبیعی نمی روند ولی اگر مانعی آنها را به آنجا ببرد اینها در آنجا كه موضع طبیعی شان نیست باقی بمانند. مصنف جواب می دهد كه عائق و مانعی برای این زمینها از حیز طبیعی آنها نیست. بر فرض هم عائق باشد موقت می باشد.

و نقول ایضا ان الارض الحاصله فی مكانها الطبیعی لا تتحرك بالاستقامه لما علم قبل

تا اینجا ثابت شد كه زمین واحد است اما از اینجا می خواهد ثابت کند كه زمین ساكن است لذا از بحث قبل جدا می شود ولی می توان آن را مرتبط با بحث قبل كرد و گفت هنوز درباره وحدت و كثرت زمین بحث می كند. اما نحوه ی ارتباط آن با بحث قبل اینگونه می شود كه در جمله ی قبل فرمود.

« و لا عائق لها عن الحیز الطبیعی »: یعنی اینطور نیست كه زمین را از حیز طبیعی بیرون برده باشند و بعداً حركت كند و به سمت حیز طبیعی خودش بیاید. پس توجه می كنید كه در اینجا بحث حركت مطرح می شود. ولی این احتمال كمی نیاز به مؤونه دارد لذا شما آن را مرتبط با قبل نكنید.

مدعا: زمین، حركت نمی كند.

دلیل: زمین تا وقتی كه در موضع طبیعی خودش هست حركت استقامه ای ندارد « این مطلب قبلا بیان شده است » اما اگر آن را از موضع طبیعی خودش خارج كنید و سپس آن را رها كنید به سمت موضع طبیعی خودش حركت می كند. فرض این است كه زمین در موضع طبیعی است. پس حركت مستقیم ندارد. اما اگر كسی اینطور فكر كند كه زمین در موضع طبیعی خودش باشد و بالا و پایین نرود بلكه حركت وضعی كند این چه اشكالی دارد؟ جواب می دهد كه در فن اول ثابت شد چیزی كه مبدأ حركت مستقیم دارد محال است كه مبدء حركت مستدیر داشته باشد. بله ممكن است یك شیء، هم به حركت مستقیم واداشته شود هم به حركت مستدیر واداشته شود مثل اینكه توپی بر روی زمین غلطانده شود. اما این دو حركت، قسری اند و مراد نیست. مراد حركت طبیعی است كه مبدء در خود جسم دارد اگر اقتضا كرد این حركت طبیعی، به صورت مستقیم باشد این مبدأ نمی تواند اقتضا كند كه این حركت، مستدیر باشد و بالعكس اگر اقتضا كرد كه حركت مستدیر باشد نمی تواند اقتضا كند كه این حركت، مستقیم باشد. اگر چه مبدء مستقیم با قسرِ مستدیر جمع می شود و مبدء مستدیر با قسرِ مستقیم جمع می شود.

ترجمه: و می گوییم زمینی كه در مكان طبیعی خودش واقع است چنانچه در « نقول » در صفحه 54 سطر 17 بیان شد، این زمین حركت مستقیم نمی كند چون قبلا دانسته شد « كه جسمی كه در مكان طبیعی باشد حركت مستقیم نمی كند ».

و لا تتحرك بالطبع علی الاستداره

زمین به طور طبیعی حركت استداره ای ندارد اگر چه به طور قسری می تواند داشته باشد. البته در مورد زمین قاسری وجود ندارد لذا حركت مستدیر قسری وجود ندارد.

اذ الارض لها فی طبیعتها مبدأ حركه مستقیمه و قد بینا انه و لا جسم واحد یجتمع فیه مبدأ حركتی الاستقامه و الاستداره

اما به چه علت حركت مستدیر طبیعی ندارد؟ به دلیلی كه دارای دو مقدمه است: مقدمه اول این است كه زمین، حركت مستقیم دارد. مقدمه دوم این است كه هر چیزی كه مبدء حركت مستقیم دارد، مبدء حركت مستدیر ندارد. نتیجه این می شود كه زمین مبدء حركت مستدیر ندارد.

عبارت « اذا الارض لها فی طبیعتها مبدأ حركه مستقیمه » صغری است و عبارات بعدی كبری است. با این توضیح معلوم شد كه عبارت « قد بینا » نباید سر خط نوشته شود.

ترجمه: و بیان كردیم « در فن اول » كه یك جسم نمی تواند در آن، دو مبدأ حركت باشد.

و الاعجب قول من قال ان الارض دائمه الهبوط

مصنف در اینجا می خواهد به قول بعضی ها اشاره كند آنها معتقدند كه زمین حركت می كند « مصنف كه سكون زمین را ثابت كرد به قول اینها می پردازد » عجیب این است كه بعضی ها برای زمین حركت مستدیر قائل اند زیرا زمین دارای مبدء حركت مستدیر نیست ولی دارای حركت مستدیر هست » مطلب دیگر كه عجیب است اینكه حركت مستقیم داشته باشد چون از موضع طبیعی خارج نیست تا بخواهد حركت كند. اما اعجب از آن دو حرف قبلی این است كه گفته شود زمین دائم الحركه است یعنی زمین دائما حركت مستقیم به سمت پایین می كند.

ترجمه: اعجب قول كسی است كه می گوید زمین دائمه الهبوط است و به سمت زمین می رود.

فما بال المدره تلحقها و الجوهر الارض كما كان اكبر اسبق و اسرع حركه

مصنف این كلام را به دو بیان رد می كند.

بیان اول: ما سنگ را وقتی به سمت بالا بردیم و رها كردیم به سمت پایین می آید. اگر زمین دائما حركت می كرد وقتی سنگ را به سمت بالا می بردید و رها می كردید هیچ وقت این سنگ به زمین نمی رسید چون زمین به سمت پایین حركت می كرد و این سنگ هم به سمت پایین حركت می كند. اینها به همدیگر نمی رسند به خصوص اگر سنگ اول سنگین تر باشد سریعتر پایین می آید و سنگ دوم كه سبك تر است به سنگ اول نمی رسد. علی الخصوص اگر كل زمین بخواهد پایین بیاید. به عبارت دیگر اگر دو سنگِ مساوی داشته باشید و یكی را الان و دیگری را چند ثانیه بعد رها كنید سنگ دومی به سنگ اولی نمی رسد و اگر سنگ اولی سنگین تر بود مسلماً دومی به اولی نمی رسد. حال اگر سنگ اول، خود زمین باشد به طریق اٌولایِ اُولی، سنگ دوم به زمین نمی رسد در حالی كه خلاف این را می بینیم یعنی سنگ را كه رها می كنید به زمین می رسد. پس زمین حركت نمی كند بلكه سنگ حركت می كند.

ترجمه: اگر زمین دائما هبوط می كند چرا مدره « یعنی كلوخ » به زمین می رسد در حالی كه جوهر ارضی « یعنی جوهری كه از سنخ ارض باشد هر چه كه بزرگتر باشد سبقت و سرعت حركتش بیشتر است ».

ان تحرك

اگر آن بزرگ حركت كند سنگ كوچك به آن نمی رسد.

فما ظنك بكلیة الارض

چه گمان می كنی در جایی كه كل زمین بخواهد حركت كند.

علی انا قد فرغنا

این اشكال دوم است كه قبلا بیان شد جهان، متناهی است و جهت، متناهی است. بالاخره شیئی كه به سمت پایین یا بالا می رود به آخر می رسد اما شما می گویید زمین دائما هبوط می كند و مراد از هبوط دائمی این است كه به آخر نمی رسد. توضیح آن در جلسه بعد بیان می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo