< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

96/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان بطلان قول اول و قول دوم در بیان تعلیل سكون زمین/ نقض آراء باطله ای كه در تعلیل سكون زمین بیان شده است/ فصل 8/ فن 2/ طبیعیات شفا.

الفصل الثامن فصل فى مناقضة الآراء الباطلة المذكورة فى تعليل سكون الأرض‌[1]

در فصل گذشته كه فصل هفتم بود درباره سكون ارض 7 مذهب نقل شد كه هیچكدام مقبول مصنف نبود. مصنف همه آنها را با یك اشكال جامع رد كرد. سپس در پایان فصل 7 بیان كرد بر هر كدام از این اقوال، اشكال مخصوص وجود دارد.

قول اول: زمین تا بی نهایت ادامه پیدا می كند و خودش ستون خودش می شود. یعنی احتیاج ندارد كه چیزی آن را ساكن كند. بیان شد آن طرف كه محل استقرار موجودات است متناهی می باشد اما طرف مقابلش نامتناهی است.

بیان بطلان قول اول: مصنف می فرماید بطلان این قول كاری ندارد چون ثابت شد كه جهان، متناهی است و جسمِ نامتناهی نداریم. پس نمی توان زمین را نامتناهی فرض كرد و گفت خودش ستون خودش می شود و احتیاج به ساكن كننده ندارد.

توضیح عبارت

الفصل الثامن فصل فی مناقضه الآراء الباطله المذكوره فی تعلیل سكون الارض

فصل هشتم در مناقضه آراء باطله ای است كه ذكر شدند در تعلیل سكون ارض. یعنی در جایی كه خواستند سكون ارض را معلَّل كنند و علت بیاورند اقوالی بیان شده است. آن آرائی كه در تعلیل سكون ارض آمدند باطل بودند. ما می خواهیم بطلان آراء باطله را به طور خصوصی بیان كنیم.

« فی تعلیل » متعلق به « الآراء » است. یعنی آرائی كه در توجیه سكون ارض هستند. می توان متعلق به « المذکوره » هم کرد یعنی آرائی که در توجیه سکون ارض ذكر شدند. هر دو صحیح است.

« المذكوره »: یعنی در آخر فصل قبل ذكر شد.

فاما الجاعل سبب قیام الارض و سكونِها كونَها غیر متناهیةٍ و انها یدغم نفسها

این عبارت اشاره به اولین قول از آن اقوال هفتگانه دارد. « سكونها » عطف بر « قیام » است.

ترجمه: اما آن كسی كه قرار می داد سببِ ایستادن زمین در همان جایی كه هست و در نتیجه سبب ساكن بودن زمین را اینطور قرار می دهد كه ارض غیر متناهی است « یعنی از یك طرف، غیر متناهی است » و زمین، ستون است برای خودش « و به عبارت دیگر خودش را ستون خودش قرار می دهد ».

«‌ یدغم »: بنده ـ استاد ـ وقتی این قول را در دو صفحه قبل می خواندم بیان كردم « یدغم » صحیح نیست بلكه « یدعم » صحیح است. ولی به ذهنم خطور كرد كه لفظ « یدغم » هم شاید صحیح باشد چون در نسخه خطی « یدغم » آمده بود. بنده یادم رفت كه به لغت مراجعه كنم ولی معنای هر دو یكی است یعنی « ستون شدن زمین برای خودش » به عبارت دیگر: خودش، خودش را ستون می گیرد.

فقد عُرف فساد مذهبه لِما عُرف من استحاله وجود جسم غیر متناه

ترجمه: « اما كسی كه این قول را قبول كرد و این رای را صادر كرد » فساد مذهبش دانسته شد به خاطر آنچه كه قبلا دانسته شده كه محال است جسمِ نامتناهی در این جهان داشته باشیم « لذا اگر زمین را بخواهید غیر متناهی قرار دهید با آن استحاله ای كه در جای خودش ثابت شده، سازگاری ندارد و چون آن استحاله با دلیل ثابت شده پس باید بگویید زمین، متناهی هست و نمی تواند غیر متناهی باشد تا ستون برای خودش شود. اگر هم متناهی باشد نمی تواند ساكن باشد و به سمت پایین می افتد یعنی باید به سمت پایین برود و نمی تواند یك جا باقی بماند.

نكته: مصنف معتقد است كه سكون زمین معلول این است كه در جای طبیعی خودش قرار گرفته است و چون در جای طبیعی خودش قرار گرفته « و چیزی كه در محل طبیعی خودش باشد » حركت نمی كند یعنی مصنف برای توجیه سكون زمین نیاز به دلیل ندارد ولی این قول كه برای زمین، محل طبیعی قائل نیست ناچار است كه سكون زمین را توجیه كند. این یك توجیه بود كه بیان شد. هیچكدام از اشكالاتی كه بر این اقوال هفتگانه وارد می شود بر مصنف وارد نمی گردد چون ایشان سكون زمین را معلل به هیچكدام از این اقوال نكرده است. به ابن سینا نمی توان گفت كه اگر زیر زمین را خالی كردید یا حتی زیر فلك نهم را خالی كردید، زمین یا فلك نهم همراه با زمین به سمت پایین می روند چون همه آنها در جای طبیعی خود هستند لذا حركت نمی كنند.

و اما الجاعل سبب ذلك اقلال الماء ایاها و ثباتها علیه لتجوفها

« سبب ذلك » مفعول اول و « اقلال الماء ایاها » مفعول دوم است. « اقلال »: برداشتن و بالا بردن، حمل كردن.

قول دوم: زمین بر روی آب قرار دارد و چون زمین توخالی است روی آب می ایستد و داخل آب فرو نمی رود. مگر اینكه زمین تو پُر باشد ولی سبك باشد مثلا مشك را پر از هوا كنید. هوا سبك تر از آب است با اینكه این جسم تو پُر است ولی به سمت پایین نمی رود. اما زمین سنگین تر از آب است اگر آن را تو پُر كنید داخل آب می رود لذا توخالی قرار داده می شود تا در آب فرو نرود مثل توپی كه اگر قطعه ی پایین آن را جدا كنید و آن توپِ بریده شده را در آب بیندازید پایین نمی رود و در آب شناور است. البته آب هم باید حركت نكند و الا اگر حركت كند زمین هم حركت می كند.

بیان بطلان قول دوم:

اشكال اول: مصنف می گوید شما اینگونه گفتید كه چون زمین روی آب است پایین نمی رود ما از این قائلین به قول دوم سوال می كنیم كه آب چرا پایین نمی رود؟ به عبارت دیگر همین سوال كه ما در زمین داشتیم و شما جواب دادید را در مورد آبی كه در زیر زمین قرار دهید مطرح می كنیم.

جواب از اشكال اول: ممكن است این قائل جواب بدهد كه آب بی نهایت است و خودش ستون برای خودش شده است و پایین نمی رود چون زیرش خالی نیست و تا بی نهایت رفته است و زمین هم روی این قرار گرفته و پایین نمی رود به خاطر اینكه روی آب قرار گرفته است.

جواب از جواب: شما دوباره بحث از نامتناهی بودن را آوردید، ما به شما همان جوابی را می دهیم كه به قول اول دادیم. قول اول می گفت زمین نامتناهی است جواب داده شد كه در تناهی ابعاد ثابت شده كه جسمِ نامتناهی نداریم. قول دوم می گوید آب نامتناهی است در جواب گفته می شود در باب اجسام ثابت شده كه جسم نامتناهی نداریم.

ترجمه: اما آن رأیی كه سبب سكون زمین و سبب قیام زمین، حمل كردن آب، زمین را و ثبات زمین بر این آب به خاطر توخالی بودن زمین است « اگر تو پُر بود در زمین فرو می رفت و روی آب نمی ایستاد ».

فیوضح بطلان قوله إحواجُه ایانا الی ان نكر راجعین

ضمیر « احواجه » به « قول » بر می گردد. لفظ « احواج » مصدر « احتیاج » است كه از باب افعال می باشد.

واضح می كند بطلانِ قول این شخص را این مطلب كه این قول ما را حاجتمند می كند به اینكه برگردیم و سوال كنیم كه آب برای چه ساكن است و فرو نمی رود؟ زمین را به خاطر این گفتید ساكن است كه چون روی آب است و آب آن را نگه می دارد لذا پایین نمی رود. سوال می كنیم كه آب برای چه پایین نمی رود؟ این قول ما را ناچار می كند برگردیم در مورد آب سوال كنیم.

فی تعرف سبب قیام ما لیس قیامه و وقوفه ابعد من الشبهه من قیام الارض و وقوفها

مراد از « ما »، آب است. « من قیام » متمم است. یعنی آن قیام نسبت به شبهه از این قیام دورتر نیست یعنی شبهه ای كه بر قیام دوم یعنی قیام زمین وارد می شود نسبت به آب دور نیست. همین شبهه كه به زمین نزدیك است به آب هم نزدیك است. اینطور نیست كه نسبت به زمین نزدیك باشد و نسبت به آب دور باشد یعنی بر زمین وارد شود و بر آب وارد نشود.

در حالی كه برگردیم در شناخت سبب قیام آبی كه قیام و سكونش مبتلا به شبهه است همان شبهه ای كه در زمین داشتیم. قیام آب در وسط هوا از شبهه ای كه بر زمین وارد شد خالی نیست اولا و دورتر نیست ثانیا یعنی اینطور نیست كه شبهه بر زمین وارد شود و بر آب وارد نشود یا شبهه بر زمین وارد باشد و از آب دور باشد بلكه همان شبهه ای كه بر زمین وارد شد بر آب هم وارد می شود. بر زمین این شبهه بود كه چطور در وسط هوا ایستاده است و پایین نمی رود. همین شبهه را در آب دارد یعنی وقتی زمین بر روی آب است و پایین نمی رود چرا خود آب پایین نمی رود.

ترجمه: در شناخت سبب قیام و سكون آبی كه قیام و وقوف و سكونش به لحاظ شبهه، ابعد از قیام و سكون زمین نیست « یعنی اگر شبهه را لحاظ كنی می بینی قیام آب نسبت به این شبهه دورتر از قیام زمین نیست بلكه شبهه نسبت به هر دو مساوی است به عبارت سوم همانطور كه در سكون زمین شبهه داشتیم كه عاملش چیست در سكون این آب هم همان شبهه را داریم كه عاملش چیست اینطور نیست كه این شبهه به زمین نزدیك باشد و از آب دور باشد تا شما شبهه ی موجود در زمین را با آب جواب دهید. بلكه اگر شبهه را با آب جواب دادید دوباره شبهه در خود آب با همان قوت می آید و سوال می شود كه آب چرا پایین نیامد.

و ذلك هو الماء

« ذلك »: اشاره به « ما » در « ما لیس » دارد كه مراد از آن، آب است. اینجا مصنف تصریح می كند كه آن، آب است.

ترجمه: آنچه كه قیامش و وقوفش به لحاظ شبهه، دورتر از قیام و وقوف زمین نیست عبارت از آب است در اینصورت آن سوالی كه در زمین داشتیم همان سوال را در آب تكرار می كنیم كه چرا پایین نمی رود.

فان الاشكال قائم فی سبب قیام الماء و استقراره حتی یتبع ذلك استقلاله بحمل الارض

این عبارت بیان این است كه چرا ابعد نیست یعنی همان اشكالی كه بر زمین وارد می شود بر آب هم وارد می شود نه اینكه آب از شبهه دورتر و مصون تر باشد.

ترجمه: به سبب اینكه اشكال برپاست بر اینكه آب چرا قائم و مستقر شد تا به دنبالِ استقرار آب، استقلال آب مطرح شود « مراد از استقلال، بالا بردن آب است به اینكه زمین را بر خودش حمل كند. یعنی ابتدا باید ثابت شود كه آب مستقر است تا بعدا بتوان گفت زمین هم كه روی آبِ مستقَرّ قرار گرفته را حمل كرده است و زمین به خاطر اینكه بر روی آب قرار گرفته، ساكن می باشد در حالی كه شما استقرار آب را ثابت نكردید. پس نمی توان گفت آب، زمین را برداشته و چون ساكن بوده است زمین هم ساكن شده است ».

حتی یتبع ذلك استقلاله بحمل الارض: ضمیر « استقلاله » به آب بر می گردد. تا بدنبال این استقرار آب، استقلال آب بیاید.

اللهم الا ان یلتجا فی امر الماء الی مثل المحال الذی التجیء الیه فی امر الارض من كونه غیر متناه من الجهه التی بیننا

« من كونه » بیان « مثل المحال » است.

مگر اینكه گروه دوم برای ثابت نگه داشتن آب همان حرف گروه اول را بزنند كه گروه اول در مورد زمین می گفته كه نامتناهی است و خودش ستون خودش می شود. این گروه دوم هم درباره ی آب همین جواب را بدهند و بگویند این آب، نامتناهی است و خودش ستون خودش می شود. پس آب پایین نمی رود به خاطر ستونی كه دارد و زمین هم پایین نمی رود به خاطر اینكه شناور بر روی آب است. مصنف می گوید اگر اینگونه بگویند همان جوابی كه به قول اول داده شد به این هم داده می شود.

ترجمه: « اشكالی كه در زمین گفتیم را در آب تكرار می كنیم » مگر كسی در امر آب پناه ببرد به مثل محالی كه پناه برده می شود درباره زمین « یعنی درباره زمین قائل می شویم به بی نهایت بودن كه امری محال است و همین قول كه قول به بی نهایت بوده است را در مثل آب مرتكب شویم » و آن مثل محال عبارت از این است كه آب، غیر متناهی باشد از آن جهتی كه به طرف ما نیست. « اما آن جهت زمین كه به طرف ما هست مستقر ما می باشد یعنی محلی است كه ما بر روی آن قرار داریم. اما از آن طرفی كه به ما مربوط نمی شود و در زیر پای ما قرار دارد غیر متناهی است و از همان طرف ستون می شود.

در یك نسخه آمده «‌ لا من الجهه التی تلینا » و در یك نسخه خطی آمده « من الجهه التی لا تلینا » لفظ « لا » باید بیاید لذا لفظ بیننا خوب نیست.

فیكون الجواب ما قدمناه

این عبارت دنباله ی قبل است و نباید سر خط نوشته شود.

مگر كسی در باب آب همان را بگوید كه قول اول درباره زمین گفتند اگر این را بگویند جواب از قول دوم همان جوابی است كه از قول اول داده شد كه زمینِ بی نهایت نداریم می گوییم آب بی نهایت نداریم.

و مع ذلك

جواب دوم از این اشكال است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo