< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

96/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر قول ششم در تعلیل سکون زمین /نقض آراء باطله ای که در تعلیل سکون زمین بیان شده است /فصل 8/ ص 2/ طبیعا ـ شفا

و یقرب من هذا مناقضة من جعل السبب تساوی الجهات فی الاستحقاق[1]

بحث در توجیه سکون زمین بود. 7 قول نقل شد. سپس مصنف خواست این اقوال را رد کند. 5 قول از این اقوال رد شد امروز وارد رد قول ششم می شود.

قول ششم: زمین میلش به تمام اطراف یکسان است و تمام اطراف زمین هم به طور یکسان استحقاق میل دارند. به تعبیر بنده ـ استاد ـ فرض کنید زمین یک موجود زنده است و به اطراف خودش که قطعات فرضی فلک است نظر می کرد متوجه می شود که همه جا به یک صورت است در اینصورت تمایلش به همه جا یکنواخت می شود اگر یک قطعه از قطعات فلک مثلاً، جذابیت بیشتری داشت زمین به آن طرف مایل تر می شد. اما تمام اطراف فلک از نظر استحقاقِ میل مساوی اند یعنی همه آنها جذابیتشان یکنواخت است بنابراین زمین به همه ی قطعات فرضی فلک و به تمام سمت های فلک، میل مساوی پیدا می کند و چون میل مساوی دارد به هیچ طرف حرکت نمی کند بلکه در همان جایی که هست ساکن می ماند.

قول پنجم می گفت اطراف فلک، جذب مساوی بر زمین دارند اما قول ششم می گوید اطراف فلک، جذب ندارند بلکه خود زمین میل مساوی به تمام اطراف دارد. نتیجه ی هر دو قول این می شود که زمین به هیچ سمت معینی جذب نمی شود و لذا همانگونه که هست باقی می ماند.

مصنف این قول ششم را دوباره مجدداً مطرح می کند سپس به بیان دیگری به این قول اشاره می کند. ایشان اینگونه می گوید: گویا چنین است که اگر قسمتی از قسمت های فلک و جهتی از جهت های فلک جذاب تر بود زمین به سمت آن قطعه ی جذاب، میل بیشتر پیدا می کرد و به همان سمت می رفت. تعبیر مصنف این است که اگر اطراف فلک مختلف بودند یکی از آن اطراف، برای زمین اُولی بود و زمین آن سمت را برای حرکت انتخاب می کرد.

توضیح عبارت

و یقرب من هذا مناقضة من جعل السبب تساوی الجهات فی الاستحقاق

« هذا »: یعنی مناقضه ای که بر قول پنجم وارد شد. آن را به قول پنجم برنگردانید.

« السبب »: یعنی سبب سکون ارض. « تساوی الجهات » یعنی تساوی جهات فلک. « الاستحقاق » یعنی استحقاق میلی که از جانب زمین است.

مصنف می فرماید نزدیک نقض هایی که بر قول پنجم وارد شد بر قول ششم هم وارد می شود.

« یقرب من »: بنده ـ استاد ـ بارها بیان کردم لفظ « یقرب » در زبان عربی با « من » متعدی می شود ولی در فارسی لفظ « من » به « به » معنا می شود لذا در معنای آن می گوییم « نزدیک است به این ... ».

ترجمه: نزدیک است به این مناقضه ای که بر قول پنجم وارد شد، مناقضه کسی که قول ششم را دارد یعنی سبب سکون ارض را تساوی جهات در استحقاق قرار می دهد « یعنی جهاتِ افلاک در استحقاقِ میل زمین مساوی اند به عبارت دیگر آنها مستحق هستند که زمین به آنها میل پیدا کند ولی در این استحقاق مساوی اند. بنابراین نتیجه این می شود که زمین به هیچکدام از جهات، میل شدیدتری نداشته باشد و به همه طرف مساوی باشد ».

کانها لو کانت مختلفه لکان واحد منها اولی

عبارت « کانها لو کانت مختلفه » مقدم است و عبارت « لکان واحد منها اولی مما کان یکون ذلک الاولی » تالی است. نتیجه این می شود: لکن هر یک از این جهات اولی نیست پس مختلف نیست.

مصنف این مذهب را به صورت دیگر هم بیان می کند. و می گوید این جهات مختلف بودند یعنی یکی از آنها استحقاق میل زمین را بیشتر از بقیه واجد بود هر یک از این جهات اُولی خواهد بود از اینکه زمین آن را انتخاب کند و به سمتش حرکت کند ولی چون این جهات مختلف نیستند هر یک از این جهات اُولی نیست.

بنده ـ استاد ـ عبارت « کانها لو کانت ... » را دنباله ی طرح مذهب ششم گرفتم که آن را با بیان دیگر می گوید. اما کسی ممکن است بگوید از عبارت « کانها لو کانت ... » اشکال اول شروع می شود که این، خوب است.

اشکال اول: زمین در این جایی که هست، مکان طبیعی است نیست سکونش دارای سبب است و آن سبب عبارت از این نشد که اینجا مکان طبیعی اش است. اینها گفتند زمین در اینجا ساکن است چون هر طرف را که نگاه می کند مساوی است پس به هیچ طرف منتقل نمی شود. به عبارت دیگر سببی برای حرکت ندارد و عاملی او را حرکت نمی دهد.

جاهای مختلف فلک و قطعات مختلف فلک چون همه در استحقاق مساوی اند و زمین به هیچکدام میل راجح ندارد لذا آنها مکان طبیعی زمین نیستند تا زمین به سمت آنها حرکت کند و خودش را به مکان طبیعی اش برساند. پس فعلاً زمین، مکان طبیعی ندارد اما اگر در فلک، جهتی از جهات اُولی بود آن جهت، مکان طبیعی برای زمین می شد چون زمین به سمت آن جهت می رفت و آنجا را انتخاب می کرد.

تا اینجا بیان شد که زمین فعلاً مکان طبیعی ندارد و اگر جهتی از جهات فلک اولویت داشت آن جهت، مکان طبیعی زمین می شد. نتیجه گرفته می شود که الان زمین، مکانِ طبیعیِ موجود ندارد. اگر جهتی اولویت پیدا کند آن جهت می تواند مکان طبیعی زمین باشد. مراد از لفظ « می تواند » که در جمله قبل آمد این است که الان مکان طبیعی نیست ولی می تواند موجود شود. به عبارت دیگر زمین، مکانِ طبیعیِ بالفعل ندارد بلکه بالقوه دارد.

اشکالی که می شود این است که اگر زمین مکان طبیعی نداشته باشد اجزاء زمین هم قهراً مکان طبیعی نخواهند داشت بنابراین اگر اجزاء زمین را در جایی رها کردید چون مکان طبیعی ندارند در همان جا سرگردان باقی می مانند و به مکان طبیعی خودشان منتقل نمی شوند در حالی که می بینیم اجزاء زمین اگر رها شوند دوباره به سمت زمین بر می گردند. از اینجا کشف می شود که زمین مکان طبیعی آنهاست و چون جنسِ زمین با جنس آنها یکی است پس این مکانی که الان زمین در آن قرار گرفته است مکانِ طبیعی خود زمین هست. پس قول شما مستلزم این شد که زمین، مکان طبیعیِ موجود نداشته باشد اما حرکت اجزاء زمین به این سمت نشان می دهد که زمین دارای مکان طبیعیِ موجود است و مکان طبیعی اش همین جاست که در آن قرار گرفته است.

مما کان یکون ذلک الاولی الذی لیس

بعد از لفظ « لیس » توقف کنید چون تامه است و آن را به مابعد وصل نکنید. در دو نسخه خطی « فما کان » آمده که بهتر است.

چه چیزی است آن جهتِ اُولی که الان تحقق پیدا نکرده است؟ « چون جهت اُولی نداریم و همه جهت ها مساوی اند. زیرا فرضِ قول ششم این است که همه جهت هایی که در فلک است مساوی اند. مصنف می گوید آن اوُلایی که محقق نشده است ـ ولی اگر محقق شود زمین به سمت آن منتقل می شود ـ چه می باشد؟ ».

می فرماید: آن، جهتی است که اصطلاحاً به آن مکان طبیعی گفته می شود. نتیجه می گیرد پس مکان طبیعی الان موجود نیست. اگر اولویتی برای قطعه ای از فلک پیدا شد این مکان طبیعی حاصل می شود ولی الان مکان طبیعی وجود ندارد. نتیجه می گیرد که پس زمین مکان طبیعی ندارد سپس اشکال می کند که اگر زمین مکان طبیعی ندارد چرا اجزاء زمین به سمت زمین می آیند؟

ترجمه: « اگر جهات، مختلف بودند یکی از آنها اُولی بود الان سوال می شود آن اُولایی که الان نیست اگر وجود داشت چه بود؟ به عبارت دیگر » چه چیزی خواهد بود آن اُولایی که الان نیست.

هو جهه مکان طبیعی موجود او غیر ذلک

در هر دو نسخه خطی آمده « أ هو جهة هی مکان طبیعی ». لفظ « موجود » در هیچکدام از دو نسخه خطی نیست. در سطر 11 آمده « لها مکان طبیعی موجود » در آنجا نیاز لفظ « موجود » است.

ترجمه: آیا آن اُولی، جهتی است که آن جهت، مکان طبیعی است یا جهتی است که مکان طبیعی نیست بلکه چیز دیگر است « اگر چیز دیگر است ما به آن کاری نداریم اما اگر آن جهت، مکان طبیعی زمین است که لازمه ی حرفِ این قول ششم همین است ».

فان کان جهة هی مکان طبیعی فیکون للارض شیء ،لو کان، لکان مکانا طبیعیا

ضمیر « کان » در « کان جهة » به « اُولی » بر می گردد. و « کان » در « لو کان » تامه است.

ترجمه: اگر آن اُولی « که در فرضِ وجود، زمین به آن منتقل می شد » جهتی باشد که آن جهت، مکان طبیعی است اینچنین نتیجه گرفته می شود که زمین، چیزی دارد که اگر آن چیز محقق شود، مکان طبیعی برای زمین خواهد بود.

فتکون الارض موجوده و لیس لها مکان طبیعی موجود فالی این تتحرک اجزاء الارض

ترجمه: لازم می آید زمین، موجود باشد و برایش مکانِ طبیعیِ موجودی نداشته باشیم « بلکه مکان طبیعی اش بالقوه باشد » در اینصورت سوال می شود که اجزاء زمین به کجا حرکت می کنند؟ « هر جا برده شوند ساکن باقی می مانند در حالی که می بینیم به سمت زمین حرکت می کنند. از اینجا کشف می شود که مکان طبیعی آنها زمین است و اگر مکان طبیعی آنها در زمین است پس مکان طبیعی خود زمین هم همین جاست ».

و اجزاء الارض کیف لا تصیر جهة من السماء اولی بها من جهة لانها اقرب من جهة

در بعضی نسخه ها آمده « لانها اقرب منها من جهة » که ضمیرش به « اجزاء » بر می گردد. و لفظ « من » در « منها » متعدی کننده « اقرب » است و « من » در « من جهة » متممِ افعل تفضیل یعنی « اقرب » است.

اشکال دوم: وقتی سنگ را به بالا پرتاب می کنید این سنگ از مرکز عالم جدا می شود. تا وقتی که این سنگ در مرکز است فاصله ی مسافتی آن با تمام جهات فلک مساوی است ولی وقتی این سنگ را به سمت بالا پرتاب می کنید به یک جهت از جهات فلک نزدیک می شود و از جهتِ مقابل دور می شود و از حالت وسط و مرکز بودن بیرون می آید مثل اینکه نقطه ی مرکز دایره را کمی بالا یا کمی پایین ببرید در اینصورت به یک طرفِ دایره نزدیک می شود و از طرفِ مقابل دور می شود. در ما نحن فیه هم همینطور است. یعنی یک قسمت از جهاتِ فلک، قرب مکانی پیدا می کند. سوال مصنف این است که چرا این قرب، امتیازی برای سنگ نمی شود و آن جهتی که سنگ به آن جهت، قرب پیدا کرده است را اُولی نمی کند تا سنگ به سمت آن جهت برود با اینکه خودِ قربِ مسافتی، یک اولویت است.

بله خود زمین را نمی توان از مرکز بیرون آورد تا مسافتش را با یکی از جهات فلک نزدیک کرد اما سنگ را می توان از مرکز بیرون آورد و قرب مسافتی برایش پیدا کرد. همین که قربِ مسافتی پیدا شد آن جهت از فلک برای سنگ اُولی می شود وقتی اُولی شد تساویِ استحقاق تمام می شود. حال اگر این سنگ به سمت آن جهت که اُولی است، برود ترجیح بلا مرجح نخواهد بود. اما وقتی به سمت آن جهت نمی رود معلوم می شود که مکان طبیعی اش نیست. مکان طبیعی برای سنگ، زمین است.

توضح عبارت: « کیف » استفهام انکاری است مفادش نفی است و بر « لا تصیر » که نفی است وارد شده است. نفی در نفی، اثبات می شود و عبارت به اینصورت معنا می شود: خود زمین چون از مرکز بیرون نمی رود این امری که گفته می شود برایش اتفاق نمی افتد ولی سنگ چون از مرکز بیرون می رود به یک جهت از جهات فلک نزدیکتر می شود لذا مصنف می فرماید « تصیر جهة من السما اُولی بها من جهة ».

اما چرا اُولی می شود به خاطر اینکه این جهت که اجزاء به آن نزدیک شدند اقرب است از جهت دیگر، در حالی که این اجزاء به سمت آن جهتِ نزدیک، نمی روند و به سمت زمین بر می گردد. معلوم می شود اولویتی که الان پیدا شده، تاثیری نداشته است پس تساوی که شما ادعا کردید تاثیر ندارد. تاثیر به خاطر این است که مرکز، مکان طبیعی زمین است و زمین هم مکان طبیعی این سنگ است و لذا سنگ به سمت مکان طبیعی خودش حرکت می کند.

و لِمَ لا تقف النار فی الوسط لهذه العله بعینها

اشکال سوم: این اشکال، اشکال نقضی است. مصنف می گوید تمام آنچه که شما در مورد زمین گفتید در مورد نار هم می توان گفت. نار میل به سمت فلک دارد اما کجای فلک برای نار، اُولی از جای دیگر است؟ همه جای آن مساوی است. یعنی همانطور که برای زمین، تمام جهاتِ فلک، مساوی است برای نار هم تمام جهات فلک مساوی است، نتیجه گرفته می شود که اگر زمین در وسط ایستاده است نار هم باید در وسط بایستد. زیرا همان عاملی که برای وسط شدن زمین و حرکت نکردن زمین داریم برای نار هم هست پس نار باید در وسط قرار بگیرد.

ترجمه: چرا نار در وسط عالَم نایستاده به خاطر همین علت معین که در زمین گفته شد « که مراد از علت، تساوی جهات فلک برای استحقاق بود ».

فعسی ان یقول القائل لانها لا توجد فی الوسط الحقیقی

کسی جواب می دهد و می گوید تساوی استحقاق باعث سکون می شود. خداوند تبارک زمین را در وسط قرار داد و تساوی استحقاق، منشاء سکون شد و زمین هم ساکن شد. نار را بالا قرار داد باز هم تساوی استحقاق، منشاء سکون می شود و نار بالاتر نمی رود پایین هم نمی افتد بلکه همان جا می ماند. حال اگر نار حرکت می کند به تبع فلک قمر حرکت می کند و الاّ حرکت به سمت بالا یا پایین ندارد. مصنف جواب می دهد که تساوی استحقاق، منشاء سکون می شود نه اینکه منشاء در وسط قرار گرفتن شود. خداوند تبارک زمین را در وسط قرار داد و نتوانست از وسط حرکت کند چون همه اطراف، مساوی است اما نار را در وسط قرار نداد اگر در وسط قرار می داد همین وضعِ زمین را پیدا می کرد.

نار را در مکان خودش قرار داد و نار هم اولویتی پیدا نکرد و در همان جا باقی ماند. پس علت اینکه نار ساکن است به خاطر این نیست که به تبع فلک ساکن باشد بلکه ذاتا ساکن است و بالا و پایین نمی رود. علت اینکه نار ساکن است همان تساوی استحقاق است که در زمین وجود دارد و علت برای سکون زمین هم بود ولی در مرکز قرار نگرفتن نار به خاطر این است که خداوند تبارک نار را در آنجا خلق کرده است و زمین را در اینجا خلق کرده است.

مصنف این را رد می کند و می فرماید خداوند تبارک آتش را در بالا آفرید لذا آتش همان جا ماند. سنگ را بالا می اندازیم و تا 10 متر بالا می رود و در آنجا قرار می گیرد این سنگ را اگر خداوند تبارک می آفرید جهاتِ فلک نسبت به آن سنگ مساوی بود. الان هم که ما آن را در فاصله ی 10 متری بردیم جهات فلک نسبت به آن سنگ مساوی است پس باید ساکن شود همانطور که زمین و نار ساکن می شود. در حالی که نمی شود. پس معلوم می شود جعلِ آن در یک مکان باعث نمی شود که مکانش تعیین شود.

ترجمه: شاید قائلی « که طرفدار قول ششم است به عنوان جواب از اشکال » اینگونه بگوید « در سوال از اینکه چرا نار در وسط نمی ایستد و به بالا می رود؟ » به خاطر اینکه نار از ابتدا در وسط حقیقی « یعنی مرکز » موجود نیست « اگر چه در جوفِ فلک قمر واقع شد ».

فکذلک المدره یجب الا تمیل الی الوسط

این عبارت جواب مصنف به این قول قائل است که مدره « یعنی کلوخ » هم مثل نار است و از مرکز بیرون می باشد. و واجب است میل به وسط پیدا نکند و به سمت زمین بر نگردد و همان جا باقی بماند اما به سمت زمین بر می گردد پس محل طبیعی ش زمین است.

و مما ینبغی

اشکال چهارم است که در جلسه بعد بیان می شود.

فرق بین اشکال سوم و اشکال دوم که بر قول پنجم وارد شد این است: در اشکال دوم شیء، کوچک فرض شد تا انجذابش سریعتر باشد. اما در اشکال سوم شیء، نزدیک به یک نقطه از فلک فرض شد تا به خاطر نزدیکی انجذابش سریعتر باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo