< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

96/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان معنای خفیف و ثقیل/ ذکر اختلاف ناس در خفیف و ثقیل و استنباط رای حق/ فصل 9/ فن 2/ طبیعات شفا

لکن للخفیف و ایضا للثقیل احوال ثلاثه[1]

بحث در ثقیل و خفیف بود بعد از اینکه ثقیل مطلق و خفیف مطلق تعریف شد می خواهد بعضی از احکام آنها را بیان کند. حکمی که الان مطرح می شود وجود میل است. بحث را در خفیف پیاده می کند ولی چون ثقیل با خفیف در این مساله مساوی است این حکم را به ثقیل هم سرایت می دهد. خفیف میل به سمت بالا دارد لذا به سمت بالا حرکت می کند. ثقیل میل به سمت پایین دارد لذا به سمت پایین حرکت می کند.

الان بحث در میل است که این جسم چه سبک باشد چه سنگین باشد چه وقتی میل دارد و چه وقتی بی میل است؟ وقتی هم که میل دارد آیا میل بالفعل دارد یا میل بالقوه دارد؟ مصنف بحث را در خفیف مطرح می کند و به ثقیل سرایت می دهد اما بنده ـ استاد ـ ممکن است در مثال ها بحث را روی ثقیل مطرح کنم چون به نظر می رسد ثقیل شناخته شده تر است تا خفیف.

سه حالت برای جسم در نظر گرفته می شود که جسم غیر از این سه حالت را ندارد این سه حالت رسیدگی می شود که آیا میل دارد یا ندارد؟

حالت اول: جسم در همان محلی که مقصود اوست و طبیعتش طلب می کند واقع شده باشد. مثلا سنگ بر روی زمین می آید و محل طبیعی اش همان جا می باشد.

حالت دوم: جسم از محل مقصود خودش بیرون باشد و مشغول حرکت و ورود در همان محل مقصود باشد مثلا سنگ را بالا برده باشید و از آن بالا رها کرده باشید. این سنگ مشغول حرکت کردن به همان سمتی است که مطلوبش می باشد.

حالت سوم: جسم در محل مقصود خودش نباشد و از محل بیرون رفته باشد ولی اجازه داده نشود که حرکت کند مثلا سنگ را بالا آوردیم و آن را رها نکردیم بلکه در کف دست نگه داشتیم این، فشار به دست ما وارد می کند.

برای جسم غیر از این سه حالت وجود ندارد. البته توجه کنید مراد سه حالتی است که مورد بحث ما می باشد زیرا حالتِ مختلفی برای جسم می توان قائل شد. آنچه که الان بحث ما می باشد به لحاظ مکانش است که یا در مکان طبیعی خودش هست یا نیست. اگر در مکان طبیعی نیست یا در حال بازگشت به مکان طبیعی هست یا مانعی آن را منع می کند و نمی گذارد به مکان طبیعی بر گردد.

پس مصنف بحث می کند در وقتی که جسم در مکان طبیعی اش باشد آیا میل دارد یا ندارد؟ سپس دوباره بحث می کند و می گوید در آن دو حالتِ دیگر چگونه است آیا میل دارد یا ندارد؟ میلش آیا بالفعل است یا بالقوه است؟ بعد از اینکه این بحث تمام می شود با توجه به تعریفی که برای خفیف و ثقیل در جلسه قبل شد وارد بحث می گردد و می گوید خفیف را چگونه تعریف می کنید؟ سه تعریف برای آن بیان می کند که طبق هر تعریفی مصادیق آن مختلف می شود.

توضیح عبارت

لکن للخفیف و ایضا للثقیل احوال ثلاثه

بحث ما در خفیف است ولی اختصاص به خفیف ندارد خفیف به عنوان مثال و نمونه انتخاب شد و درباره اش بحث می شود. شما آنچه را ما درباره خفیف گفتیم در ثقیل هم بیان کنید ولی متوجه باشید که ثقیل با خفیف به لحاظ مکان فرق دارد اگر خفیف به سمت بالا می رود چون مکانش بالاست ثقیل به سمت پایین می رود چون مکانش پایین است. این تفاوت را لحاظ کنید اما در بقیه چیزها خفیف و ثقیل مثل هم هستند.

حالُ حصوله فی المکان الذی یَؤُمُّه

اولین حالت، حالتِ حصول خفیف در آن مکانی است که قصد و طلب می کند « یعنی در مکان مطلوب ».

ترجمه: حالت اول حالتی است که این خفیف حاصل است و موجود است در مکانی که مطلوبش است.

و حال حرکته مرسلةً الیه

ضمیر « حرکته » به « خفیف » و ضمیر « الیه » به « المکان الذی یومه » بر می گردد.

ترجمه: حالت دوم این است که این خفیف حرکت می کند در حالی که رها است به سمت آن مکان.

« مرسله »: یعنی رها است به عبارت دیگر مانعی آن را نگرفته و مانع حرکتش نمی شود.

« الیه »: متعلق به « حرکه » است می توان متعلق به « مرسله » هم گرفت.

و حال وقوفه ممنوعا دونَه

ضمیر « وقوفه » به « خفیف » بر می گردد و ضمیر « دونه » به « المکان الذی یؤته » بر می گردد.

ترجمه: حالت سوم که برای خفیف است این است که متوقف باشد در بیرون از مکان خودش « اما نه اینکه مرسل باشد بلکه » در حالی که ممنوع باشد قبل از آن مکانی که طالب است « عبارت دیگر ممنوع باشد از اینکه به سمت مکانی که قصد دارد حرکت کند ».

« دونه »: این را مثل لفظ « الیه » دو احتمال است که مربوط به « وقوفه » یا مربوط به « ممنوعا » باشد.

ففی حال حصوله فی المکان الذی یؤمه هو غیر مائل عنه بالفعل و لا بالقوه

اگر جسم در مکان طبیعی خودش بود « بیان کردم که بنده ـ استاد ـ مثال به جسم ثقیل می زنم » مثلا سنگ را در مکان طبیعی خودش قرار دادید در اینصورت آیا در این سنگ میلی وجود دارد یا ندارد؟ می فرماید میل در آن نیست چون اگر میل در آن باشد میل، مباشر حرکت است و جسم را حرکت می دهد ولی ما می بینیم این جسم حرکت نمی کند پس معلوم می شود که میلی در آن نیست. روشن است که میلِ بالفعل در آن موجود نیست. چون اگر میل بالفعل داشت حرکت می کرد در حالی که می بینیم ساکن است ولی میل بالقوه نداشتنش روشن نیست. کسی می تواند اشکال کند و بگوید میل بالقوه به این معناست که اگر اتفاقی بیفتد این میل حاصل می شود. اگر کسی سنگ را بالا ببرد یا زیر آن سنگ را خالی کند دارای میل می شود پس قوه ی واجد شدنِ میل را دارد چرا می گویید میل بالقوه ندارد؟ برای جواب از این مطلب باید به عبارت مصنف دقت کنید. مصنف « میلی الی » را مطرح نمی کند بلکه « میل عن » را مطرح می کند. وقتی سنگ را از زمین به سمت بالا می برید یا زیر آن را خالی می کنید میلی از نوع « مِیلِ الی » پیدا می کند یعنی میل پیدا می کند تا دوباره به سمت زمین برگردد. پس وقتی سنگ در زمین هست « میلِ الی » در این سنگ بالقوه موجود است و وقتی سنگ از زمین جدا شود « میلِ الی » در این سنگ بالفعل می شود اما « میلِ عن » یعنی اینکه این سنگ بخواهد از زمین بلند شود و قاسری هم نباشد که آن را بلند کند، چنین میلی را نه بالفعل و نه بالقوه دارد. پس اینکه مصنف می فرماید میل بالقوه ندارد به خاطر این است که « میلِ عن » را مطرح می کند نه « میل الی » را. پس این سنگ بالقوه دارای « میل الی » است ولی بالقوه « میل عن » ندارد یعنی اگر آن را بالا بردید و رها کردید « میل الی المکان الطبیعی » دارد اما اگر سنگ را همینطور نگه دارید « میل عن مکان الطبیعی » ندارد به طوری که از مکان طبیعی جدا شود و به سمت بالا برود حتی بالقوه هم چنین میلی را ندارد. پس حرف مصنف صحیح است.

نکته: در اینجا میل الی مکان طبیعی و عن المکان الطبیعی مطرح شد می توان « میل الی المرکز » و « میل عن المرکز » را مطرح کرد ولی باید تفصیل داد و گفت جسم ثقیل « میل عن الوسط » یا « الی المحیط » ندارد ولی « میل الی الوسط » یا « عن المحیط » را بالقوه دارد. سنگ سنگین « میل عن الوسط » یا « الی المحیط » ندارد حتی بالقوه، ولی « میل الی الوسط » و « عن المحیط » را بالقوه دارد.

ترجمه: در آن حالتی که این جسم در مکانی است که آن مکان را قصد و طلب می کند « که مراد همان مکان طبیعی است » این جسم مائل از این مکان نیست نه بالفعل و نه بالقوه.

و لو کان مائلا عنه بالفعل لَما کان ذلک المکان مُستَقَره الطبیعی

مصنف از اینجا بیان می کند که چه دلیلی دارید بر اینکه میل بالفعلی ندارد و چه دلیلی دارید بر اینکه میل بالقوه ندارد؟ ملاحظه کنید که محل بحث در جایی است که سنگ بر روی زمین است الان بحث می شود که میلِ از زمین « یعنی میل بیرون رفتن از زمین » را بالفعل ندارد. میل از زمین « یعنی میل بیرون رفتن از زمین را بالقوه هم ندارد. مصنف می خواهد این دو بحث را مستدل کند.

اما چرا میل بالفعل ندارد؟ چون اگر میل بالفعل داشت و به طور طبیعی از روی زمین بالا می رفت کشف می شد که زمین محل طبیعی این سنگ نیست چون می بینیم از محل طبیعی خودش فرار می کند در حالی که جسم از محل طبیعی خودش فرار نمی کند وقتی می بینیم فرار می کند معلوم می شود که زمین محل طبیعی برای آن نیست در حالی که فرض کردیم زمین محل طبیعی اش است. قیاس به اینصورت تشکیل می شود: اگر این جسم ـ یعنی مثلا سنگ ـ میلِ از مکان طبیعی اش را بالفعل داشته باشد لازم می آید که از مکان طبیعی به اختیار خودش بیرون رود و نتیجتا این مکان طبیعی، مکان طبیعی اش نباشد چو از آب فرار می کند. لکن مکان طبیعی نبودنِ این مکان، خلف فرض است.

ترجمه: ولو این جسم مائل از مکان مقصودش باشد و این مایل بودنش بالفعل باشد « یعنی میلِ خروج از مکان مقصودش را به طور طبیعی داشت » این مکان « که فرض شد مکان طبیعی برای آن است » مستقرِّ طبیعی اش نخواهد بود « لکن تالی باطل است چون فرض شد که این مکان، مستقرِّ طبیعیِ آن هست. نتیجه گرفته می شود که پس مقدم هم باطل است. بنابراین آن جسم مائل بالفعل از مکان طبیعی خودش نیست.

و لو کان مائلا عنه بالقوه لکان یجوز ان یخرج الی الفعل فیمیل بالفعل عن موضعه الطبیعی

تا اینجا دلیل آورده شد تا ثابت گردد این جسم مایل از مکان طبیعی به میل بالفعل نیست الان می خواهد ثابت کند که این جسم مایل از مکان طبیعی به میل بالقوه هم نیست. دلیل این است که اگر بالقوه مایل باشد از این مکان خارج شود این بالقوه، جایز است که بالفعل شود مثل هر بالقوه ی دیگری. در اینصورت این میل ممکن است در یک زمانی بالفعل شود و سنگ به طور طبیعی از روی زمین بلند شود و این واضح است که امکان ندارد. اگر قوه ی بلند شدن از زمین را داشت بالاخره چون هر قوه ای با پیش آمدن شرائط به فعلیت تبدیل می شود یک وقت ممکن بود اتفاق بیفتد که سنگ خودبخود از زمین بلند شود در حالی که این تالی باطل است و هیچ وقت سنگ خودبخود از زمین بلند نمی شود پس معلوم می شود که میل بالقوه برای بلند شدن از زمین ندارد. بله قاسر ممکن است میلِ بیرون رفتن از زمین را در این سنگ ایجاد کند ولی این، میل طبیعی نیست بلکه قسری است ما میل طبیعی سنگ را نفی می کنیم که آن را ندارد نه بالفعل و نه بالقوه.

ترجمه: اگر از مکان طبیعی و مقصود و مطلوب خودش مائل باشد بالقوه، چون هر بالقوه ای می تواند بالفعل شود جایز است که این میل، از قوه به فعلیت خارج شود و در نتیجه این سنگ به طور بالفعل از موضع طبیعی خودش میل به بیرون رفتن پیدا کند.

مصنف ابتدا آنچه متفرع بر تالی است یعنی « فیمیل بالفعل عن موضعه الطبیعی » را باطل می کند تا تالی باطل شود و بعد از بطلان تالی مقدم باطل شود.

اللهم الا ان یجعل القوه بالقیاس الی القاسر و الی میل قسری لا الی میل طبیعی

تا اینجا ثابت شد جسمی که در مکان خودش حاصل است نه میل بالفعل به خروج از مکان دارد نه میل بالقوه به خروج از مکان دارد. بحث ما در میلِ بازگشت به مکان طبیعی نیست چن آن را الان بالفعل ندارد ولی بالقوه دارد. در ادامه مصنف استثنا می کند و این استثنا، منقطع است. یعنی مستثنی در مستثنی منه داخل نیست. مصنف می فرماید مگر اینکه منظور ما این باشد که میل بالقوه ی قسری دارند یعنی الان که سنگ بر روی زمین است می تواند قوه ی قاسر را قبول کند و از زمین جدا شود.

ترجمه: مگر اینکه قرار بدهد قوه را بالقیاس به قاسر « یعنی بگوید میل بالقوه دارد ولی به این جهت که قاسری می تواند آن را خارج کند نه به این معنا که طبیعتش می تواند آن را خارج کند » و بالقیاس به میل قسری « این عبارت عطف تفسیر برای قاسر است یعنی نسبت به میل قسری الان می توان گفت بالقوه مایل است و نسبت به میل طبیعی حتی بالقوه هم مایل نیست » نه بالقیاس به میل طبیعی.

فالجسم الثقیل او الخفیف لا یوجد فیه حال حصوله فی الحیز الطبیعی میل البته

« میل » نائب فاعل « لا یوجد » است. و مراد از « میل »، « میل عن » است نه « میل الی ». نتیجه گرفته می شود جسم ثقیل و جسم خفیف وقتی در مکان طبیعی خودش است اصلا « نه بالفعل نه بالقوه » میل طبیعی به خروج ندارد.

ترجمه: پس جسم ثقیل یا خفیف یافت نمی شود میلی اصلاً در این جسم در حالی که در حیز طبیعی حاصل است.

و اما فی الحالین الآخرین ففیه میل لا محاله

اما در دو حال دیگر یعنی در حالی که حرکت می کند یا در حالی که ممنوع از حرکت شده است میل دارد ولی « میل الی » دارد.

لکنه فی حال صدور الحرکه عن میله، هو ذومیل مرسل عامل و فی الحاله الاخر هو ذو میل ممنوع عن ان یکون عاملا

مصنف می فرماید در حالت دوم که حرکت می کند میلش مرسل است یعنی منعی بر آن وارد نیست. در حالت سوم که منوع از حرکت است میل دارد ولی این میلش ممنوع است یعنی نتوانسته آن را فعال کند به تعبیر مصنف در حالت دوم میلش عامل است « یعنی بکار می آید » در حالت سوم که حالت ممنوعیت است میل دارد و میلش بالفعل است اما عامل نیست. پس می توان گفت در حالت دوم میلِ بالفعلِ عامل دارد و در حالت سوم میلِ بالفعلِ غیر عامل دارد.

ترجمه: لکن در وقتی که حرکت از میلِ این جسم صادر می شود این جسم صاحب میلی است که رها و آزاد است و عامل هم می باشد « یعنی اثر می گذارد » و در حالت دیگر « یعنی حالِ ممنوعیت » آن جسم صاحب میل است و میل بالفعل دارد ولی این میل ممنوع است از اینکه عامل باشد.

فان عنی بالخفیف

بحث بعدی این است که خفیف را با توجه به میل اگر تعریف کنید مصادیقش چه می باشد و اگر طور دیگر تعریف کنید مصادیقش چه می باشد؟ مثلا فرض کنید گفته شود خفیف آن است که میلِ عامل دارد. در اینصورت فقط شامل خفیفی می شود که از مکان طبیعی بیرون رفته و در حال حرکت است. اگر خفیف را اینگونه تعریف کنید « چیزی که میل دارد » و قید « عامل » آورده نشود. در اینصورت شامل می شود جایی را که حرکت می کند یعنی میلِ عامل دارد و همچنین جایی که ممنوع از حرکت است و میلِ ممنوع دارد اما اگر گفته شد خفیف آن است که فلان صورت را دارد مثلا صورت هوائی یا مائی دارد این، هم شامل می شود آنچه که در مکان طبیعی خودش است هم شامل می شود در جایی که از مکان طبیعی بیرون و حرکت می کند که هم صورت و هم میل عامل دارد و شامل می شود در جایی که از مکان طبیعی بیرون رفته و ممنوع از حرکت است که هم صورت دارد و هم میل ممنوع دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo