< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مقدمات قیاس منطقی در جهت اثبات معتدل بودن ناحیه ی خط استوا

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و القياس يجوّز، بل يوجب أن تكون بقعة خط الاستواء أصلح المواضع للسكنى و أولاها بالاعتدال، و لكن ذلك لا يفهم إلا بعد تقديم مقدمات، فإنه يجب ان تتحقق أسباب شدة تسخن الجو و أن تعرف أيضا كيفية ملاءمة ذلك للسكان و غير ملاءمته. فنقول: بالحرى أن يكون السبب الأول فى سخونة الجو الذي يلينا هو الشمس و ليس ذلك لأن الشمس حارة.

 

قول قدمای مشائین را نقل کردیم که می گفتند منطقه ی استوا قابل سکونت نیست. مقداری به طرف شمال و مقداری به طرف جنوب هم قابل سکونت نیست. زیرا آنجا ارض محترقه است و حیوان نمی تواند زندگی کند. ابن سینا سه تا جواب از این مساله می دهد. دو جواب را در جلسه ی قبل خواندیم. حالا جواب سوم این است که قیاس یعنی قیاس منطقی دلالت می کند بر اینکه نه تنها منطقه ی استوا قابل سکونت هست بلکه معتدل ترین جای زمین هم هست. این را ایشان با قیاس منطقی اثبات می کنند. نرفته به آن منطقه و اعتدال آن منطقه را تجربه نکرده است ولی طبق آنچه که مدلول قیاس است ایشان نتیجه می گیرد که آن منطقه معتدله است. فخر رازی در اینجا حاشیه ای دارد، البته حاشیه که ندارد در همان مباحث مشرقیه اش که تقریبا شرح شفا است اینچنین می گوید. می گوید خط استوابه ظاهر داغ ترین جای زمین است. اما ابن سینا در شفا اثبات کرده که معتدل ترین جای زمین است. حالا شاید در این جمله تعریض به ابن سینا دارد و شاید هم نه و دارد مطلب را تبیین می کند. علی ای حال ابن سینا در اینجا مدعایش این است که منطقه استوا یعنی همان قسمتی که این آقایون ارض محترقه اعلامش کردند، نه تنها ارض محترقه نیست بلکه معتدله است و اعتدالش از جاهای دیگر هم بیشتر است. ابتدا بیان می کند که چگونه می شود که جو گرم شود. یعنی هوا گرم شود. عامل اصلی گرمای هوا خورشید است. البته عوامل دیگری هم ممکن است باشد ولی دخالت زیاد در گرما ندارند. اونی که زیاد دخالت دارد خورشید است. باید ببینیم خورشید چگونه هوا را گرم می کند. کاری به زمین نداریم. بعدا باید ملاحظه کنیم که کجا این خورشیدی که کارش گرم کردن هوا است به طور دائم می تابد و کجا ناگهانی می رسد و دوام ندارد؟ آنجا که به طور دائم می تابد گرما روی گرما تولید می کند و اون منطقه دارای هوای گرم یا هوای داغ می شود. اما در جایی که ناگهانی و دفعتا این خورشید وارد می شود و مکسش زیاد نیست، در آنجا باید گفت که هوا را گرم می کند ولی نه گرمای زیاد بلکه گرمایی که ما می توانیم اسمش را بگذاریم معتدل. این دوتا مطلب را می گوید. مطلب اول اینکه خورشید اصلا چگونه هوا را گرم می کند. مطلب دوم اینکه خورشیدی که اینجوری گرم می کند اگر در یک منطقه ای دوام پیدا کند، آن منطقه را گرم می کند. دوباره فردا هم گرم می کند. پسفردا هم گرم می کند و گرماها بهم اضافه می شوند. گرمای قبلی ممکنه همش باقی نماند اما مقداری از آن باقی می ماند و با گرمای بعدی مخلوط می شود. بر اثر دوام خورشید گرما زیاد می شود. اما یک جاهایی هست که ناگهانی و دفعتا خورشید وارد می شود، دوام پیدا نمی کند و زود عبور می کند و می رود. آنجا هوا گرم می شود امانه زیاد. این دوتا مقدمه را بیان می کند و بعد می گوید که خط استوا این چنین است که خورشید آنجا دوام ندارد. چون ناگهانی وارد می شود و عبور می کند آنجا را به یک گرمای لطیفی گرم می کند که ما ازش تعبیر می کنیم به اعتدال. جاهای دیگر را زیاد گرم می کند. آن منطقه ی استوا را زیاد گرم نمی کند. ملاحظه کردید که ابن سینا درست مقابل آنچه قدمای مشائین گفته بودند حرف زد. یعنی حرفش درست مقابل آنهاست. این هم جواب سوم ایشان. وارد مقدمه ی اول می شویم که بیان می کند که خورشید چگونه جو را گرم می کند. الآن ما همه ی بحث ها را فراموش می کنیم و می آییم تو همین بحث. منظورمان این است که ببینیم خورشید چگونه جو را گرم می کند. چهار احتمال طرح می کند. سه تاش را باطل می کند و چهارمی را اثبات می کند و می پذیرد. احتمال اول این است که خورشید اصلا خودش داغ است. روبه روی هرچی قرار بگیرد آن را داغ می کند. مثل آتشی که زیر هر چیزی روشن شود آن را گرم می کند. خورشید هم همین طوری است و اصلا کره ی داغی استو وقتی مقابل هوای قسمتی از زمین قرار می گیرد آن هوا گرم می شود. این را رد می کند، می گوید خورشید کوکب است و ما می دانیم کواکب و افلاک طبیعتی دارند فیر از عناصر. یعنی یابس نیستند. عنصر یابس ما داریم، زمین. رطب هم نیستند، عنصر رطب ما داریم، هوا. بارد نیستند، عنصر بارد داریم، آب. حار نیستند، عنصر حار داریم، نار. خورشید نار نیست که حار باشد. حرارت مال نار است نه خورشید. خورشید طبیعتش با طبیعت عناصر از جمله نار فرق دارد. این فرض را باطل می کنند. فرض دوم این است که خورشید در کره ی چهارم است. بین خورشید که در کره ی چهارم است و زمین، کره ی نار فاصله دارد. یعنی از فلک چهارم می آید به فلک سوم، از سوم می آیند به دوم، از دوم به اول. از اول وارد کره ی نار می شوید و می آیید تا به زمین برسید. پس نار بین خورشید و زمین فاصله شده است. خورشید وقتی شعاعش را می فرستد، شعاعش اجسامی هستند قاسر که به نار فشار می آورند. از نار قسمتی می کنند و به جو زمین می فرستند. آن قسمت کنده شده از نار که به توسط شعاع خورشید از کره ی نار رانده شده اند بیرون و آمده اند به جو زمین آن را گرم می کنند. پس خود خورشید گرم کننده نیست. آن نارهای رانده شده به سمت زمین آنها گرم کننده ی جو زمین هستند. این را هم رد می کند. می گوید از خلال حرف های قبل ما فهمیدی که شعاع خورشید این هنر را ندارد که بتواند قاهر باشد، مسلط بشود بر نار و قاسر نار بشود و از آن چیزی بکند. فرض سوم این است که شعاع خورشید خودش ناری باشد. یعنی از جنس نار باشد. خورشید خودش ناری نیست. چون کوکبی است که طبیعتش با نار متفاوت است. اما شعاعش ناری است و از این شعاع شعله هایی جدا می شوند و زمین را گرم می کنند. ایشان می فرماید که بعدا بحث می کنیم در جواب این و در اشکال بر این فرض سوم بعدا بحث می کنیم که شعاع جسم نیست. حتی قوه نیست که بتواند از خورشید به سمت زمین منتقل شود و جو زمین را با آن شعله های آتش که ازش جدا می شوند گرم کند. این را بعدا در عبارات می یابیم. پس سه تا احتمال داد برای گرم شدن جو و هر سه را هم رد کرد و ردش هم استفاده می کرداز مطالبی که گذشتند یا مطالبی که می آیند. اینجا چیزی را اثبات یا رد نکرد. حواله داد که قبلا گفتیم این طور پس بنابراین فرض اول و دوم باطل است و بعدا می گوییم این طور پس فرض سوم هم باطل است. بعد وارد فرض چهارم می شود که نظر خودش است. پس توجه کنید که برای اینکه ثابت کنیم منطقه ی استوا منطقه ی معتدل است مقدماتی را باید طی کنیم که اگر این مقدمات کنار هم قرار بگیرند قیاس منطقی شکل می گیرد و نتیجه می دهد اعتدال منطقه ی استوا را. ایشان در ابتدا به بیان مقدمه ی اول می پردازد که خورشید جو را چگونه گرم می کند. چهار احتمال می دهد، سه تا را باطل و چهارمی را اثبات می کند.متن خوانی:و القياس يجوّز، بل يوجب أن تكون بقعة خط الاستواء أصلح المواضع للسكنى و أولاها بالاعتدال، و لكن ذلك لا يفهم إلا بعد تقديم مقدمات، فإنه يجب ان تتحقق أسباب شدة تسخن الجو و أن تعرف أيضا كيفية ملاءمة ذلك للسكان و غير ملاءمته.

مفعول یجوّز بعدا می آید. یعنی ان یکون بقعة است. بعد ایشان می بیند قیاس، قیاسی است که برهانی است. تنها مجوز نتیجه نیست بلکه موجی نتیجه است لذا پشت سرش می گوید بل یوجب. قیاس اجازه می دهد بلکه واجب می کند که آن منطقه ای که خط استوا در آن منطقه قرار گرفته، صالح ترین مواضع برای سکنای حیوان است و اولی مواضع بالاعتدال است. یعنی از همه جا برای سکنی آماده تر است. این نتیجه ای که از قیاس می فهمیم، یا مفاد قیاس، اینها باید قبلشان مقدماتی را ذکر کنیم و بعد اینها را کنار هم بگذاریم و در انتها اعتدال این منطقه را نتیجه بگیریم.فانه یجب ان تتحقق اشاره به آن مقدمات دارد. فانه شان این است، واجب است که ثابت کنیم، بیان کنیم اسباب شدت تسخن جو را. چه عواملی است که باعث می شوند جو تسخن شدید پیدا کند. گرمای شدید پیدا کند. دوم، و ان تعرف یعنی و یجب ان تعرف ایضا، نسخه ای در اینجا یحقق دارد، یجب ان یحقق اسباب .. مهم نیست زیاد، و ان تعرف ایضا، ایضا یعنی علاوه بر اینکه تحقیق می کنی اسباب شدت تسخن جو را واجب است که بشناسی ایضا چگونه ممکن است این شدت تسخن مناسب سکان آنجایی باشد که هوای آنجا گرم است. سکان یعنی حیوانات چه انسان و چه غیر انسان. در یک منطقه ای ساکن می شوند. این شدت تسخن چگونه با این سکان سازگار است و چگونه سازگار نیست. یعنی در چه حالتی سازگار و در چه حالتی سازگار نیست. بالاخره جو شدیدا گرم شده و خورشید هم عامل شده. حالا می خواهیم ببینیم این جوی که شدید گرم شده با سکان آنجا سازگاری دارد یا ندارد. اگر سازگاری دارد چگونه سازگاری دارد؟ ذلک یعنی این سخونت شدید جو چگونه مناسبت دارد با سکان آنجا یا غیرمناسبت دارد. کی مناسب است و کی مناسب نیست. اینها را باید توضیح دهیم. بعدا معلوم بشود که در این منطقه حرارت نامناسب وجود دارد پس این منطقه قابل سکونت نیست یا حرارت مناسب وجود دارد پس این منطقه قابل سکونت است. وارد بیان اول می شویم که خورشید چگونه جو را گرم می کند.

فنقول: بالحرى أن يكون السبب الأول فى سخونة الجو الذي يلينا هو الشمس و ليس ذلك لأن الشمس حارة

سبب اول یعنی سبب بالذات و بلاواسطه در مقابل سبب بالعرض و مع الواسطه. ممکن است سبب هایی باشند که واسطه داشته باشند و آن سبب ها باعث گرمای زمین بشوند، اما آنی که بالذات و بی واسطه زمین را گرم می کند خورشید است. پس ما بحث را باید روی خورشید ببریم. آن گرم کننده های جزئی را که احیانا گاهی پیش می آیند و یا، آنها را فعلا رها کنیم. امروزه ثابت شده که گاهی زمین در مسیری که به دنبال خورشید دارد، چون زمین دور خورشید می چرخد، خورشید هم دارد به خط مستقیم می رود و زمین و غیره زمین را همراه خودش می کشد، چون امروزه در منظومه ی شمسی خورشید را راس می دانند نه زمین را. زمین در حینی که دنبال خورشید می رود دور خورشید هم می چرخد. زمین سه تاحرکت دارد. یک حرکت دور خودش که حرکت وضعی است و باعث پیدایش شب و روز است. یک حرکت دور خورشید دارد که حرکت انتقالی است و باعث پیدایش فصول چهارگانه است. یک حرکت هم دنبال خورشید دارد به صورت مستقیم که به آن حرکت تبعی می گویند. البته اینکه می گویند خورشید به خط مستقیم دارد می رود، شاید دائره وار می رود. ولی این دائره آنقدر بزرگ است که بشر هنوز تشخیص نداده که انحناء دارد یا مستقیم است. اگر دائره بزرگ باشد انحناء محیطش سخت فهمیده می شود. دائره هرچه بزرگتر باشد انحنای محیطش کم می شود. ممکنه انحنای خطی که خورشید دورش می زند خیلی زیاد باشد بنابراین بشر فکر می کند خورشید روی خط مستقیم می رود. البته احتمال هم دارد روی خط مستقیم باشد و برای جهان پایانی نیست. خورشید سال ها روی این خط می رود و هنوز هم به آخر نرسیده و به آخر هم نخواهد رسید و قبل از اینکه به آخر جهان برسدخودش خاموش می شود. این نظر امروز است که این نظر ابهت خلقت عالم جسم را نشان می دهد. آنوقت ابهت عالم مثال و عالم عقل و آنها دیگر چه خبر است، بشر نمی تواند تصور کند. حالا منظور این است که در این حرکت تبعی که زمین دارد، از مناطقی رد می شود که گاهی از اوقات آن مناطق خیلی سرد است. گاهی هم گرم است. یادتان هست چند سال پیش چه زمستان سردی داشتیم؟ یعنی قابل مقایسه با زمستان های دیگر نبود. حالا این طور نبود که در زمین اتفاقی بیفتد، در خورشید اتفاقی بیفتد، نه در آن مسیریکه خورشید داشته به دنبال خورشید می رفته یک عواملی وجود داشته که گرما تولید می کرده. سال های بعد دیگر از آن منطقه رد نشده. گاهی ممکنه از یک جایی رد شود گرما باشد. در چنین حالتی این گرما را دیگر خورشید تولید نکرده. از نواحی دیگر حاصل شده. منطقه ای که خورشید رد می شود و زمین هم به تبع آن رد می شود، منطقه ی گرمی است و جو هم گرم می شود. پس اینچنین نیست که همه ی گرمایی که در جو می آید از خورشید بیاید. اما اکثر گرمای جو زمین مال خورشید است. قدیمی ها می گفتند وقتی زحل می آید تو حضیض به زمین نزدیک می شود و سرمای شدیدی در زمین به وجود می آید. چون زحل سیاره ی بسیار سردی است چون فاصله اش از خورشید زیاد است. مشتری که فاصله اش کم تر است، هزار و دویست و نود و پنج برابر زمین است، منتها ما یک پنج تسامحا اضافه می کنیم و می گوییم هزار و سیصد برابر زمین است و بیش از دو ثلث آن یخ است. یعنی خود کره خیلی بزرگ نیست. یخش خیلی زیاد است و خیلی سرد است. زحل از مشتری دورتر است بنابراین سرمایش قوی تر است. وقتی نزدیک زمین می شود، زمین را سرد می کند. این نظر قدیمی هاست که ممکن است جدید هم قبولش کند. اما جدیدی می گوید خود این منطقه ای که زمین به تبع خورشید رد می شود گاهی گرم است و گاهی سرد. سرما رو یادم نیست از کجا دارد. عامل این سرما چیست شاید همین حضیض زحل باشد شاید هم عامل دیگری باشد. پس این طور نیست که گرمای زمین یا گرمای جو به قول ایشان، همیشه از ناحیه ی خورشید باشد بلکه از عوامل دیگر هم هست. اما خورشید، بالاترین عامل است برای گرمای جو. فنقول: بالحرى أن يكون السبب الأول، یعنی سبب بالذات، در سخونت جوی که يلينا هو الشمس، قبلا توضیح دادیم که هوا چهار طبقه دارد، یکی طبقه ای که یلینا یعنی ما ازش استفاده می کنیم و توش نفس می کشیم. همین هوایی که توش غرقیم. همینی که اطراف ماست، یعنی اطراف زمین ماست. این طبقه ای است که بهش می گیم یلینا، این طبقه پر از مخلوط است و طبقه ی صافی نیست و بسیط نیست. بخار آب توش هست، گردو خاک و دود و شعله های آتش هم دارد. پس یک طبقه ی هوا طبقه ای است که یلینا، یعنی به دنبال زمین است و وصل به زمین است و ما در آن هستیم و نفس می کشیم. طبقه ی دوم، طبقه ی زمهریریه است که بسیار سرد است. بخاراتی که از دریاها بلند می شوند و به آنجا می روند چون آنجا سرد است تبدیل به ابر می شوند. آنوقت حالا یا این ابر باران می بارد یا برف یا تگرگ. این باران و برف و تگرگ مربوط می شود به طبقه ی زمهریریه. بعد طبقه ی سوم، طبقه ی هوای خالص است که اگر کسی می خواهد عنصر بسیط هوا را بیابد باید برود طبقه ی سوم. طبقه ی چهارم هوای حار است. که شیخ اشراق می گوید این هوای حار ادامعه دارد تا فلک قمر ولی مشاء این را قبول ندارد. می گوید این هوای حار ادامه دارد تا زیر کره ی نار، بعد از کره ی نار تا قمر، کره ی نار است نه هوای داغ. شیخ اشراق چون کره ی نار را قبول ندارد می گوید طبقه ی چهارم هوا که هوای داغ است ادامه دارد تا مقعر قلک قمر. علی ای حال برای جو چهار طبقه قائل هستند. طبقه ی اولش جو الذی یلینا است. حالا ابن سینا می گوید سبب اول در گرمای این قسمت از جو یعنی طبقه ی اول جو شمس است. سبب اول در سخونت جوی که طبقه ی اول است و اطراف زمین ما است، سبب اول شمس باشد. این را ایشان بیان می کند. بعد وارد این بحث می شود که شمس چگونه این جو را گرم می کند. سه تا قول نقل می کند و رد می کند. قول چهارم، قول خودش است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo