< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان جواب دوم در اشکال وارد کردن به نظر قدمای مشاء مبنی بر محترقه بودن منطقه ی استوایی

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و لو كان هناك حر دائم و كانت الأبدان هنالك‌ قد نشأت على مزاجه، لا تنفعل عنه كثيرا، و لا يعرض‌ لها خروج بعيد عما نشأت عليه، لكانت لا تحس بأمر مغير، فكيف و ليس هناك إفراط البتة. و للأبدان ملاءمة لما نشأت عليه، حتى‌ لا تنفعل عنه كثيرا. تأمل ذلك فى حال أبدان الترك، فإنهم لا ينفعلون من برد بلادهم انفعالا شديدا، و لا الحبشة ينفعلون من حر بلادهم انفعالا شديدا. و ربما كان البدوى بخراسان يشكو البرد، فى وقت ما يكون الخراسانى يشكو الحر فى وقت واحد. و قد شاهدت هذا ببخارا من حال بدوى حضرها فى ماه أرديبهشت‌ أو خرداد و قد تسلط بها أكثر الحر و هو يرتعد و يتزمل و يستغيث‌ من البرد، و أهل البلد يتأذون من الحر؛ لأن مزاج‌ العربى ألف‌ مزاجا حارا، و ألف‌ الآخر مزاجا باردا؛ فيكون ذلك المزاج باردا بالقياس إلى الأعرابى، حارا بالقياس إلى البخارى بحسب مزاجه الذي له فى ظاهر بشرته. و أما خط الاستواء، فتكون الأحوال فيه متقاربة. فمن يكون منشأه فى ذلك المزاج لا يحس البتة بتغير ببلاده‌ محسوس، و يتشابه عنده حال هواء بلده، و يكون كأنه فى ربيع دائم، اللهم إلا أن يتفق هناك من أسباب الحر غير ما هو منسوب إلى قرب الشمس و بعدها من الأسباب التي نذكرها.

 

قدمای مشاء گفته بودند که منطقه ی استوایی، منطقه ی محترقه است و قابل سکونت نیست. ابن سینا بر این نظریه اشکال کرد و فرمود بلکه منطقه ی استوایی، منطقه ی معتدل است. این را اثبات کرد. حالا می خواهد اشکال دوم بکند. در اشکال دوم می گوید فرض کنیم که منطقه ی استوایی بسیار داغ باشد. سکنه ی آن منطقه با این آب و هوا آشنا هستند و بدنشان با این آب و هوا الفت دارد، بنابراین می توانند در همین هوای گرم زندگی کنند. درست است آن قسمت برای افرادی که در بلاد سرد زندگی می کنند محترقه و غیرقابل سکونت است، ولی برای کسانی که در آنجا متولد شده اند و رشد کرده اند که بدنشان عادت کرده به آنچنان هوایی، برای آنها این هوای گرم مشکلی ندارد. ابن سینا در آخر این اشکال دوم اینطور می گوید که این تازه در صورتی است که منطقه ی استوایی محترقه باشد، آنوقت ما می گوییم سکنه عادت دارند و می توانند زندگی کنند تا چه رسد به اینکه منطقه محترقه هم نیست بلکه معتدله است که بدن ها هم به آن منطقه عادت کرده، بنابراین انفعال شدیدی بر اثر آن گرمایی که در منطقه ی استوایی است حاصل نمی شود تا بگوییم که از این انفعال باعث می شود که کسی در آنجا ساکن نشود. این مطلب که تمام می شود شاهدی هم ذکر می کند که وقتی به آن رسیدیم آن را بیان می کنیم.متن خوانی:و لو كان هناك حر دائم و كانت الأبدان هنالك‌ قد نشأت على مزاجه، لا تنفعل عنه كثيرا

این اگر سر خط نوشته می شد بهتر بود. این اشکال دوم بر قدمای مشاء است. یا بگویید جواب دوم از نطریه ی آنها است. هناک یعنی در منطقه ی استوایی، اگر در منطقه ی استوایی حر دائمی باشد، داغ باشد، این لو جوابش دو خط بعد می آید، لکانت لاتحس بأمر مقید. این جواب لو است. ولو کان هناک یعنی در منطقه ی استوایی اگر حرارت دائمی داشته باشیم، که حرارت دائمی باعث می شود که آن منطقه خیلی داغ باشد چون مدام حرارت روی حرارت می آید، ولی کانت الابدان هنالک، هنالک یعنی در همان منطقه استوایی رشد کرده بر مزاج این حر دائم. عرض کردم شهر هم دارای مزاج است. انسان هم دارای مزاج است. آن آب و هوایی که در شهر است را مزاج شهر می گویند. اینجا می گوید علی مزاجه یعنی مزاج حر دائمی. ضمیر مزاجه را به هنالک هم می توانید برگردانید. من به حر دائم برگرداندم. ابدان در آنجا رشد کرده اند بر مزاج همانجا یا بر مزاج حر دائم به طوری که، دو خط پایین تر آمده حتی لاتنفعل عنه کثیرا، اینجا حتی نداریم، آنجا داریم. حالا در دو نسخه ای که در دست ما است آن دو خط بعد هم حتی ندارد. ما حتی آن دو خط بعد را بیاوریم اینجا خیلی خوب می شود. چون این لاتنفعل را جواب لو نمی گیریم. قد نشأت على مزاجه، به طوری که لاتنفعل از این حر دائم کثیرا. بالاخره در آن اثر دارد و شاید اذیتش هم بکند ولی نه کثیرا. کمی منفعل می شود.

و لا يعرض‌ لها خروج بعيد عما نشأت عليه، لكانت لا تحس بأمر مغير، فكيف و ليس هناك إفراط البتة. و للأبدان ملاءمة لما نشأت عليه، حتى‌ لا تنفعل عنه كثيرا.لها یعنی للابدان، با این گرمای زیادی که تولید می شود آن بدن از آن حالت عادتش بیرون نمی آید. یعنی این طور نیست که تا حالا گرما را تحمل می کرد حالا که یک مقدار گرم تر شده دیگر نمی تواند تحمل کند. گرمای شدید این بدن را از آن حالتی که قبلا به دست اورده یا از آن عادتی که قبلا به دست آورده خارج نمی کند. خروج بعید یعنی خروج خیلی زیاد از آنچه این ابدان بر آن چیز رشد کرده اند. یعنی از آن عادتی که در آن عادت رشد کرده اند با این حرارت از آن عادت خارج نمی شوند. چون اون عادت را دارند بدن تحمل می کند. لکانت جواب لو است. اگر در آنجا حرارت دائمی هم باشد با توجه به این مطالبی که گفتیم لکانت آن ابدان لاتحس، حس نمی کنند به یک امری که تغییرش بدهد. که این بدن را تغییر دهد و از قابلیت تحمل بیرونش کند. ممکن است یک مقدار تغییرش دهد اما از قابلیت تحمل نمی اندازدش. فکیف مربوط به لوکان هناک حر دائم می شود، لو هناک حر دائم وضع چنین است. درحالی که در منطقه ی استوایی افراط گرما نیست. بر فرض افراط گرما باشد، این مشکل به همین صورتی که گفتیم حل می شود در حالی که حتی این افراط گرما هم وجود ندارد پس به راحتی می توان آنجا را تحمل کرد. فکیف یعنی چگونه این ابدان لاتحس بامر مقید نباشند درحالی که آنجا یعنی در منطقه ی استوایی افراط در گرما نیست اولا و للابدان ملائمة لما نشأت علیه ثانیا. ابدان هم مناسبت دارند با آن حرارتی که نشات این ابدان بر آن حرارت. به طوری که لاتنفعل عنه کثیرا. یعنی از این حرارت این ابدان انفعال کثیر پیدا نمی کنند. این حتی که خوندم در دو نسخه ای که در دست من است وجود ندارد ولی در عبارت ما است و می شود معنایش کرد و اشکالی ندارد. بعد ایشان شهاد ذکر می کند. می گوید ترک ها در بلاد سرد زندگی می کنند و وقتی که هوا سرد می شود، افراد معمولی نمی توانند در بلاد این ها به راحتی زندگی کنند می بینید که خودشان می توانند زندگی کنند. و فقط یک مقدار احساس سرما می کنند ولی بالاخره برای آنها قابل تحمل است. یک شخص ایرانی رفته بود روسیه برای من تعریف می کرد می گفت که زمستان بود. گفت آنجا خیلی سرد بود. ما لباس می پوشیدیم و از ماشین هم پیاده نمی شدیم. وقتی می خواستیم برویم رستوران جایی غذا بگیریم طوری دریچه ی خروجی رستوران را ساخته بودند که ماشین می آمد کنار این دریچه کیپ می کرد شیشه را می کشید پایین و دریچه باز می شد و غذا را تحویل می گرفت تا هوا خیلی تغییر نکند. می گفت بالاخره با اینکه هوا خیلی سرد است و یخبندان است، شاید حدود سی درجه برود زیر صفر اما بالاخره قابل سکونت است. در آن قسمت های حر هم همین طور. ممکن است سخت باشد ولی قابل تحمل باشد. این شخصی که رفته بود آنجا ایرانی بود. خود اشخاصی که آنجا هستند به اندازه ی این رنج نمی برند.تأمل ذلك فى حال أبدان الترك، فإنهم لا ينفعلون من برد بلادهم انفعالا شديدا، و لا الحبشة ينفعلون من حر بلادهم انفعالا شديدا.تامل را من به معنای تجربه کن یا آزمایش کن این مطلب را گرفتم. رشد کردن بدن در آب و هوای خاص و عادت کردن بدن به آن آب و هوای خاص را تامل و تجربه کن در حال ابدان ترک که ترک ها توی محل سرد زندگی می کنند چون در آنجا رشد کرده اند بدنشان عادت کرده به سرما. لذا سرما را می توانند تحمل کنند. فانهم لا ینفعلون، انفعال پیدا می کنند ولی شدید نیست. حبشه منطقه ی گرم است. افرادی که تو حبشه زندگی می کنند آنها هم انفال شدیدی از حرارت ندارند چون بدنشان عادت کرده. این طور نیست که اهل حبشه منفعل نمی شوند از گرمای بلادشان. انفعال شدید پیدا نمی کنند. بعد ایشان می فرماید که گاهی عرب بادیه نشین که در گرما و صحرای گرم زندگی کرده وارد خراسان می شود که محل سردی است. اهل خراسان را می بینید که از هوای گرم تابستانی رنج می برند که الآن هوا گرم شده و ما گرممان است. اما آن عرب بدوی می آید و به راحتی آن هوای گرم را تحمل می کند. گاهی از اوقات هم می بینید لباس بیشتری هم می پوشد که از سرمای این منطقه آزار نبیند با اینکه اهالی آنجا از گرما ناراحت هستند، ولی این از سرما ناراحت است. چون بدنش به آن گرمای صحرای عربستان عادت کرده است. گرمای خراسان برای او سرما است. بعد خود ایشان می گوید من یک زمانی در بخارا بودم. خب بخارا منطقه ی تقریبا سردی است. عرب بدوی وارد بخارا شد. اهالی بخارا از گرما شکایت می کردند ولی این عرب پتو دور خودش پیچیده بود که سردش نشود. مزاج شهر بخارا برای اهالی مناسب بود ولی برای عرب بدوی مناسب نبود. و ربما كان البدوى بخراسان يشكو البرد، فى وقت ما يكون الخراسانى يشكو الحر فى وقت واحد.بدوی به روستایی گفته می شود. حالا چه عرب باشد چه غیر عرب. عرب به روستایی می گوید بدوی. حالا مراد از بدوی در اینجا روستایی عرب است نه مطلق روستایی. یعنی صحرانشین. آنهایی که در صحرای کشورهای داغ زندگی می کنند گرمایشان بیشتر است. آنهایی که در شهر هستند خود در و دیوار شهر و پوشیدگی هایی که به خاطر این درو دیوار هست از سرما و گرما کم می کند. اما در صحرا چون حائل و مانعی نیست گرما و سرما شدید است. عرب بادیه نشین که می آید به خراسان از برد شکایت می کند در یک وقتی که خراسانی شکایت می کند از حرارت در همان وقت. این فی وقت واحد یعنی در همان وقت. یعنی هر دو در یک وقت هستند. خراسانی از حرارت شکایت می کند و بدوی از برودت. درحالی که هوا یکسان است اما خراسانی چون به سرما عادت کرده این هوا برای او گرم است. بدوی چون به گرما عادت کرده این هوا برای او سرد است. البته مراد از خراسان، خراسان قدیم است که خیلی از شهرهای افغانستان را هم شامل می شود که آنجاها سردتر از خراسان ایران است. و قد شاهدت هذا ببخارا من حال بدوى حضرها فى ماه أرديبهشت‌ أو خرداد و قد تسلط بها أكثر الحر و هو يرتعد و يتزمل و يستغيث‌ من البرد، و أهل البلد يتأذون من الحرمن این شکایت اهالی از گرما و شکایت مسافر از سرما را در بخارا مشاهده کردم. هذا را ملاحظه کردید به کجا برگرداندم؟ من حال بدوی بیان برای هذا است. حال بدوی یعنی عرب بادیه نشینی که حضرها یعنی در بخارا حاضر شده بود در ماه اردیبهشت و خرداد. حتی ماه را هم عربی نکرده و فارسی نوشته است. می توانست بگوید مثلا فی برج ثور و جوزا. اما حالا آن اردیبهشت و خرداد که فارسی نوشته عیبی ندارد. و قد واوش حالیه است. درحالی که مسلط شده بود به بخارا گرمای شدید. داشت گرمای شدیدش را می گذراند و نزدیک تابستان بود و حرارت شدیدی بر آن وارد شده بود. هو یعنی بدوی می لرزید. و یتزمل، یتزمل یعنی خود را در جامه می پیچید. یاایها المزمل در قرآن داریم. به این و آن از سرما پناه می برد درحالی که اهل آنجا از حرارت ناراحت بودند.لأن مزاج‌ العربى ألف‌ مزاجا حارا، و ألف‌ الآخر مزاجا باردا؛ فيكون ذلك المزاج باردا بالقياس إلى الأعرابى، حارا بالقياس إلى البخارى بحسب مزاجه الذي له فى ظاهر بشرته.مزاج عربی یعنی مزاج بدن این عرب عادت کرده بود با مزاج حار بلد. ملاحظه کنید مزاج اول مربوط به انسان و مزاج دوم مربوط به بلد است. مزاج بدن عربی الفت گرفته بود با مزاج حار بلد خودش و آخر یعنی آن بخارایی، بدن بخارایی الفت گرفته بود با مزاج سرد شهر خودش. ذلک المزاج منظور مزاج بلد است. آن مزاج شهر بخارا این مزاج بارد بود نسبت به اعرابی و حار بود نسبت به بخارایی به حسب مزاج این بخارایی. در ظاهر پوستش. باطن همه که گرم است. این پوست بدن هم اگر در محل گرم زندگی کند عادت دارد به گرما و اگر در محل سرد زندگی کند، عادت دارد به سرما. حالا این بخارایی به حسب مزاجی که در ظاهر پوستش داشت یعنی آن مزاجی که ظاهر پوست او این مزاج را داشت با این گرمای بخارا خیلی سازگاری نداشت. لذا شکایت می کرد از گرمای بخارا درحالی که آن اعرابی از سرما شکایت می کرد.

سوال: مثال به جوان و پیر هم می توان زد؟

جواب: می توان زد ولی به بحث ما دیگر ربطی ندارد. ما می خواهیم بیان کنیم که اهالی منطقه ی استوا چون بدنشان عادت دارد به گرما می توانند گرما را تحمل کنند. فرقی نیست بین جوانش یا پیرش.

و أما خط الاستواء، فتكون الأحوال فيه متقاربة.یعنی منطقه ی خط استوایی احوال یعنی گرما و سرما در این خط استوا نزدیک هم است. یعنی آن وقتی که گرم می شود، خیلی گرمایش اوج نمی گیرد و وقتی هم که سرد می شود، سرمایش خیلی زیاد نمی شود. یک تفاوت مختصری بین فصل سرما و گرما هست که این تفاوت مختصر خیلی تاثیرگذار نیست.فمن يكون منشأه فى ذلك المزاج لا يحس البتة بتغير ببلاده‌ محسوس، و يتشابه عنده حال هواء بلده، و يكون كأنه فى ربيع دائم، اللهم إلا أن يتفق هناك من أسباب الحر غير ما هو منسوب إلى قرب الشمس و بعدها من الأسباب التي نذكرها.

کسی که مشا و رشدش در ذلک المزاج است یعنی مزاج منطقه ی استوایی، مزاج آن شهرهایی که تو منطقه ی استوا قرار دارند، این چنین شخصی که در آنجور مزاجی رشد کرده، کتاب ما ببلاده دارد درست نیست، هر دو نسخه بلاده دارند که این درست است. این چنین شخصی که در اینچنین مزاجی دارد زندگی می کند حس نمی کند البته تغیر بلادش را. محسوسا صفت برای تغیر است. یعنی تغیر محسوسی در بلادش حس نمی کند. یعنی تغیر خیلی زیادی ندارد. یک مقدار تغیر را حس می کند اما نه آن تغیری که از توانش بالاتر باشد. و یتشابه عنده یعنی عند این انسانی که در منطقه ی استوایی است، سرما و گرمایش خیلی از هم دور نیست به منزله ی این است که به هم شبیه هستند. گویا این انسان استوایی دارد در بهار زندگی می کند. یعنی گرما و سرما مقداری تغییر می کند ولی نه تغییر محسوس لذا این طور به نظر می رسد که این فرد دارد در بهار دائم زندگی می کند. این در صورتی است که نزدیکی و دوری خورشید باعث حرارت یا برودت شود و ما هم در همین مساله داریم بحث می کنیم که خورشید نزدیکی اش باعث گرما شود و دوری اش باعث سرما. ولی گاهی از اوقات شهری رو ارتفاع قرار گرفته است. این سردتر از آن شهری است که در گودی واقع شده. اینها دیگر مربوط به دوری و نزدیکی خورشید نیست. حالا ممکنه در منطقه ی استوایی هم یک جایی باشد خیلی مرتفع باشد و آنجا سرد باشد. مثلا مرتفع ترین قله ی آفریقا کلیمانجارو است. ممکن است کسی آن بالا احساس سرمای بیشتری بکند. در گودال ولی احساس گرما بکند. ممکن است آن وقت بگویید که منطقه ی استوایی تغییرش محسوس بود. این نوع سرما و گرما را ما الآن ازش بحث نمی کنیم. ما از سرما و گرمایی بحث می کنیم که بر اثر بعدیا قرب خورشید درست شود. اینکه یک جا کوه ها در طرف جنوبه و سردتر است و یکجا کوه ها در طرف شماله و هوا گرم تر است اینها عوامل دیگری است که بعدا درموردشان بحث می کنیم. این عوامل اگر در منطقه ی استوایی باشند ممکن است بگویید سرما و گرما تغییرش محسوس است اما عامل اگر فقط دوری و نزدیکی خورشید باشد همان طور که گفتیم در تابستان و زمستان تغییرش خیلی محسوس نیست. اللهم إلا أن يتفق هناك، یعنی گفتیم این سرما و گرما تغییرش محسوس نیست حالا استثنا می کنیم. در منطقه ی استوا، این من اسباب الحر بیان است برای غیرما هو منسوب هست که مقدم شده است. اتفاق بیفتد از اسباب حرارت غیر از حرارتی که منسوب است به قرب شمس و بعد شمس. این غیرماهو را دوباره بیان می کند. من الاسباب التی نذکرها. غیر آن حرارتی که منسوب است به قرب و بعد شمس نیست چیست؟ سببی است که ما ذکرش می کنیم که در دو خط بعد شروع می کند. همین دو سببی که عرض کردم. اول بلندی و گودی و دوم اینکه کوه ها در طرف شمال باشند یا جنوب شهر. می فرماید اگر از اسباب حر یک چنین سببی داشته باشیم ممکن است تغییر سرما و گرما محسوس باشد ولی اگر سبب حر فقط قرب و بعد شمس باشد، گرما و سرما در منطقه ی استوایی تغییر می کند منتها تغییر خیلی محسوس نیست. من الاسباب الحر را بیان مقدم گرفتم که می توانید نگیرید و من را تبعیضیه بگیرید که بهتر هم هست. یعنی از بین اسباب حر غیر از آن سببی که به بعد و قرب شمس نسبت داده می شود که آن غیر ماهو منسوب چیست؟ من الاسباب التی نذکرها. این من الاسباب را بیان بگیرید برای غیرماهو. من الاسباب الحر را بیان نگیرید چون مقدم است. من را تبعیضیه بگیرید تا عبارت بهتر معنا شود. تا اینجا ایشان نظر قدمای مشاء را رد کرد. بعد در نتیجه ی مباحثش می گوید این مذهبی که من گفتم در مورد خط استوا، این مذهب حق است نه آنی که قدمای مشاء گفته اند که این منطقه محترقه است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo