< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مورد چهارم از مواردی که علوم خاصه می توانند تحت علم عام قرار بگیرند نه اینکه مساله ای از مسائل علم عام قرار بگیرند/ بررسی دو علمی که موضوع یکی خاص و موضوع دیگری عام باشد/ گاهی موضوعات علوم با یکدیگر تداخل دارند/ بیان تفصیلی در اختلاف علوم و اشتراک علوم/ فصل 7/ مقاله 2/ برهان شفا.
« و القسم الرابع الا یکون الاخص یحمل علیه الاعم بل هو عارض لشیء من انواعه »[1]
گفته شد چهار گونه علم وجود دارد که موضوع آنها اخص است و هر چهار تا تحت علمی که موضوعش اعم است واقع می شود نه اینکه مساله ای از مسائل آن علم اعم بشود بلکه شاخه و شعبه ای از آن علم اعم می شوند و تحت آن علم اعم قرار می گیرند. سه قسم از آن اقسام بیان شد و در هر سه گفته شد که موضوع، چیزی است که دارای عرضی از عوارض است و با همان عوارض، موضوعِ علم قرار می گیرد یعنی درباره عوارض ذاتیه ی آن شیء بحث نمی شود بلکه درباره عوارض ذاتیه آن شیئی که آن عارض را گرفته بحث می شود. بحث اینها گذشت در این سه قسم موضوع عام بر موضوع خاص حمل می شد چون خاص، نوعی از عام بود و عام که جنس بود را می توان بر اخص که نوع بود حمل کرد.
قسم چهارم: عام بر اخص حمل نمی شود چون اخص، نوعی از عام نیست.
مثال: علم موسیقی، موضوعش نغمه است و آن را با علم طبیعی بسنجید « البته بعدا هم خواهیم گفت که می توان با علم حساب هم سنجید ولی الان می خواهیم با علم طبیعی بسنجیم » که موضوع علم طبیعی با موضوع علم موسیقی چه رابطه ای دارد تا نتیجه گرفه شود که علم موسیقی تحت چه علمی قرار بگیرد؟ می فرماید موضوع علم طبیعی، جسم است و موضوع علم موسیقی نغمه است که نوعی از جسم نیست تا بتوان جسم را بر آن حمل کرد.
نغمه نسبت به جسم چه رابطه ای دارد؟ نغمه عارض می شود بر تارهای صوتی انسان یا بر فلزی که با آن فلز موسیقی نواخته می شود تارهای صوتی انسان و همچنین آن فلز، نوعی از جسم هستند پس نغمه عارض بر نوع جسم می شود و جسم، موضوع علم طبیعی است پس نغمه عارض بر نوعی از موضوع علم طبیعی می شود. آیا نغمه که موضوع علم موسیقی است همینطور در علم موسیقی مورد بحث قرار داده می شود یا با یک عارضی جمع می شود؟ می فرماید با یک عارضی جمع می شود ولی عارض، عارض غریب است و عارض ذاتی نیست و آن عارض عبارت از عدد است یعنی نغمه با عدد مقرون است و در موسیقی درباره نغمه ای که مقرون با عدد است بحث می کند حال موسیقی در تحت کدام علم است؟ الان هم با طبیعی و هم با حساب سنجیده شد چون گفته شد که نغمه مقیَّد به عدد است و عدد، موضوع حساب است لذا موسیقی با حساب مرتبط شد از طرف دیگر گفته شد که نغمه عارض بر نوع جسم می شود و جسم، موضوع طبیعی است لذا موسیقی با علم طبیعی مرتبط شد حال موسیقی هم با طبیعی و هم با حساب مرتبط شده است اما تحت کدام یک است؟ مصنف می فرماید تحت آن که موضوع را ساخته است قرار بده یعنی عدد. زیرا یک جزء موضوع، عدد است که موضوع علم حساب است اما نغمه، جزئش جسم نیست بلکه معروضش جسم است.
توضیح عبارت
« و القسم الرابع الا یکون الاخص یحمل علیه الاعم بل هو عارض لشیء من انواعه »
قسم چهارم این است که اخص، طوری باشد که اعم بر آن حمل نشود « اخص مثل نغمه است و اعم مثل جسم است که جسم بر نغمه حمل نمی شود » بلکه این اخص « یعنی نغمه » عارض است برای شیئی « یعنی نوعی » از انواع اعم «یعنی از انواع جسم ».
مراد از « لشیء من انواعه » یا تارهای صوتی است یا فلز است که هر دو منشا نغمه هستند.
« کالنغم اذا قیست الی موضوع العلم الطبیعی »
مثل نغم « که موضوع علم موسیقی است » وقتی که با موضوع علم طبیعی مقایسه می شود می بینید که موضوع علم موسیقی، عارضِ نوعِ موضوع علم طبیعی است.
« فانها من جمله عوارض تعرض لبعض انواع موضوع العلم الطبیعی »
ضمیر « فانها » به « نغم » بر می گردد.
ترجمه: نغم از جمله عوارضی است که عارض می شود برای بعض انواع موضوع علم طبیعی.
« و مع ذلک فقد اُخِذت النغم فی علم الموسیقی من حیث قد اقتُرِن بها امر غریب منها و من جنسها »
« و مع ذلک »: در عین اینکه این موضوع به موضوع علم طبیعی ارتباط دارد.
ترجمه: علاوه بر آن، نغمه در علم موسیقی از این حیث اخذ شده و موضوع قرار داده شده که مقرون به این نغمه شده امری که بیگانه از نغمه است و بیگانه از جنس نغمه است
« ـ و هو العدد ـ »
ضمیر « هو » به « امر غریب » بر می گردد.
آن امر بیگانه از خود نغمه و جنس نغمه، عدد است که عارض غریب است و عارض ذاتی نیست.
« فتطلب لواحقها من جهه ما اقترن ذلک الغریب بها لا من جهه ذاتها »
ما نغمه را که موضوع موسیقی است مقرون با عدد می کنیم و مرکبی و مقیدی درست می کنیم که لواحق و عوارض ذاتی نغم را در موسیقی مورد بحث قرار می دهیم اما نه نغم خالی را بلکه نغم از این جهت که آن غریب اقتران به آن پیدا کرده « یعنی با توجه به عارض غریب، موضوع موسیقی قرار داده می شود ».
« لا من جهه ذاتها » عطف بر « من جهه » است یعنی نه اینکه از لواحق نغمه بحث شود از جهت ذاتش.
یک لواحقی نغمه بما هی نغمه دارد از آنها در موسیقی بحث نمی شود بلکه در علم طبیعی بحث می شود و مساله ای از مسائل علم طبیعی است. مثلا در علم طبیعی بحث از کیف مسموع مطرح می شود و بحث از صوت و نغمه می شود. اینها از مسائل علم طبیعی اند. اما اگر نغمه را مقید به عدد کنید مساله ی علم طبیعی نمی شود بلکه مربوط به حساب می شود و شاخه ای از حساب قرار داده می شود نه طبیعی.
ترجمه: پس طلب می شود لواحق این نغمه با توجه به مقرونیتش به عدد نه از جهت ذاتش « زیرا از جهت ذاتش در موسیقی از آن بحث نمی شود بلکه در علم طبیعی بحث می شود ».
« و ذلک کالاتفاق و الاختلاف المطلوب فی النغم »
و آن عوارض مربوط به ذات مانند اتفاق و اختلافی که در باب نغمه مطلوب و مورد توجه است. گاهی گفته می شود این موسیقی هماهنگ است و آزار دهنده نیست در اینصورت می گوید اتفاق است گاهی هم گفته می شود ناهماهنگ است. در این صورت می گویند اختلاف است. بحث اتفاق و اختلاف « و هماهنگی و ناهماهنگی » در علم طبیعی است و مربوط به عوارض ذاتی ذات نغمه است نه عوارض ذاتی نغمه به همراه عدد.
ترجمه: و آن لواحقی که از جهت ذات نغمه حاصل می شود مثل اتفاق و اختلافی است که در نغمه، مطلوب است و درباره اش بحث می شود « اما نه علم موسیقی بلکه در علمی که نغمه را مورد بحث قرار می دهد که علم طبیعی است ».
« فحینئذ یجب ان یوضع لا تحت العلم الذی فی جمله موضوعه بل تحت العلم الذی منه ما اقترن به و ذلک مثل وَضعِنا الموسیقی تحت علم الحساب »
در این هنگام واجب است که علم موسیقی قرار داده شود اما نه تحت علمی که موضوع موسیقی مندرج در تحت آن است بلکه تحت علمی که از آن علم، عددی که مقرون به نغمه شده گرفته شده است و آن علم، علم حساب است لذا تحت علم حساب قرار داده می شود.
« و انما قلنا ( لا من جهه ذاتها ) لان النظر فی النغمه من جهه ذاتها نظر فی عوارض موضوع العلم الاعم او عوارض عوارض انواعه و ذلک جزء من العلم الطبیعی لا علم تحته »
« ذلک »: بحث از ذات نغمه.
بیان شد که در موسیقی از عوارض ذاتی نغمه بحث می شود اما از عوارض ذاتی ذات نغمه بحث نمی شود بلکه از عوارض ذاتی نغمه ای که مقیّد به عدد شده بحث می شود.
اما به چه علت گفته شد در علم موسیقی از جهت ذات نغمه بحث نمی شود؟ به خاطر اینکه نظر در نغمه از جهت ذاتش نظر است در عوارض موضوع علم اعم یا در عوارضِ عوارضِ انواع علم اعم است. مراد از موضوع اعم در اینجا موضوع علم طبیعی است که همان جسم می باشد. نغمه یا از عوارض جسم است یا از عوارضِ عوارضِ نوع جسم است.
فرض کنید نوع جسم، انسان است. عارض انسان، صوت است و عارض صوت، نغمه است. در علم طبیعی جسم مطرح است و انسان هم یکی از افراد جسم است. سپس عارض این جسم که صوت است مطرح می شود بعداً عارض این عارض مطرح می شود که نغمه می باشد پس اگر از نغمه بخواهید بحث کنید باید در جایی بحث کنید که صوت، مورد بحث قرار می گیرد.
ترجمه: گفتیم اگر به لحاظ ذات بخواهید در مورد نغمه بحث کنید در علم موسیقی نیست زیرا نظر در نغمه از جهت ذاتش نظر در عوارض موضوع علم اعم است یا نظر در عوارضِ عوارضِ انواع علم اعم است و این چنین بحثی جزء از علم طبیعی است نه اینکه تحت علم طبیعی باشد چنانچه بعضی فکر کردند.
تا اینجا چهار قسم بیان شد فرق بین قسم چهارم و سه قسم قبل بیان شد حال می خواهد فرق بین قسم چهارم که الان خوانده شد و قسم دوم را بیان کند.
بیان فرق قسم چهارم و قسم دوم: در قسم دوم مثال به اُکر متحرکه زده شد در اُکر متحرکه لفظ اُکر مقیّد بود و لفظ حرکت، قید آن بود. اما در موسیقی، موضوعش نغمه ی دارای عدد بود. نغمه، خودِ موضوع شد و عدد، قید آن شد. توجه کنید در اُکر متحرکه، این علم تحت چه چیزی قرار داده شد؟ آیا تحت آن علمی قرار داده شد که اُکر را شامل می شود یا تحت آن علمی که مربوط به قید است؟ هندسه مجسمه شامل اُکر است. و قید یعنی حرکت، در طبیعیات بحث می شود. در اینجا مصنف می فرماید علمی که مربوط به اُکر متحرکه است تحت اعمِ از اُکر داخل می شود که هندسه مجسمه است نه تحت آنچه که مربوط به حرکت است داخل شود که علم طبیعی است.
اما بر خلاف قسم چهارم که موضوع، نغمه همراه با قید عدد بود. در اینجا که می خواهیم موسیقی را تحت علمی قرار دهیم تحت علمی قرار می دهیم که در آن علم به عدد توجه می شود نه تحت علمی قرار دهیم که در آن علم به نغمه توجه شود. لذا بگو موسیقی شعبه ای از شُعَب آن علمی است که در مورد عدد بحث می کند.
توضیح عبارت
« و الفرق بین هذا القسم و القسم الذی قبله ـ اعنی القسم الذی جعلنا مثاله الاکر المتحرکه »
بعد از « المتحرکه » باید خط تیره گذاشته شود.
قسمی که قبل از قسم چهارم قرار داشت سه قسم بود لذا مصنف بیان می کند که مراد آن قسمی است که مثالش اُکر متحرکه بود و آن همان قسم دوم است.
« ان ذلک العلم لیس موضوعا تحت العلم الناظر فی العارض المقرون به بل تحت العلم الذی ینظر فی العام لموضوعه »
فرق بین این قسم و قسمی که قبل از آن است این می باشد که آن علم « یعنی علم اُکر متحرکه » موضوع و نهاده نشده بود تحت علمی « یعنی علم طبیعی » که نظر می کند در عارضی « یعنی حرکتی » که موضوع این علم با آن عارض مقرون است بلکه تحت علمی قرار دادید که در عامِ موضوع علم اُکر نظر می کند « موضوع علم اُکر، همان اُکر است ولی عامِ لموضوع اُکر، مجسمات است. لذا مراد هندسه مجسمه می شود.
« اذ علم الاکر المتحرکه لیس تحت الطبیعیات بل تحت الهندسه »
زیرا علم اُکر متحرکه تحت طبیعیات نیست « زیرا حرکت با طبیعیات مرتبط است » بلکه تحت هندسه است « زیرا اُکر با هندسه مرتبط است «.
« و اما هذا فهو موضوع تحت العلم الناظر فی العارض المقرون به لان الموسیقی لیس تحت الطبیعی بل تحت الحساب »
اما این قسم چهارم که موسیقی است موضوع است تحت علمی که نظر می کند در عارض مقرون به موضوع که عدد بود « و موضوع، نغمه بود » زیرا موسیقی تحت علم طبیعی نیست بلکه تحت حساب است « یعنی تحت علمی که درباره نغمه بحث می کند قرار داده نمی شود بلکه تحت علمی قرار داده می شود که درباره عدد بحث می کند.
تا اینجا بحث در جایی بود که آن عام، جنس برای خاص باشد حال می خواهد اینجا بحث در جایی کند که عام است و موضوعش کالجنس است مثل واحد و موجود و امثال ذلک.


[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص164،س10،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo