< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی/ تنبیه اول اقل و اکثر / بررسی مقام اثبات- بررسی اصل لفظی

کلام ما در تنبیه اول از تنبیهات دوران امر بین اقل واکثر بود. بعد از فراق از اینکه شخص ناسی می‌تواند مکلف به صلاة فاقد جزء یا شرط منسی و یا مکلف و مامور به صلاة تامّه الاجزا و الشرائط باشد، عرض کردیم اما اثباتا چگونه است.

در مقام اثبات عرض شد که چهار صورت متصور است، سه صورت آن را خواندیم.

یکی این بود که دلیل کل و دلیل جزء اطلاق داشته باشد.

دوم این بود که یکی از انها اطلاق داشته باشد. تارة دلیل کل یا دلیل جزء.

صورت سوم جایی بود که دلیل جزء اطلاق ندارد و دلیل کل اطلاق دارد. پس یک صورت اینست که دلیل کل اطلاق دارد و دلیل جزء اطلاق ندارد مثلاً دلیل کل اقیموا الصلاة است. دلیل جزء حالا چه جزء و چه شرط، چون بحث ما اعم بود از جزء وشرط. دلیل وجود استقرار در صلاة، مثلاً اجماع است، اجماع هم که دلیل لبی است و اطلاق ندارد. بنابراین شرطیت استقرار مطلق نیست. پس اخذ به قدر متیقن می‌کنیم که فرض امکان و اختیار است. لذا حرکت غیراختیاری مبطل صلاة نیست. اینجا با تمسک به دلیل اقیموا الصلاة که هر صلاتی مأموربه است می‌گوئیم این صلاة هم مأموربه وصحیح بوده است.

ان قلت: چرا به حدیث رفع تمسک نمی‌کنید تا جزئیت یا شرطیت مطلقه را بردارید؟

پاسخ اینست که اگر تمسک کنیم به فقره ما لایعلمون، اصلاً دلیل جزء یا شرط اطلاق نداشت تا با حدیث رفع آن اطلاق را بخواهیم برداریم. حدیث رفع جایی جاری می‌شود که بخواهد رافع اطلاق باشد. این دلیل جزء اصلاً اطلاق نداشته است. برای اثبات صحت نماز این شخص نوبت به اصل عملی نمی‌رسد بلکه با تمسک به اطلاق خود دلیل کل اثبات می‌کنیم که این نمازی که خوانده همان نماز مأموربها است.

من عرض می‌کنم تمسک به اطلاق دلیل کل در فرضی است که ما بتوانیم مسمی را بر آن بار کنیم. اما اگر کسی اشکال کند که این صلاتی که ناسی انجام داده است و فاقد جزء یا شرط است، به چه دلیل شما به آن صلاة می‌گویی تا اقیموا الصلاة آن را شامل بشود و در نتیجه بگویید صلاتش صحیح است. اول شما اثبات کنید که این اسمش صلاة است، بعد بگویید اقیموا الصلاة این را می‌گیرد. اگر کسی بگوید که این اصلا صلاة نیست. ما عرض می‌کنیم که علی الظاهر این سخن بر این مبناست که ما اعمی باشیم و الا اگر صحیحی باشیم ناگزیر از تمسک به اصالة البرائة هستیم. ولو به فقره ما لایعلمون، نه فقره رفع النسیان. که البته به رفع النسیان هم می‌شود تمسک کرد.

ما میگوییم بنابر قول به صحیح، اقیمواالصلاة هم نمی‌تواند شامل این بشود بنا بر قول به صحیح، اول باید اثبات کنید صدق اسم را تا بگویید این دلیل پرش اینجا را می‌گیرد.

من عرض می‌کنم نوبت میرسه به رفع حدیث رفع حالا

- یا به رفع النسیان تمسک می‌کنیم، اصلاً حدیث رفع می‌گوید شما تکلیفی در فرض نسیان ندارید، رفع هم رفع ظاهری است.

- یا تمسک می‌کنید به حدیث رفع اما فقره ما لا یعلمون، البته ما لایعلمون را باید اثبات کنیم که ایا در فراز ما لایعلمون عقاب برداشته می‌شود؟ اگر در ما لایعلمون بگوییم رفع عقاب است، دیگر عقابی ندارد و هر وقت فهمیدیم باید از نو اتیان کنیم. به حسب قاعده اشتغال. چون بنا بر قاعده اشتغال نماز قطعاً بر ذمه شما بوده است، اما چه نمازی بوده است؟ چون اقیموالصلاة فرض این است که ما قائل به قول صحیحی هستیم و شک داریم که ایا برای ناسی ان جزء یا شرط برداشته می‌شود یا نه؟ پس شک داریم که برداشته شده یا نه؟ و فرض هم این است که ما لایعلمون حداکثر رفع عقوبت کرد، ولی نفی جزئیت نکرد. چون فرض این است که اطلاق نداشت. حداکثر رفع عقاب کرده است.

به نظر ما عدم العلم به اصل مطلب است یعنی میداند که مکلف به صلاة کامل بوده است، ان عدم العلم در فرضی بوده که اصلاً اصل تکلیف را علم ندارد. چون می‌داند که مکلف به صلاة تامّة الاجزاء والشرایط است. بنابر قول به صحیحی مگر واجب نیست که صلاة صحیحه را بیاورد؟ مگر اینکه شما بگویید خب چه کسی گفته که صلاة صحیح برای ناسی از اول صلاة تامّة الاجزاء باشد. ما جواب می‌دهیم که از جهت خطابات حقیقیه و قانونیة تکلیف برای همه از اول یکسان بوده است.

ان قلت: در همان خطابات قانونیه چه کسی گفته است که فعلیتش شامل حال ناسی هم می‌شده؟ نه جعلش؛ شبیه جاهل.

جواب: وقتی که فهمید از ناسی بودن خارج شد الان آیا آن تکلیف فعلی بر ذمه‌اش نیست؟ بله هست. مخصوصاً که نسیان مستوعب تمام وقت نباشد.

تا اینجا سه قسم تمام شد. کلام در قسم چهارم است جایی که دلیل جزء و دلیل شرط هیچکدام اطلاق نداشته باشند.

جمع‌بندی

صورت اول هر دو دلیل اطلاق داشتند، هم دلیل جزء و شرط و هم دلیل اصل واجب. ما عرض کردیم اطلاق دلیل جزء در اطلاق دلیل واجب مقدم است. یعنی این‌که جزئیت یا شرطیت مطلق شامل همه حالات است، چون اطلاق دلیل مقید بر اطلاق دلیل مطلق مقدم می‌شود، نتیجه این می‌شود در حال نسیان حق رجوع به برائت برای رفع جزئیت یا شرطیت ندارد. و باید دوباره انجام بدهد.

صورت دوم این بود که فقط دلیل جزئیتِ شرط اطلاق دارد اما دلیل اصلی واجب اطلاق ندارد؛ اینجا بازه م حکمش از حرف قبلی معلوم می‌شود. باز هم باید به اطلاق دلیل جزء یا شرط اخذ کنیم، زیرا اگر دلیل واجب هم اطلاق می‌داشت اطلاق دلیل جزء یا شرط بر آن مقدم بود تا چه برسد به اطلاق دلیل جزء بدون اطلاق دلیل اصل واجب.

ان قلت: گفتیم صورت دوم دلیل جزء یا شرط اطلاق دارد، مستشکل می‌گوید اصلاً اطلاق معنا ندارد، چون جزئیت و شرطیت انتزاع می‌شوند از امر به مرکب. در ما نحن فیه اصلاً معنا ندارد مرکب حتی شامل فرض نسیان هم بشود، زیرا امر به غیرمقدور است پس ما امر به مرکب که شامل امر به منسی شود نداریم. پس جزئیت یا شرطیت مطلقه معقول نیست.

پاسخ یک کلمه است مراد از اطلاق جزئیت یا شرطیت، اثبات جزئیت یا شرطیت در حال نسیان نیست، بلکه مراد اثبات جزئی یا شرطی در تمام حالات امر به مرکب استو یعنی وقتی که جزء یا شرط را نسیان کرد، دیگر امر به مرکب وجود ندارد. یعنی عمل فاقد جزء یا شرط در حال نسیان است به اعتبار اینکه فاقد امر شد.

کلام مرحوم آیت الله خویی

این نکته فنی و دقیق است، دقت کنید. ما می‌گوییم دلیل جزئیت شرط اطلاق دارد، نمی‌خواهیم بگوییم اطلاقش شامل حال نسیان هم می‌شود، بلکه منظور ما این است که در تمام حالات مرکب این اطلاق به قوت خودش باقی بوده و فرض این است که جزء یا شرط الان اتیان نشده است. پس این عملی که انجام شده، می‌شود عمل فاقد امر. پس عملی که انجام شده باطل است. پس باید دوباره عملی بیاورد که بشود عمل واجد امر و عمل واجد امر عملی است که با آن جزء یا شرط منسی بیاید. این فرمایش آقای خوئی است.

در جواب به ایشان می‌گوییم چه کسی گفته این عمل فاقد امر است؟! بله فاقد امر بالفعل است ولی چنانچه در مرحله قبل گفتیم، امرِ در مرحله جعل داشته است، بلکه بالاتر، امر بالفعل هم بر کل داشته است و علت این که ما می‌گوییم این نمازش باطل است، نه به خاطر تمسک به اطلاق دلیل جزء یا شرط است، بلکه به خاطر تمسک به خود دلیل اصل واجب است.

اما صورت سوم که دلیل جزء یا شرط اطلاق نداشت، اما دلیل واجب اطلاق داشت. اینجا خیلی واضح هست آقایان می‌گویند عملش صحیح است زیرا دلیل جزء یا شرط اطلاق نداشته است و دلیل اصل واجب اطلاق داشته است. یعنی گفته است اقیموا الصلاة. این بنده خدا هم وجوب سوره را با چه چیزی استفاده کرده بود؟ با دلیل لبی مثلاً با اجماع. اگر وجوب سوره با اجماع ثابت شد شک می‌کنم از اول که آیا سوره در حق این شخص واجب است یا خیر؟ اقیموا الصلاة می‌گوید نماز بیاور. سوره واجب است یا نه؟ اینجا با اطلاق دلیل اقیموا الصلاة اثبات می‌کنیم که نماز صحیح است.

ان قلت: درست است که دلیل جزء اطلاق ندارد، اما آیا خدا از ما صلاة صحیح را خواسته است یا خیر؛ صلاة بدون سوره صحیح است یا نه؟ باید سوره را می‌آوردیم ولی نیاوردیم. حالمان عوض شده و موضوع تغییر کرده. من آن وقت ذاکر بودم الان ناسی شدم و قبلاً گفتیم که تکلیف ناسی امکان‌پذیر است. پس ناسی هم مکلف به صلاة کامل بوده است. بعد در ظرف عمل فراموش کرده است.

شارع از این شخص اول اقیموا الصلاة را خواسته است، صلات کامل را خواسته، شما می‌توانید بگویید سوره را چه کسی گفته است جزء صلات کامل است؟ شاید سوره جز صلوات کامل نباشد. اگر ما بتوانیم تغییر موضوع را ثابت کنیم، می‌گوییم با عروض نسیان حقیقتاً موضوع مکلف عوض شده، اما آیا می‌شود ثابت کرد که با عروض نسیان موضوع عوض شده است؟

چون اثبات عوض شدن موضوع مشکل است، لقائل ان یقول در این صورت سوم تغییر موضوع باید ثابت شود و احراز شود که موضوع عوض شده و اینجا واقعاً نمی‌دانیم که موضوع عوض شده است یا نه.

صورت چهارم

صورت چهارم این است که هیچکدام از دلیل جزء و یا شرط اطلاق ندارند. طبیعتاً نوبت به اصل عملی می‌رسد. اصل عملی آن را انشاالله فردا می گوییم که برائت جاری می‌شود یا اشتغال.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo