< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی/ تنبیهات تکمیلی اقل و اکثر / حصول عجز در اثناء وقت (بیان مقتضای اصل لفظی)

در بحث اقل و اکثر به این مسأله رسیدیم که در فرض عجز از اتیان یک جزء یا شرط، آیا مابقی اجزاء مقدور لازم الإتیان است یا خیر؟ و آیا تکلیف نسبت به باقی اجزاء ساقط است یا ثابت است؟

مقتضای اصل عملی بیان شد (جریان برائت) و در بحث اصل لفظی بودیم و تمسک به قاعده المیسور.

برای این قاعده سه مستند بیان شد و سنداً بررسی شد. و در بحث دلالی این سه روایت بر آمدیم.

برای حدیث اول سه تفسیر بیان شد:

۱. نهی به لسان نفی

۲. نفی تشریعی

۳. نفس اخباری

مرحوم آخوند اشکالی بر استدلال وارد کردند (تعارض بین ظهور هیئت لایسقط در لزوم و اطلاق المیسور و شمول آن در مستحبات) که مرحوم شهید صدر پاسخ آن را بیان کردند.

ما نحن فیه: اشکال دوم بر استدلال حدیث المیسور لایسقط بالمعسور توسط مرحوم آیت الله خوئی در دراسات:

نظر ما تفسیر دوم است (نفی تشریعی) یعنی سقوطش به معسور ثابت نشده است، تبعا اگر ناظر به باب کلی و فرد باشد، مثل (اکرم کل عالم، در حالی که یکی از افراد عالم اکرامش متعذر شده است) باید اکرام صورت بگیرد و این سخن ارشاد به این دارد که اگر فردی اکرامش متعذر شد از باقی افراد وجوب اکرام ساقط نمی‌شود، حتی اگر این حدیث نبود عقل نیز به این مسأله حکم می‌کرد، اما اگر ناظر به کلی و فرد نباشد بلکه ناظر به کل و جزء باشد (در ما نحن فیه) سخنی مولوی است که ما متوجه می‌شویم اتیان باقی واجب است اما

اولاً: هیچ معیِّنی برای این دو احتمال وجود ندارد چون هم قابل انطباق بر کلی و فرد است و هم بر کل و جزء.

ثانیاً: اگر بگویید هر دو اراده شده، جمع این دو در خطاب واحد امکان ندارد؛ چون یکی ناظر به کلی و فرد است و یکی کل و جزء، در یکی وجه خاصی از جعل است و در یکی نحوه‌ی دیگری از جعل است و خطاب واحد دو معنا و مدلول متفاوت را نمی‌تواند افاده کند و می‌شود مجمل.

إن قلت: اگر شما بگویید در شک بین مولویت و ارشادیت، اصل با مولویت است پس به قرینه‌ی اصالة المولویة حمل به معنای کل و جزء است.

قلت: این اصل جایی است که موضوع منظور الیه مشخص باشد و شک در مولویت و ارشادیت داشته باشیم، اما در ما نحن فیه موضوع منظور الیه مشخص نیست و در تشخیص موضوع متحیریم و جایگاهی برای جریان اصل نیست، بله اگر موضوعی باشد و حکمی شارع گفته باشد و ما شک در حکم شارع داشته باشیم محل جریان اصل است.

بیان استاد: در فرض بیان حکم هم جریان اصل مولویت محل اشکال است.

مرحوم شهید صدر می‌فرمایند:

الف) سخن مرحوم آیت الله خوئی مبتنی بر تفسیر اول هم جاری است. یعنی نهی از اسقاط سایر واجبات استقلالیه، و این احتمال ارشادیت و مولویت در تفسیر اول هم جاری است (میسور و معسور را کل واجبات استقلالیه در نظر بگیریم).

بیان استاد: این نحوه از ارشاد را شارع در مقام بیان نمی‌آورد، شارع آن ادله ارشادیه‌ای را بیان می‌کند که جای تردید باشد، در صورتی که در ما نحن فیه جای شک و تردیدی برای اتیان اجزاء میسور نیست، پس در موارد دیگر اگر موضوع کلی و فرد باشد همین معنا جاری است.

بله، بنابر تفسیر سوم دیگر این دو احتمال وارد نیست، و در نفی اخباری حتماً ارشادی است چه کلی و فرد باشد و چه کل و جزء، در کلی و فرد در حال خبر دادن از واقعیت موجود است و همچنین در کل و جزء.

بیان استاد: خیر، خبر دادن‌ها متفاوت است، گاهی خبر از واقعیتی است بما هو مولا گاهی خبر می‌دهد از واقعیتی بما هو مرشد الی ما حکم به العقل

ب ) اشکال به اعتراض مرحوم آیت الله خوئی (مراد تفسیر دوم است، و با دو احتمال سازگار است که یکی ارشادی است و یکی مولوی و در نهایت مجمل شد):

اولاً: چه کلی و فرد باشد چه کل و جزء، خطاب مولوی است؛

اگر کلی و فرد باشد، حکم مولوی در واقع همان جعل اول است.

اما اگر کل و جزء باشد اینطور نیست. یعنی در کلی و فرد از اول که مولا وجوب را برای کلی جعل کرده، به نحوه‌ای جعل کرده است که بر هر فردی حکم ثابت شود، و اگر یک فرد از افراد حکمش برای خود قابل امتثال نباشد، حکم باقی افراد ثابت می‌ماند. پس ارشاد نیست. گویا مولا با المیسور، جعل اول را تکرار می‌کند.

اما این بیان شهید صدر، تکلف است و بیان استادشان هم همین است و خیلی این فرمایش اشکال نیست.

اما در کل و جزء، حکم اول نیست و در مقام بیان حکم باقی اجزاء است. پس چه کلی و فرد باشد چه کل و جزء حکم مولا مولوی است.

بله، لازمه‌ی حکم کلی و فرد تاکید است و تأسیسی در بین نمی‌باشد. اما تأسیس و تأکید انتزاع می‌شود به لحاظ امر خارج از مدلول لفظ، و آن امر خارجی باید ببینیم به کلی تعلق گرفته که بشود تاکید یا به کل تعلق گرفته که بشود تأسیس و المیسور شامل هر دو باب می‌شود (پس استعمال لفظ در اکثر از معنا هم پیش نمی‌آید)

بیان استاد: عاد المحظور؛ خطاب واحد در نهایت ناظر به کلی است یا کل؟ و لو تاکیدی بودن و تأسیسی بودن از خارج از لفظ انتزاع شود اشکال را در همان مرحله وارد می‌کنیم و نمی‌شود در خطاب واحد هم به کلی و هم به کل تعلق بگیرد، پس این اشکال شهید صدر به مرحوم آیت الله خوئی وارد نیست.

ج) إشکال دوم: ارشادیت و مولویت دو مدلول لفظی تصوری خطاب نیستند (مدلول لفظ نیستند) بلکه دو خصوصیت از مرحله مدلول تصدیقی و مراد جدی هستند (و اما اللفظ من امر و نهی و انشاء فمستعمل فی معنا الموضوع له) حال اگر مدلول تصدیقی به گونه‌ای بود که جامع مولویت و ارشادیت باشد، چرا خطاب را به یکی اختصاص دهیم؟ و دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنا پیش نمی‌آید

بیان استاد: مراد جدی ناشی از چیست؟

از مراد استعمالی بعلاوه عدم قرینه بر خلاف؛ مراد جدی تابع مراد استعمالی است پس اول باید استعمال بشود لفظ واحد در مولویت و ارشادیت، بعد مراد جدی هم به تبع اینطور بشود و اشکال در مراد استعمالی وارد است.

ان قلت: در برخی مواد مراد استعمالی با جدی متفاوت است.

قلنا: آنجایی متفاوت است که قرینه بر خلاف باشد، در ما نحن فیه قرینه بر خلاف چیست؟

پس این اشکال شهید صدر هم به مرحوم آیت الله خوئی وارد نیست.

بیان استاد نسبت به آیت الله خوئی: اگر کسی بگوید چرا هر دو عنوان کل و کلی در دل المیسور جای نگیرد؟ با واژه المیسور که جامعی است دارای دو فرد؛

الف ) کلی و فرد

ب ) کل و جزء

دخل و دفع: در کلی و فرد عقل متوجه می‌شود و ارشادی می‌شود که بیان شد ارشادیت از لفظ انتزاع نمی‌شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo