< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی / تنبیهات تکمیلی اقل و اکثر / خاتمه فی شرایط جریان اصول مؤمّنه / مطابقت عمل با فتوای مجتهد

سخن ما در ادامه مباحث شرائط جریان اصول عملیه بود. رسیدیم به این مطلب که مرحوم صاحب عروه فرمودند عمل عامی بدون تقلید و احتیاط باطل است. بحث کردیم. امروز یک استدراکی مطرح می شود از این بحث حاصل این تتمه و استدراک این است که اگر شخص بدون اجتهاد که طبعا مجتهد نیست و بدون تقلید و بدون احتیاط عمل کرد و عملش هم با واقع نفس الامر مخالف بود اینجا و محل کلام فعلی ما این است که وقت اتیان عمل هم گذشته است. چه باید کرد؟

طبیعی قضیه این است که نسبت به اعمال گذشته که وقت اتیان آنها گذشته این استحقاق عقاب دارد بر مخالفت واقع. چرا؟ چون می‌توانسته تحقیق بکند. فرض ما جاهل مقصر بود. طبعا استحقاق عقاب بر مخالفت واقع دارد. چون فرض این است که با واقع مخالفت کرده است. حجت شرعی هم و یا حجت عقلی هم در مخالفت با واقع نداشته است. این حرف اول.

دلیل و سر مطلب این است که در واقع ممکن است شما بگویید بعدا قضای آن را بجا بیاورد. میگوییم نفس اینکه در وقت واجب واقعی از او فوت شده و این شخص به جهل تقصیری هم سبب فوت واقع شده است، نفس این فوت واقع و وظیفه واقعیه در وقت خودش یک استحقاق عقاب می آورد. استحقاق عقاب فوت در وقت با استحقاق عقاب قضا را به جا آوردن یا نیاوردن در خارج وقت دو مطلب است. لذا همین که وقت گذشته استحقاق عقاب آمد. اینکه سر مطلب هست.

اگر آمد و مجتهد فعلی که وظیفه اش الان تقلید از اوست گفت قضایش دیگر واجب نیست. اگر به فرض بگوید که قضا واجب نیست و به تعبیر دیگر حتی اگر مجتهد فعلی بگوید که این عملی که به اصطلاح شما انجام دادید درست است. الان مجتهد فعلی‌اش این را بگوید. اینجا چون فرض ما صورت چهارم این بود که عملش با فتوای مجتهدی که الان وظیفه اش تقلید از اوست مطابق است اما با فتوای مجتهدی که در حین عمل باید به فتوای او عمل می کرده مخالف است، صورت چهارم ما این بود.

اینجا گفتیم این عمل الان صحیحا واقع شده است چون حجت فعلی دارد. الان میخواهد ببیند وظیفه اش چیست. از این ما استدراک کردیم که طبق فتوای مجتهد قبلی اگر در وقتی که باید انجام دهد انجام نشده و قضا شده اما مجتهد جدید می‌گوید به نظر ما عملت صحیح است. اینجا طبعا عرض کردیم استحقاق عقاب می‌آید چون در وقت وظیفه واقعی انجام نشده است. اینکه نیاز ندارد دوباره تکرار کند بنابر فتوای مجتهد فعلی است و معنایش این است که در صورت قضا نکردن عقاب هم وجود ندارد. اما اینکه در ظرف زمانی خودش فوت شده و به تعبیر ما ترک اداء در وقت شده است عقاب ندارد.

در آن ظرف زمانی من قبلا مقلد مجتهدی بودم که می‌گوید نماز جمعه واجب است. الان مقلد مجتهدی شدم که می‌گوید نماز ظهر واجب است. من آن زمان در عین اینکه مرجع تقلیدم می‌گفته نماز جمعه واجب است و نرفتم و نماز ظهر خواندم. آیا مخالفت امر مولا کردم؟بله.

فرض این است که نمازم قضا شده و وقتش گذشته است. من حجت شرعی داشتم؟. مخالفت کردم. مگر من وظیفه نداشتم از مرجع تقلیدم بپرسم و طبق فتوای او عمل کنم؟. فرض ما این است که فتوای مجتهد قبلی مطابق با واقع بوده است. اگر عملی که من انجام دادم در عالم واقع مخالف بوده با واقع و نفس الامر، اول قضیه همین را عرض کردم. مجتهد اولی که من وظیفه تقلید از او داشتم در ظرف زمانی خودش اتفاقا فتوای او با واقع موافق است. فتوای مجتهد دوم با واقع مطابق نیست ولی حجت فعلی من این است. مجتهد دوم می‌گوید قضا لازم نیست. ما در قضا نکردن الان حجت بالفعل داریم لذا الان که من قضا نمی‌کنم یک استحقاق عقاب جدید نمی آید. اما استحقاق عقاب بر اینکه از اساس من واقع را مخالفت کردم چطور؟ زیرا در زمان قبل باید به مجتهدی اولی اخذ می‌کردم و فرض این است که فتوای او مطابق با واقع بوده است. لذا استحقاق عقاب به قوت خود باقی است. پس در این صورت چهارم که مجتهد بالفعل عملی که من انجام دادم با فتوای ایشان موافق درآمده است ما یک تبصره می‌زنیم. درست است که قضایی لازم نیست اما اگر وقت گذشته و مجتهد فعلی می‌گوید قضا نکن ولی قول وی مطابق واقع حقیقی نیست. قول مجتهد قبلی مطابق با واقع حقیقی هست. یک استحقاق عقاب آمده است بر مخالفت واقع بدون حجت در ظرف زمانی خودش.

بنابراین استحقاق عقاب بر ترک واقع می شود ولی استحقاق بر ترک قضا نمی شود. چرا؟ آن شخص در ظرف زمانی فعلی حجت دارد بر ترک قضا. باز یک استدراک کوچک دیگر. اگر این شخص بدون تقلید عملش را انجام داد و بعد تقلید کرد از کسی که می‌گوید این عمل صحیح است و وقت هم باقی است.

مثلا فرض کنید اول اذان است روز جمعه است. این شخص رفت و نماز ظهر را خواند یا نماز جمعه را خواند و نماز ظهر را نخواند. مرجع تقلید از دنیا رفت. هنوز تا مغرب وقت هست. مرجع تقلید فعلی می‌گوید نماز ظهر بر تو واجب است. مرجع قبلی می‌گفت نماز جمعه واجب است و آن شخص نخواند. اینجا طبعا و فرض هم این است که عمل قبلی اش باطل بوده است. طبعا اینجا عقاب بر ترک ادا هم نمی‌شود. چرا عقاب بر ترک ادا نمی‌شود؟. چون این عملی را که انجام داده است حجت فعلی بخاطر عدم اعاده دارد.

مرجع اولی گفته بود نماز جمعه واجب است. این شخص نماز ظهر را خوانده است و همان روز مرجع تقلید جدیدش می‌گوید نماز ظهر لازم است. اینجا اعاده هم ندارد و قضا هم ندارد استحقاق عقاب هم ندارد. چون در ظرف زمانی امروز وظیفه اش نماز ظهر بوده است و این شخص هم نماز ظهرش را خوانده است. این حکم مقلدی که ترک فحص کرده است.

یک نکته کوتاه دیگر مطرح می‌شود حالا اگر مجتهد خودش العیاذ بالله ترک فحص کرد. دقت نکرد تلاش نکرد ادله را مراجعه نکرد خوب طبعا همان جایگاهی که فتوای مجتهد و مرجع تقلید برای مقلد دارد همان جایگاه را امارات برای مجتهد دارد. یعنی این شخص دوباره می‌گوییم حجت فعلی دارد و بر طبق حجت فعلی عمل نکرده است و فتوا نداده است. بعدا آیا مطابق واقع هست یا مطابق واقع نیست. اگر مطابق واقع هست، عمل درست است اما استحقاق عقاب دارد؟

اگر مطابق با واقع نیست چطور؟ در صورت اول استحقاق عقاب دارد بر مخالفت واقع یا مخالفت بر ترک فحص و همان حرفها الکلام الکلام.

سوال و جواب: اگر آن عمل را مجزی نمی‌داند باید اعاده و یا قضا کند. من اینطور مثال بزنم. بنظر یک مجتهدی در غسل جنابت ترتیب شرط نیست. شخص غسل جنابت کرده و طرف چپ را اول شسته بعد اتفاقا بعدا دلیل متقن درستی پیدا می‌شود که باید سمت راست را بشوید بعد سمت چپ. این غسل جنابت باطل است زیرا طهارت شرط واقعی است. پس بنابراین حداکثر کاری که می‌کند این است که بگوییم شما در زمان گذشته استحقاق عقاب ندارید اما نمازها بر ذمه باقی است. چون نمازها باقی است و از طرف دیگر ادله داریم اقض ما فات کما فات. پس باید قضا کند.

لاتعاد الصلات الا من خمس. الوقت و القبله و الطهور. طهور اگر نبود فایده ای ندارد. مثل اینکه شما یک عمر فکر می‌کردید قبله به آن طرف بوده است یعنی در نقطه مقابل بوده است. همه نمازها باطل بوده است. مخصوصا اگر گفتیم وجوب قضا به همان امر اول است. امر اول که بر ذمه بوده است. حجت در مخالفت با واقع در آن زمان از حیث استحقاق عقاب ولی عملی که بر ذمه بوده اتیان شده است؟ من خیلی بلاتشبیه تنظیر می‌کنم به شما یک میلیون تومان بدهکار بودم. فکر کردم آقای الف شما هستید. رفتم یک میلیون به او پول دادم و یکسال بدهی‌ام به شما تاخیر افتاده است. عقاب نمی‌شوم و استحقاق عقاب ندارم چون عمدا این کار را نکردم ولی آیا این دلیل می‌شود پول شما را ندهم؟

البته بحثی وجود دارد در تبدل رای مجتهد وتبدل مجتهد. مواردش مختلف است. آن نکاتی که شرط واقعی هستند اگر مخالفت بشوند فایده ای ندارد. دقت کنید تا اینجا ما بحث تبدل رای و بحث عمل کردن بدون فحص را اشاره کردیم و گذشت.

یک نکته ای که باز در ادامه همین شرایط جریان اصول مطرح می‌شود این است که آقایان یک بحثی را مطرح کردند دقت کنید من قبلا اشاره کردم که به اصطلاح استحقاق عقاب مطرح بود و همچنین اینکه شخص ترک فحص کرد و عملش چگونه شد. در مساله خاصی که صحت صلات جهری در موضع اخفات و صلات اخفاتی در موضع جهر و اتمام در موضع قصر و صوم در سفر، بعضی از آقایان گفته اند که این درست است. حالا آنچه که محل کلام است گفتند البته ولو جاهل به حکم باشد تقصیرا در عین حال این اعمالش درست است. اما از طرف دیگر گفتند که استحقاق عقاب دارد بخاطر ترک واقع که این ترک واقع ناشی از ترک تعلم و فحص است. ولی در عین حال استحقاق عقاب هست.

در این موارد باید فحص می‌کرده است و وظیفه اش جهر بوده است. این شخص نماز اخفاتی خوانده است و فحص نکرده و خلاف وظیفه عمل کرده است. در عین حال در این مواردی که گفتیم آقایان فقها متسالم علیه این است که نماز این شخص صحیح است ولی در عین حال استحقاق عقاب هم دارد. چرا استحقاق عقاب دارد بر مخالف واقع؟. چون وظیفه واقعی اش نماز جهری بوده است و وی بصورت اخفاتی خوانده است. نماز قصر بوده است و وی تمام خوانده پس استحقاق عقاب دارد بخاطر مخالفت با واقع عن تقصیرٍ.

این دو مطلب چگونه قابل جمع است؟ استحقاق عقاب بر مخالفت با واقع است در عین حال که نماز بخلاف خوانده شده است. این محل کلام ماست.

عامد حسابش جداست. همه جا جهل تقصیری ملحق به عامد است الا این بحث. این شخص هم در مقام روایات و هم در مقام فتوا وقتی مراجعه می‌کنیم به کتاب وسائل ج 6 نگاه می‌کنیم می‌بینیم که این مطلب مسلم هست. مثلا یک روایت: وسائل ج 6 کتاب الصلات ابواب القراءة فی الصلات باب 26 باب وجوب الاعاده علی من ترک الجهر و الاخفات فی محلهما عمدا و عدم وجوب الاعاده علی من ترکهما نسیانا او سهوا او جهلا اعم از تقصیری یا قصوری.

دقت کنید حدیث اول مرحوم شیخ صدوق باسناده از حریز عن زرارة عن حریز بن عبدالله سجستانی عن ابی جعفر امام باقر علیه السلام فی رجل جهر فی ما لاینبغی الاجهار فیه. شخصی نماز جهری خوانده است در جایی که نباید می‌خوانده است. سند روایت خوب و راوی ثقه است.

و اخفی فی مالاینبغی الاخفاء فیه. و در نمازی که اخفاتی نباید باشد اخفاتی عمل کرده است. فان فعل ذلک ناسیا او ساهیا او لایدری فلا شی علیه و قد تمت صلاته.

روایت دوم شیخ صدوق که مرحوم شیخ طوسی هم همین سند را دارد. جناب صدوق از سعد از احمد بن محمد عن علی بن حدید عن عبد الرحمن ابی نجران جمیعا عن حماد بن عیسی ... از زراره قال قلت له رجل جهر بالقراءة فی ما لاینبغی الجهر فیه باخفی فیما لاینبغی الاخفا فیه و ترک القراءة فیما ینبغی القراءة فیه او قرا فیما لاینبغی القراءة فیه فقال ای ذلک فعل ناسیا او ساهیا فلا شی علیه. البته این روایت به درد استدلال بحث ما نمی‌خورد.

وسائل ج 8 در ابواب صلات مسافر ایشان باب 17 باب ان من اتم فی السفر عامدا وجب علیه الاعادة فی الوقت و بعده. اگر وقت هست باید قصر بخواند قضا اگر شده باید نماز قصر قضایش را به جای بیاورد. اما اگر ناسیا بوده در وقت اعاده دارد و در خارج وقت نه. اما شاهد ما اینجاست "و من اتم جهلا او نوی الاقامه و قصر جهلا لم یعد". سند روایت خوب است.

دقت کنید اینجا حدیث چهارم می‌گوید که مرحوم کلینی باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن محمد عن ابن ابی نجران عن حماد بن عیسی عن حریز عن زراره عن محمد بن مسلم قالا قلنا لابی جعفر رجل صلی فی السفر اربعا ایعید ام لا؟ اعاده کند یا نه. سند حدیث صحیح است.

اعاده می‌دانید اعم از قضا و ادا است. قال علیه السلام ان کان قرا ایة التقصیر و فسرت له فصلی اربعا اعاد و ان لم یکن قرات علیه و لم یعلمها فلا اعادت علیه. حضرت نفرموده ندانستن تقصیری است یا قصوری و در مقام بیان بوده اند. این کلام اطلاق دارد. پس در این جا اصل اینکه صحیح است هم نص داریم و فتوای فقها هم همین است. گفتند در جهل تقصیری هم نمازش صحیح است. اما اشکال این است که اگر صحیح است پس چرا استحقاق عقاب دارد؟. این دو با هم جمع نمی‌شوند. مخصوصا وقتی که وقت باقی است. می‌گویند اعاده واجب نیست ولی استحقاق عقاب هست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo