< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لاضرر / بررسی قول مرحوم امام خمینی در مسأله و قاعده لاضرر/

در جلسه گذشته وارد بیان مرحوم امام خمینی نسبت به قول مختارشان در قاعده لا ضرر شدیم. ایشان نیز مانند دأب سایر آقایان در این مسأله نسبتاً مفصّل توضیح داده‌اند؛ ابتدا متعرض نقل و نقد اقوال شده‌اند، سپس وارد بیان چند نکته مقدماتی برای رسیدن به قول مختار خودشان شدند. در جلسه قبل مقدمات را بیان کردیم و دیگر تکرار نمی‌کنیم. اما در قول مختار ایشان نکته جالب و قابل توجهی می‌فرمایند:

به نظر ما «لا» در «لا ضرر» نهی و این جمله، جمله منهی است یعنی نباید ضرر زد. إنّ المحتمل جدّاً [بنابر آنچه در تهذیب‌الأصول آمده] بل هو المتعیّن حسب القرائن الواصلة [نه تنها احتمال جدی دارد بلکه معنای متعیّن و مورد نظر ما همین است و دلیل ما نیز قرائنی است که وجود دارد و به ما رسیده است.]

حال ابتدا ببینیم «المحتمل بل المتعیّن» چیست؟ ایشان می‌فرمایند که «لا ضرر و لا ضرار» به معنای نهی از ضرر است. یعنی حق ضرر زدن ندارید. اما یک نکته؛ این نهی با سایر نهی‌ها تفاوت دارد. سایر نهی‌ها الهی تکلیفی هستند که در کتاب و سنت نوع نهی‌ها و اکثرشان این‌گونه آمده است اما این نهی به تعبیر ایشان سلطانی و حکم مولوی است و از پیغمبر اکرم بما أنّه سائس الأمه و قائد الأمّه و رئیس الملّة و امیر الملّة است صادر شده است. یعنی پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به مردم فرموده‌اند که حق ضرر زدن به یک‌دیگر را ندارید، به تعبیری این‌که کس دیگری را در ضیق، حرج و مشقّت قرار بدهد و به یک نحو قاعده و ضابطه کلی بشود، علی مرّ التاریخ و در طول گذشت ایام برای همگان و در همه زمان‌ها این یک قاعده و قانون عمومی و شامل و فراگیر است. وقتی نهی رسول خدا از نوع سلطانی است از آن‌جا که پیغمبر مفترض الطاعة هستند باید قول ایشان را اطاعت کرد. دلیل مدّعی ابتدا از طرق عامه به این شرح بیان می‌شود:

احمد حنبل در مسند از عبادة بن صامت نقل می‌کند: «قضی رسول الله لا ضرر و لا ضرار» و بعد بقیه موارد قضاوت‌ها را نیز نقل می‌کند. واژه «قضی» قرینه است به این‌ مطلب که امر، امر سلطانی است. امام در امر رابع فرمودند: فی سرد بعض الروایات [شمارش و بررسی بعضی از روایاتی که از ائمه علیهم‌السلام با این الفاظ صادر شده است] و نردفه بما ورد عنهم بغیر تلک الالفاظ غیر أن القرائن متضافرة علی أنّ الأوامر اوامر مولویّة سلطانیة و أنّ الحکم حکم قضائی» یعنی یک حکم قضایی خاص به اعتبار امر و نهی سلطانی است؛ لذا این قرینه یک مطلب و قبلاً هم گفته بودیم که اگر «قضی»، «حکم» یا «امر» داشته باشیم در این ظهور دارد که مقضی، محکوم به و مأمور به از احکام رسول الله بما انه سلطانٌ می‌باشد. مرحوم اما این استظهار را از روایات برداشت کرده‌اند. وقتی ائمه می‌گویند «قضی جدی رسول الله» یا «هذا ما حکم به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» ناظر به این جهت است. خب وقتی کلام ظهور در این مطلب دارد، معنا ندارد که کلام را حمل کنیم بر این‌که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم در مقام بیان حکمی هستند که از طرف خدا بر ایشان نازل شده باشد و فقط مبلغ ذلک الحکم الی العباد باشند. همچنین مقام، مقامی نیست که پیغمبر بخواهد فقط از ناحیه خدا حکم را ابلاغ کند علاوه بر این‌که خصوصیّت مقام، مقام فصل خصومت و قضاوت اصطلاهی نیز نیست؛ بنابراین عبارت «لا ضرر» نهی سلطانی است و اراد به نهی الأمّةعن الاضرار و ایجاد الضیق و الحرج.

ان قلت، مگر نگفتید که اگر در تعابیر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم کلمه «قضی» به‌کار رود ظهور در آن دارد که حکم بعد از «قضی» از ایشان بما انّه قاضٍ صادر شده است. ایشان در جواب می‌گویند بله همین‌طور است، اگر قرینه‌ نمی‌داشتیم که در مقام فصل خصومت نیست به معنای قضاوت و بما أنّه قاض است. اما چون در این‌جا قرینه داریم که در مقام فصل خصومت نیستند و لو واژه «قضی» هم به‌کار برود حمل بر قضاوت نمی‌کنیم بلکه بر حکم سلطانی حمل می‌کنیم.

امام خمینی سپس می‌گویند: وحید عصره مرحوم شیخ الشریعة رحمة‌الله‌علیه روایت «لا ضرر» را به صورت نهی تکلیفی الهی و از قول شرّاح حدیث به «لا یضرّ أخاه» معنا کرده‌اند. اما ما این معنا را قبول نداریم؛ زیرا چنین نهیی الهی نیست، علاوه بر آن وقتی «قضی» می‌آورد، این کلمه ظهور دارد که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم در مقام تبلیغ حکم نیستند و نقل قول از شرّاح حدیث دلیل نمی‌شود. نتیجتاً «قضی» به معنای تبلیغ حکم الله نیست یا باید قضاوت باشد و یا باید حکم سلطانی باشد و چون قرینه‌ داریم که در مقام قضاوت نبوده‌اند؛ پس حکم سلطانی است.

معروف بین اعلام آن است که حضرت حکم شرعی ضرری را نفی می‌کردند. عمده بزرگان نیز قائل به همین قول هستند با دو مسلک؛ یکی مسلک مرحوم شیخ و یکی هم مسلک مرحوم آخوند. مرحوم نائینی نیز یک سبک خاصی فرمودند اما جامع قوم همه آن‌ها نفی قول ضرری است؛ نفی حکم الذی ینشأ منه الضرر أو نفی الحکم بلسان نفی الموضوع.

مرحوم امام می‌فرمایند که این نظر آقایان با این روایت احمد حنبل جور نیست؛ زیرا آن روایت می‌گوید «قضی رسول الله ... لا ضرر و لا ضرار» یعنی از کلمه «قضی» استفاده می‌کند که با بیان ایشان قابل جمع نیست؛ چون ظاهر کلمه «قضی» آن است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم حکم کرد و نهی کرد [امر و نهی سلطانی] پیامبر نفرمود آن حکمی که زمینه‌ساز ضرر رساندن بر مکلف می‌شود در اسلام نیست. [البته هنوز بر مبنای روایت احمد بن حنبل و واژه «قضی» این مطلب را بیان می‌کنند و استفاده از «قال» حرف‌های خاص خودش را دارد.]

نکته بعد آن‌که سخن مرحوم شیخ‌الشریعة که شرّاح حدیث «لا یضرّ أخاه» [همچنان که انسان حق غیبت کردن از برادر دینی‌اش را ندارد حق ضرر زدن به او را نیز ندارد] را به صورت نهی معنا کرده‌اند مثبت مراد و مقصود ایشان نیست؛ زیرا او عبارات شرّاح را نقل کرده است که گفته‌اند معنای جمله چنین است اما آیا از این عبارت شراح استفاده می‌شود که نهی، نهی الهی یا نهی از قِبل پیغمبر بما انه سلطانٌ و حاکمٌ [لا مبلّغ] است؟! منحصراً از دل این روایت این‌که نهی، نهی الهی باشد استفاده نمی‌شود. حق ضرر زدن به برادر را ندارد معنای صحیح جمله است اما این مطلب را خدا گفته است یا پیامبرش بما انه حاکمٌ و امیرٌ و سلطانٌ؟ این سخن شراح حدیث یقناً اعم از سخنی است که رسول خدا به عنوان مبلغ حکم الله بیان کرده‌اند و حدیثی که پیغمبر بما انه سلطان بیان کرده است. [به تعبیر بنده دلیل شیخ‌الشریعة اعم از مدّعَی است، دایره مدّعی اخص است و هر دو احتمال را برمی‌تابد.]

همچنین اصلاً خود شیخ الشریعة نیز علناً نگفته‌اند که این نهی، نهی تکلیفی است و در ظاهر هم ایشان چنین کلامی ندارد. ایشان در مقام بیان این مطلب بوده است که در مقابل قول دیگران که حمل بر نفی کرده‌اند معنای نهی را بیان کند و شاید ایشان هم نظر ما را داشته باشد. بله! وقتی انسان کلام را بلاقید بیان می‌کند، آن‌چه متبادر به ذهن از کلمه نهی است، نهی الهی و حکم شرعی است اما در کلام ایشان هم سخنی ظاهر بر این مدعی وجود ندارد.

این از طرق عامّه اما طرق خاصّة؛ ما وقتی در قضیة سمرة بن جندب و روایاتی که شیعیان بیان کرده است نگاه می‌کنیم در آن‌ها «قضی»، «حکم» و امثال این‌ها نیامده‌ است اما زمانی‌که به صدر و ذیل قضیه دقت می‌کنیم و هدف این رجل انصاری را بررسی می‌کنیم به معنای همین کلمات می‌رسیم. این شخص نزد رسول خدا شکایت کرده است و مطالب را به عرض رسول خدا رسانده است که ایشان به او کمک کنند تا از او دفع ظلم شود [به جمله بعدی که بسیار سخن زیبایی است دقت کنید] در واقع کسی شبهه حکمیة یا موضوعیة نداشته است که بگوییم پیغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم داشتند حکم شرعی الهی را بیان می‌کردند. نه! این خصوصیات را که لحاظ کنیم برای انسان اطمینان ایجاد می‌کند بلکه فقیه به قطع می‌رسد که حکم، حکم سلطانی و نهی مولوی از جانب خود پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم است که شخص حق ضرر زدن به دیگری را ندارد و هر شخصی در حوزه حکومتی من باشد مصون از ضرر و ضرار است. [چه کسی می‌گوید مقام، مقام قضاوت در خصومت نیست؟ درست است که او ابتدا رفت و شکایت برد اما رسول خدا او را خواستند و گفتند بیا چنین کن. تعبیر امام خمینی این است: «و الإمعان فی هدف الأنصاری حیث رفع الشکایة الی النبی لیدفع عنه الظلم» خب کسی که شکایت به یک بزرگ‌تری می‌برد تا ظلم از او برطرف شود و بزرگ‌تر، طرف مقابل را نیز فرا می‌خواند و می‌فرماید: «بیا» همین قضاوت است، نیاز نیست که حتماً یک جایی ساخته شود و اسمش را محکمه بگذارند تا بشود نام قضاوت را بر روی آن گذاشت! در همین قضیه پیامبر هر دو طرف را فرا می‌خوانند، به طرف می‌گویند فلان کن، نه می‌آورد، می‌گوید من درخت را می‌خرم، باز نه می‌آورد بعد به طرف مقابل می‌گویند برو درخت را بکن. اتفاقاً این واقعه با قضاوت سازگار است. شبهه حکمیة هم بوده چراکه شخص نگران بود نکند حال که این درخت مال آن بنده خدا است اما در منزل او است حق او ضایع شود از یک طرف «الناس مسلّطون علی اموالهم» و از طرفی آمدوشد او در منزل، باعث اذیت و آزارش می‌شد، انصاری واقعاً شک کرد که آیا حق با خودش می‌باشد یا با همسایه‌اش چون بین دو حکم تزاحم شد.]

و الحاصل اینکه انصاری از آن‌جایی که از ورود سمرة [آن رجل فاسق فاجری که سوّد صحیفة تاریخ حیاته بردّه قول النبی علیه اللعنه و صلی‌الله‌علی‌نبی‌الله‌وآله‌وسلّم و التجرّی علیه] به ملکش ناراحت بود، رفت و شکایت کرد به رئیس ملّة بعد ما شافه الأنصاری نفس السمرة. انصاری حجت را بر سمرة تمام کرده بود اما باز او قبول نمی‌کرد. [بنده عرضم این است، انصاری که رفت و حجت را بر او تمام کرد به او می‌گفت یک‌سره به خانه‌ام رفت‌وآمد نکن! حتی بنده تا این‌جا با مرحوم امام همراهی می‌کنم، اصلاً او رفت نزد پیامبر خدا رفع شکایت کند که بیایید گوش سمرة را بگیرید اما مگر همه‌ی موارد قضاوت جاهایی است که مشکل، مشکل حکمی است؟ گاهی در تزاحم حقوق و گاهی در تطبیق حکم به مشکل می‌خورند. به‌اضافه‌ آن‌که انصاری شکایت کرد اما چه مانعی دارد که بگوییم پیغمبر در مقام قضاوت قرار گرفتند] سمرة نمی‌پذیرفت تا این‌که پیغمبر اکرم او را صدا زدند و شکایت انصاری را به او رساندند و فرمودند هر وقت که می‌خواهی وارد خانه او شوی اجازه بگیر، او قبول نکرد. حضرت فرمودند حال که نمی‌پذیری بیا تا من به‌جای درختت یک نخل دیگری بدهم. باز هم قبول نکرد؛ بنابراین پیامبر اکرم امر کردند به قلع شجرة حسباً لمادّة الفساد. بنابر آنچه از سیره نبی در این جریان بیان شد، گاهی قاضی می‌بیند قبل از حکم کردن ممکن است با مصالحه قبل از حکم کردن مشکل از بین برود به‌طوری که هر دو طرف خوش‌حال باشند خب چنین می‌کند، مرافعه را با ریش‌سفیدی و همین مراحل مقدماتی انجام می‌دهد اما اگر دیدند که از این راه امکان ندارد، آن موقع حکم می‌کنند.

امام خمینی ادامه می‌دهند: و حکم بأنّه لا یضرّ فی ضلّ لوائی أحدً أحدا [حق ندارد. ما نیز می‌گوییم حق ندارد. اما این حق ندارد به این اعتبار است که چون خداوند فرموده حق ندارد و من هم پیغمبر خدا و مجری احکام و دستورات الهی در جامعه هستم، جلو ضرر زدن تو به این آقا را می‌گیرم. ابتدا می‌خواستم کاری کنم که به هیچ‌کدام از شما ضرری وارد نشود، حال که شما به هیچ‌وجه حاضر نیستی بپذیری، تنها راه من این است که چنین حکمی را از باب تطبیق با حکم الهی اجرا کنم. کیفیت اجرا و تحقق حکم الهی همان است که دستور دادم.]

بنابراین باز ایشان همان فرمایششان را تکرار می‌کنند که پیغمبر اکرم بعد از این مقاولات و گفت‌وگوها در صدد بیان حکم الله واقعی نبودند که بگویند احکام واقعیة «لا ضرر فیها». البته تا این‌جا با عرائضی که داشتیم اثبات کردیم که این نهی، با نهی تکلیفی الهی سازگار است [همان قول مرحوم شیخ‌الشریعة] مرحوم امام خمینی قول شیخ‌الشریعة را نفی کردند و گفتند نهی الهی تکلیفی نیست بلکه نهی سلطانی است[دو قول خیلی از هم دور نیستند، اما ایشان بیشتر می‌خواهند قول شیخ یعنی قولی که مشهور اَعلام ملتزم به آن هستند را نفی کنند.] این‌که پیغمبر بگویند حکمی که منشأ ضرر شود در اسلام وجود ندارد این خلاف ظاهر است [بنده عرض می‌کنم که انصافاً خلاف ظاهر هم می‌باشد.]

[اشکال: «لا» در «لا ضررَ» نفی جنس است و لای نفی جنس نافیه است و این بحث‌ها معنا ندارد.

جواب: بنده عرض می‌کنم در مقام استعمال است که معنای «لا»ی نفی جنس فهمیده می‌شود. چه کسی گفته لای نفی جنس، لای نافیه است؟ بستگی به مورد استعمالش دارد. ادبا ابتدا یک چیزی را اصل مسلّم گرفته‌اند و بعد بر اساس آن اصل مسلّم خط مشی خود را ترسیم می‌کنند. عرض بنده به اول فرمایش ادبا است؛ چه کسی گفته لای نفی جنس، لای نافیه است؟ «لا»ی نفی جنس در بعضی از استعمالات و جمل لای نافیه است و در برخی از استعمالات لای ناحیه است. شاهد این مطلب، استعمالات فراوانی است که در همین لای نفی جنس آمده است درحالی که معنای نهی می‌دهد.

اشکال: در استعمالات فراوان چنین معنایی نیست، در 95 درصد موارد معنا اخباری است و تنها در 5 درصد موارد معنای انشاء که در این‌جا همان نهی است می‌باشد.

جواب: بستگی دارد چه کسی این ترکیب را استعمال می‌کند. اگر پیامبر اکرم استعمال می‌کنند چه کسی گفته 95 درصد لای نافیه است؟! بروید بنشینید و کلمات پیامبر را بما أنّه مبلّغ عن الله بررسی کنید و ببینید مواردی که ایشان «لا»ی نفی جنس را استعمال کرده است نافیه بوده است یا ناهیه است. این اول کلام است.]

آیا اگر «لا» را حمل بر لای ناهیه کنیم بیشتر خلاف ظاهر است یا این‌که بگوییم «الحکم الذی ینشأ منه الضرر» نفی می‌شود؟ بنده عرض می‌کنم که این خلاف ظهورش کمتر از لای ناهیه نیست. اصلاً حمل لا بر نهی را خلاف ظاهر بگیریم اما بگوییم در اسلام حکمی که در آن ضرر تولید شود وجود ندارد پس حکم جواز تصرف انسان و تسلطش بر مالش از آن‌جایی که زمینه‌ساز ضرر به دیگری است در اسلام وجود ندارد. نمی‌گویم حمل بر این معنا غلط است اما عرض می‌کنم انصافاً بیان چنین مطلبی نیاز به این همه قید و قیود ندارد و خلاف ظاهر عبارت است و هر دو وجه لا اقل از نظر خلاف ظاهر بودن مساوی هستند. پس یک قول را بی‌خود ندانید، آقای آخوند اصلاً استعمال یک قول را غیر معهود دانستند. ما می‌گوییم کجا غیر معهود است و قبلاً قول ایشان را رد کردیم.

عرض بنده این است که خلاف ظهور حمل «لا» بر نهی از حمل بر «الحکم الذی نشأ منه الضرر» اگر کمتر نباشد بیشتر نیست.

حاصل تمام فرمایش ایشان آن است که پیغمبر با در نظر گرفتن تمام قرائن در مقام بیان حکم الله نیستند بلکه اعمال مولویت و انفاذ کلمه می‌کنند تا مادّه فساد از بین برود و قائله ختم شود [این کلام ایشان خیلی کلام خاص و ویژه‌ای است.] بنده عرض می‌کنم آن‌جایی که قاضی امر یا حکم می‌کند که بروید و تمام اجناس احتکاری این شخص را بفروشید و قبل از آن ابتدا به خود مالک جنس می‌گوید بیا و به این قیمت بفروش، خب اگر قبول کند می‌گوید بسم الله سلّمنا و آمنّا و اگر قبول نکند و بخواهد باز هم به ثمن‌های غالی بفروشد و خون ملت را بمکد قاضی می‌گوید اجناسش را به فلان مبلغ بفروشید و پولش را به طرف بدهید. آن قضیه سمرة هم مانند همین مورد است. آن‌جا چون کسی درخت را کسی نمی‌خرد می‌گویند درخت را بکنید و جلوی خودش بیاندازید ولی این‌جا چون قابل فروش است می‌گویند بفروشید و پولش را به او بدهید. بله، لحن پیغمبر اکرم که فرمود: «و ارم بها علی وجه صاحبها» شدّت دارد. اما این شدّت در حکم الله است؛ یعنی پیغمبر اکرم که العیاذ بالله لم یغلب علیه هَوی. پیامبر خدا آن جلوة ستوة حکم اللهی را به نمایش گذاشتند.

امام در ادامه می‌فرمایند: فعلی ما قرّرناه ما ورد من طرقنا موافق ما عن طرق العامة. به دیگر بیان طرق العامة به عبادة بن صامت بازمی‌گردد و به قول ایشان یک روایت است و سنّی‌ها نیز که طریق را به عبادة بن صامت رسانده‌اند گفته‌اند که وی انسان متقن و ضابطی است و از أجلّا بوده است و کشّی از فضل بن شاذان نقل می‌کند که ایشان از سابقینی است که شهدوا غزوات و معرکه‌هایی مثل بدر، احد و خندق را و أنّه من الذین رجعوا إلی امیرالمؤمنین یعنی پای کار ایستاده است شبیه ابن تیهان، جابر بن عبدالله، خزیمة بن ثابت، أبی سعید خدری است و ممن شهد عقبتین. همچنین کلمات ثنائی راجع او از آقایان نقل شده است و معلوم می‌شود که انسان متقنی است. اتفاقاً مواردی را هم که احمد بن حنبل از موارد اقضیة پیامبر نقل می‌کند و ما هم بعضی از آن‌ها را اشاره کردیمیا عیناً با همان الفاظ یا قریب به آن الفاظ در مجامع روایی ما نیز از اهل بیت علیهم‌الصلاة‌والسلام در ابواب مختلف نقل شده است. بله، احمد در مسندش همه را یک‌جا آورده است. ظاهرش این است که تعبیر عبادة بن صامت و روایتی که نقل کرده است همان روایتی است که ما داریم. درست است که سند روایت احمد بن حنبل مشکل دارد اما بالأخره به عبادة بن صامت رسانده‌اند و معلوم می‌شود این‌که عبادة بن صامت تعبیر «قضی» کرده است ولو در روایات ما تعبیر «قضی» نیست با کلام عبادة بن صامت بهتر می‌فهمیم که روایات ما هم باید حمل بر اعمال حکم و یک قانون سلطانی پیغمبر بشود؛ زیرا «قضی» به معنای قضاوت اصطلاحی که نیست.

بنده عرض می‌کنم چه اشکالی دارد که اولاً پیامبر در مقام قضاوت اصطلاحی باشند و ثانیاً قاضی در مقام قضاوت اصطلاحی، حکم الله را هم بیان می‌کند و می‌گوید دستور الهی این است و ثالثاً کیفیت تطبیق حکم الله را بر قضیه و مورد خصومت هم بیان می‌کند. پیغمبر اکرم در مقام رفع خصومت هستند سپس می‌فرمایند چون کسی حق ضرر زدن به دیگران را ندارد و من هم هر کاری کردم که بین شما دو نفر مصالحه بر قرار کنم نشد؛ لذا برو و درختش را قطع کن و جلویش بیانداز.

بنده عرض می‌کنم، شاید این مقدماتی که مرحوم امام فرمودند مفید آن نتیجه‌ای که گرفته‌اند نباشد. بعد ایشان در فضلتک المقام سوال مطرح می‌کنند که چرا ما به این وجه رسیدیم و چه چیزی ما را وادار به پذیرش این وجه نمود؟ در انتها یک دفع توهمی دارند که در جلسه آتی ابتدا این دو مطلب را بیان می‌کنیم و سپس مختار خودمان را بیان می‌نماییم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo