< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لاضرر / بررسی معنای ضرار / باب مفاعله و توضیحات آن / استعمالات فعال در قرآن و بیان آیات / معانی وارده برای ضرار / بررسی معنای ضرر و ضرار نسبت به یکدیگر در سلب و ایجاب

سخن ما در قاعده «لا ضرر و لا ضرار» بود، عرض شد برای تعیین مختار ابتدا بایستی این دو واژه را بررسی کنیم، واژه «ضرر» بررسی شد و گذشت. اینک کلام در واژه «ضرار» است. بنده غیر از این‌که نظر اعلام مهم، از قبیل مرحوم شیخ، آخوند، محقق عراقی، محقق نائینی و بزرگان دیگر مانند محقق خوئی، محقق اصفهانی و مرحوم امام و ... را نگاه می‌کنم و استفاده می‌برم و به زعم خودم نکاتی را که قابل بیان می‌باشد عرض می‌کنم، گاهی نظر برخی اعلام معاصر را که نظریات درس‌هایشان مطرح است، چه در قم، چه در نجف را نیز نگاه می‌کنم. همچنین نظر اساتید محترم خودمان در مشهد مانند مرحوم آیت‌الله فلسفی و استاد بزرگوارمان آیت‌الله اشرفی هم مد نظر می‌باشد. دیدم که یکی از اعلام فعلی قم که درسشان هم مطرح است یک نکاتی گفته‌اند که بنده با الهام از ایشان همراه با اضافه ضمائمی نکاتی را در باب کلمه «ضرار» اشاره می‌کنم تا ان‌شاءالله به مقصودمان برسیم.

همچنان که معلوم است، «ضرار» مصدر باب مفاعلة است. از آن‌جا که مباحثی را قبلاً اشاره کرده‌ایم در این‌جا به سرعت ما حصل مطالب را بیان می‌کنیم. در رابطه با این‌که «ضرار» چیست و مصدر باب مفاعلة چگونه است، نظر مشهور آن است که یک امر بین الإثنینی است یعنی مثلاً واژه «ضرار» به آن معنا است که دو نفر به یک‌دیگر ضرر بزنند در حالی‌که مصدر «ضرر» و «ضَرَّه» یعنی تنها یک نفر به دیگری ضرر بزند. برخی به همین دیدگاه مشهور در واژه «ضرار» در این روایت ملتزم شده‌اند. ابن منظور در لسان العرب چنین آورده: «الضرار إضرار کل واحد من شخصین صاحبه فالضرار منهما معاً و الضرر فعل واحد» ضرر این است که یک نفر این کار را انجام بدهد اما ضرار آن است که هر دو نفر به یک‌دیگر آسیب برسانند.

از بین اصولیون، مرحوم محقق ایروانی شارح و محشی کفایة نیز همین قول را اختیار کرده‌اند و فرموده‌اند «ضرار» یعنی این‌که دو نفر به هم ضربه بزنند پس «لا ضرر» یعنی یک نفر حق ندارد به دیگری ضرر بزند و «لا ضرار» یعنی دو نفر حق ندارند به یک‌دیگر ضرر بزنند.

بنده با الهام از مطالب برخی آقایان وقتی بررسی کردم، دیدم بسیاری از استعمالات در وزن «فِعال» وجود دارد که معنایشان یک امر بین الإثنینی نیست. برای بیان این نکته 6 آیه و چند روایت را بیان می‌کنم.

    1. آیه ﴿إذا طلّقتم النّساء فبلغن اجلهنّ فأمسِکوهنّ بمعروف أو سَرّحوهنّ بمعروف و لا تمسکوهنّ ضِراراً لتعتدوا و من فعل ذلک فقد ظلم نفسه﴾ هنگامی که زن‌ها را طلاق دادید و می‌دانید که عدّه ایشان تمام شد یا ایشان را با خیر و خوبی نگه دارید یا ایشان را به‌طور شایسته رها کنید و در ایام عدّه ایشان را نگه ندارید به‌گونه‌ای که ضرار باشد که در این صورت به ایشان ظلم کرده‌اید و کسی که چنین کند به خودش ستم کرده‌ است [زیرا مرتکب عمل حرام شده است]

شاهد مدّعی کلمه «ضرار» در این آیه شریفه است. گاهی در ایام عدّه رجعیة زن‌ها را در منزل‌ها و مکان‌های بسیار نامناسبی نگه می‌داشتند تا این زن اذیّت شود و حسابی رنج ببیند اما آیه شریفه نازل شد که «و لا تمسکوهنّ ضرارا» که پر واضح است در این‌جا ضرر بین الإثنینی نیست.

    2. آیه 233 سوره مبارکه بقره: ﴿لا تضارّ والدة بولدها و لا مولود له بولده﴾[1] «لا تضارّ» اگر بضم راء بخوانیم می‌تواند فعل مجهول باشد که می‌شود خبر به معنای إنشاء و اگر بفتح راء باشد، یقیناً صیغه نهی خواهد بود که بر چند وجه خوانده می‌شده است که یک وجه آن کما این‌که در آیه شریفه آمده بفتح راء می‌باشد. معنای آیه آن است که مادر به‌خاطر فرزندش به شوهرش ضرر نزند یعنی به‌خاطر شیر دادن بیشتر از حدّ اجرت نخواهد و از مقاربت به واسطه حامله شدن و این‌که از رسیدگی به فرزندش می‌ماند امتناع نکند. یعنی «لا تضارَّ والدة [بزوجها] بولدها» به‌وسیله فرزندش نباید به همسرش ضرر بزند. «مولود له» یعنی پدر. شوهر نیز نباید به‌خاطر فرزند به همسرش ضرر بزند مثلاً کمتر از حد معمول اجرت ندهد یا با او مقاربت نکند به بهانه این‌که ممکن است دوباره حامله شود و نتواند به فرزندش رسیدگی کند.

در این آیه نیز پر واضح است که «لا تضارّ» یک طرفه است و ضرر بین الإثنینی نیست.

    3. آیه 282 سوره مبارکه بقره: ﴿و أشهدوا إذا تبایعتم و لا یضارَّ کاتبٌ و لا شهید﴾[2] و هنگامی که معامله‌ای انجام می‌دهید شاهد بگیرید و آن کسی که قرارداد را می‌نویسد یا کسی که گواه و شاهد قرارداده است نباید ضرر بزند. مثلاً نویسنده عمداً به نفع یکی از طرفین غلط بنویسد یا شاهد اصلاً بعداً شهادت ندهد و یا شهادت خلاف بدهد. در این آیه هم «لا یضارّ» یک فعل بین الإثنینی نیست. مراد از بین الإثنین آن است که خود ضرر زدن دو طرف باشد و الا این‌که در باب مفاعلة دو نفر باشند بحث دیگری است. منظور این است که مادّه اشتقاق این کلمه، بین الإثنینی باشد.

    4. آیه 107 سوره مبارکه توبه: ﴿و الذین الاتّخذوا مسجدا ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین﴾ [3] قصد منافقینی که آن مسجد را درست کردند ضرر زدن به پیامبر خدا و مؤمنین بود و پر واضح است که قصد پیامبر و مؤمنین ضرر زدن به منافقان نبوده است.

    5. آیه «من بعد وصیة یوصی بها أو دین غیر مضارّ» کسی که وصیت می‌کند، در وصیتش یا در اعتراف به دینش باید به ورثه ضرر وارد نکند. یعنی وصیت عجیب و غریبی که واقعاٌ به ورثه ضرر وارد می‌شود نکند. یا اعتراف به دینی نکند که تمام ارث را شامل بشود حال آن‌که واقعاً آن مقدار مدیون نبوده است. از فرزندانش ناراحت است و از یک آقایی خوشش می‌آید بعد به دروغ می‌گوید که مثلاً یک میلیارد تومان مدیون این آقا هستم در حالی‌که مثلاً فقط 50 میلیون به او بدهکار بوده است و مثلاً تمام ثروتش هم یک میلیارد نیست. در روایتی آمده است شخصی در زمان پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم از دنیا رفت، می‌خواست وصیت کند، هفت عبد داشت، همه را در راه خداوند آزاد کرد بعد از دنیا رفت. او را دفن کردند و بعد خدمت رسول خدا رسیدند. حضرت فرمودند که اگر به من می‌گفتید اجازه نمی‌دادم که او را در قبرستان مسلمان‌ها دفن کنید. [ظاهراً چند فرزند صغیر داشت و اموال دیگری هم نداشت و با آزاد کردن این عبید کاری کرد که دست فرزندانش در مقابل دیگران دراز باشد.]

    6. آیه: ﴿أسکِنوهنّ مِن حیث سکنتم مِن وجدکم و لا تضارّوهن لتضیّقوا علیهنّ﴾ زنانی که طلاق رجعی گرفته‌اند و در عدّه هستند در منزل خودتان اسکانشان دهید همان‌ چیزی که برایتان مقدور است و در اختیارتان می‌باشد. کاملاً پر واضح است که مضارّة در این آیه شریفه یک‌طرفه است.

    7. در همین روایت ما نحن فیه که قبلاً عرض کردم، تعبیری که شیخ صدوق از ابوعبیده حذّاء نقل می‌کند آن است که «ما أرَیک یا سمرة الا رجلا مضارا» در این‌جا نیز اضرار متقابلی در کار نبوده است.

    8. صحیحة حلبی، عن أبی عبدالله علیه‌السلام أنه سئل عن رجلین کان لهما عبدً [دو نفر صاحب یک عبد بودند] فأعتق احدهما نصیبه [یکی از آن‌ها سهم خودش را آزاد کرد] فقال علیه‌السلام إن کان مضارّا [این شخصی که اعتاق کرده است اگر مضارّ است] کلّف أن یعتق کلّه [مکلّف می‌شود که تمام عبد را آزاد کند.] یعنی باید پول سهم رفیقش را به او بدهد و مالک سهم او شود و حال که نصف او را آزاد کرده است باید الباقی او را نیز آزاد کند.

در این روایت هم «مضارّا» از طرف یک نفر است.

    9. هارون بن حمزه غنوی عن أبی عبدالله علیه‌السلام فی رجل شهد بعیراً مریضا [یک شخصی مشاهده کرد که شتری مریض است و ده درهم داد و آن شتر را خرید و یک نفر به او گفت که من دو درهم به تو می‌دهم که سر و پوستش برای من باشد. او نیز قبول کرد. یعنی یک پنجم قیمت شتر را پرداخت کرد.] فقضی أنّ البعیرَ برء [اتفاقاً آن شتر خوب شد.] فبلغ ثمنه دنانیر [هر ده درهم یک دینار است، شتر مشرف به مرگ را یک دینار خریده بود اما شتر خوب شد و ارزشش بالا رفت. به حضرت گفتند که تکلیف ما چیست؟] فقال لصاحب الدرهمین خمس مبلغ [صاحب آن دو درهم الآن مالک یک پنجم ارزش شتر است] فإن قال ارید الرأس و الجلد [اگر گفت نه! من گفته بودم که سر و پوست شتر را می‌خواهم یعنی شتر سالم را بکشید] فلیس له ذلک هذا الضرار [حق ندارد چون این ضرار است.]

با توجه به این آیات و روایات، مرحوم صاحب کفایة فرموده‌اند که «ضرار» فعل بین الإثنینی نیست بلکه به معنای «إضرار» است؛ بنابراین «ضرار» در این روایت برای تأکید «ضرر» آمده است.

بنده نگاه کردم و شاید حدود هفت معنا برای «ضرار» به‌دست آوردم که تنها چهار معنا از این معانی را إبن اثیر در کتاب لغتش آورده است که عبارت‌اند از:

    1. ضرار یعنی مجازات بر ضرری که از طرف دیگری به انسان می‌رسد. یک شخصی ضرری به شما رسانده است و شما او را مجازات می‌کنید.

بنده عرض می‌کنم هیچ قرینه‌ای برای اثبات این معنا حداقل در روایات ما وجود ندارد.

    2. ضرر متقابل دو نفره. که این همان معنای مشهور است که عرض کردیم در آن ان قلت داریم.

    3. «ضرر» ضرر به دیگری است به طوری که از آن نفع ببری اما «ضرار» ضرر به دیگری است بدون نفع من. این خلاف معانی است که در روایات است چراکه ظاهراً نفعی هم به عامل ضرر می‌رسد.

    4. «ضرر» و «ضرار» به یک معنا می‌باشند. این شبیه فرمایش جناب آخوند است و در این صورت «ضرار» در روایت تأکید «ضرر» است.

در این چهار معنا، هم نظر مشهور و هم نظر مرحوم آخوند وجود دارد.

پنجمین معنا در قاموس اللغة آمده است؛ «ضرار» به معنای ضیق و حرج است.

ششمین معنا را گفته‌اند «ضرر» اعم از اضرار عمدی و غیر عمدی است اما «ضرار» مختص ضرر زدن عمدی است.

هفتمین معنا را گفته‌اند «ضرر» زیان غیر ارادی است و «ضرار» زیان زدن ارادی است. تفاوتش با مورد هفتم آن است که در آن‌جا رابطه «ضرر» و «ضرار» عموم و خصوص مطلق بود اما در این‌جا تباین است. و اشتراک مورد ششم و هفتم آن است که هر دو «ضرار» را ضرر رساندن ارادی و عمدی می‌دانند.

هشتمین معنایی را نیز که بنده به دست آورده‌ام آن است که «ضرر» خسارت‌های وارد بر دیگری است اما «ضرار» آن است که با استفاده از حق و یا جواز شرعی به دیگری ضرر بزند؛ همان چیزی است که در عرف به سوء استفاده از حق معروف است. حقی دارد اما از این حق خودش سوء استفاده می‌کند، دقیقاً مانند همین سمرة که حقی داشته است اما از این حق خودش سوء استفاده کرد. سمرة مالک درخت بود و هر مالکی مجاز است به ملک خودش سر بزند چراکه الناس مسلّطون علی اموالهم اما حق رجل انصاری را زیر پا گذاشت.

قول دیگر قول محقق اصفهانی و مرحوم آیت‌الله خوئی است. این دو بزرگوار می‌گویند چه کسی گفته است که از ابتدا باب مفاعله فعل بین الإثنینی است؟ وقتی استعمالات قرآنی و غیر آن را بررسی می‌کنیم می‌بینیم که در برخی جاها اصلاً این که فعل بین الإثنینی باشد معقول نیست، بعضی وقت‌ها نیز معقول و صحیح است اما قرینه داریم که فعل بین الإثنینی نیست. خب وقتی باب مفاعلة چنین ویژگی دارد، مشهور چه اصراری دارد که بگوید باب مفاعلة فعل بین الإثنینی است. مثلاً «یخادعون الله و الذین آمنوا» کسانی که در مقام خدعه به خداوند برآمدند. واقعاً در این‌جا می‌توانیم فعل را در معنای بین الإثنینی بگیریم؟ یعنی خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند هم می‌خواهند به طرف مقابلشان خدعه و فریب وارد کننند؟ خیر، شاهد این مطلب هم «و ما یخدعون الا انفسهم» است. بله به «والذین آمنوا» می‌توانند خدعه بزنند ولی العیاذ بالله خداوند متعال که مخدوع واقع نمی‌شود؛ بنابراین این هم معنای یک‌طرفه‌ای دارد.

«و من یهاجر فی سبیل الله» آیا هجرت دو طرفه است؟ «نادیناه بجانب الطور الأیمن»، «الذی نافقوا» کسانی که نفاق به خرج دادند، آیا در مقابل، خدا و مومنین هم العیاذ بالله نفاق می‌ورزند؟! معنا ندارد. «شاقّوا الله و رسوله»، «ربنا لاتآخذنا إن نسینا أو أخطئنا» «لا تآخذنا» یعنی خداوند مآخذه می‌کند اما آیا بنده هم می‌تواند خداوند را مآخذه کند؟! خیر، «لا یسأل عمّا یفعل». در سایر استعمالات نیز به همین نحو است مثلاً «ساعد الله قلب زینب الصبور» که عرب در زمان عزاداری‌ها این جمله را زیاد می‌گوید یعنی خداوند مساعدت و کمک کند به قلب حضرت زینب. «ساعد» نیز یک‌طرفه است و از جانب حضرت زینب، مساعدت معنایی ندارد. یا «ساعده التوفیق» یعنی توفیق او را مساعدت کند. خب یقیناً کسی نمی‌تواند توفیق را مساعدت کند. «خالع المرأة» زن را طلاق خلع داد؛ یقیناً زن نمی‌تواند مرد را مخالعة کند.

مرحوم اصفهانی می‌گویند فعلی که وارد باب مفاعله می‌شود سه حالت دارد:

ثلاثی مجردی که لازم باشد، باب مفاعلة آن متعدی آن خواهد بود. «جلس الیه» او را نشاند، «جالسه» او را نشاند.

اگر ثلاثی مجردش متعدی باشد دو حالت دارد:

در باب مفاعلة متعدی دو مفعولی می‌شود. «کتب الحدیث إلی زیدٍ» حدیث را به زید نوشت. اما اگر «کاتبَ» باشد می‌شود «کاتبَ زیداً الحدیثَ».

در باب مفاعلة دو مفعولی نمی‌شود اما بردن در معنایی مد نظر است و آن تعمّد در فعل است مانند «خدع زیدٌ عمراً» اما «خادع زیدٌ عمراً» یعنی از روی عمد به زید خدعه زد. این معنا همان معنای ششم و هفتم بود که بررسی کردیم. در ما نحن فیه «ضرّه» یعنی به او ضرر زد اما «ضارّه» یعنی با عمد به او ضرر زد. لذا در روایت نیز که حضرت به «سمُرة» می‌فرمایند «إنّک رجل مضار» یعنی تو قصد و تعمّد ضرر زدن داری. قصد ضرر زدن داری که بدون «یا الله گفتن» این‌قدر رفت‌وآمد می‌کنی تا به درختت سر بزنی.

مرحوم خوئی نیز شبیه همین مطلب را اما با یک اضافه‌ای چنین می‌فرمایند که اگر ثلاثی مجرد متعدی به غیر باشد و نیاز به حرف جر هم نداشت وقتی به باب مفاعلة برود محاوله در عمل است. یک فرق ریز بین کلام آقای خوئی و محقق اصفهانی وجود دارد ولو از ظاهر کلام آقای خوئی استفاده می‌شود که ایشان می‌خواهند بگویند که حرفشان با محقق اصفهانی یکی است. آن فرق ریز آن است که مرحوم اصفهانی می‌گویند این‌جا تعمّد در عمل است اما مرحوم آقای خوئی می‌فرمایند محاوله در عمل است. محقق اصفهانی می‌خواهند بگویند که یعنی عمل را انجام می‌دهد ولی با قصد و اراده عمدیة اما مرحوم آقای خویی می‌گویند محاوله (تلاش و کوشش) کرده است و ممکن است به نتیجه هم نرسد؛ ایشان مثال می‌زنند : «حاول فی الضرب تحقق منه الضرب ام لا».

به کلام آقای خوئی مناقشه می‌کنند و از این جهت وارد هم هست. مناقشه آن است که اگر لازم باشد شخصی تلاش می‌کند که مثلاً به یک وسیله نقلیه‌ای مانند هواپیما برسد اما جا می‌ماند، در این صورت آیا باز هم می‌گویند «راکبَ الطیارة»؟ یک نفر، کسی را در جنگ می‌کشد، دنبال او می‌کنیم تا به او برسیم، شلیک کنیم تا از او انتقام بگیریم اما متأسفانه فرار می‌کند، آیا می‌شود بگوییم «قاتلوه»؟

تا این‌جا کلام محقق اصفهانی و آقای خوئی با مرحوم آخوند مساوی بود؛ چراکه هر دو گفته‌بودند فعل بین الإثنینی نیست. در جهت سلب هر دو یک چیز را گفته‌اند اما در جهت معنای ایجابی مرحوم آخوند گفتند که همان معنای ضرر است و برای تأکید آمده است. مرحوم اصفهانی می‌گویند که باب مفاعله تعمد در ایجاد فعل است شاهدش نیز کلمه «ضرار» در همین روایت است. فیه این‌که اولاً ما موارد نقض متعدد داریم ثانیاً در «یخادعون» می‌گوییم تعمد در ثلاثی مجرد هم بوده است. کسی که خدعه می‌کند آیا تعمد و قصد ندارد؟ اتفاقاً لازمه این واژه این است. این خصوصیت «خدع» است که اگر دیدید در «یخادعون» با قصد و عمد است در «خدع»هم که ثلاثی مجرد است هم همین‌طور است.

بعد مرحوم محقق اصفهانی یک دلیلی بر مدعای خودشان اقامه می‌کنند که ان‌شاءالله برای جلسه بعد عرض می‌کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo