< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

90/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خیارات

در جريان غِش در معامله مرحوم شيخ طوسي در مبسوط(رضوان الله عليه) يك فتوايي دادند ابن ادريس در سرائر سپس علامه در تذكره فتواي ديگر دادند مجموع فتاواي فقهاي بزرگ(رضوان الله عليهم) در اين مسئله پنج بود كه فتاواي پنج‌گانه در بحث ديروز گذشت مقداري هم درباره اصل غِش كه غِش چيست تا حدودي روشن شد كه تتميم آن به خواست خدا در اين بحث بايد مطرح بشود يكي از اموري كه در تتميم مسئله غِش سهمي دارد اين است كه فرق جوهري غِش و عيب بايد مشخص بشود غِش غِش فعل فروشنده يا خريدار است و عيب وصف كالا است اينها ارتباطي با هم ندارند هر دو فعل فروشنده باشند يا هر دو وصف كالا باشند اين‌چنين نيست غِش فعل فروشنده است عيب وصف كالا است اگر فروشنده غِش كرد آن وقت اين كالا مي‌شود مغشوش بنابراين فرق اصلي بين عيب و غِش اين است كه عيب وصف آن كالا است و غِش فعل فروشنده است مطلب ديگر آن است كه بين اينها عموم و خصوص من وجه است گاهي عيب هست و غِش نيست گاهي غِش هست و عيب نيست گاهي هم عيب است هم غِش آنجا كه فروشنده عيب كالا را مستور كند و صحيح ارائه كند يا بگويد يا كاري انجام بدهد كه معلوم بشود اين كالا صحيح است و عيب را مستور كند و اين كالا را صحيح ارائه كند اين هم عيب هست هم غِش و گاهي عيب هست و غِش نيست يك كالاي معيبي را كه فروشنده از عيب او باخبر نبود اين كالا را به قيمت رسمي فروخت در حاليكه خودش خبر نداشت اين معيب است و پوسيده است فرشي را كه زده بود و سوخته بود و او اطلاع نداشت به قيمت فرش سالم فروخت اين مبيع اين كالا معيب است در حاليكه فروشنده غِش نكرده گاهي غِش هست و عيب نبيت نظير مزج آب با شير كه اين عيبي در كار نيست ولي ممزوج است آن اثر اصلي را از دست مي‌دهد و مانند آن بنابراين گذشته از اينكه غِش فعل فروشنده است و عيب وصف كالا با هم فرق جوهري دارند از نظر تطبيق بر موارد خارج هم عموم و خصوص من وجه‌اند مطلب ديگر ان است كه ممكن است در كالايي كه وصف معيب است معامله صحيح باشد ولي كالاي ممزوج معامله باطل باشد مثل اينكه آنقدر آب در شير ريخت كه اصلاً اين آب است منتها سفيد شده اين معامله باطل است براي اينكه اين شير نيست آب است منتها رنگش سفيد شده چون يك مختصري شير در آن هست براي اينكه آن شير فروخت و آب تحويل داد ديگر اينكه گفت من اين شير را مي‌فروشم در حاليكه اين آب است ديگر بنابراين گاهي غِش باعث بطلان معامله است اما عيب اين‌چنين نيست معامله را باطل نمي‌كند معامله را خياري مي‌كند نه معامله را باطل مطلب ديگر آن است كه هرجا عيب باشد خيار عيب هست اما هر جا غِش باشد خيار عيب باشد اين‌چنين نيست گاهي غِش در معامله هست ولي خيار عيبي در كار نيتس چون كالا معيب نشد معصيت كرده تفاوت قيمت را ممكن است بگيرد ولي عيبي در كار نبوده يا مثلاً اين ميوه هاي درشت و ريز را ريز را در زير بريزد درشت را در بالا اينجا خيار عيبي در كار نيست منتها ميوه‌هايي كه زيرورويش فرق مي‌كند قيمت‌اش فرق مي‌كند نه اينكه اين عيب داشته باشد چايي داخل و خارج را مخلوط مي‌كند برنج داخل و خارج را مخلوط مي‌كند اينها عيب نيست هم برنج داخل صحيح است و قابل خريدوفروش هم برنج خارج هم چايي داخل صحيح است و قابل فروش هم چايي خارج اما چون قيمتها فرق مي‌كند اين مغشوش كرده مخلوط كرده و همه را به يك قيمت فروخته بنابراين گاهي غِش هست و حرمت هست لكن عيب نيست و خيار عيب نيست

پرسش: خيار غبن هست

پاسخ: اگر قيمت بيش از آن اندازه باشد بله غِش گاهي باعث خيار غبن مي‌شود بنابراين اين‌چنين نيست كه در همه موارد غِش با عيب هماهنگ باشد فرع بعدي و مسئله بعدي آن است كه غِش حرام است ولي حرمت غِش به حرمت بيع سرايت نمي‌كند چون او يك عنوان خارجي ديگر است مثل اينكه فروشنده براي اينكه اين كالا را بيشتر بفروشد به دروغ مي‌گويد من اين را خريدم در حاليكه نخريد به او هبه كردم يا بر فرض خريد به قيمت ارزان خريد به دروغ بگويد من اين را فلان قيمت خريدم اين نيفتد به عنوان مرابهه و امثال ذلك يكي از اقسام چندگانه معامله است در مرابهه نيفتد ولي فقط براي اينكه قيمت را بالا ببرد گفت من اين مقدار خريدم يك وقت است كه سرمايه را مي‌گويد سود را برابر سرمايه تنظيم مي‌كند مي‌گويد من اين مقدار خريدم ده درصد اين يك فن خاص دارد به نام مرابهه و امثال مرابهه يك وقت از آن قبيل نيست كه سرمايه را بگويد درصد سود را هم بگويد و معامله به همين روال شكل بگيرد اين براي اينكه گران بفروشد گفت من اينقدر گران خريدم دروغ گفته است ولي حرمت كذب به بيع سرايت نمي‌كند چون دو تا عنوان است نظير همان نظر به اجنبيه در حال صلاة كه اين صلاة را حرام نمي‌كند ولي يك معصيت خارجي است كه اين ظرف او است در اينجا هم يك معصيت خارجي است كه درباره بيع انجام داده است وگرنه حرمت آن كذب به بيع سرايت نمي‌كند كه اين بيع بشود حرام برخلاف بيع وقت النداء كه خود بيع حرام است ﴿إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ﴾ خود اين خريدوفروش يا اجاره يا مزارعه يا مضاربه وقت النداء حرام است پس بنابراين حرمت غِش به بيع سرايت نمي‌كند كه بيع را حرام كند فرع بعدي آن است كه حالا بر فرض سرايت بكند اين بيع باطل نمي‌شود براي اينكه اينكه عبادت نيست نظير همين حرمت بيع وقت النداء كه اين حرام است ولي باطل نيست برخلاف بيع ربوي كه اصلاً نهي به جوهره اين دادوستد متوجه شده است و ارشاد است كه نكنيد كه نمي‌شود اگر كسي بيع ربوي داشت گذشته از اينكه معصيت كرده است بيع محقق نشد باطل است بنابراين اين پنج شش فرع را بايد در نظر داشت يكي اينكه فرق جوهري عيب و غِش اين است كه غِش فعل فروشنده است و عيب وصف كالا است دوم اينكه بينشان عموم و خصوص من وجه است سوم اين است كه گاهي غِش باعث غبن و امثال غبن مي‌شود كاري با عيب ندارد بعدي‌اش هم اين است كه غِش يك فعل خارجي است اگر هم حرام بود كاري به حرامت و سرايت به بيع نمي‌كند بعدي‌اش هم اين است كه اگر سرايت بكند بيع مي‌شود حرام نه باطل خب اينها فروعي است كه در تحرير صورت مسئله دخيل است كه ما درباره غِش سخن مي‌گوييم نه درباره عيب حالا گاهي با عيب هماهنگ است گاهي با عيب هماهنگ نيست سر اينكه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) مسئله غِش را هم در مكاسب محرمه مطرح كردند هم اينجا براي اينكه بعضي از فروع مربوط به غِش در معامله در مكاسب محرمه مطرح نشد صاحب وسائل(رضوان الله عليه) هم مسئله غِش را در باب مكاسب محرم مطرح كردند مستحضريد كه صاحب وسائل(رضوان الله عليه) اين كتاب شريف وسائل را به روال شرايع محقق نوشته است الآن ما اگر گرچه الآن پيداكردن روايات كار آساني است اما قبلاً اگر مي‌خواستيم يك روايتي را پيدا كنيم كه مرحوم صاحب وسائل در اين بيست جلد اين روايت را در كدام جلد در كدام باب نقل كرد مي‌رفتيم شرايع را مطالعه مي‌كرديم ببينيم كه اين مطلب اين مسئله را شرايع كجا مطرح كرده بعد در همان باب مراجعه مي‌كرديم وسائل را پيدا مي‌كرديم زيرا وسائل شرح روايي شرايع است مرحوم محقق(رضوان الله عليه) روي قدرت علمي‌اش مقبول بودنش و تسلط‌اش بر فقه طرزي شرايع را تدوين و تنظيم كرد كه غالب فقهاي بعدي روي همان شرايع كار كردند اگر مسالك است اگر مدارك است اگر خيلي از كتابهاي بعدي است تا برسد به جواهر همه اينها در اطراف شرايع است شرح شرايع است سيدنا الاستاد مرحوم محقق داماد(رضوان الله عليه) اصرار داشتند كه متن درسي‌شان را برابر با شرايع قرار بدهند متأخرين كم كم عروه را محور بحث قرار دادند و اصرار ايشان كه شرايع را محور قرار بدهند فرمودند كه غالب كتابهاي عميق فقهي شيعه‌ها در مدار شرايع است شرح شرايع است اگر مسالك است اين است اگر مدارك است اين است اگر كتابهاي بعدي است اين است اگر جواهر است اين است خب وسائل شرح روايي كتاب شريف شرايع است اين شرايع را قبلاً طلاب درس مي‌خواندند حالا اگر همه‌اش را نمي‌خواندند بخشي از شرايع كتاب درسي حوزه‌ها بود مرحوم محقق چون اين قسمت را كاملاً تدوين كرد در بخشهاي ديگر مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) هم برابر همان آن اين قسمت را تكرار كرد مرحوم صاحب وسائل هم در همان قسمت مكاسب محرمه ذكر كرده است در باب بيع ذكر نكرده روايات مربوط به حرمت غِش و احكام غِش و اقسام غِش را در همان مكاسب محرمه ذكر كرد حالا خلاصه غِشچه شد غِش آن است كه چون فعل شد نه وصف كالا غِش آن است كه فروشنده يا كاري بكند مطابقتاً او تضمناً يا حرفي بزند مطابقتاً او تضمناً كه ناخالص را خالص شان بدهد معيب را سالم نشان بدهد اين كار او است اين غِش است و اين حرام است فروشنده كاري انجام بدهد كه درصدد فريب و نيرنگ باشد اين كار حرام است آيا بين عيب جلي و عيب خفي فرق است يا نه در عيب جلي و عيب خفي يك فرق به‌لحاظ خيار عيب است يك فرق به‌لحاظ غِش در معامله اگر چنانچه جلا و روشني اين عيب به قدري بود كه به اندك توجه خريدار روشن مي‌شد اين به منزله اعلام به عيب است چون اين ميوه‌اي است روي اين صندوق روي اين دستگاه و مشهود است ديگر يك كسي بخرد بعد بگويد من خيار عيب دارم پس بدهد اين درست نيست براي اينكه به منزله اعلام است اگر فروشنده بگويد اين ميوه معيب است كه خب خيار عيبي نيست اگر عيبش به قدري جلي باشد و بين الرشد باشد كه در معرض ديد است اين هم ديگر خيار عيب نيست ولي اگر خريدار غافل بود بايد ثابت كند كه من غفلت داشتم و توجه نداشتم و نديدم متوجه نبودم يا اعما باشد بله مي‌تواند مدعي خيار عيب باشد ولي به هر تقدير اگر ثابت كرد كه من عالم نبودم آن شرط ضمني اصالة السلامه همچنان محفوظ است آن خيا رعيب مي‌آورد ولي به اين شرط كه ثابت بكند كه من توجه نداشتم من داشتم صحبت مي‌كردم همين طور شما ميوه را گذاشتيد در پاكت درست است اين ميوه

پرسش: ...

پاسخ: اين غاش صفت فاعل است ديگر

پرسش: صفت فاعل پس خود غِش صفت كالا است

پاسخ: غِش نه مغشوش غِش اسم مصدر است مال فاعل است غَش مصدر است مال فاعل است مغشوش وصف كالا است

پرسش: اين ‌طور كه الآن شما الآن معنايي كه فرموديد غِش را به هر حال فعل خود آقاي بايع قرار داديد در حالي كه غاش فعل فاعل است نه

پاسخ: غاش كه اسم فاعل است اين غَش يغش غاشاً مثل كتب يكتب كاتباً كاتب اسم فاعل هست كتب فعل است غاش اسم فاعل است غَش حالا يا اسم فاعل است يا صفت مشبهه و وزن فاعل ولي به هر تقدير به وصف فاعل برمي‌گردد فعل فاعل برمي‌گردد

پرسش: خود غِش كه به كالا برمي‌گردد

پاسخ: مغشوش كالا است

پرسش: بهرحال در حوزه

پاسخ: بهرحال ندارد ديگر

پرسش: در حوزه فاعل نمي‌آيد ..

پاسخ: به هرحال يعني به هرحال مغشوش صفت كالا است غِش فعل فاعل است

پرسش: اگر به فريبكاري‌اش برگرداند

پاسخ: اصلاً غِش يعني فريبكاري ديگر

پرسش: غبن او را هم شامل مي‌شود

پاسخ: غبن چيز ديگر است ممكن است كه پنج شش عنوان در يكجا صادق باشند كما تقدم اما غِش فعل فروشنده است عيب وصف كالا است اصلاً فرق جوهري دارند با هم خب مطلب بعدي آن است كه بالأخره غِش كه در معامله مطرح است و حرام است صرف كتمان عيب يا صرف ممزوج كردن خالص و ناخالص است يا قيود ديگر هم دارد آنچه كه فعلاً مطرح است غِش در معامله است نه غِش در اقوال نه غِش در گزارش نه در كتابت و مانند آن يك وقت يك گزارشگري مغشوش گزارش مي‌دهد آن راه خاص خودش را دارد حكم مخصوص دارد اما الآن سخن در غِش در معامله است غِش در معامله بايد اين قيد را داشته باشد يك، آن عيب يا نقص را مستوركند دو سطرش طوري باشد كه به آساني كشف نشود سه قصد اضافه قيمت داشته باشد كه اگر قصد اضافه قيمت نداشت اين ديگر غِش مصطلح نيست و غِش محرم در معامله نيست پس اگر كسي كالايي را مخلوط كرد به كالاي ديگر خالص را به غير خالص مخلوط كرد ولي در همين ايستگاههاي صلواتي شير ممزوج به آب را به مردم داد اينكه غِش در معامله نيست اين كار حرامي نيست اين مخلوط كرده خالص را با ناخالص مخلوط كرده آب را با شير مخلوط كرده و قابل تشخيص هم نيست اما به قصد ضيافت داشت به قصد خنك كردن مردم داشت حالا ثواب كمتري مي‌برد مطلب ديگر است ولي اينكه حرام نيست به مهمانان خودش اين‌چنين داد يا در ايستگاههاي صلواتي اين كار را كرد اين را نمي‌گويند غِش با ... آب به شير است ديگر صرف اينكه يك آبي را با شير ممزوج بكند نمي‌گويند غِش كرده و معصيت كرده و روايات حرمت شاملش مي‌شود اين بايد در معاملات باشد و قصد فريب دادن باشد و افزايش قيمت را طلب داشته باشد به همراه داشته باشد اين قيود بايد ملاحظه بشود تا موضوع حكم شرعي باشد

پرسش: ...

پاسخ: فرق نمي‌كند كه يا كالايي كه مرغوب نيست مرغوب كند بله مرغوب نيست كه لا يرغب فيه احد كالايي كه لا يرغب فيه احد اين را مرغوب مي‌كند اين غِش است حالا يا رنگ مي‌كند يا وصف بر آن ذكر مي‌كند تعريف مي‌كند يا ممزوج مي‌كند به احد انحاء اين كالايي كه لا يرغب فيه احد اين را مرغوب مي‌كند

پرسش: ...

پاسخ: چرا ديگر براي اينكه يك وقت است يك كسي مي‌خواهد ضيافت كند مهماني بدهد اين غِش نيست با اينكه همه اين كارها را كرده لا يرغب فيه بود اما مرغوب فيه كرده و مورد علاقه هم قرار داد مي‌گيرند و مي‌برند اما افزايش قيمت چون نيست غِش مصطلح نيست غِش مصطلح كه اينجا مطرح شد و اقوال پنج‌گانه در آن آمده و حرمت روي آن مستقر شده غِشي است كه فريب و نيرنگ در آن باشد براي زيادي قيمت بنابراين آن غِش لغوي در همه آن موارد يادشده هست ولي حرمت نيست «ليس منا من غَش مسلماً» خب حالا همين شير مخلوط به آب را اگر بفروشد مي‌شود غِش و مشمول اين روايت همين اين شير مخلوط به آب را در ايستگاههاي صلواتي به مسافرين بدهد حرام نيست پس معلوم مي‌شود كه در حقيقت غِشي كه موضوع ادله حرمت هست فريبكاري و نيرنگ دخيل هست لاضافي قيمت وگرنه آن كسي كه به مهمانش اين را مي‌دهد چايي داخل و خارج را مخلوط بكند به مهمان بدهد در ايستگاههاي صلواتي مي‌دهد اين غِش است ديگر سره و ناسره را مخلوط كرده ولي در معاملات اگر چنانچه اينها را به قصد چايي خارج بفروشد يا داخل بفروشد معصيت كرده چرا براي اينكه اين نصوص ناظر به اين قيود است كه مستور كردن باشد ممزوج كردن باشد قصد فريب باشد لاضافي قيمت باشد و مانند آن وگرنه يك كسي مهماني آمده همين كاري كه همين چايي داخل و خارج مخلوط به هم را كه فروشنده به خريدار فروخت معصيت كرد همين خريدار به مهمانش مي‌دهد معصيت نمي‌كند همين برنج داخل و خارج را كه فروشنده ممزوج كرد مخلوط كرد مغشوش كرد معصيت كرد همان را خريدار به مهمانهايش مي‌دهد معصيت نمي‌كند معلوم مي‌شود در حرمت غِش آن فريب و نيرنگي كه براي افزايش قيمت مطرح است دخيل است پس اين رواياتي كه حالا بخشي از آن روايات را مي‌خوانيم ناظر به اين قسمت است پس مطلب ديگر اين بود كه در عيب جلي و خفي اگر طوري باشد كه به منزله اعلام مشتري باشد نه فروشنده معصيت كرده است نه خريدار خيار عيب دارد و اگر چنانچه اين‌چنين نباشد به منزله اعلام نباشد هم فروشنده معصيت كرده است هم خريدار خيار عيب دارد و اما اينكه چطور مرحوم شيخ(رضوان الله تعالي عليه) گاهي فتوا مي‌دهد به حرمت غِش يا وجوب اعلام تعييناً گاهي تخييراً بين الاعلام و التبري گاهي فتوا به استحباب مي‌دهند همچنين سرائر همين ابن ادريس گاهي از او فتواي حرمت نقل شده است گاهي از او فتواي استحباب اين نه براي آن است كه اينها در يك موضوع دو تا فتواي متفاوت مي‌دهند بلكه موارد فرق مي‌كند مصادق غِش فرق مي‌كند آنجا كه جلي است به اندك التفات روشن مي‌شود آنجا را گفتند مستحب است اعلام بكند براي اينكه خود خريدار اگر يك مقدار دقت كند مي‌فهمد آنجايي كه مستور است و مخفي است و مرموز است و خريدار به هيچ وجه نمي‌فهمد اعلامش واجب است پس اينكه ابن ادريس و امثال ابن ادريس در موارد مغشوش گاهي فتوا به وجوب اعلام مي‌دهند گاهي فتوا به استحباب اعلام مي‌دهند براي اينكه موارد فرق مي‌كند آنجا كه مشتري به اندك التفات مي‌تواند توجه كند آنجا ديگر اعلام واجب نيست او در اثر قصور و كم توجهي خودش بود كه كالا را نديده و يا بررسي نكرده خريد خب پس اين فتاواي پنج‌گانه هيچ‌كدام متفاوت نيستند يعني از يك فقيه دو تا فتواي متفاوت نقل نشده حالا برسيم به بخشي از رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) نقل كرده مستحضريد كه مرحوم شيخ چه در بحث اعيان مكاسب محرمه چه در اين‌گونه از موارد گاهي ادعاي تواتر مي‌كنند يعني روايات وارد در حرمت غِش متواتر است لذا اگر برخي از اين روايات از نظر سند ضعيف بود چه اينكه در بحث مكاسب محرمه غالب اين روايات خوانده شد نقدي نيست براي اينكه اين روايات صحيح يا صحيح يا موثق يا معتبر ديگري اينها را ترميم مي‌كند در وسائل جلد هفدهم صفحه 279 باب 86 از ابواب ما يكتسب به اين تقريباً دوازده روايت است كه مربوط به حرمت غِش است روايت اول «مرحوم كليني عن علي‌بن‌ابراهيم عن ابيه عن محمد‌بن‌يحيي عن احمدبن محمد جميعاً عن ابن ابي عمير عن هشام‌بن‌سالم عن ابي عبدالله(عليه الصلاة و السلام)» از اين قبيل روايات صحيح و معتبر درباره حرمت غِش كم نيست فرمود «ليس منا من غَشنا» اين يك امر بين الرشدي است كه اگر كسي خاندان عصمت و طهارت را مورد غَش قرار بدهد خب اين «ليس منا» برخلاف اينكه «ليس منا من غَش المسلمين» آن روايت «ليس منا من غَشنا» كاري به مسئله معاملات و اينها ندارد كه هر كه با ما خاندان عصمت و طهارت با ولايت ما بازي بكند از ما نيست بله اين غِش در معامله و امثال معامله نيست منتها سائر روايات را در كنار اين ذكر كردند

پرسش: نفرمود غَشتنا فرموده غَشنا

پاسخ: غَشنا ديگر غَشنا نه غَش بنا مغشوش كرد ما را مخلوط كرد ولايت ما امامت ما را مخلوط كرد ممزوج كرد خب در روايت دوم به همين اسناد مرحوم كليني به همين اسناد از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه آن وجود مبارك فرمود كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «قال لرجلٍ يبيع التمر» به خرمافروش چنين فرمود يا فلان «اما علمت انه ليس من المسلمين من غَشهم» كسي كه با مسلمانها از راه فريب و غِش در معامله رفتار مي‌كند در حوزه اسلام نيست از مسلمانها نيست خب اين حرمت را كاملاً مي‌رساند ديگر «ولا يقال» كه اين تعبير در موارد مكروه و امثال مكروه بكار رفت بله بكار رفت اما با قرينه بكار رفت اگر در روايتي دارد كه همسايه مسجد اگر نمازش را در مسجد نخواند مثلاً «ليس منا»يا «ليس من المسلمين» در اين‌گونه از موارد مستحب يا مكروه«ليس منا» آمده با قرينه آمده اما اگر يكجا بي‌قرينه بكار رفت نظير مسئله حرمت غِش فرمود كسي كه مسلمانها را مورد غِش قرار بدهد از آنها به حساب نمي‌آيد ظهورش در حرمت است ديگر « ليس من المسلمين من غَشهم» روايت سوم كه باز «مرحوم كليني عن علي عن ابيه عن ابن ابي عمير عن هشام‌بن‌حكم» نقل كرد اين بود كه «كنت ابيع الصابري» صابري يك پارچه رقيقي است كه اين را در بازار پارچه‌فروشها مي‌فروختند مي‌گفت من كارم پارچه صابري‌فروشي بود منتها اين را در سايه مي‌فروختم آن روز كه برق نبود در آن مغازه‌اش كه تاريك بود و روشن نبود مي‌فروختم «فمر بي ابوالحسن الاول موسي موسي‌بن‌جعفر(سلام الله عليهما)فقال لي يا هشام ان البيع في الضلال غِشٌ و الغِش لا يحل» آخر در تاريكي مي‌فروشي اينجا كه رنگش معلوم نيست روشني و زبري و درشتي اش خوب مشخص نيست اين يك نحو غِش است ديگر اگر چنانچه اين شخص نداند فعل غِش است ولي فاعل غاش نيست نظير اينكه كذب خبري از كذب مخبري جدا است يك وقت است يك شخص خوش‌باوري به او گزارش دادند كه فلان حادثه اتفاق افتاده است اين هم گزارش داد اين خبر دروغ است ولي مخبر كاذب نيست مخبر به خيال اينكه اين صدق است دارد گزارش مي‌دهد پس كذب خبري از كذب مخبري جدا مي‌شود گاهي كذب مخبري هست كذب خبري نيست يك چيزي را خود شخص جعل كرده براي اينكه كسي را آسيب برساند اين را يا نوشته يا گفته مخبر كاذب است ولي خبر درست آمده كذب خبري نيست گاي كذب خبري و مخبري هر دو هست گاهي هر دو صادق است چهار حالت دارد كذب نيست در اينجا غِش فعلي هست ولي فاعل غاش نيست براي اينكه نمي‌داند كه چون نمي‌داند يا حكم را نمي‌داند يا مسئله را نمي‌داند موضوع را نمي‌داند اين را درصدد فريب و نيرنگ نبود ولي فرمود اين كار كار غِش است و حكم را برايش كه اين غِش است يك، حكمش هم حرمت است دو، و اگر پارچه را مي‌خواهي بفروشي يا پارچه‌هاي زبر و معمولي را در سايه بفروش يا اگر پارچه‌هاي رقيق و قيمتي را مي‌خواهي بفروشي رد فضاي روشن بفروش «ان البيع في الظلال غِشٌ و الغِش لا يحل» روايت چهارم را كه باز مرحوم كليني نقل كرده است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه «نهي النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عن يشاب اللبن بالماء للبيع» اگر كسي شير را با آب مشوب بكند يك مقدار شير يك مقدار آب در شير بريزد اين مشوب است خب اين را بخواهد خودش مصرف بكند مصرف خانوادگي‌اش باشد غِش نيست به مهمانهايش بدهد غِش نيست به زائرين و مسافرين رايگان بدهد غِش نيست امابخواهد بفروشد خب افزايش قيمت در آن مطرح است مي‌شود غِش اينكه افزايش قيمت در معناي غِش اخذ شده است به بركت اين‌گونه از نصوص است كه حضرت فرمود «نهي النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عن يشاب اللبن بالماء للبيع» اين قيد بايد محفوظ باشد اين موضوع براي حرمت ذكر شده روايت

پرسش: ...

پاسخ:بله خب در اجاره اين ‌طور است در مزارعه و مضاربه آنطور است در مسائل سياسي و اجتماعي اين ‌طور است ولي مقام ما را كه يقيناً مي‌گيرد

پرسش: ...

پاسخ: نه چه احساني است به مردم منتها اگر احسان كمتري است و احسان بيشتر فرض دارد مقام ما را به اطلاق شامل مي‌شود آنجا كه دارد « ليس منا من غَشهم» اين مقام ما را به قدر متيقن شامل مي‌شود چون غالب موارد غِش در همين معاملات است ديگر غالب موارد غِش در معاملات است و روايات بعدي هم همين را تأييد مي‌كنند خب

پرسش: شير را با اب فروختند با قيمت نازله فروخت باز هم

پاسخ: نه براي اينكه افزايش قيمت در قيد يكي از قيودي كه در تحليل معناي غِش معلوم شد زيادي قيمه بود ديگر اگر لزيادة القيمه بود اينجا چن زيادي قيمه نيست غِش نيست خواست ارزانتر الآن نظير اينكه چربيها را مي‌گيرند و ارزانتر مي‌فروشند اين را مي‌گويند ديگر مي‌گويند اين شيري كه چربي‌اش گرفته شده ارزانتر است آن شيري كه چريي‌اش گرفته نشده گرانتر است اينكه غِش نيست ولي اگر چربي‌اش را بگيرند به قيمت زائد بفروشند اين غِش است اين افزايش قيمت در معناي غِشي كه موضوع براي حرمت است دخيل است ديگر سر اينكه اين قيد در تحليل معناي غِش اخذ شده است به همين نكته است ديگر روايت پنجم اين باب كه آن را هم باز مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل كرده است موسي‌بن‌بكر مي‌گويند «كنا عند ابي الحسن(عليه السلام) و اذاً دنانير مسبوبةٌ بين يده» آن روزها با همين مثقالهاي طلا و نقره معامله مي‌كردند يعني اوراق بهادار كه نبود در صدر اسلام با شمش طلا و نقره معامله مي‌كردند در عصر امام باقر(سلام الله عليه) طبق رهنمود آن حضرت عمربن عبد العزيز سكه زد و سكه رواج پيدا كرد در عصر امام صادق(سلام الله عليه) ديگر سكه‌ها رايج بود موسي‌بن‌بكر مي‌گويد ما رفتيم خدمت امام صادق ابن ابي الحسن خدمت امام كاظم(سلام الله عليه) ديديم كه چند سكه دم دست حضرت بود كه آن روزها همه با همين معامله مي‌كردند «فنظر الي دينارٍ فاخذه بيده ثم قطعه بنصفين ثم قال لي القه في البالوع حتي يا يباع شيءٌ فيه غِشٌ» يكي از اين دينارها كه مغشوش بود حضرت با دست مبارك گرفت و شكست و فرمود اين را بينداز چاه براي اينكه با اينها معامله نشود خب اگر معامله‌اي با اينها جايز بود كه حضرت اين كار را نمي‌كرد كه بنابراين جلوي غِش را به هر وسيله است حكومت اسلامي مي‌تواند بگيرد براي اينكه اين كار غير از آن مسئله حكم تكليفي كه حرام است جلوگيري حكومت اسلامي را هم مي‌فهماند كه اين حاكم اسلامي مي‌تواند اين كار را بكند حالا اگر عملاً وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) كاري كرد كه با اين سكه‌هاي تقلبي معامله نشود خب اگر شما ببينيد ارز تقلبي سكه‌ تقلبي كالاي تقلبي اينها است حكومت اسلامي حق دارد كه جلوي اينها را بگيرد

پرسش: اين در حد جواز است يا وجوب

پاسخ: اينها در حد وجوب است يعني حكومت اسلامي اگر نظم متوقف بر رعايت اين گونه از مسائل است واجب است ديگر اين هم جزء واجبات نظامي است و واجبات كفايي است خب از اينها در كتابهاي فقهي به عنوان واجبات نظاميه ياد مي‌كردند يعني امري كه «يتوقف نظام عليه» نظام اسلامي بدون اينها نظام جامعه اصولاً بدون اينها سامان نمي‌پذيرد حالا روايتهاي ششم و هفتم هم ان‌شاء‌الله براي بحث بعدي.

«والحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo