درس خارج فقه آیت الله جوادی
91/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خیارات
در جريان عيب كه خيارش بين رد و أرش بود مطالب فراواني گذشت تا به اين بخش رسيديم كه عيب چيست؟ بحث مبسوطي غالب فقها مطرح كردند كه مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه)[1] هم به همان روال اين بحث را ادامه داد بعضيها خواستند بگويند عيب زياده يا نقص در خلقت اصلي است بعضيها خواستند بگويند كه زيادي يا نقص در خلقت ثانوي به معيار عادت است آنگاه اگر تعارضی بين خلقت اصلي و خلقت ثانوي شد كدام مقدم است و امثال آن. حق در مسئله آن است كه اگر محور بحث ما يك بحث عقلي تجريدي بود ما درباره جنس و فصل و عرض ذاتي و اينها بايد بحث ميكرديم و اگر مدار بحث درباره امر تجربي بود نظير اينكه كسي گياهشناس بود يا جانورشناس بود يا معدنشناس بود آن بله درباره خلقت اصلي و كيفيت پيدايش و پرورش و اينها بحث ميكند و بحث، بحث فقيهانه است نه حكيمانه و نه طبيبانه، اگر محور بحث، بحث فقهي است بايد ديد آنچه لدي العرف عيب است خيار عيب ميآورد آنچه لدي العرف عيب نيست خيار عيب نميآورد هر چه عرف از او متنفر است تحاشي دارد از خريدوفروش آن اين خيار عيب ميآورد. بنابراين نبايد بين آن بحثهاي عقلي كه تجريدي محض است يا بحثهاي تجربي كه يك گياهشناس يا جانورشناس يا معدنشناس يا انسانشناس و مانند آن دارد با بحث فقهي خلط كرد. عيب آن است كه افراد جامعه از خريدوفروش چنين شيئي كه داراي اين عيب است متنفرند اين راهحل است. بنابراين آن تحقيقات علمي سرجايش محفوظ است اما به درد بحثهاي تجريدي يا بحثهاي تجربي ميخورد ولي بحثهاي عرفي مدارش همان تنفر است. راهي را كه مرحوم شيخ و امثال شيخ(رضوان الله عليهم اجمعين) در پيش گرفتند اين است كه معيار عيب خلقت اصلي يا خلقت ثانوي است كه در فرمايش صاحب جواهر[2] و اينها هم هست منتها در اينگونه از موارد اگر چيزي بر خلاف خلقت اصلي بود نظير اينكه عبدي اغلف بود و مختون نبود اين عبد مطابق با خلقت اصلي است ولي اين عيب است اگر امهاي ثيب بود و باكره نبود اين برخلاف خلقت اصلي است عيب است و بايد خيار عيب باشد «من الرد و الأرش». سرّ اينكه در اينگونه از موارد خيار نيست يعني حق الرد نيست حق الأرش نيست باحد انحاي امور ثلاثه است براي اينكه وقتي غالب اين عبدها از كشورهاي كفر ميآيند مختون نيستند يا غالب اين امهها كه ميانسالاند ثيباند ثيوبت عيب نيست اغلف بودن و مختون نبودن عيب نيست چرا؟ براي اينكه هم بايع ميداند هم مشتري ميداند اين يا به منزله اعلام تبري بايع است كه مسقط خيار است يا به منزله علم مشتري است به چنين عيبي كه مسقط خيار است يا به منزله شرط سقوط خيار عيب است بكلا شقيه كه در اين فرض هم خيار عيب نيست اگر در اينگونه از موارد خيار نيست لاحد امور ثلاثه و مانند آن است آنگاه فرق ثمره علمي بين مختار با فرمايش مرحوم شيخ بايد مشخص بشود و ثمره عملي بين مختار ما با فرمايش مرحوم شيخ مشخص بشود. مختار ما چه بود؟ مختار اين بود كه آنچه كه باعث تنفر طبع است لدي العرف؛ خواه منشأش زياده باشد يا نقص؛ خواه منشأش در خلقت اصلي باشد يا خلقت ثانوي؛ چنين چيزي عيب است و اگر چيزي منشأ باعث تنفر طبع مردم در خريدوفروش نيست اين عيب نيست براي اينكه ما نه بحث عقلي تجريدي محض داريم نه بحث تجربي صرف بحث عرفي داريم و معيار اين است پس عيب لدي العرف آن است كه منشأ تنفر باشد و اين در فضاي عرف عيب نيست مختار مرحوم شيخ و امثال شيخ(رضوان الله عليهم) اين است كه اين عيب هست براي اينكه برخلاف خلقت اصلي است من الزياده او النقيضه[3] لكن اينكه خيار ندارد لاحد امور ثلاثه و مانند آن است براي اينكه چون طرفين ميدانند اين به منزله اعلام تبري از بايع است كه مسقط خيار عيب است يا به منزله علم مشتري است كه مسقط خيار عيب است يا به منزله شرط سقوط خيار عيب است. پس عيب هست ولو لا اين امور خيار عيب بود ولي با يكي از اين امور خيار عيب ساقط است اين ميشود ثمره علمي، كه بنابر مختار اصلاً موضوع منتفي است و بنابر فرمايش مرحوم شيخ حکم منتفي است. اما ثمره عملي، روي فرمايش مرحوم شيخ ميفرمايد كه اگر چنانچه در اينگونه از فروض شرط بكارت كردند يك كنيزي را خريد به شرطي كه ثيب نباشد باكره باشد چون ثيب بودن عيب است و برخلاف خلقت اصلي است و به وسيله يكي از آن امور خيار ساقط بود حالا اگر بالصراحه شرط بكارت بكند و بگويد ثيوبت مانع است اين عيب است حقيقتاً وقتي عيب شد مسقطي از مسقطات در آن نيست وقتي مسقطي از مسقطات در آن نيست وقتي مسقطي از مسقط نبود خيار عيب بكلا شقيه ثابت است «من الرد و الأرش». ولي اگر چنانچه ثيوبت عيب نباشد وقتي شما شرط باكره بودن كرديد نظير شرط ضمني است تخلف شرط ضمني فقط رد ميآورد ديگر أرش نميآورد اين ثمره فقهي است اگر اينها عيب باشد منتها در مورد متعارف كه خيار عيب نيست براي اينكه چون فراوان اينها عبدي كه از كشور كفر ميآيد اغلف است و مختون نيست امه ميانسال ثيب است و باكره نيست اين به منزله اعلام تبري بايع يا علم مشتري به عيب يا شرط سقوط خيار است ولي اگر چنانچه يكي از اينها نباشد بالصراحه شرط بكارت بكنند يعني اين عيب را نبايد داشته باشد. بنابر مختار اين شرط بكارت يك شرط ضمني است. بنابر فرمايش مرحوم شيخ و امثال شيخ(رضوان الله عليهم) اين شرط نفي عيب است شرط سلامت از عيب است يعني اصلش اين است كه اين خيار عيب بياورد با يكي از اين امور ميخواست خيار عيب ساقط بشود حالا با شرط بكارت، ديگر خيار عيب ساقط نميشود آن وقت خياري كه ميآيد حق الرد و حق الأرش را به همراه دارد بنابر مبناي مرحوم شيخ؛ ولي بنابر مبناي مختار فقط حق الرد است أرش نيست لكن در اين بحث يك ذيلي هست و آن اينكه [ما درباره شرط سلامت هم همين حرف را زديم] گفتيم تا آن شرط چه باشد؟ يك وقت است كه شرط مالي نيست شرط غيرمالي است اين معلوم است كه أرش نميگيرد يك وقت است شرط يك امر مالي است لكن خارج از حوزه عوضين است مثل اينكه شرط ميكنند در ضمن عقد خياطت فلان ثوب را يا سقی و آبياري فلان باغ را يا بذرافشاني فلان مزرعه را اينها يك امور مالي هست در ضمن اين عقد شرط كردند لكن تخلف اينها خيارآور است نه أرش. يك وقت است كه شرط السلامه ميكنند اگر «شرط السلامة من العيب» را مطرح كردند چون شرط صحت و شرط سلامت يك امر مالي است يك، و به متن معقود عليه برميگردد دو، اينجا أرش است سه، بنابراين درست است كه يك ثمره عملي بين مبناي مرحوم شيخ و مختار ما هست لكن اين ثمره عملي را همهجا نميشود پذيرفت آنجايي كه اين شرط امر مالي باشد يك، و متن معقود عليه به كالا برگردد دو، آنجا هم ما قائل به أرش هستيم سه، نعم اگر اين شرط كمال باشد امر مالي نباشد يا اگر امر مالي هست خارج از حوزه معقود عليه باشد نظير شرط خياطت نظير شرط آبياري نظير شرط بذرافشاني نظير شرط «كون الضيعة كذا و كذا» كه همه اينها خارج از معقود عليه است اينها امور مالياند و شرط اينها هم شرط امور مالي است ولي تخلفش أرشآور نيست و خيار تخلف شرط ميآورد.
پرسش: خود أرش تعبد محض است؟
پاسخ: نخير تعبد محض نيست ما رازش را ميفهميم تعبد محض آن است كه نظير رمي جمره باشد اصلاً رمز و رازش مشخص نيست اگر شما در فضاي غير شريعت مسئله أرش را مطرح كنيد ميبينيد كاملاً قابل قبول است در اين بازارهاي مشترك كه مثال زده ميشد شهرهايي كه مشترك است در اين فرشگاههايش موحد هست، ملحد هست، مشرك هست، كليمي هست، مسيحي هست، زرتشتي هست، مسلمان هست همه ميروند ميخرند وقتي معيب درآمد أرش ميگيرند معلوم ميشود يك چيزي است فطرتپذير؛ منتها تفاوت خاص كه ما صحيح را قيمت بكنيم معيب را قيمت بكنيم تفاوت نسبت صحيح و معيب را بسنجيم بعد اين نسبت را از اصل ثمن كسر بكنيم كه مبادا گاهي مستوعب اصل بشود اين ممكن است تعبد باشد ولي وقتي اين را به عقلا عرضه كنند كاملاً ميفهمند نظير خيار غبن است. اين كيفيت أرشگيري بوي تعبد ميدهد وگرنه از اين شهرهايي كه مليّتي است و چند ملت و چند نحله در آن زندگي ميكنند اينها هم أرش ميگيرند ديگر معلوم ميشود اين نظير رمي جمره نيست كه تعبد محض باشد و عقل به او دسترسي پيدا نكند. پس اگر فرمايش مرحوم شيخ اين است كه بين اين دو مبنا ثمره علمي است بله ثمره علمي هست زيرا بنابر مبناي ما نفي موضوع است. بنابر مبناي ايشان نفي حكم، اگر منظورشان اين است كه غير از ثمره علمي ثمره عملي هم همهجا هست اين را قبول نداريم در بعضي جاها ثمره فقهي هست در بعضي از جاها ثمره فقهي نيست اين عصاره بحث در تنبيه اول يك تنبيه ثاني هم هست چون اصل بحث داراي چند جهت بود در ذيل جهت ثالثه ظاهراً اين دو تا تنبيه مطرح است حالا بعد از اينكه تنبيه دوم گذشت -انشاءالله- وارد جهت ثالثه ميشويم. حالا چون روز چهارشنبه است يك مقداري هم درباره آيندهمان بحث بكنيم. ما جريان برزخ و معاد و اينها را در پيش داريم و خداي سبحان آنچه را كه ما در پيش داريم كه خيلي مهم است به طور امر دفعي بر ما مقرر نفرمود كه اين امر مهم طامّه كبرا را ما در پيش داشته باشيم و هيچ نمونهاي از آن را به ما نشان نداده باشد و ما را آماده نكرده باشد ما مسئله مرگ را داريم كه طامّه كبرا است «و ما بعد الموت اطم»[4] -طامّه با طاي مؤلف- طامّه كبرا است كه همه اوضاع را در هم ميكوبد يعني [با اينكه روح آسيب نميبيند روح دارد اين بدن را رها ميكند] آنچنان اين رها كردن روح از بدن دشوار است كه بسياري از امور از ياد آدم ميرود شما ميبينيد در قبر ابتدائيترين و سادهترين و الفباي دين را از ميّت سؤال ميكنند ميگويند «من ربك» «من نبيك» «ما كتابك» «ما قبلتك» اينها الفباي دين است ممكن است هيچ مسلماني نداند خدا يكي است پيغمبر او وجود مبارك حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كتاب او قرآن است مشكلات عقلي و نقلي را كه در قبر از ميّت سؤال نميكنند مشكلات فقهي و اصولي و تفسيري را سؤال نميكنند اين آيه معنايش چيست يا قاعده لاتعاد[5] چيست؟ اينها را سؤال نميكنند كه از اين پنج شش تا مسئله بديهي ما سادهتر در اسلام نداريم اينها را سؤال ميكنند اينها را آدم نميتواند جواب بگويد مگر كار آساني است مسئله مرگ بسياري از افراد يادشان نيست كه دينشان چيست بعد از مدتي از عذاب، تازه به يادشان ميآيد اولين بار سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) اين را در بحث نصيحتيشان فرمودند بعد ما اين روايت نوراني را هم پيدا كرديم در مجامع هم هست كه بعضي از افراد بعد از احقابي از عذاب، وقتي از آنها سؤال ميكنند كه پيغمبر تو كيست در قبر يادش نيست چون كاري با پيغمبر نداشت بعد از احقابي از عذاب، تازه يادش ميآيد ميگويد پيغمبر ما كسي است كه بر او قرآن نازل شد هنوز نام مبارك حضرت يادشان نيست اين طور است. پس مرگ اين است با اينكه كاري با روح ندارد روح كه نميميرد اين بدن را دارد رها ميكند اين فشار ميبيند. شما هر كدامتان بالأخره يك مسافرتهاي تابستاني ييلاقي داشتيد دو ماه سه ماه سه ماه شما در يك ييلاقي خانهاي حالا يا اجارهاي يا غيراجارهاي ميمانيد وقتي ميخواهيد از اين خانه بياييد بيرون چه حالت به شما دست ميدهد سه ماه است در خانه مردم است يك عمر هفتاد هشتاد ساله انسان در اين خانه بدن است حالا ميخواهد رها كند خيلي سخت است. دو سه ماه آدم يك جايي تابستان ميرود وقتي ميخواهد بيايد آن روز آخر اين خانه را كه نگاه ميكند با حسرتي نگاه ميكند يك طوري است بالأخره ميخواهد جدا بشود حالا از اين بدن كه ميخواهد فاصله بگيرد كار آساني نيست. اين بدن بله آسيب ميبيند اما روح كه آسيب نميبيند اين مفارقت اينقدر مشكل است چون مفارقت اينقدر مشكل است ميبينيد فحولي از فقها؛ مثل مرحوم آقاي نائيني مثل مرحوم آخوند؛ اينها روي بقاي بر تقليد ميت اشكال جدي دارند ميگويند شما چه را ميخواهيد استصحاب بكنيد علم را ميخواهيد استصحاب بكنيد، بله علم يك امر مجرد است اين فتوا يك امر مجرد است ما شك نداريم در بقا اين امر مجرد سر جايش محفوظ است روح را ميخواهيد استصحاب بكنيد روح كه يك امر موجود مجرد است ما شك در بقا او نداريم، شما ميخواهيد از اين زيد تقليد كني؟ باقي باشي بر تقليد زيد، زيد كه مرجعتان نبود ميخواهيد باقي باشيد بر تقليد اين فتوا، فتوا كه مرجعتان نبود اين زيدي كه فتوا را داد و عالم به اين فتوا بود مرجع تقليد شما بود شما ميخواهيد اين را استصحاب بكنيد علم خالي كه مرجع شما نبود بله آن سرجايش محفوظ است علم كه موجود مجرد است كه از بين نميرود روح هم كه موجود مجرد است كه نابود نميشود ولی نه از روح تقليد ميكرديد نه از فتوا. شما از استناد اين فتوا به زيد و از اينكه زيد صاحب اين فتوا است تقليد ميكرديد اين جريان مرگ آنقدر توانفرسا است كه بسياري از مسائل ابتدايي را از او ميگيرد خيلي از اين بزرگاناند كه در اواخر از خواندن يك سطر يك صفحه يا سطر عبارت توضيحالمسائل عاجزند شما از كجا اطمينان داريد كه اين روح با اين علم اين علم با اين روح همچنان بوده كه هست. مرحوم آقا ضياء(رضوان الله عليه) به زحمت افتاده گاهي استصحاب ميكند مسئله اصولي را كه حجيّت رأي باشد گاهي استصحاب ميكند مسئله فقهي را كه وجوب عمل يا جواز عمل مقلّد باشد به زحمت افتاده ولي مرحوم آخوند و آقاي نائينی ميگويند شما اصل را درياب، شما اگر اطمينان به زوال نداشته باشيد خيلي به زحمت است. لذا نه مرحوم آخوند موافق با بقاي بر تقليد ميّت است نه مرحوم آقاي نائيني و ديگران. مائيم و اين روح؛ يك چنين چيزي هميشه هم ما را تهديد ميكند چطور ميشود كه ذات اقدس الهي يك همچنين كار مشكلي كه توانفرسا است و انسان ابتدائيترين مسائل يادشان نيست خيلي افرادند كه يادشان نيست البته بعضي يادشان است اينكه ميت را تلقين ميكنند ميگويند كه بدان موت حق است يعني تو مردي بدان اين حالتي كه داري حق است ديگران هم همين را پيدا ميكنند اگر سؤال كردند كه خداي تو كيست «فَلَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ وَ قُلْ فِي جَوَابِهِمَا اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ رَبِّي»[6] اينها را ميگويند. چطور ميشود كه ما اين صحنه عظيم را در پيش داريم و دفعتاً گرفتار اين ميشود لذا از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه)[7] سؤال كردند كه اين جريان مرگ با اين جريان عظمتي كه دارد چرا براي ما تبيين نشده فرمود تبيين نشده؟ چطور تبيين بشود خدا ميفرمايد شما هر شب ميميريد ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾[8] معلوم ميشود خوابيدن هم مدرسه است ما اين مدرسه نميرويم نميفهميم كه ميخوابيم يعني چه؟ هر شب ما ميميريم، اين خواب مدرسه است كيفيت خوابيدن مدرسه است كيفيت برخاستن مدرسه است آدم اينقدر ميخورد كه با آروغ بخوابد اصلاً نميفهمد كه خواب موت است بله يك همچنين آدمي نميفهمد كه «النوم ما هو» اما اگر كسي حسابشده بخوابد يك قدري سبك بخوابد رو به قبله بخوابد با دعا بخوابد ميفهمد كه اين نوم همان موت است هر شب دارد ميرود كلاس مرگ، آن وقت خودش را آماده ميكند ميفهمد اين روح را به كه دارد ميدهد يك روح طيب و طاهر را تحويل بدهد خود ما اگر خواستيم پيش يك شخصيتي برويم بالأخره سعي ميكنيم با وضو باشيم معطر باشيم لباس تميز بپوشيم هر شب انسان روح را به پيشگاه خدا ميفرستد اين است كه بعضيها از خوابيدن خجالت ميكشند كه الآن من ميخواهم بفرستم چطور بفرستم؟ چه را بفرستم؟ ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾[9] يعني «الله يتوفي الانفس التي لم تمت يتوفاها في منامها» « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ نَفْسِي»[10] «اللَّهُمَّ إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي فَارْحَمْهَا وَ إِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا»[11] ما هيچ خجالت نميكشيم از خوابيدن، حضرت فرمود كه نگفتند؟ چرا نگفتند اينها گفتند ديگر مگر ميشود خداي سبحان آن مطلب عظيم مرگ را براي ما مقرّر بكند و به ما نفهماند و به ما نگويد كه شما مرگ داريد مرگ چيست؟ هر شب به ما نشان ميدهد.
پرسش: حاج آقا عذر ميخواهم اين شاكله شخصي علمي كه تبديل ميشود كه به شاكله نوري تبديل و تولد است تبدّل است يا تکميل؟
پاسخ: بالأخره هر كسي «اعلم بنفسه» هست ﴿بَلِ اْلإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ﴾ [12] مائيم و هر شب اين روح را به پيشگاه ذات اقدس الهي تقديم ميكنيم حالا همان طور كه در اصل مرگ توفّي سه مرحله دارد در نوم هم توفّي سه مرحله دارد. آيات قرآن كريم مستحضريد كه درباره توفّي سه طائفه است: يك طائفه دارد كه ﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾[13] ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها﴾[14] خدا است كه هنگام مرگ روح را قبض ميكند. طائفه ديگر آياتي است كه دلالت دارد عزرائيل(سلام الله عليه) -آن ملك الموت- روح را قبض ميكند آنها ميگويند ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[15] آن عزرائيل(سلام الله عليه) كه موكَّل مرگ است خدا او را توكيل كرده وكيل كرده از طرف خداي سبحان مأمور است كه جان را قبض كند او شما را ميگيرد شما در زمين نميرويد بله بدنتان در زمين ميرود جانتان پيش او است ﴿ أَ إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾[16] فرمود شما گم نميشويد كم نميآوريد ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴾[17] اين دو طائفه. طائفه سوم آياتي است كه دلالت ميكند بر اينكه مأموراني كه زير نظر آن ملكالموتاند و فرشتگان زيرمجموعه هستند آنها جان را قبض ميكنند كه ﴿حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾.[18] درهر سه حال ذات اقدس الهي حضور دارد بر اساس توحيد افعالي، ممكن نيست يك جايی کسی بميرد و خدا متوفّي نباشد ممكن است يك جايي كسي بميرد و عزرائيل(سلام الله عليه) متوفّي نباشد ممكن است يك جايي كسي بميرد و آن فرشتگان زيرمجموعه متوفّي نباشند لكن اين محتضر با چه کسی روبروست؟ اگر اين جزو اوحدي از مردان الهي باشد بله اين الله را با چشم جان مشاهده ميكند تقديم ميكند اين را يا من نديدم يا اينكه فعلاً يادم نيست ولي جناب عطار از حضرت ابراهيم خليل(سلام الله عليه) نقل ميكند در جوامع روايي ما هست همان طور كه ابراهيم خليل(سلام الله عليه) در هنگام ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[19] هنگام القاي آن حضرت به نار و جبرئيل(سلام الله عليه) فرمود كه «علمه بحالي حسبي من سوالی»[20] جبرئيل گفت من كمك بكنم فرمود نه گفت اگر بخواهي به خدا مراجعه بكني از خدا كمك بگيري پس از خدا بخواه گفت او كه ميداند من چه بخواهم؟ اينكه در جوامع روايي ما زياد هست. فرمود او چون ميداند من چرا بخواهم همين معنا را عطار در هنگام قبض روح وجود مبارك حضرت ابراهيم نقل ميكند كه عزرائيل(سلام الله عليه) كه آمده براي قبض روح، وجود مبارك ابراهيم فرمود به شما نميدهم اينها كسانياند كه مالك موتند بله بايد به كسي بدهم تقديمش ميكنم من روحم را بايد به خداي سبحان تقديم بكنم حالا اين را مراجعه بكنيد ببينيد در روايات[21] ما كجا يك همچنين تعبيري هست ولي عطار در منطق الطيرش[22] نقل ميكند اينها اينطورند او خيلي ادعا دارد كسي كه ميگويد «روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم»[23] كار هر كسي نيست مگر براي هر كسي مقدور است كه روح را به ذات اقدس الهي تسليم كند مشمول ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾[24] بشود خيلي فخر باشد انسان حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) را زيارت بكند. بعضي از مشايخ فلسفي و حكمي اينها روزانه بالأخره سعي ميكردند دو ركعت نمازي بخوانند يك عبادتي انجام بدهند به پيشگاه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) تقديم بكنند كه رابطهاي باشد كه يا حضرت خودشان روح را قبض بكنند يا اگر دستور دادند زيرمجموعه آن حضرت، روح را قبض بكنند فشار نيايد به آدم حالا يا روزي صد تا صلوات است يا روزي صد تا لا اله الا الله است يا تلاوت قرآن هست يا روزي يك مقدار نماز هست يك عرض ارادتي به پيشگاه آن حضرت باشد يك رابطه باشد بالأخره، اينها كارشان اين بود، اينها كاري كه انسان در تمام عمر فكر نميكند كه اينها جزء مستحبات است اينها جزء عبادات است نسبت به جبرئيل(سلام الله عليه) هم هست اگر كسي بخواهد عالم بشود بالأخره اين علوم وسيله آن وجود مبارك نصيب ميشود يك رابطه خوبي بايد با حضرت داشته باشد. گروه سوم كسانياند كه خب ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[25] اين مأموران كه زيرمجموعه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) هستند قبض روح ميكنند اينها گاهي غلاظ و شدادند و گاهي كذا و كذا هستند اينها هستند كه خيلي سخت ميگيرند وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه)[26] فرمود كه نه اين طور نيست كه خداي سبحان جريان مرگ را نگفته باشد و شما دفعتاً بميريد هر شب ميبرد هر شب مرگ موقت را «النوم» که موت موقت است اين را نشان ميدهد تا اينكه انسان كم كم به آن موت دائم برسد. بنابراين ما اگر مواظب اين برنامههاي زندگيمان باشيم تمام آنچه كه در آينده هست زمينهاش را آينجا كمابيش دارند به ما نشان ميدهند اگر ما خوب زندگي كنيم «کَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ»[27] انشاءالله اميدواريم همه مشمول رحمت خاصه پروردگار باشند
«والحمد لله رب العالمين»