< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

94/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

در مسئله نگاه مرد به زنِ نامَحرم، سه عنصر، محور اصلي بحث بود: يکي نگاه با لذّت و شهوت، اين مطلقا حرام است «عند الکل»؛ دوّم نگاه به بدن و موي زن هست؛ خواه با شهوت و خواه بي‌شهوت، اين هم محَرَّم است «عند الکل»؛ سوّم نگاه به وجه و کفّين است «بلالذّة و لا‌ ريبة»، اين محل اختلاف است. براي استدلال اين محل اختلاف، نبايد از ادلّهٴ آن دو مسئله کمک گرفت. گاهي مستدل براي اثبات حرمتِ نگاه به وجه و کفّين از ادلّه‌اي استفاده مي‌کند که مربوط به آن دو عنصر است؛ نظير «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ»،[1] اين را دليل بر حرمت نگاه به وجه و کفّيننامَحرم گرفتند، ولو لذّت و ريبه هم نباشد، در حالي که اين مربوط به مسئله «مع الشهوة» است. روايتي که دارد «وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً»[2] اين را دليل گرفتند، در حالي که اين طبق قرينهٴ داخلي مربوط به نظر با شهوت و لذّت است. روايت اينکه اعضا زنايي دارند و زناي چشم نگاه است، مربوط به «مع اللذّة» است به قرينه اينکه در کنارش آمده است. زناي لب بوسه است،[3] اين معلوم مي‌شود «مع اللذّة و الشهوة» است، نه بدون لذّت و شهوت. نگاه با ريبه يا با لذّت جزء يکي از آن دو مسئله است، کاري به محور سوّم که محل بحث است ندارد.

مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) که در تبيان[4] و در نهايه[5] فتوا دادند که نگاه به وجه و کفّين نامَحرم آن طوري که انسان مرد را نگاه مي‌کند، زن را نگاه کند جايز است، گفتند به اينکه کتاب‌هاي او که کتاب‌هاي فتوايي نيست.به هر حاليک چيزي که حرام است، چگونه ايشان در يک تفسيري به نام تبيان، در يک کتاب فقهي به نام نهايه، حکم به حلّيت مي‌دهد؟! اين چه بياني است که اين دو کتاب براي تبيين مسائل فقهي نيست؛ البته بحث‌هاي فقهي بطور گسترده در اين کتاب‌ها نيست؛ امّا فتوا که آدم حلالي را حرام بداند چون اين کتاب، کتاب تفسيري است يا اين کتاب، کتاب حديثي است، فقهي نيست؟! نمي‌شود گفت به اينکه اين نظر، نظر شيخ طوسي نيست. از فقهاي مياني هم مرحوم محقق در متن شرايع[6] و در متن المختصر النافع[7] فتوا به حلّيت دادند. در بين متأخرين که خيليمشاجره فقهي در گرفت، براي اينکه عَلَمين در قبال و رودرروي هم‌ هستند. مرحوم صاحب جواهر قائل است به منع مطلقا؛[8] چه مرّه اول و چه مرّه ثانيه، مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) قائل است به جواز مطلقا،[9] اين دو بزرگوار رودرروي هم قرار گرفتند طوري که در همين يک بخش که الآن محور بحث است، سه بار مرحوم شيخ انصاري تعبير مي‌کنند از صاحب جواهر به «بعض المعاصرين» که آن‌چه را «بعض المعاصرين» فرمودند، تام نيست.[10] از صاحب جواهر ايشان به عنوان استاد ياد نمي‌کند، به عنوان «بعض المعاصرين»ياد مي‌کند، در رسائل از شريف العلماء به عنوان استاد ياد مي‌کند که اصول را خدمت شريف العلماء تلمذ کردند.

بنابراين محور بحث، نگاه مرد به زنِ نامَحرم است به وجه و کفّين او، آن‌طوري که مرد به مرد نگاه مي‌کند. حساب افراد هم«فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيْرٌ»،[11] با ذات اقدس الهي هست، خود انسان هم به اعمال خودش بصير است. در همين آيه سوره مبارکه «قيامت» دارد که ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾؛[12] در روز قيامت تازه و کهنه، سابق و لاحقِ اعمال انسان را به انسان «تنبئه» مي‌کنند، «تنبئه» مثل «إنباء»؛ يعني اين نبأ و خبر را به او گزارش مي‌دهند،﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾.پرسش: ...؟ پاسخ: نه، الآن همين آيه‌اي که مي‌خواهيم بخوانيم جمع کل است. هيچ کسي بين خود و بين خداي خود، اين‌طور نيست که خودش را نشناسد. در همين ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾، بعدش دارد که چه احتياج که ما به او گزارش بدهيم؟! اين «بل» بلِ اضرابيه است:﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾،[13] «الإنسان» مبتدا است و«بصيرة» خبرِ اوست، چون مبتدا مذکر است خبر هم بايد مذکر باشد، اين «تاء» «بصيرة»، «تاء» تأنيث نيست، بلکه«تاء» مبالغه است؛ مثل علامة، مثل خليفة، مي‌گويند آدم خليفه خداست، انبيا يا ائمه(عليهم السلام) خليفة الله هستند، اين «تاء»، «تاء» مبالغه است؛ نظير اينکه درباره زينب کبريٰ(سلام الله عليها) گفته مي‌شود که او عقيله بني هاشم است، به همان معنا که زينب(سلام الله عليها) عقيله بني هاشم است، به همان معنا حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) عقيله انسانيت است، عقيله؛ يعني پُرعقل، نه اينکه اين «تاء»، «تاء» تأنيث باشد تا آن خواهر بشود عقيلة و برادر بشود عقيل؛ سيد الشهداء(سلام الله عليه) عقيله انسانيت است، چه اينکه زينب(سلام الله عليها) عقيله بني هاشم است، اين «تاء»ها، «تاء» مبالغه است. فرمود:﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾؛انسان خيلي خودش را مي‌شناسد، همين انسان که خيلي خودش را مي‌شناسد بايد در محکمهٴ قيامت جواب بدهد. فقيه که از اسرار مردم باخبر نيست، بلکه فقيه مي‌گويد اگر اين مغازه‌داري که يک مرد و زن نامَحرم آمدند از او چيزي بخرند، اگر آن‌طور به وجه و کفّين اين زن نگاه ‌کند که به صورت مرد نگاه مي‌کند، عيب ندارد. صاحب جواهر مي‌خواهد بگويد اين عيب دارد؛ مرحوم شيخ انصاري مي‌خواهد بگويد، اين عيب ندارد، محور بحث اين است؛ امّا اگر ـ معاذ الله ـيک مشکلي داشته باشد آن را همه گفتند حرام است.

پس آن دو مسئله کلي است «مما ريب فيهما» است:يکي نگاه با ريبه يا لذّت به هر قسمتي از اقسام بدن نامَحرم باشد حرام است؛ دوّم اينکه نگاه به بدن و موي زن؛ چه با ريبه و چه بي‌ريبه؛ چه با لذّت و چه بي‌لذّت باشد حرام است، اينها محل بحث نيست، بلکه محل بحث اين است که نگاه مرد به دست و صورت زنِ نامَحرم، آن‌طوري که مرد به مرد نگاه مي‌کند؛ در اين بانک‌ها، مغازه‌ها، بيمارستان‌ها و اتومبيل‌ها که سوار مي‌شوند؛ هم مرد سوار مي‌شود و هم زن، صورت زن را نگاه کند، اين حرام نيست، اين تعبّد نشده که حرام است؛ اگر مشکلي دارد ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾،بعد مي‌فرمايد: ﴿وَ لَوْ ألْقَي مَعَاذِيرَهُ﴾؛[14] ولو عذرتراشي کند؛ ولي بين خود و خداي خود مي‌داند چه کاري کرده است، به همان باطن ظاهر مي‌شود؛ لذا فرمود احتياج ندارد کسي به او گزارش بدهد، او خودش مي‌فهمد. ما او را به محاکمه دعوت مي‌کنيم؛ ولي لازم نيست به او گزارش بدهيم که تو اين کار را کردي، چون خودش مي‌داند که چه کاري کرده است.

بنابراين فقيه مسئول آن نگاه و درونِ درون آن نگاه کننده نيست؛ بلکه فقيه مي‌گويد اگر اين شخصي که مغازه‌دار است،يا در بيمارستان کار مي‌کند،يا با اتومبيل يا در اماکن عمومي کار مي‌کند، اگر يک نامَحرمي آمد با يک مرد، اين شخص آن‌طوري که به دست و صورت مرد نگاه مي‌کند، همان‌طور به دست و صورت زن نگاه کند، حلال است، اين فرمايش مرحوم شيخ انصاري است. سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) هم در تعليق ايشان بر عروه همين راه را طي کردند؛[15] البته احتياط مستحب است و حرفي در آن نيست. در حُسن احتياط يا فتوا به کراهت، اين را همه مايل هستند؛ امّا فتوا به حرمت کار آساني نيست. همان‌طوري که حلال را حرام کردن، حرام را حلال کردن محذور دارد، حلال را هم حرام کردند محذور دارد.پرسش: ...؟ پاسخ: بله، اگر کسي بداند که در همان «رب نظرة اورثت حزنا طويلا» را مي‌گويند همين است؛ اگر اين شخص مي‌داند نگاه کند مشکل پيدا مي‌کند، بله اين مقدمهٴ حرام است. در اين‌جا يا کراهت است يا معصيت صغيره است برابر آن خطرهايي که در پيش است يا معصيت کبيره. ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ٭ وَ لَوْ ألْقَي مَعَاذِيرَهُ﴾؛ ولو عذرتراشي کند؛ ولي«بينه و بين الله» مي‌داند چه کاري کرده، فقيه مسئول آن کار نيست.

غرض اين است که نگاه مرد به دست و صورت زنِ نامَحرم آن‌طوري که به دست و صورت يک مرد نگاه مي‌کند، نگاه کند، حرف مرحوم شيخ انصاري اين است که حلال است. حُسن احتياط هم «عند الکل» مقبول است و حرفي در آن نيست؛ امّا از حُسن احتياط، از استحباب، فتوا به وجوب بدهد يا بگويد اقويٰ به وجوب است يا احتياط وجوبي کند، اين وجهي ندارد.

مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) تقريباً در حدود ده عنوان که بعضي تعليل‌ هستند و بعضي تأييد، در کتاب نکاح از قائلان به حرمت نگاه نقل کردند که بخشي از بيانات ايشان در همان کتاب نکاح صفحه 44 به بعد آمده است. در صفحه 46 فرمودند که «و في الجميع نظر»، در تمام اين ادلّه، حتي آن تأييدهايي که ذکر کردند، آن هم ناتمام است؛ امّا در آيه «غَض» که دارد: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[16] ـکه در بحث قبلگذشت ـيک چنين اطلاقي داشته باشد که ﴿يُغُضُّوا﴾؛ابصارتان را از تمام بدن زن بپوشانيد، يک چنين اطلاقي ندارد! متعلق آن هم محذوف است، روشن نيست که از چه بگذريد، «في الجمله» حرمت ثابت مي‌شود، اطلاق ندارد که به آن تمسّک کند. ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ دو قسمت است: در جمله اُوليٰ ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾، ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾[17] را استثنا کردند؛ در جمله دوّم که ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾، ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ﴾ استثنا نشده،آن عضو استثنا نشده؛ ولي﴿إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾براي بيننده استثنا شده است. گرچه قبلاً گفته شد به اينکه اگر بر مرد پوشاندن وجه واجب نباشد يا پوشاندن بدن واجب نباشد، معنايش اين نيست که زن مي‌تواند بدن مرد را نگاه کند؛ ولي در آن بحث‌هاي اخير به اين نتيجه رسيديم که يک وقت عنوان اين است که بر مرد پوشاندن بدن واجب نيست، بله، بين عدم وجوب «سَتر» و جواز «نَظر» تلازم نيست؛ امّا يک وقت عنوان جواز اظهار است، جواز اعلام است، «ابداء»؛ يعني اعلام کردن، اظهار کردن، نشان دادن، بين نشان دادن و نگاه کردن تلازم است. اگر گفته شود که زن نمي‌تواند اعضاي بدن خود را به ديگران نشان بدهد، فقط ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را مي‌تواند نشان بدهد، ابداء کند. عنوان اين نيست که بر زن پوشاندن بدن واجب است «الا الوجه و الکفّين» تا گفته شود بين عدم وجوب «سَتر» و جواز «نَظر» تلازم نيست، بلکه عنوان اين است که زن نمي‌تواند بدن خود را نشان بدهد فقط وجه و کفّين؛ يعني وجه و کفّين را مي‌تواند نشان بدهد؛ يعني ديگران مي‌توانند وجه و کفّين او را ببينند. پس بين «ابداء» و «سَتر» خيلي فرق هست، بين «سَتر» و جواز «نَظر» تلازم نيست؛ يعني بين عدم وجوب «سَتر» و جواز «نَظر» تلازم نيست، ولي بين جواز «ابداء» و جواز «نَظر» تلازم هست، چون «ابداء»؛ يعني نشان دادن؛ يعني ظاهر کردن؛ وقتي ظاهر کند براي همه، ديگران هم مي‌توانند نگاه کنند. پس از ﴿لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾دليل جواز استفاده مي‌شود، نه دليل منع. آنها هم براي اينکه از اين آيه، منع استفاده کنند دو کار را مرتکب شدند:‌يکي اينکه «ابداء» را با عدم وجوب «سَتر»يکي دانستند و يکي هم ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را به خود زينت زدند، نه موضع زينت؛ مثل مرحوم آقاي خوئي[18] يا امثال ايشان(رضوان الله عليهم). ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ که نمي‌خواهد بگويد اين فلز را شما نمي‌توانيد نگاه کنيد! اين فلز که زينت اين زن نيست؛ وقتي فلز زينت اين زن است که در گردن و دست و انگشت او باشد و اگر اين زينت که در دست اوست بخواهد نگاه کند، دستش را نگاه مي‌کند.پرسش: ...؟ پاسخ: اين ديگر خارج است و فرد نادر است؛ انگشتر اين چنين است، گوشوار اين چنين است، النگو اين چنين است؛ اگر چنانچه زينتي به عضو بسته و چسبيده است، نگاه به آن زينت مستلزم نگاه به آن عضو است. گذشته از اينکه برابر اين روايات متعدّد که سؤال کردند که ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ چيست؟ گفتند «الوجه و الکفّين»، منظور موضع زينت است نه خود آن فلز.پرسش: ...؟ پاسخ: نه، اگر سُرمه چشم باشد بله؛ ولي اگر النگو باشد يا گوشوار باشد و بيرون از مقنعه باشد، اين تلازمي نيست؛ ولي منظور از زينت﴿زِينَتَهُنَّ﴾ است.رواياتي که سؤال کردند که منظور از ﴿مَا ظَهَرَ﴾ چيست؟ فرمود «الوجه و الکفّين»، معلوم مي‌شود موضع زينت است نه خود زينت. ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾؛ يعني مواضع زينت نه اين فلز را، نه اينکه اين فلز را نشان ندهد.پرسش: ...؟ پاسخ: خيلي که نه، اگر به سُرمه چشم نگاه مي‌کردند همان است؛ وگرنه اين چند تا روايتي که خوانديم يا وجه است يا کفّين است يا آن النگو است که خود مِعصم را واسطه است، اين بالاي مُچ را مي‌گيرد و خَضاب است که به بدن وصل است، طرزي زينت را معنا کردند که آن عضو هم يقيناً داخل است.

مرحوم شيخ فرمودند به اينکه در آيه «غَض»، «لاتفيد العموم»؛ امّا از﴿لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾، اين﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ خارج شده است و در تفسير علي‌بن‌ابراهيم[19] و ساير اينها به چند چيز تبيين شده است که ﴿مَا ظَهَرَ﴾ چند چيز است. قدر متيقّن اين ﴿مَا ظَهَرَ﴾ وجه و کفّين است، در بعضي از اين روايات قدمين هم آمده‌اند. پاسخ مرحوم شيخ اين است که اگر روايتي سه جمله داشت يک جمله‌اش به دليل ديگر خارج شد، دو جمله ديگر سر جايش محفوظ است. سه عنوان در بعضي از روايات خارج شده است، وجه و کفّين و قدمين؛ حالا قدمين طبق بعضي از روايات خارج شده است، اين بقيه را که از حجّيت نمي‌اندازد. حتي در عامّ مخصص گفتند باقي در حجّت است ـ اين را در اصول ملاحظه کرديد ـ چه رسد به اينکه يک حديثي سه جمله داشته باشد. اگر ما يک عامّي داشته باشيم مثل «اکرم العلماء»، بعد برخي‌ها خارج شده باشند، عام مخصَّص در باقي حجّت است با اينکه يک کلمه است؛ امّا اين‌جا سه تا کلمه است، وجه و کفّين و قدمين، اين قدمين طبق بعضي از نصوص خارج شده است، بسيار خوب؛ امّا وجه و کفّين چرا خارج شده باشد؟! چه محذوري داشته باشد؟!پرسش: ...؟ پاسخ: چرا ديگر، آن صورت آرايش شده در همان «رب نظرة اورثيت حسرة طويلا» همين است؛ نه آن مي‌تواند نشان بدهد و نه اين مي‌تواند نگاه کند، اين وجه بدون تزيين است، آن چشم بدون تزيين است، اين «وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً» همين است، آن روايتي که دارد که «فَزِنَا الْعَيْنَيْنِ النَّظَرُ» همين است.پرسش: ...؟ پاسخ: نه، قرينه همراهش است ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾.

اين حرفي که بعضي از فقها نقل کردند، مرحوم آقا سيد عبدالأعليٰ اين سخن را از ايشان را نقل کرديم، در همين مهذّب اين بيان لطيف را دارد که بعضي از فقها فتوا دادند نگاه به وجه جايز است،يک متشرّعي خوش ذوق به ايشان عرض کرد که شما قسمت حسّاس را که تجويز کرديد؟ گفت: «إِنّ کمال المرأة و جمالها في وجهها» که «إن قُِبلَ قُبِلَ ماسِواها و إِنْ رُدَّ رُدَّ مَاسِواها»،[20] گفت اساس زينتِ زن همان صورت اوست، شما که مي‌گوييد صورتش را مي‌تواند نگاه کند، اين همان «وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً» همين است، آن‌جايي که هيچ کدام از اينها نباشد؛ يعني محل بحث جايي است که يک زنِ نامَحرم و يک مرد آمدند درِ مغازه مي‌خواهند چيزي بخرند، اين صاحب مغازه آن‌طوري که اين مرد را نگاه مي‌کند، مي‌تواند اين زن را نگاه کند، همين!يک قدري اضافه‌تر باشد وارد محدوده کراهت يا معصيت صغيره يا معصيت‌هاي بالاتر مي‌شود. خود شخص ﴿عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾، اين ديگر فقيه مسئول نيست؛او نگاهش يا مکروه است يا معصيت صغيره است يا بالاتر و امّا اگر هيچ‌کدام از اينها نيست؛ يعني آن‌طوري که مرد را نگاه مي‌کند همان‌طور دارد زن را نگاه مي‌کند، فرمايش مرحوم شيخ انصاري اين است که اين جايز است، همين!پرسش: ...؟ پاسخ: نه، او را با «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ» اين روايات تخصيص مي‌زند؛ اگر منصرف نباشد و اگر اطلاق داشته باشد، اين روايت دارد که «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ»،مگر آدم مي‌تواند تير شيطان را تحمّل بکند؟!يک تيراندازي که ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[21] يک تيراندازي که در کمين است، گفت:﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾؛[22] سر راه راست مي‌نشيند و در کمين هم هست، کسي هم او را نمي‌بيند. خدا اعلام کرد، فرمود يک جنگ نابرابري داريد، شما بياييد اين جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنيد، وگرنه نابرابر است و شکست مي‌خوريد، براي اينکه دشمن شما را مي‌بيند شما او را نمي‌بينيد،﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾؛ يک جايي نشسته که او شما را مي‌بيند ولي شما او را نمي‌بينيد، بياييد يک کاري کنيد که اين جنگ را به سود خود نابرابر کنيد که شما او را مي‌بينيد، او شما را نمي‌بيند؛ کمک شما او را مي‌بيند، او شما را نمي‌بيند. بياييد در قلعهٴ الهي، در دژ الهي، بگوييد: «يا الله»؛ اگر وارد حِصن الهي شديد از آن به بعد شيطان شما را نمي‌يبند، براي اينکه شما در حِصن الهي هستيد او که حِصن الهي را نمي‌بيند، او که قلعهٴ الهي را نمي‌بيند؛ آن وقت شما او را مي‌بنيد و طرد مي‌کنيد، او شما را نمي‌بيند. پس مي‌شود يک جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کرد، وگرنه:﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾، شيطان و باند شيطان اين انسان بيچاره را مي‌بيند، چون او در حال غفلت اين کار را مي‌کند، در حال غفلت که اين کار را کند انسان تير مي‌خورد. مي‌گويند هيچ مرغي هدف تير صياد قرار نمي‌گيرد، مگر در آن لحظه‌اي که از ياد خدا غافل باشد؛ انسان هم همين‌طور است. به ما ياد دادند که شما مي‌توانيد اين جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنيد؛ يعني شما دشمنتان را ببينيد، دشمن شما را نبيند. اگر وارد حِصن توحيد شديد او که حصن توحيد را نمي‌بيند، او فقط خودش را مي‌بيند.

غرض اين است که خود شخص ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾، اينها که در اماکن عمومي کار مي‌کنند که زن و مرد نامَحرم‌ها وارد آن صحنه مي‌شوند، اگر مسئولين آن بخش آن‌طوري که اين مردها را نگاه مي‌کنند، اين زن‌ها را نگاه کنند، دليلي بر حرمت نيست، همين! البته در خصوص وجه و کفّين.پرسش: ...؟ پاسخ: چون آنها در مقام تحديد هستند و چون در مقام تحديد هستند مفهوم دارند. وقتي از حضرت سؤال مي‌کنند که ﴿مَا ظَهَرَ﴾ چيست؟ فرمود: «الْوَجْهَ وَ الْكَفَّيْنِ»،[23] اين در مقام تحديد است و چون در مقام تحديد است مفهوم دارد، وقتي مفهوم داشته باشد آن قيد قدمين را از بين مي‌برد و قدمين جايز نيست.

فرمود به اينکه﴿لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ که با ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ﴾ تخصيص شد. موثّقه زراره هم فرمود که گذشته از وجه و کفّين، خاتم و سوار اينها هم هست؛[24] حالا ابداءِ اينها مستلزم ابداءِ کفّين هم هست. اشکال مرحوم آقاي خوئي که «ابداء» مستلزم جواز «نَظر» نيست،[25] در جايي که اگر کسي بخواهد از عدم وجوب «سَتر» آن را دليل قرار بدهد براي جواز «نَظر»، بله ايشان مي‌توانند بفرمايند به اينکه تلازم نيست؛ امّا وقتي که سخن از «ابداء» است،«ابداء»؛ يعني نشان دادن، بين نشان دادن و نگاه کردن تلازم هست.

صحيحه فُضيل[26] که در جلسهٴ قبل گذشت آن بود؛ اصرح از اينها مرسله مَروَک هست، اين مَروَک که اسم او صالح است و استاد مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) هست، ثقه است. او دارد که منظور از ﴿مَا ظَهَرَ﴾ وجه و کفّين است[27] و قدمين که خارج شده، محذوري ندارد. روايت قُرب الاسناد هم در جلسهٴقبل گذشت.[28] اخبار ديگري هم مرحوم شيخ انصاري ذکر مي‌کند که تأييد مي‌کنند که نگاه به وجه و کفّين جايز است و اين را مرحوم آقاي خوئي قبول کردند، اگر هيچ‌کدام از ادلّه تام نبود و نوبت به اصل عملي رسيد، اصل، جواز است. آنکه در دماء و نفوس و فروج احتياط است، آن در مسئله عقد و در مسئله خود نکاح لغوي و مانند آن است، نه خود نگاه. بنابراين اگر هم به اصل برسد، اصل، جواز است.

روايت‌هايي که در جلسهٴقبل اشاره شد، آنها را هم مرحوم شيخ نقل مي‌کند، در صفحه 50 مي‌فرمايد که اينکه اينها گفتند نَظر سهمي از سهام ابليس است، ما اين را قبول داريم، اين مربوط به جايي است که با شهوت باشد و آن روايتي که دارد که زناي چشم، نگاه است، ما آن را هم قبول داريم، اين در صورتي که شهوت باشد و دليلي که دارد زناي «فَم»،«قُبل» است؛ زناي لب، بوسيدن است و امّا اينکه در صفحه 50 دارد:«وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً»،اين هم براي تقليل است، گاهي اين چنين است، اين «گاهي»؛ يعني آن نگاه‌هاي همراه با لذّت و ريبه و مانند آن. آن مکاتبه را هم پاسخ مي‌دهندو در بعضي از روايات دارد که وجود مبارک امير(سلام الله عليه) از حياي مردم کمک مي‌گيرد، مي‌فرمايد: شنيدم که زن‌هاي شما وارد بازار مي‌شوند، مزاحم اين مردم مي‌شوند، مگر حيا نداريد؟![29] اگر اين کار حرام باشد، نهي از منکر مي‌کند و جلويش را مي‌گيرد. اين دعوت به حيا نشان مي‌دهد که ترغيب به آن پوششِ اُوليٰ است، ترغيب به آن روش برتر است، دعوت به حيا، تذکر به غيرت، اين تعبيرات، تعبيرات اخلاقي است نه تعبيرات فقهي، وگرنه حضرت حاکم بود و جلويش را مي‌گرفت. حضرت که تازيانه دستش هست، فرمود: «الْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَر»،[30] بعد مي‌فرمايد:«مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ‌ فِي‌ الرِّبَا ثُمَ‌ ارْتَطَم»؛[31] در گودال ربا فرو مي‌رود اگر کسي مسئله ندانسته وارد تجارت شود؛ اگر آن کار، کار حرام باشد که مرحوم صاحبجواهر مي‌گويد، حضرتي که با تازيانه وارد بازار مي‌شود که مبادا کسي وارد ربا شود، با همان تازيانه جلوي زن‌ها را مي‌گيرد.[32] بنابراين اين تعبيرات که مگر غيرت نيست! مگر حيا نداريد! اين نشان مي‌دهد که اين کار در حد حزازت و مانند آن است.

از اين‌جا مي‌فرمايد به اينکه اين سيره‌اي که شما تمسّک کرديد، سيره دلالت بر وجوب ندارد، دلالت دارد بر اينکه کار، کار خوبي است، علما و متشرّعين اينها سعي مي‌کنند اهل بيتشان وقتي وارد بازار مي‌شوند پوشيه بزنند، اين کار، کار خوبي است، اين دليل بر وجوب نيست، شما اين را مي‌خواهيد دليل بر وجود قرار بدهيد! اگر همين سيره در بخشي از اماکن و حوزه‌ها رواج داشته باشد نه در کل کشور، نه در همه جا، علما در بلاد ديگر هم هستند، آنها که اين کار را نمي‌کنند، در حوزه‌ها بعضي از بيوت اين کار را مي‌کنند، اين دليل بر حُسن است نه دليل بر وجوب.

آن‌گاه مي‌فرمايند به اينکه صاحب جواهر گاهي در بعضي موارد تمسّک به اجماع مي‌کند. مسئله‌اي که خيلي‌ها تعرّض نکردند، يک؛ مسئله‌اي که محل اختلاف است، دو؛ جاي تمسک به اجماع نيست! بر فرض هم اجماع باشد، يک اجماع معتبر نيست، براي اينکه اين همه آيات و روايات هست به اينها تمسک مي‌کنند، نه اجماع تعبّدي.

آن وقت در سه مورد مرحوم شيخ انصاري از صاحب جواهر تعجّب مي‌کند، مي‌فرمايد: «ومن هذا يظهر العجب من بعض المعاصرين»ـ که منظور صاحب جواهر است ـ«حيث دعا في هذه المسئله بعد ترجيح المنع أن التطلع علي النساء المستطراة من المنکرات في دين الاسلام».[33] مرحوم صاحب جواهر در جلد 29، صفحه هشتاد،اين فرمايش را کردند:«بل لعل التطلع إلي وجوه النساء المستترات من المنکرات في دين الاسلام»، اين بياني که مرحوم صاحب جواهر در صفحه هشتاد، جلد 29 فرمودند، مرحوم شيخ انصاري مي‌فرمايد که جاي تعجّب است! بعد در دو جاي ديگر هم باز مرحوم شيخ انصاري مي‌فرمايد از فرمايش ايشان جاي تعجّب است: يکي در صفحه 67 است و يکي هم در صفحه 79، اين سه جا عبارت‌هاي ايشان را مرحوم شيخ در کتاب نکاح نقل مي‌کنند و مي‌گويند اين جاي تعجّب است![34] بعد فرمودند: اينکه شما گفتيد، مستحب را با واجب قرينه هم قرار دادن است، اين درست نيست. يکي از ادلّه‌اي که مرحوم صاحب جواهر به آن تمسک کرد و خواست از مفهوم آن استفاده کند، اين بود که گفتند در روايات نگاه به نامَحرم، اگر قصد ازدواج دارد مي‌تواند نگاه کند، معلوم مي‌شود اگر قصد ازدواج ندارد نمي‌تواند نگاه کند. درست است که آن‌جا يک چنين قيودي آمده است؛ امّا آن در رابطه با خصوص وجه و کفّين نيست، بلکه درباره بدن اوست. خود شما هم در آن‌جا گفتيد که تمام جسد او را مي‌تواند نگاه کند، ايشان تعجّب مي‌کنند که شما چطور در آن‌جا گفتيد جسد او را مي‌تواند نگاه کند! او دارد لباسش را عوض مي‌کند و غافل است، ديگري دارد او را نگاه مي‌کند تا ببيند که اين ماشيةً، قائمةً بدن او عيب دارد يا ندارد، کل بدن را شما فتوا داديد که مي‌تواند نگاه کند، آن وقت اين‌طور مي‌خواهيد مفهوم بگيريد که نگاه فقط در صورتي که اراده تزويج دارد جايز است و اراده تزويج ندارد جايز نيست! ما که اين نگاه را محل بحث قرار نداديم، ما خصوص وجه و کفّن را مي‌گوييم؛ لذا آن‌جا هم تعجّب مي‌کند! مي‌فرمايد به اينکه اين که شما در صفحه 67 گفتيد: «و جواز النظر إلي جميع جسدها»، آن‌جا که چنين فتوايي داديد، در آن‌جا که جواز فتوا داديد، خارج از محل بحث است. در جلد 29 جواهر، صفحه 67اين است که: «فلا محيص للفقيه کشف الله عن بصيرته عن القول بجواز النظر إلي جميع جسدها بعد تعاضد تلک النصوص و کثرتها و فيها الصحيح و الموثق و غيرهما الدالة بانواع الدلالة علی ذلک»، روايات صحيح داريم، موثق داريم که اگر کسي بخواهد با دختري ازدواج کند مي‌تواند جميع جسد او را ببيند، از آن‌جا شما مفهوم گرفتيد که نگاه در صورتي جايز است که اراده تزويج داشته باشد و اگر اراده تزويج نداشته باشد نگاه جايز نيست! آن نگاهي که شما مي‌گوييد که خارج از بحث است، ما درباره وجه و کفّين حرف مي‌زنيم؛ لذا مي‌گويد تعجّب دارد. شما گفتيد اوّلاً مفهوم گيري نيست، بر فرض هم مفهوم داشته باشد نگاه به جميع جسد نامَحرم براي کسي که مي‌خواهد با او ازدواج کند، اين جايز است و براي کسي که نمي‌خواهد ازدواج کند جايز نيست، اين را که همه مي‌گوييم؛ ولي محل بحث در خصوص وجه و کفّين است نه ماسواي آنها؛ لذا آن‌چه که ايشان در صفحه 67 فرمودند، مرحوم شيخ انصاري تعجّب مي‌کند. سه جا مرحوم شيخ انصاري در همين محدوده تعبير مي‌کند که من از «بعض المعاصرين» تعجّب مي‌کنم که چرا در بحث فقهي اين‌قدر دقيق نيستند!پس بنابراين محور که «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيْرٌ»، شخص بين خود و بين خداي خود مسئول است، يک؛ اگر در محلّي کار مي‌کند که هم زن‌ها و هم مردها مي‌آيند، آن‌طوري که «بينه و بين الله» مرد را نگاه مي‌کند، زن را نگاه کند، نگاه به وجه و کفّين او جايز است؛ اگر مشکلي دارد، مشمول آن دو سه تا حديث است که «وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً» و مانند آن.


[15] العروة الوثقی مع تعاليق الإمام الخمينی، ص967 و 969.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo