< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

بحث‌های روز چهارشنبه درباره علوم قرآنی بود و اشاره شد که علوم قرآنی معانی متعددی دارد و اصطلاحات فراوانی هم دارد. یکی از اصطلاحات علوم قرآنی همین قرآن‌شناسی است که قرآن چه زمانی نازل شد فرق انزال و تنزیل چیست چه زمانی قرآن جمع‌آوری و تدوین شد سوره‌های مکی چیست سوره‌های مدنی چیست؛ این یک بخش از معنای علوم قرآنی است که قرآن‌شناسی است. قسم دیگر خود تفسیر است، علم تفسیر علم قرآنی است، همه این آیاتی که در قرآن معنا می‌کنید این علومی است که قرآن یاد می‌دهد.

هیچ کدام از این دو اصطلاح در این اصطلاح سوم مطرح نیست. علوم قرآنی به آن بخش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[1] که این دو قسمت است خیلی نظر ندارد. به آن بخش سوم نظر دارد ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] یک ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[3] این دو، هم به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که قرآن چیزی به تو یاد می‌دهد که اصلاً تو نمی‌توانی یاد بگیری از خودت و هم به جامعه بشری می‌فرماید قرآن به شما چیزی یاد می‌دهد که مقدور شما نیست که با تجربه و حس و امثال ذلک یاد بگیرید.

مقصود از علوم قرآنی که روزهای چهارشنبه بحث می‌شود این بخش است. نمونه‌هایی از این ذکر شده است که وقتی انسان وارد محکمه الهی می‌شود با اینکه اعمال و اقوال و عقاید شصت هفتاد ساله خود را باید پاسخ بدهد تنها وارد می‌شود که فرمود هیچ کدام شما نمی‌آیید «الا فردا».[4] این انسانی که تنهاست مجموعه پرونده شصت هفتاد ساله هم به همراه اوست و نشانه‌اش هم این است که هر وقت که بخواهد در برابر امری منکر بشود اعضا و جوارح او فوراً شهادت می‌دهند. این علمی نیست که انسان بتواند در جایی یاد بگیرد یا جایی نوشته باشد، این یک ابرپرونده است، باید یک انبار از پرونده‌های بایگانی شده همراهش باشد که برای شصت هفتاد سال است ولی تنها می‌آید وارد محکمه می‌شود و همه چیزش هست. این در کدام بخش از انسان محفوظ است و چه کسی حافظ است؟ نکته اساسی آن است که کارها تنها گرفتن با دست و زدن با دست و امثال ذلک نیست، آن کار معصیتی که به نیت وابسته است این دست از کجا می‌فهمد که شهادت می‌دهد؟ این رومیزی و زیرمیزی را ممکن است شهادت بدهد اما این به چه قصد است را این از کجا می‌تواند شهادت بدهد؟

بخش‌های اخلاقی را چگونه جواب می‌دهد؟ بخش‌های اعتقادی را چگونه جواب می‌دهد که این شخص بر اساس چه عقیده‌ای حرف زد؟ بعد دقیقاً این مسئله خلوص بود یا ریا بود این از کجا می‌فهمد؟ خدا اینها را به حرف در می‌آورد اما این علوم و معارف را اعضا و جوارح از کجا می‌فهمند؟

مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود قرآن ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ آیا این مختص قرآن کریم است یا این ره آورد وحی الهی است؟ ظاهراً مختص قرآن کریم نیست انبیا هم این معارف را آوردند؛ آیا قرآن که این معارف را دارد که حرف‌هایی که ما می‌گوییم هیچ جا نیست خصوص قرآن است یا برکت وحی الهی است که این را خدای سبحان به ابراهیم خلیل و انبیای ابراهیمی و قبل و بعد فرمود منتها در قرآن کامل‌تر است؟

در قرآن تنها یک کلمه است که مخصوص قرآن کریم است درباره انبیای دیگر دارد که ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[5] [6] [7] هر پیامبر بعدی پیامبر قبلی را تصدیق می‌کند اما در خصوص قرآن کریم است که وجود مبارک پیغمبر گذشته از اینکه ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[8] هیمنه، سیطره، سلطنت، برجستگی فقط برای قرآن کریم است، برای وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

یکی از چیزهایی که ذات اقدس الهی به بشر آموخت و بشر خودش نمی‌توانست این کارها را انجام بدهد همین مسئله تفکیک قوا است. در سوره مبارکه «القیامة» مسئله تفکیک قوا را مطرح می‌کند. فرمود که ساختار روح و بدن و اعضا و جوارح شما را خدای سبحان طرزی ترسیم کرد که سه تا مسئولیت رسمی مطرح است و برای هر کدام از این مسئولیت‌ها مسئول جداگانه‌ای است. یک بخش از روح شما مسئول قانون گذاری است؛ یک بخش مسئول اجراست که اجرائیات نفس شما جداست و یک بخش مربوط به قضا و داوری است که آن قانون را با آن اجرا و این اجرا را با آن قانون تطبیق می‌کند و می‌گوید درست است یا درست نیست. در داخله بدن و حوزه بدن نه به کمتر از این ممکن است بدن انسان به کمال برسد و نه بیش از این لازم است. کسی باید قانون وضع کند یا قانون را بشناسد؛ کسی باید قانون را اجرا کند؛ کسی هم باید تطبیق کند که آیا قانون درست اجرا شد یا درست اجرا نشد.

فرمود ما این کار را در دستگاه شما انجام دادیم. همین معنای تفکیک قوا را که خدای سبحان در خلقت انسان قرار داد کم‌کم جامع بشری یاد گرفت و گفت در هر کشوری قوا باید از هم جدا باشند، مسئولیت باید از هم جدا باشد، چرا؟ برای اینکه آن که قانون‌گذار است اگر خودش بخواهد عمل بکند و مجری باشد کسی نمی‌تواند بگوید که کم کردی یا زیاد کردی، چون قانون در دست اوست پس حتماً باید که دو نفر باشند یعنی کسی که قانون وضع کرد با کسی که آن قانون را اجرا می‌کند باید دو نفر باشند. یک دستگاه سوم به نام دستگاه قضا هست که باید تطبیق بکند.

ما یک دستگاه تقنین داریم یک دستگاه اجرا داریم یک دستگاه قضا. این را ذات اقدس الهی کاملاً در قرآن کریم نسبت به قوای نفسانی مشخص کرده است فرمود ما به شما عقلی دادیم که این عقل درک می‌کند چه بد است و چه خوب است استدلال می‌کند خیر و شر را حق و باطل را صدق و کذب را حسن و قبح را درک می‌کند این کار قانون‌گذاری است. قوه دیگری است به نام عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[9] مربوط به عقل عملی است که اجرا می‌کند. قوه ثالثه‌ای است به نام نفس لوامه که این نفس لوامه تطبیق می‌کند مصوبات عقل را با اجرائیات و اجرائیات را با مصوبات، اگر خوب بود که تشویق می‌کند و اگر بد بود که مرتّب ملامت می‌کند.

اگر کسی کار بد کرد مرتّب در درون او کسی است که سرزنش می‌کند و شب خوابش نمی‌برد مگر اینکه جنایت و اینها برای او ملکه بشود! این نفس لوامه نمی‌گذارد که او بخوابد. با اینکه خلاف کرد و پیروز هم شد و کسی هم نیست که به او اعتراض کند اما این قاضی درون، او را مرتّب ملامت می‌کند. چه اینکه اگر کار خیر کرد همان قاضی کاملاً او را تشویق می‌کند خیلی خوشحال است.

پس «هاهنا قوی ثلاثة»: یک قوه عاقله است در عقل نظر که این هم بود و نبود را می‌فهمد هم باید و نباید را؛ یعنی هم حکمت نظری را که مربوط به بود و نبود است که در عالم چه هست و چه نیست و هم حکمت عملی را که باید و نباید است هر دو را عقل نظر می‌فهمد. عقل عمل کارش فهمیدن نیست کارش اجرا کردن است؛ مثل اینکه چشم و گوش می‌فهمند دست و پا اجرا می‌کنند؛ دست و پا کارشان فهمیدن نیست، چشم و گوش هر دو قسمت را می‌فهمند. عقل نظری هم بود و نبود که در این عالم چه هست و چه نیست را می‌فهمد هم باید و نباید را که چه باید و چه نباید یعنی هم فقه و حقوق و اخلاق را، هم فلسفه و طبیعیات و ریاضیات را هر چه که علم و دانش است به عهده عقل نظر است.

آن وقت عملیات به وسیله عقل عملی است عقل عملی اصلاً مربوط به درک نیست حکمت نظری و حکمت عملی هر دو را عقل نظری درک می‌کند اجرائیات به عهده عقل عملی است؛ این قانون‌گذار و قانون‌شناس آن یکی هم مجری، اینها مرتّب مشغول کار خودشان هستند. این قوه در درون انسان، به نام نفس لوامه، این هم لوامه است هم مبشر است منتها چون اکثری آلوده هستند تعبیر به نفس لوامه کرده است؛ مثل اینکه همه انبیاء آمدند هم تبشیر دارند هم انذار ﴿مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین﴾[10] اما در هیچ جای قرآن انبیا را با عنوان مبشر محض نفرمود، در قرآن «إن أنت الا مبشر» نداریم اما ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ﴾[11] داریم. با اینکه تبشیر و انذار هر دو وصف انبیا و رسالت انبیا و مسئولیت انبیاست اما چون انذار اثرش بیش از تبشیر است لذا با حصر فرمود: ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ﴾[12] ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر﴾[13] ؛ حصر انذار درباره پیامبر آمده است اما حصر تبشیر نیامده است. اینکه فرمود نفس لوامه ﴿وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ این‌طور نیست که این فقط ملامت بکند تبشیر هم دارد تشویق هم دارد منتها تشویق و تبشیر کم است لوامه زیاد است برای «اکثرهم کذا» «اکثرهم کذا» از این جهت فرمود نفس لوامه وگرنه همین نفس در مقابل خوبی‌ها تشویق می‌کند.

در سوره مبارکه «القیامة» به این صورت آمده است که فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ﴾[14] ﴿وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[15] این نفس لوامه کار قیامت را انجام می‌دهد یک قیامت صغراست.

همان‌طوری که «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»[16] «من نام» هم «قامت قیامته»! اگر کسی بخواهد وارد خواب بشود این نفس شروع می‌کند اگر بد کرده بود این نمی‌گذارد که بخوابد، خوابش نمی‌برد. چه کسی ملامت می‌کند؟ این نفس لوامه است. از کجا ملامت می‌کند؟ یک: می‌فهمد که عقل نظری قانونش چیست، می‌فهمد عقل عملی وظیفه‌اش چیست، این دو را تطبیق می‌کند می‌بیند کم و زیاد است مدام ملامت می‌کند نمی‌گذارد این بخوابد. همان‌طوری که «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»، قیامت صغری است، «من نام» هم «فقد قامت قیامته». انسان مشغول کار است این سرزنش نمی‌کند، همین که رفت بخوابد در رختخواب این شورشش بلند است که چرا این کار را کردی؟ گاهی هم به قدری فشار می‌آورد که حال انسان به هم می‌خورد حالا یا سکته است یا عوارض دیگر است و از آن طرف هم اگر کار خیری کرد از بس خوشحال است خوابش نمی‌برد.

پس همان‌طوری که «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ» «من نام» هم «فقد قامت قیامته» همین نفس لوامه است. این می‌شود تفکیک قوا. این را خدای سبحان به بشر آموخت تا به این مراحل برسد وگرنه بشر اولی که اصلاً نمی‌دانست جنازه را چگونه دفن کند؛ قابیل برادرش را کُشت، این جنازه در دستش ماند، این بشر آن روز را طی کرد بشری که وضعش آن بود که نمی‌دانست این جنازه را چه کار بکند که فرمود ما معلمی برایش فرستادیم ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ﴾[17] این غراب این کلاغ این خاک‌ها را کنار برد چیزی را در درونش گذاشت قابیل فهمید که این هابیل را باید این‌طور دفن کند. این بشر اولی بود ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ﴾ جستجو می‌کرد در خاک‌ها که خاک‌ها کنار زد چیزی را در درون خاک گذاشت بعد رویش خاک ریخت قابیل فهمید که چه کار بکند. بشر این بود، این بشر را به اینجا رساند که کشورداری و تمدن، بدون داشتن قوا، یک، و تفکیک قوا، دو، نمی‌شود، لذا همان‌طوری که «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ» نوم هم که موت اصغر است این هم «من نام فقد قامت قیامته» در آن قیامت بیرونی فرشتگان و امثال فرشتگان‌اند در این قیامت درونی نفس لوامه است. این هم جزء علومی است که بشر به طور عادی نمی‌تواند یاد بگیرد و خدای سبحان از راه وحی اینها را به بشر فهماند.

مطلب دیگر آن است که ما در تعبیرات عرفی می‌گوییم این آقا حرفش چیست، چون بیشترین اثر مال کلام است وگرنه گاهی کاری انجام می‌دهد که این کار برای ما مجهول است به جای اینکه بگوییم ببین آقا کارش چیست می‌گوییم حرفش چیست، او دارد عملی انجام می‌دهد، ما از این عمل به قول تعبیر می‌کنیم. اینکه فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه﴾ «ما یلفظ من قول، ما یری من بصر، ما یسمع من صوت، ما یفعل من ید و لا رجل الا لدیه رقیب عتید» منتها حالا چون کارها اکثرش با حرف زدن و کلام است فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه ‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ وگرنه هر نگاهی که می‌کند همین‌طور است هر آهنگی که گوش می‌دهد همین‌طور است هر فعلی که انجام می‌دهد همین‌طور است منتها الآن ما هم در تعبیرات عرفی می‌گوییم حرفش چیست، خواه مربوط به مطلبی باشد که گفته یا نوشته یا کاری که انجام داده می‌گوییم این حرفش چیست.

اینکه در سوره مبارکه «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه ‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ یعنی «ما یلفظ من قول و لا یتحرک بحرکة و لا یسمع بسمع و لا یبصر ببصر و لا یأکل» همه را شامل می‌شود هر کاری بخواهد انجام بدهد همین‌طور است. در سوره مبارکه «ق» فرمود: ﴿إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ﴾[18] ﴿مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید﴾[19] این معنایش این نیست که آن که در طرف راست است رقیب است و آن که در طرف چپ است عتید است نه، هم درباره حسنات ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ هم درباره سیئات ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ رقیب یعنی مراقب.[20] اینکه ما می‌گوییم سرکشی، همین تعبیر عربی مراقب است. مراقب و کسی که مراقبت می‌کند یعنی چه کار می‌کند؟ وقتی می خواهد ببیند که مثلا آن آقایان دارند چه کار می‌کنند، سر می‌کشد، رقبه می‌کشد، این را می‌گویند رقیب. برای اینکه اگر این سرش پایین باشد که نمی‌فهمد اینها دارند چه کار می‌کنند. کسی که مراقب است سرکشی می‌کند یعنی بالا را نگاه می‌کند ببیند اینها دارند چه کار می‌کنند. این سرکشی است وگرنه سرش را زیر بگذارد و زیر پایش را نگاه کند و برود که نمی‌فهمد اینها چه کار می‌کنند.

این سرکشی کردن یعنی گردن‌کشی کردن ببیند که دارند چه کار می‌کنند، این معنای رقیب است. فرمود فرشته هایی هستند که سرکشی می‌کنند رقیب‌اند و آماده‌اند عتید هستند مستعد هستند آماده هستند نه اینکه یکی رقیب است دیگری عتید. هم آن که حسنات را می‌نویسد ﴿‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ هم آن که سیئات را می‌نویسد ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهرَقیبٌ عَتیدٌ﴾ نه اینکه نویسنده خوبی ها فرشته‌ای باشد به نام رقیب و نویسنده بدی ها فرشته‌ای باشد به نام عتید. ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ﴾ مگر اینکه مراقبی است که نمی‌خوابد و غفلت نمی‌کند و آماده هم است ﴿إِلاَّ لَدَیْه ‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ این طرف راستی که حسنات را می‌نویسد هم ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ آن طرف چپی که سیئات را می‌نویسد هم ﴿‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ اینها با ما هستند.

حالا دوباره برگردیم به سوره مبارکه «القیامة» در سوره مبارکه «القیامة» فرمود گزارش می‌دهیم که شما چه کردید. در قیامت ﴿یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾ تمام کارهای قبلی و بعدی را سابق و لاحق را ما به انسان گزارش می‌دهیم که انسان چه کرده است. بعد می‌فرماید چرا ما گزارش بدهیم؟ ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی‌ نَفْسِهِ بَصِیرَة﴾ این ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلینَفْسِهِ بَصِیرَة﴾ یعنی نیازی به گزارش نیست برای اینکه خودش می‌بیند.

آیه دوازده به بعد به این صورت آمده است فرمود: ﴿إِلیَ‌ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمُسْتَقَرُّ﴾ آن وقت فرمود ﴿یُنَبَّؤُاْ الْانسَانُ یَوْمَئذِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّر﴾. نبأ یعنی خبر ﴿یُنَبَّؤُاْ﴾ تنبأ یعنی خبر می‌دهیم. بلافاصله می‌فرماید ما چرا خبر بدهیم؟ خودش می‌داند. اینکه فرمود: ﴿یُنَبَّؤُاْ الْانسَانُ یَوْمَئذِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّر﴾ با بل اضراب فرمود چرا ما گزارش بدهیم؟ ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی‌ نَفْسِهِ بَصِیرَة﴾ این انسان مبتدا، آن بصیر خبر، انسان مذکر است و بصیر با تاء است این تاء، تای مبالغه است نه تاء تأنیث ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَة﴾ مثل اینکه می‌گوییم فلان شخص علامةٌ این تاء، تای مبالغه است. اینجا ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی نَفْسِهِ﴾ نفرمود «بصیرٌ» فرمود ﴿بَصِیرَةٌ﴾ این «بل» هم بل اضرابیه است ما چرا گزارش بدهیم؟

این چگونه است و کجاست که ما خبر نداریم؟! این همان چیزهایی است که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾. حالا هم که گفته ما به زحمت می‌فهمیم! انبوهی از خاطرات با ما هست و با مرگ روشن می‌شود. از بس ما به امور دنیا سرگرم هستیم این چیزها را چندین بار هم به ما بگویند ما نمی‌یابیم. از آن طرف مردان الهی هستند که از آنها کلماتی نقل می‌شود، بزرگانی هستند، اینها حرفشان این است که ما دنیا را دوست داریم آخرت را هم دوست داریم. شما که اهل معنا هستید، دنیا را «قَدْ طَلَّقْتُکِ‌ ثَلَاثا»[21] چرا دنیا را دوست دارید؟ گفتند ما دنیا را دوست داریم تا به یاد او باشیم، آخرت را دوست داریم تا شاهد او باشیم؛ دنیا را دوست داریم تا کار بکنیم به یاد او، آخرت را دوست داریم چون ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ﴾[22] ﴿إِلیَ‌ رَبِّهَا نَاظِرَة﴾[23] دنیا را دوست داریم چون به یاد او باشیم ذکر کثیر داشته باشیم یعنی همه کارهای ما لله باشد نه اینکه تسبیح دست ما باشد مرتّب ذکر بگوییم، همه کارها: ﴿إِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾.[24] وجود مبارک حضرت امیر و کسانی که شاگردان او هستند دنیا را دوست دارند برای اینکه به یاد خدا کار کنند و آخرت را دوست دارند تا شاهد خدا باشند.

انسان مجموعه‌ای است که هیچ نمی‌تواند انکار کند این چیزها را با اینکه چندین بار گفته باز مع ذلک انسان درست درک نمی‌کند لذا فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ عمل فراموش نمی‌شود حی است و با ما هست و حالا آن که مرد الهی است فرشته‌ای آمده دارد به او بشارت می‌دهد که آن کارهایی که کردی به نام خدا، اکنون می‌روی به لقای خدا، چرا می‌لرزی؟ گفت «أین الحیا» ما شرم را چه کنم، بله، شما بشارت دادید که من گناهی ندارم اگر داشتم بخشید، این بشارت است اما من به جای اینکه خوشحال بشوم خجالت می‌کشم حیا را چه کنم. این چیزهایی نیست که آدم در جای دیگر بتواند بفهمد می‌شود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.

وقتی به این مؤمن بشارت دادند که همه گناهان تو بخشوده است به جای اینکه خوشحال بشود مضطرب بود گفتند الآن وقت خوشحالی توست فرمود بله اما «أین الحیا»؟ حالا اینها حرف‌هایی است که در جای دیگر هست؟ خب نیست دیگر. اینها چه کسانی هستند با ما؟ چیزی را فراموششان نمی‌شود؛ فراموشکار هم نیستند دقیق هم هستند.

این نموداری از تعلیم قرآن کریم است نسبت به چیزی که انسان نمی‌تواند یاد بگیرد. پس سوره «ق» آن است سوره مبارکه «القیامة» این است لذا نفس لوامه را در مسئله قیامت ذکر کرد: ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ شمس و قمر را باهم کنار هم ذکر می‌کند خب تناسبی دارند اما نفس لوامه با قیامت چه تناسبی دارد که فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾؟ برای اینکه قیامتی در درون آدم هست و همان‌طوری که «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ» «من نام» هم «فقد قامت قیامته» این نمی‌گذارد که آدم بخوابد، این نفس لوامه است.

امیدواریم خدا ما را با قرآن کریم و عترت طاهرین محشور بکند؛ إن‌شاءالله!


[20] العین، ج5، ص154.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo