< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

... سور مکي يعني چه؟ مدني يعني چه؟ قرآن معجزه است يعني چه؟ سور چه زمانی نازل شده؟ چه کسي جمع کرده؟ چه کسي نوشته؟ چه کسي قرائت کرده؟ چه کسي تتميم کرده؟ اينها مربوط به قرآن‌شناسي است که علوم قرآني است، قِسم‌هاي ديگري هم دارد اما آن قسمي که محل بحث است اين است که خداي سبحان به وجود مبارک پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) و همچنين به جامعه انساني مي‌فرمايد ما يک حرف‌هاي تازه‌اي آورديم که اين حرف‌ها در هيچ جا نيست، نه اينکه شما فعلاً نمي‌دانيد، بلکه نمي‌توانيد ياد بگيريد يعني در حيطه بشر نيست که اين چيزها را ياد بگيرد. چهار قسمت را جداي از هم ذکر کرد، آن دو قسمت اولي را فايده بعثت ذکر کرد که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] شما را به معارف قرآن به معارف عترت از نظر علمی آشنا بکند تا اين عقل نظري شما بشود دبير انديشه، ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ تا عقل عملي شما بشود دبير انگيزه يعني خوب انديشه داشته باشيد و خوب انگيزه داشته باشيد، خوب بفهميد و خوب عمل کنيد.

اين دعاهاي ائمه(عليهم السلام) تقريباً يا تحقيقاً تفسير اين آيات است. اين دعاهايي که مرحوم آقا شيخ عباس(رضوان الله عليه) نقل مي‌کند دعاهايي نوراني است اما دعاهاي صحيفه سجاديه به منزله تفسير خيلي از آيات قرآن کريم است. در بخشي از همين صحيفه سجاديه دارد که مبادا انگيزه‌هاي نفساني و علل و عوامل بيروني، مانع ما بشود از «مَعْرِفَةِ الْعُلُومِ الرَّبَّانِيَّةِ»[2] يعني خدايا! آن توفيق را بده که موانعي پيش نيايد که ما علوم ربّاني را ياد نگيريم.

اين علوم رباني را که ارتباط شديدي به ربدارد، هم معلّمش ربّاني است «شديد الربط بالرب» است هم متعلّمش می شود عالم رباني يعني «شديد الربط بالرب» است. اين بيان نوراني حضرت در صحيفه سجاديه است که خدايا! آن توفيق را بده که هيچ مانعي از موانع شبهه يا شهوت، مانع فراگيري علوم رباني نشود. موانع را هم بالصراحه ذکر مي‌کند «الشُّبُهَات، الشَّهَوَات»؛[3] اگر نسبت به انديشه باشد اين وهم و خيال مانع است؛ اگر نسبت به انگيزه باشد شهوت و غضب، رياست طلبی، مقام‌خواهي، دنياطلبي و اينهاست. «الشُّبُهَات، الشَّهَوَات»؛ انسان در بخش‌هاي علمي بخواهد گرفتار مشکل بشود شبهه وهمي يا خيالي است، در موقع عمل بخواهد مشکل داشته باشد خودخواهي و غرور است، لذا حضرت فرمود اين دو امر مانع است. از آن طرف عرض مي‌کند خدايا! توفيقي عطا کن که ما علوم ربّاني را ياد بگيريم که مقتضي است، از اين طرف درباره موانع عرض مي‌کند خدايا! ما را نجات بده «عن الشبهات و الشهوات»؛ يعني اگر کسي بخواهد در رشته علمي کار کند اين اوهام و خيالات نمي‌گذارند؛ شبهه خيالی و شبهه وهمي باعث می شوند موضوع را درک نکند محمول را درک نکند ربط موضوع به محمول را درست درک نکند اينها شبهه است؛ يا غرور و خودخواهي است، لذا هم آن اصل را ذکر مي‌کند مي‌فرمايد: «العلوم الربانية» هم موانع را ذکر مي‌کند.

اين واقعا با دعاهاي ديگر فرق مي‌کند، چه اينکه با خود نهج البلاغه هم فرق مي‌کند. در نهج البلاغه آن کلمات با طمطراق و فصاحت و بلاغت و اينها زياد است، اما در صحيفه سجاديه يک نوع فصاحت‌هايي هست يک نوع نکات ادبي است که در نهج البلاغه نيست که آن مترادفات است گاهي پنج شش تا مترادف را ذکر مي‌کند که اين مترادفات را ما در نهج البلاغه نمي‌بينيم. اين‌گونه از لطايف ادبي مخصوص صحيفه سجاديه است. هر چه موانع را انسان بررسي مي‌کند يا به شبهه برمي‌گردد يا به شهوت يا به عقل نظري برمي‌گردد يا به عقل عملي.

بايد علوم ربانيه را ياد بگيريم، آن علوم چيست؟ آن ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ را فرمود، ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ را فرمود اما آن سوم و چهارم چيست؟ فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[4] اين «کان»ی منفي معنايش اين است که نه اينکه جامعه فعلي الآن نمي‌داند، بلکه اصلاً نمي‌تواند ياد بگيرد. يک وقتي مي‌فرمايد «و يعلمکم ما لم تعلمون» نمي‌دانستيد به شما ياد داديم، بله، ممکن است انسان بگويد که ما بعداً ياد مي‌گرفتيم حالا اينجا آسان‌تر است؛ اما اين «کان»ی منفي نشان مي‌دهد که اصلاً مقدور شما نيست که ياد بگيريد ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به وجود مبارک پيغمبر (صلی الله عليه و آله و سلم) هم مي‌فرمايد که تو هم مثل اينها هستي ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[5] تو هم نمي‌توانستي ياد بگيري هيچ جاي عالم نبود که ياد بگيري، حالا درس‌خوانده نيستي بر فرض درس خوانده هم بودي کجا مي‌خواستي ياد بگيري.

اين علوم چه علومي است؟ دستور به عدل و صلح و اينهاست؟ اينکه در کتب قبلي بوده در جوامع بشري بود، ادب و اخلاق و اينهاست؟ اينها هم که کم و بيش بوده است. اين چه علمي است که در هيچ جاي عالم نيست؟ اين علم‌ها بخشي به خود ذات اقدس الهي برمي‌گردد بخشي به ساختار اصل عالَم برمي‌گردد که چگونه پيدا شد بخشي به اين است که کل اين عالم به هم مي‌خورد بخشي به اين برمي‌گردد که ما نوسازي داريم.

در سوره مبارکه «حديد» مي‌فرمايد: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[6] شما از کجا مي‌خواهيد ببينيد که عالم چگونه خلق شد؟ در چند دوره خلق شد؟ کجاي کتاب نوشته است که در شش دوره سماوات و ارض خلق شد؟ ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾.

يوم را مستحضريد که گاهي در مقابل شب است مثل اينکه مي‌گويند صلات يوميه برابر صلات ليليه است، گاهي يوم معناي مطلق روز و شب است که صلات يوميه يعني مجموعه نمازهاي روز و شب. اين يوم نه در مقابل شب است نه مجموع شب و روز است نه به معني روزگار است، مي‌گوييم «واعلَم بِاَنّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ‌ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْك‌»[7] روزگار دو روز است روزي به کام شماست و روزي عليه شماست. اينها معاني «يوم» است.

اين ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ کدام روز است؟ هيچ چيزي نبود اصلاً. اين به شش مرحله برمي‌گردد، عالَم در شش مرحله خلق شد، اين را چه کسي بايد بگويد؟ کجا نوشته است؟ کدام پيغمبر بايد بگويد؟ احدي نمي‌تواند بگويد. اين ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ بود.

بعد هم طوري بيان کرده، همان‌طوري که درباره خلقت انسان جزئيات را بيان کرده بعد مي‌فرمايد شما هم اگر جستجو کنيد شبيه اين را ممکن است بسازيد [اينجا هم بياناتی دارند] چه اينکه انسان با پيشرفتش الآن با همين قطره آب در بيرون فضاي رحم، مثلا يک گوسفند تربيت مي‌کند به دنيا مي‌آورد. همان قصه «سلامان و ابسال» که ابن سينا نقل کرده است[8] معلوم مي‌شود از ديرزمان اين بوده که نطفه انسان را در يک فضاي بيروني مي‌آورند و انسان را مي‌سازند. اينکه در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود اين نطفه بود علقه کرديم مضغه کرديم جنين کرديم و مانند آن[9] را گفته، بدلي اين را الآن در دستگاه‌ها بيرون از رحم مي‌سازند. فرمود ما اين کار را کرديم شما هم ياد بگيريد بسازيد.

درباره آسمان و زمين هم فرمود دو روز برای آسمان و دو روز برای زمين، درباره زمين هم که ﴿في‌ يَوْمَيْنِ﴾[10] درباره آسمان هم که فرمود ﴿سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْن‌﴾[11] کار آسمان را دو روز کار زمين را دو روز، اين دو روز وسط مي‌ماند که برای «بين الارض و السماء» است. فرمود ما آسمان را که خواستيم بسازيم اين همه ستاره‌ها را اين شمس و قمر را که خواستيم بسازيم، اول دود درست کرديم بعد دود را شمس و قمر و مانند آنها درست کرديم ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾[12] اين‌طور نيست که حالا ما انوار فراواني فراهم کرديم بعد از آن نورهاي فراوان شمس و قمر درست کرديم! نه، ما از يک مشت دود، نور در آورديم. اين راه هست که بشر ترقي بکند و ياد بگيرد که چگونه نور درست کند و ايجاد کند. همان‌طور که درباره انسان اين کار را کرده است.

فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ﴾ ما يادتان داديم، يادتان داديم يعني چه؟ يعني وضع خودمان را براي شما شرح داديم؟ اينکه تعليم نيست، اين گزارش است. اينکه فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ﴾ ما يادتان داديم و ياد گرفتيد. گاهي گزارش مي‌دهيم که ما اين کار را کرديم شما فقط گزارش را مي‌شنويد اما يادتان داديم که چه کار کرديم. اين يادتان داديم، معلوم مي‌شود که ياد گرفتني است و بعد عمل کردني است.

پس درباره خلقت عالَم اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا﴾ درست است؛ اين بخش اول و فصل اول که مطالب فراواني را به همراه خود دارد.

فصل دوم درباره پيدايش حضرت آدم است آدم را از چه چيزي خلق کرديم؟ با ملائکه چه چيزهايي در ميان گذاشتيم؟ با شيطان چه گفتگويي کرديم؟ شيطان چه کار کرده است؟ اين شيطان با شما هم عداوت دارد، آن ملائکه با شما محبت دارند، اينها را انسان از کجا مي‌توانست ياد بگيرد؟ جايي نوشته است؟ نه، کسي باخبر است؟ نه. اين فرمايشاتي که ما آدم را از اين خلق کرديم، موقع خلق کردن اين کار را کرديم، بعد از اينکه آدم را خلق کرديم چيزي ياد آدم داديم چيزي را نسبت به فرشته‌ها گزارش داديم تا معلوم بشود بين مَلَک و انسان خيلي فرق است.

در جريان خليفه خدا يعني انسان، فرمود ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّهَا﴾ حقائق اسماي الهي را ذات اقدس الهی به آدم تعليم داد اما چرا فرشته‌ها بايد در برابر آدم سجده بکنند؟ براي اينکه او عالم است اينها عالم نيستند؛ چرا خداي سبحان به ملائکه ياد نداد؟ براي اينکه اگر ملائکه آن استعداد و لياقت را مي‌داشتند که شاگرد بدون واسطه حق تعالي باشند يادشان مي‌داد. خيلي از چيزها را به ملائکه گفته است اما جريان تعليم اسماء در حدّ ملائکه نبود که يادشان بدهد.

درباره آدم فرمود: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِكَةِ﴾[13] از ملائکه سؤال کرد که اينها چيست؟ گفتند ما نمي‌دانيم. بعد فرمود خداي سبحان به ملائکه ياد نداد، يک، به حضرت آدم فرمود: ﴿يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ‌﴾ نه «علّمهم»! اين دو، پس ملائکه شاگرد بلا واسطه حق نيستند، شاگرد مع الواسطه حق‌اند، آن هم در کلاس إنباء نه کلاس تعليم. ذات اقدس الهی به آدم نفرمود «يا آدم علّمهم باسماء هؤلاء» فرمود در حد گزارش به اينها بگو ﴿يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم‌﴾[14] آن وقت بين انسان و مَلَک خيلي فرق است. نه ملائکه آن صلاحيت را دارند که شاگرد بلاواسطه ذات اقدس الهي باشند و نه صلاحيت دارند که عالم به اسماء باشند. آن حدي که در صلاحيت ملائکه است اين است که شاگرد مع الواسطه باشند، يک، آن هم در کلاس إنباء نه کلاس تعليم، اين دو، وگرنه ذات اقدس الهی به حضرت آدم مي‌فرمود: «يا آدم علّمهم».

پس معلوم مي‌شود که فصل اول درباره کل عالم است که اين در هيچ جا نوشته نيست که انسان برود ياد بگيرد که عالم در چند مرحله خلق شده است، آسمان‌ها دوره‌اش چقدر بود، زمين دوره‌اش چقدر بود؛ فصل دوم درباره خلقت خود انسان يعنی خليفة الله است که خليفه را خواست خلق بکند با او چه گفت، چه به او ياد داد، به ملائکه چه گفت، به ملائکه چه ياد داد، مع الواسطه يا بلا واسطه بود، اين صحنه‌هاست اينها فقط فهرست است، در جاي خودش هر کدام تفسير موضوعي قرآن است.

فصل سوم درباره کيفيت به هم خوردن عالَم است. در سوره مبارکه «ابراهيم» دارد که ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[15] کل اين مجموعه را ما عوض مي‌کنيم و يک مجموعه ديگر مي‌آوريم. چگونه عوض مي‌کند؟ اين از علومي است که آدم از هيچ جا نمي‌توانست سر در بياورد. مجموعه سماوات و ارض را يکجا عوض مي‌کند، اين زمين تبديل مي‌شود به زمين ديگري. از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است که زمين تبديل مي‌شود «بِاَرض لَم تُکتَسَب عليها الذّنوب»[16] زمين تبديل مي‌شود به زميني که روي آن گناه نشده است. وقتي زمين تبديل مي‌شود به زميني که روی آن گناه نشده، آن وقت اين بدن چگونه همان بدن است؟ از کدام ذرات؟

در بخش‌هاي ديگر دارد که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾[17] شما را از زمين خلق کرديم دوباره به زمين برمي‌گرديد و مرتبه سوم شما را از زمين در مي‌آوريم. بعد اين سؤال مي‌ماند که اين مرتبه دوم که خدا انسان‌ها را از زمين در مي‌آورد آيا قبل از تبديل است يا بعد از تبديل؟ قبل از اينکه اين زمين را تبديل بکند به زميني ديگر انسان‌ها را از زمين در مي‌آورد؟ خب اگر قبل از تبديل، انسان‌ها را از زمين در بياورد آن وقت کل آسمان و زمين را بخواهد عوض بکند چه مي‌شود؟ اگر بعد از تبديل انسان‌ها را از زمين در آورده پس اين انسان‌ها با آن انسان‌ها فرق مي‌کنند.

اينها سؤالاتي است که اصلاً به ذهن کسي نمي‌آيد تا جواب صحيح پيدا کند، اگر جواب صحيح پيدا کرد مي‌شود از سنخ ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾. بالاخره در سوره مبارکه «ابراهيم» دارد که ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ يعني سماوات عوض مي‌شود آسمان عوض مي‌شود. از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) همان جا نقل مي‌شود که زمين تبديل مي‌شود «بِاَرض لَم تُکتَسَب عليها الذّنوب». اين انسان‌ها که از زمين برمي‌خيزند ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ فرمود شما را ما از زمين خلق کرديم با موت وارد زمين مي‌شويد هنگام قيامت از زمين درمي‌آييد، اين زمين کدام زمين است؟ زميني است که تبديل نشد يا زمين تبديل شده است؟ اگر زمين هنوز تبديل نشده است پس قبل از قيامت انسان‌ها را زنده مي‌کند، بعد وقتي آسمان و زمين مي‌خواهند عوض بشوند بشر کجا مي‌رود؟ اگر قبل از اينکه آسمان و زمين تبديل بشود انسان‌ها را خلق مي‌کند، حالا اگر بخواهد تبديل بشود با مجموعه تبديل مي‌شود اين انسان‌ها کجا هستند و چه کار مي‌کنند؟ اگر بعد از تبديل، انسان‌ها را در مي‌آورد، پس اين انسان‌ها با آن انسان‌هاي قبلي مقداري فرق مي‌کنند ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ اينها انسان‌هاي ديگري هستند.

در همان بخش بعضي از روايات است که زمين تبديل مي‌شود به نان که از آن مي‌خورند تا اوضاع قيامت تنظيم بشود[18] . اينها يعني چه؟ بنابراين خيلي از اين سؤال‌ها اصلاً به ذهن نمي‌آيد تا انسان براي آن جوابي فکر کند. فرمود اينها حرف‌هايي است که ما به انبيا گفتيم و شما هم کم و بيش راه داريد که اينها را ياد بگيريد که اين فصل چهارم يا فصل سوم، جزء علومي است که ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.

غالب انسان‌ها مخصوصاً اين غربي‌ها فکر مي‌کنند مرگ پوسيدن است نه از پوست به در آمدن؛ اصلاً به اين فکر نيستند، خوابيده‌اند! انسان موجود ابدي است.

اين دعاهاي نوراني مخصوصاً همين دعاي وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه مربوط به اين عالم است. اين چند فصلی که گفته شد، البته هر کدام يک کتاب است يک کتاب مربوط به اين است که اين شش روز چيست، يک کتاب هم مربوط به معاد است که چگونه کل عالم عوض می‌شود کل عالم دوباره ساخته مي‌شود اين برای عالم است، حالا در فرصت‌های بعد ـ إن‌شاءالله ـ مي‌رسيم به خودِ الله که الله را قرآن کريم چگونه معرفی مي‌کند.

شما برنامه‌اي داشته باشيد ـ إن‌شاءالله ـ اين دعاهايي که مي‌خوانيد روي صحيفه سجاديه باشد که انسان روزي يک صفحه يا دو صفحه از همين صحيفه بخواند؛ بالاخره انسان هر روز بايد دعا بخواند بي‌دعا که نمي‌شود! برنامه‌اي بگذاريد که با صحيفه کار کنيد، چون خيلي از لطايف در همين بيانات نورانی حضرت هست. در دعاها خيلي دارد که «يا الله، يا رحمن، يا رحيم» اينها درست است اما در دعاهاي صحيفه سجاديه، همراه با اينها، آن معارف هم کنارش هست. می فرمايد: «يَا مَنْ لَا تَنْتَهِي مُدّةُ مُلْكِه»؛[19] يک وقت مي‌گوييم «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‌»[20] اين در دعاها زياد است «يا رحمن» و «يا رحيم» در دعاها زياد است اما ابديت او، ازليت او، نامتناهي بودن مُلک و قدرت او، اينها چيزي ديگر است «يَا مَنْ لَا تَنْتَهِي مُدَّةُ مُلْكِه» اين در صحيفه سجاديه است.

وقتي نامتناهي شد، نه مسبوق به وجود است نه ملحوق به وجود، يعني چه؟ يعني اين‌طور نيست که ازليت خداي سبحان در گذشته حدّي داشته باشد که قبل از آن چيزي بوده است يا ابديت مُلک خداي سبحان طوري باشد که در آينده ابديتش تمام بشود بعد چيزي ديگر باشد اينکه نيست. نه مسبوق به وجود است نه ملحوق به وجود، مي‌شود نامتناهي من الطرفين. دو طرف دارد و نامتناهي است و عين هم است ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِر﴾[21] نه اينکه يک گوشه‌اش اول است و يک گوشه‌اش آخر است! اينها چگونه به ذهن آدم مي‌آيد؟ حالا اينها در بخش ديگر است که طبق اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، درباره ذات اقدس الهی، چگونه خدا را معرفي کردند؟

اين چهار فصلي که ذکر شده مربوط به عالَم است؛ اين حرف‌ها را انسان هيچ جا نمي‌تواند ياد بگيرد هيچ جاي عالم نيست، لذا به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لم تعلم»، به جوامع انساني هم فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ بشر هر جا برود چيزي از اين معارف گيرش نمي‌آيد که عالم قبلاً چه بود؛ اين چهار فصل است.

حالا بعد از تمام شدن اين چهار فصل نوبت مي‌رسد به فصلي که مربوط به خود ذات اقدس الهی است بعد راجع به وحي است نبوت است ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی‌﴾[22] اين يعني چه؟ آنجا چه گفته چه شنيده؟

به قول نظامي:

چنان رفته و آمده باز پس     ٭٭٭ که نايد در انديشه هيچ کس[23]

اين يعني چه؟ چگونه رفته و چگونه آمده؟ بعضي از مشايخ ما را ـ خدا غريق رحمت کندـ ايشان مکرر اين قصه را نقل مي‌کرد که حضرت که از در اتاق بيرون آمدند در همان مکه، اين چفت در هنوز تکان مي‌خورد که حضرت برگشت! اين چه عالمي است؟ اگر نظامي مي‌گويد:

چنان رفته و آمده باز پس     ٭٭٭ که نايد در انديشه هيچ کس

همين است؛ اين جزء ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است.

گوشه‌اي از اين حرف‌ها را مي‌گويند وجود مبارک حضرت وقتي تشريف آوردند براي خواصشان مي‌گويند؛ فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ اين‌طور نيست که شما حق نداريد در زمينه‌اش بحث کنيد، اصلاً ما به شما ياد داديم بايد هم ياد بگيريد ولي در جاي ديگر اين حرف‌ها نيست. پس معلوم مي‌شود اين حرف‌ها را انسان مي‌تواند به دنبالش برود و ياد بگيرد. اميدواريم که به برکت قرآن و عترت ـ إن‌شاءالله ـ نصيب همه بشود!


[8] الاشارات و التنبيهات، ج3، ص364.
[23] خمسه نظامي، شرف نامه، بخش4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo