< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

محور بحث‌هاي روز چهارشنبه علومي بود که ذات اقدس الهي درباره آنها مي‌فرمايد عقل هيچ کسي به آنها نمي‌رسد و قرآن اينها را مطرح کرده است يعني غير از ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] غير از اين دو صنف، يک سلسله علومي هم هست که هيچ کس بدون وحي نمي‌تواند به آنها برسد. هم به جامعه انساني فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَکونوا تَعْلَمُونَ﴾[2] هم به خود وجود مبارک پيغمبر(صلي الله و آله و سلم) فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[3] اين «کان»ی منفي آن اثر را دارد که بشر بدون تعليم الهي ابداً به آنها دسترسي ندارد؛ نه در جايي نوشته است نه نزد کسي است؛ نظير فصل اول که خلقت آسمان‌ها و زمين در شش روز بود که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[4] [5] [6] و بعد هم معجزات ويژه‌اي که براي انبياي خاص آمده است.

تا رسيديم به جريان حضرت سليمان که بعضي از کارها راه فکري ندارد که انسان بتواند ياد بگيرد. بعضي از علوم جزء علوم قريبه «با قاف» هستند که همين علوم رايج‌اند، بعضي از علوم جزء علوم غريبه «با غين» هستند مثل سحر و شعبده و جادو و اينها. بالاخره علم است موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد استدلال دارد، حالا مأنوس است يا مأنوس نيست مطلبي ديگر است ولي بعضي امور اصلاً راه فکري ندارد که معجزات از همين قبيل‌اند. مثال‌هايي که قبلا زده شد اين بود که يک وقت کسي از راه اقتصاد و تجارت به مالي مي‌رسد، اين راه علمي دارد؛ يک وقت است کسي از راه ارث مي‌رسد، اين راه علمي که مثلاً بگويند شما کجا درس خواندي و چگونه درس خواندي که وارث شدي ندارد و از آن سنخ نيست، اين يک پيوند و ارتباط است.

علوم هم دو قسم است يک سلسله علومي درسي و تحصيلاتي است حالا خواه قريبه با قاف يا غريبه با غين؛ يک سلسله علوم است که فقط با ارتباط با ذات اقدس الهي به دست می‌آيد و اين قسمي که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ از همين‌هاست. نمونه‌هايش جريان سليمان (سلام الله عليه) بود که باد در اختيار او قرار ‌گرفت. باد را مي‌شود از راه علم مسخر کرد کشتي‌شناس‌ها در دريا و هواپيماداران در آسمان مي‌توانند هواشناسي کنند راه‌شناسي بکنند؛ اما با اراده او چه زمانی باد بوزد و چه زمانی باد نوزد و به کدام سمت بيايد و به کدام سمت نيايد، مثل يک وسيله نقليه بيايد درِ خانه انسان، انسان سوار باد بشود برود، اين راه فکري ندارد.

همچنين ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[7] وجود مبارک داوود زره‌بافي را ياد گرفت چون علم و صنعت است خدا فرمود که ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾[8] که زره‌بافي علم است؛ اما درباره اينکه آهن در دست مبارک حضرت مثل موم نرم بشود اين راه علمي ندارد لذا فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ و همچنين مس را مي‌شود با وسيله فنّي و آتش و مانند آن آب کرد; اما مثل يخ باشد که اگر مثلاً آفتابي بتابد اين آب بشود روان بشود يا بدون آفتاب به صرف اراده روان بشود اين راه علمي ندارد ﴿وَ أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾[9] يعني اين معدن مس را ما براي او سيل‌وار روان کرديم.

در جريان داوود(سلام الله عليه) به اينجا رسيديم که سلسله جبال مأموريتي پيدا کردند که در نماز جماعت آن حضرت شرکت کنند يا در دعاهاي حضرت شرکت کنند ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ﴾[10] که اين جمع جبل است سلسله کوه را فرمود شما بايد رجوع داشته باشيد هر وقت داوود پيامبر(عليه الصلاة و عليه السلام) دعا و نيايش دارد شما هم در نيايش او شرکت کنيد در عبادت او شرکت کنيد. اين يک راه علمي ندارد.

بعضي از راه‌هاست که راه علمي دارد و عادی هم است؛ بعضي از راه‌ها راه علمي دارد ولي عادي نيست. در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) باران که آمد يک راه علمي هم دارد و از زمين آب استخراج بشود به وسيله چشمه و اينها ممکن است اما دفعةً از تنور آب بجوشد اين راه علمي دارد ولي بر خلاف عادت است: ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾[11] [12] همان سلسله آب‌هايي که در زير زمين جاري است انسان ممکن است همان سلسله آب را طرزي راهنمايي بکند که از زير اين تنور بجوشد اما بر خلاف عادت است.

در قرآن فرمود ذات اقدس الهي اين آب‌هايي را که از باران مي‌آيد اين را مثل مهندسي که در يک شهر شهرسازي مي‌کند و بزرگراه دارد کوچک‌راه دارد دوراهه دارد سه‌راهه دارد چهارراهه دارد ميدان دارد تنظيم می‌کند، فرمود ما با آب‌ها در زير زمين همين کار را مي‌کنيم ﴿فَسَلَكَهُ يَنابيعَ﴾[13] مسلک‌ها و معبرهاي متعددي ايجاد می‌کنيم، گاهي دوراهه سه‌راهه که اين آب به چند روستا بايد برود يا به چند شهر بايد برود. معدنش کجاست ينبوعش کجاست چاهش کجاست چشمه‌اش کجاست، فرمود ما برای همه اينها نقشه کشيديم. اين راه علمي دارد الآن هم ممکن است کسي آب‌هاي زير زمين را به صورت دوراهه و سه‌راهه مشخص بکند که کجا بجوشد و کجا نجوشد و کجا چشمه بشود و کجا چاه بشود، اينها راه علمي دارد؛ اين ‌طور نيست که جزء ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ باشد.

در جريان اينکه وجود مبارک موساي کليم(سلام الله عليه) قومش در بين راه از او آب خواستند و او هم به ذات اقدس الهي عرض کرد که آب براي اين قوم لازم است خدا هم وحي فرستاد که اين عصايي که داري به اين سنگ بزن، چند چشمه از اين سنگ مي‌جوشد عطش اينها برطرف مي‌شود، خب از سنگ آب در آوردن، اگر از سنگی باشد که روي زمين افتاده است، اين معجزه مي‌خواهد. وجود مبارک صالح از دل کوه اين حيوان را در آورد، حالا اين يک راه فکري داشته باشد که از دل کوه، شتر در بيايد، اين نيست، اين راه فکري ندارد.

بعضي از امور است که آنها هم به هيچ وجه راه علمي ندارند؛ مثلاً هر کسي در يک رشته قوي‌تر بود نظرش ممکن است که قاهر بشود حالا چه در علوم عقلي چه در علوم نقلي، چه در علوم قريبه و چه در علوم غريبه؛ اما يک پيروزي است که از سنخ آن علم نيست مثلاً سحر درجاتي دارد ساحران هم مراتبي دارند سحر ساحري ممکن است قوي‌تر باشد در برابر سحر ساحر ديگر ولی بالاخره از راه سحر، سحر ديگري را باطل می‌کند؛ اما اگر از راه سحر نبود از راهي بود که راه علمي نداشت راهی که ديگران هم بروند درس بخوانند ياد بگيرند نبود، آن معجزه مي‌شود؛ نظير آن کاري که وجود مبارک موساي کليم(سلام الله عليه) کرد.

در جريان موسي وقتي که آنها به فرعون گفتند براي اينکه حوادث کمتر پيش بيايد و تو پيروز بشوي، اين ساحران را دعوت کن با او مبارزه کنند، در جريان آن آزمايش سراسري که ساحران مصر دعوت شدند تا با موساي کليم(سلام الله عليه) مبارزه کنند، همه مردم آمدند براي تماشا، يک، اين ساحران فنّي هم ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس‌﴾[14] دو، آنها را هم هراسناک کردند ﴿وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾[15] سه، در چنين فضايي وجود مبارک موساي کليم عصا را انداخت آن وقت کل سحرها برطرف شد. اين عصا را انداخت يک راه علمي که ندارد چون از سنخ سحر نبود تا اينکه بگوييم علم برتري علم پايين‌تر را محکوم کند.

طناب‌ها و چوب‌هاي فراواني آوردند در ميدان مسابقه؛ ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس﴾ با عِصي و حبال عصي جمع عصاست[16] حبال هم جمع حبل و طناب است[17] و اين همه طناب‌ها اين همه چوب‌ها را به صورت مار درآوردند خيلي‌ها هم ترسيدند اما وجود مبارک موساي کليم که عصا را انداخت ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا﴾ اين از لطائف قرآن کريم است خيلي‌ها خيال مي‌کنند که وقتي وجود مبارک موساي کليم عصا را انداخت، اين عصا آن سحرها را بلعيد يعني آن چوب‌ها را بلعيد آن طناب‌ها را بلعيد اما اين نيست. ظاهر قرآن اين است که فرمود ما به موساي کليم گفتيم ﴿وَ أَلْقِ ما في‌ يَمينِك‌﴾ آنچه که در دست داري رها کن، ﴿تَلْقَفْ﴾ مي‌بلعد ﴿ما صَنَعُوا﴾ را؛ خب ﴿ما صَنَعُوا﴾ چيست؟

از جاهايي که بايد جدا نوشته مي‌شد و متاسفانه متصل نوشته شده و نمي‌شود هم کاري کرد يکي اينجاست که ﴿إِنَّما‌﴾ اين «إنّ» حرف مشبهة بالفعل است و آن «ما» اسم است براي «إنّ» مثل ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾.[18] يک «إنّما» و «أنّما» داريم که حرف حصر است که مي‌گوييم «إنّما» کلمه توحيد «لا اله الا الله» است که اين «إنّما» حرف است؛ اما وقتي که در سوره «انفال» آمده ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما﴾ اين «أنّ» حرف مشبهة بالفعل است، يک و آن «ما» اسم است و اسم «أنّ» است، دو؛ «ما» اسم است.

اينجا هم ذات اقدس الهي فرمود که عصا را بينداز ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا﴾ اين «ما» اسم است ﴿إِنَّما صَنَعُوا﴾ که متأسفانه متصل نوشته شده ﴿إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتی‌﴾ اين يک صغرا و کبراي روشني است اينها خيال مي‌کنند که وقتي عصا را انداخت آن چوب‌ها و آن طناب‌ها را اين عصاي موسي بلع کرد اما اين طور نيست ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا﴾، ﴿ما صَنَعُوا﴾ چيست؟ ﴿إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتی‌﴾ کيد را بلع کرد نه چوب را. همه اينها ديدند که ميدان، ميدان مار است اين چوب‌ها هم مار شده و آن طناب‌ها هم مار شده است، اگر «معاذالله» يک سحر قوي‌تري بود اين راه علمي بود که سحري سحر ديگر را باطل کرد اما يک عصاست در دست موساي کليم که خودش گاهي مار مي‌شود، اين از راه سحر نبود. اين عصا که انداخته شد، کيد را خورد نه چوب را و نه طناب را ﴿وَ أَلْقِ ما في‌ يَمينِكَ﴾ اين ﴿تَلْقَفْ﴾ جواب امر است و مجزوم است ﴿وَ أَلْقِ ما في‌ يَمينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ﴾[19] يعني «تلقفُ الکيد» را نه اينکه چوب را بخورد طناب را بخورد عصا را بخورد اما متأسفانه معروف اين است که آن ‌طور معنا کردند.

اين يک راه علمي ندارد. اگر «معاذالله» سحري بود يک علم قوي‌تري بود از همان قبيل، بله يک راه علمي داشت که از راه علم، يک سحر برتر، يک سحر پايين‌تر را هضم بکند اين ممکن است اما اينجا فرمود: ﴿وَ أَلْقِ ما في‌ يَمينِكَ﴾ اين امر است، جواب امر هم مجزوم است ﴿وَ أَلْقِ ما في‌ يَمينِكَ﴾ وقتي آنچه را در دست توست انداختي چه مي‌شود؟ ﴿تَلْقَفْ﴾ مي‌بلعد از بين مي‌برد چه چيزي را؟ ﴿ما صَنَعُوا﴾ را، ﴿ما صَنَعُوا﴾ چيست؟ ﴿إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ﴾ از اين شفاف‌تر که نمي‌شود گفت. کيد را مي‌بلعد حيله را مي‌بلعد سحر را مي‌بلعد نه اينکه چوب را ببلعد نه اينکه طناب را ببلعد.

بنابراين اينها گاهي بر خلاف عادت است مثل ﴿فارَ التَّنُّورُ﴾ اين معجزه نيست، آب از خيلي از جاها ممکن است به صورت چشمه در بيايد يکي‌اش همين‌جاست، اين راه علمي هم دارد ممکن است که آب‌هاي زير زمين را هدايت کند که اينجا در بيايد، راه فکري و علمي هم دارد منتها بر خلاف عادت است، هرگز در قرآن کريم اين نيست که اين به عنوان معجزه تلقي بشود، اين را خداي سبحان به عنوان «من حيث لا يحتسب» فرمود نه به عنوان «من حيث لا يمکن». گاهي ذات اقدس الهي راه را مي‌بندد گاهي راه را باز مي‌کند؛ اينجا فرمود: ﴿فارَ التَّنُّورُ﴾.

بعضی از امور است که اصلاً راه علمي ندارد. سَحاران مصر که همه‌شان متخصص اين رشته بودند فهميدند که اين کار موسای کليم از سنخ سحر نيست لذا اينها پيش از ديگران و بيش از ديگران خضوع کردند و ايمان آوردند، فهميدند که اين از قبيل سحر نيست. بنابراين اينها راه فکري و علمي ندارد، اگر راه علمي باشد به موساي کليم مي‌گويند تو معلم ما باش يادمان بده؛ اما اينها فهميدند که الهي است لذا ايمان آوردند. همين‌ها که متخصص بودند فهميدند اين راه علمي ندارد که مثلاً موساي کليم درس خوانده‌تر باشد يک سحر قوي‌تري «معاذالله» آورده باشد لذا او را به عنوان پيغمبر قبول کردند. قبل از همه خود اين سَحاران مصر حضرت کليم الهي را به عنوان صاحب معجزه و به عنوان پيامبر قبول کردند، فهميدند که از سنخ سحر نيست چون بالاخره از سنخ سحر باشد شواهدي هم دارد. با اينکه فرعون تهديد کرده بود گفته بود که ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ‌﴾[20] همه گفتند باشد، به فرعون گفتند که هر چه مي‌خواهي بکني بکن، آنچه که انجام می‌دهی زودگذر است و آنچه که ذات اقدس الهي معين کرده باقي است.

 

پرسش: خرق عادت نيست؟

پاسخ: خرق عادت است اما هر خرق عادتي، معجزه نيست، معجزه آن است که اصلاً راه فکري ندارد.

 

پرسش: با عصا بزني راه فکري ندارد ...

پاسخ: ممکن است که بگويند راهي است که بالاخره سريع‌تر انجام دادي و اين کاری است که از ما هم بر مي‌آيد، حالا شما از راه آسان‌تري کرديد ما هم از آن راه مي‌کنيم، اين کار را ما از راه فکري انجام مي‌دهيم. اگر چيزي راه فکري داشته باشد تحدي نمي‌شود. آنچه که انبيا آوردند به عنوان معجزه است راه فکري ندارد، ممکن نيست کسي بياورد؛ چون ممکن نيست، پس راه فکري ندارد.

 

پرسش: تصرف در ماده است يا...

پاسخ: حالا هم ماده را مي‌توانند تصرف بکند بعد ماده آماده را صورت مي‌دهند. همين چوب اگر بپوسد و خاک بشود و زير بوته قرار بگيرد و غذاي يک مار بشود و آن مار آن را بخورد و بعد بشود نطفه و بعد بشود مارزاده، اين مار مي‌شود. همين کار در درازمدت ممکن است انجام بشود اما اين راه فکري ندارد که کسي بتواند اين را انجام بدهد. محال عادي است محال عقلي نيست، اگر چيزي به عنوان معجزه، محال عقلي باشد، جلوی برهان عقلي را مي‌گيرد و برهان عقلي را بي‌اعتبار مي‌کند. اگر برهان عقلي بي‌اعتبار شد اصل نبوت و وحي و توحيد و اينها همه بساطش به هم مي‌خورد. کار بر خلاف عقل نيست کار بر خلاف عادت است منتها کار بر خلاف عادت دو قسم است: يکي اينکه راه علمي دارد يکي اينکه راه علمي ندارد.

 

حالا نمونه‌هايي از آن آيات را به طور عبوري بگذريم. در سوره مبارکه «ص» می‌فرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ٭ إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاقِ ٭ وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً‌﴾[21] البته در قرآن کريم از اين جهت سخني به ميان نيامده که «علمنا منطق الجبال، منطق الاحجار، منطق الاشجار» اما ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾[22] آمده است. سلسله جبال، مسبح حق‌اند ساجد حق‌اند حامد حق‌اند اما در قرآن درباره منطق جبال و اينها سخني به ميان نيامده است؛ اما از اينکه ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا﴾ ما مسخر کرديم که ﴿يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاقِ﴾ بامداد و شامگاه با وجود مبارک داوود پيامبر در مراسم عبادت و دعايش شرکت بکنند اين مي‌شود يک امر غير عادي و معجزه ﴿وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّاب‌﴾.

آيات سوره مبارکه سبأ اين است: ﴿وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيد﴾ منتها ﴿أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فىِ السَّرْدِ﴾[23] که اينها مي‌شود معجزه، چون راه علمي ندارد.

در بخش‌هايي که مربوط به اين است که راه علمي ندارد، در سوره مبارکه «طه» اين ‌طور آمده که وجود مبارک موساي کليم فرمود: ﴿فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی‌ ٭ فَأَوْجَسَ فىِ نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسی ٭ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلی‌ ٭ وَ أَلْقِ مَا فىِ يَمِينِكَ﴾ عمده اينجاست: ﴿تَلْقَفْ﴾ مجزوم به امر است ﴿وَ أَلْقِ مَا فىِ يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُواْ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيْدُ سَاحِرٍ وَ لَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتی﴾[24] فرمود تو عصا را بينداز، آنچه که اينها انجام دادند را مي‌بلعد، آنچه را که اينها انجام دادند کيد است آنها که عصا درست نکردند حبل درست نکردند، کيد کردند، اين عصاي شما کيد را مي‌خورد نه چوب را ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّ ما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتی﴾. وقتي وجوب مبارک موساي کليم عصا را انداخت کلاً همه مردم تماشاچي ديدند که يک مار در ميدان است بقيه يک سلسله چوب‌هايي است که افتاده و يک سلسله طناب‌هايي است که افتاده است!

﴿فارَ التَّنُّورُ﴾ که در آيه چهلم از سوره مبارکه «هود» آمده معجزه نيست قرآن هم ادعاي اعجاز نکرده است در آيه 40 سوره «هود» آمده: ﴿حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ﴾ و بعد به آب‌ها دستور داديم که جمع شدند.

اين جبال آن قدرت را دارند که مخاطب خدا قرار بگيرند که ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ﴾ باشد ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾ باشد و مانند آن. در مسئله تکلم وجود مبارک موساي کليم با ذات اقدس الهي در کوه طور آيه 143 سوره مبارکه «اعراف» اين است که ﴿وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‌ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‌ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‌ فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً﴾ اين راه علمی ندارد انسان گاهي ممکن است کوه را منفجر بکند با وسائل فنّي اما اين تجلي نيست. کوه چيزي را درک مي‌کند و نمی‌تواند تحمل کند مثل اينکه انسان چيزي را درک مي‌کند بعد دفعةً سکته مي‌کند، نمي‌تواند تحمل کند، اين بار را نمي‌تواند ببرد، خبر سنگيني را مي‌شنود نمي‌تواند تحمل کند.

ذات اقدس الهي نسبت به اين کوه عنايتی کرد، اين کوه متلاشي شد. اين راه علمي ندارد که انسان به موساي کليم بگويد شما چه کار کردي که ما هم آن را انجام بدهيم، اين راه فکري ندارد جزء علوم نيست اين به قداست روح وابسته است؛ مثل همان کسي که وارث است و ارث مي‌برد؛ ارتباطي هست بين اين شخص و آن کسي که مُرد، مال به اين مي‌رسد. ما چه کار کنيم که ما هم از اين سهم داشته باشيم اين راه فکري ندارد، اين پيوند است. اگر کسي يک پيوند خاص داشته باشد نسبت به ذات اقدس الهي، بله به اندازه پيوندش بهره‌مند می‌شود. اينجا وقتي ذات اقدس الهي براي موساي کليم و براي جبل تجلي کرد، اين کوه ريز ريز شد.

اصل خلقت را وجود مبارک حضرت امير دارد که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‌»[25] اين تجلي مطلق است. در بخشي از کلمات نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه اين هست که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‌» ولي درباره خصوص قرآن فرمود: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِن غيرِ اَن يَکونوا راوه‌».[26]

غرض اين است که ظاهر خيلي شفاف و روشن آيه اين است که اين عصا کيد را بلعيد نه طناب را و نه چوب را.

 

پرسش: ...

پاسخ: تعليم انبيا دو قسم است: يک وقت است که با کلمات و الفاظ و حروف است؛ يک وقت است که کاري انجام مي‌دهند که اين کار براي آن کار است، آن کار را انجام مي‌دهند براي اين کار است. وجود مبارک موساي کليم به خضر(سلام الله عليه) گفت که من آمدم خدمت شما که شما مرا عالم کنيد[27] ، اصلاً به عنوان شاگردي رفت، او هم گفت خيلي خوب! اما هيچ جا نداريم که کلماتي يا الفاظي يا چيزي باشد، بلکه فعلي انجام داد براي فعلي، فعلي انجام داد براي فعلي. سه چهار تا کار کرد مثل اينکه سه چهار صفحه درس گفت. اصلاً آن صحنه، صحنه تعليم و تعلم است اما هيچ کدام قول نيست. آن ديوار را چيد آن کشتي را سوراخ کرد و آنجا بچه‌اي را کشت، سه تا کار کرد سه تا مطلب را به او گفت؛ با فعل مطلب را فرمودند؛ اين يک نحو تعليم است.

 

اصل مصاحبه وجود مبارک موساي کليم با خضر(سلام الله عليهما) براي اين بود که نزد خضر چيز ياد بگيرد گفت خيلي خوب بيا؛ اما هيچ جا شما مي‌بينيد که درسي باشد کتابي باشد بحثي باشد؟! کشتي را سوراخ کرد، بعد گفت رازش اين است، بچه‌اي را زد و کُشت، گفت رازش اين است و ديواري را چيد، گفت رازش اين است؛ با فعل تعليم داده بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo