< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

بحث‌هاي روز چهارشنبه مربوط به علوم خاص قرآني بود و منظور از اين علوم از سنخ ﴿وَ يُعَلِّمُکُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] نبود، بلکه از سنخ علومي است که نه پيغمبر نه جامعه انساني بدون وحي به آن دسترسي ندارند که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] اين «کان»ی منفي يعني هيچ جا نمي‌توانيد ياد بگيريد و به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾.[3]

اين قسم از علوم شواهد فراواني هم در قرآن داشت نظير اينکه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[4] [5] [6] چه کسي مي‌داند که خداي سبحان در چند مرحله آسمان و زمين را خلق کرد؟ کجا نوشته است؟ امثال اين علوم در قرآن کريم هست. يکي از مسائلي که از همين قبيل است و مي‌تواند از همين قبيل باشد اين است که قرآن ادعا کرده که نه تنها خدا ﴿لا شَريکَ له﴾[7] است خدا «لا شبيه له» است؛ نه تنها مثل ندارد، مانند هم ندارد.

يک وقت است که مي‌گوييم اينها مثيل هم‌ هستند اين شيء و آن شيء هر دو مثلاً انسان‌ هستند تحت حقيقت کلي انسان هستند؛ يک وقت مي‌گوييم که اينها دو تا فرشته‌اند؛ يک وقت مي‌گوييم اين انسان گرچه فرشته نيست ولي شبيه فرشته است. ذات اقدس الهي نه شريک دارد نه شبيه، لذا «لا يُشبِه شيئاً و لا يُشبِهُه شيء» خدا موجود است اما هيچ موجودي شبيه خدا نيست، خدا حي است هيچ زنده‌اي شبيه خدا نيست، خدا عليم است هيچ عليمی شبيه خدا نيست و مانند اينها؛ در همه اين اسمای حسنايي که در ادعيه آمده نه تنها خدا شريک ندارد شبيه هم ندارد مانند هم ندارد که نه تنها ﴿لا شَريکَ له﴾ بلکه «لا شبيه له». اين را در بعضي از مسائل خيلي باز کرده که اين در الهيات اسلامي جداگانه مطرح شد و آن اين است که خدا واحد است اما اين ‌طور نيست که اگر خدا را با پيغمبر حساب بکنيم اينها دو نفر بشوند يا خدا را با پيغمبر و امام حساب بکنيم بشوند سه نفر و بخواهيم اينها را بررسي کنيم بگوييم خدا «ثالث ثلاثه» است يا «ثاني اثنين» است، خدا با پيغمبر و امام هست اما «ثالث اثنَين» است نه «ثالث ثلاثه».

اين از دقيق‌ترين مطالبي است که قرآن کريم مشخص کرد و رازش اين است که در سوره مبارکه «مائده» فرمود آنهايي که مي‌گويند خدا «ثالث ثلاثه» است کافرند: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾؛ خدا، روح القدس و عيسي(سلام الله عليه) که خدا يکي از اينها باشد! خدا يکي و فرشته‌اي که آمده دو تا و وجود مبارک عيسي(سلام الله عليه) سه تا که خدا بشود ﴿ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾! آيه 72 سوره مبارکه «مائده» اين است: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾، بعد در آيه 73 فرمود: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾؛ بگويند خدا و روح القدس و عيسي که خدا سومي اين سه‌گانه است. ما بخواهيم بشماريم بايد بگوييم «ثالث اثنَين» است نه «ثالث ثلاثه»؛ خدا در رديف اينها نيست تحت عدد و رقم و اينها در نمي‌آيد که بشوند سه نفر، اينها را هر چه بشماريد دو نفر هستند ولي خدا با اينهاست.

اين چه فرق است که خدا بشود «ثالث اثنين» يا «ثالث ثلاثه»؟ اگر «ثالث ثلاثه» گفتيم کفر است و اگر «ثالث اثنين»گفتيم ايمان است، اين فرقش چيست؟ ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾. در آيه هفت سوره مبارکه «مجادله» به اين صورت آمده است: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ اين اصل کلي، ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ﴾ هيچ سه نفر باهم نجوا نمي‌کنند مگر اينکه خدا چهارمي اين سه نفر است. آيا خدا که چهارمي است به علاوه اين سه نفر جمعاً مي‌شوند چهار نفر که خدا بشود «رابع اربعه»؟ فرمود اگر گفتي خدا «رابع اربعه» است کفر است و اگر گفتي خدا «رابع ثلاثه» است ايمان است؛ فرق جوهري‌اش چيست؟ ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ﴾ او «رابع ثلاثه» است نه «رابع اربعه» ﴿وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ﴾ اگر گفتي که خدا ««سادس ستّه»» است مي‌شود کفر و اگر گفتي خدا ««سادس خمسه» است ايمان مي‌شود، اين فرقش چيست؟ ﴿وَ لا أَدْنى‌ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ﴾ اما تحت رقم در نمي‌آيد، اين رازش چيست؟

رازش اين است که اگر معاذالله خدا يک واحد عددي باشد وقتي سه نفر دارند گفتگو مي‌کنند حالا يا نجواست يا مباحثه است يا مناظره است بالاخره سه نفر دارند گفتگو مي‌کنند خدا هم با اينهاست، آنها هم سه نفرند اين هم يک واحد، مي‌شود چهار نفر، مي‌شود «رابع اربعه»، مثل اينهاست؛ اما اگر وحدتش عددي نباشد هر چه شما بشماريد اينها سه نفرند، خدا چهارمي اين سه نفر است نه چهارمي اين چهار نفر، چرا؟ براي اينکه عدد که شد مثلاً اگر چهار نفر باشند هر کدام جاي خودشان را دارند، اين اوّلي جاي خودش را دارد با دومي نيست، يک؛ بين خودش و دومي هم نيست، اين دو؛ اين اوّلي با سومي نيست، بين خودش و سومي نيست، بين دومي و سومي هم نيست و چهارمي که آنجا هست اين اوّلي با چهارمي نيست، اوّلي بين خودش و چهارمي نيست، بين سومي و چهارمي نيست، بين دومي و چهارمی نيست، هر کدام جاي خاص خودش را دارد، چون محدودند عدد خاص دارند؛ اما اينها که دارند بحث مي‌کنند نظر مي‌دهند نجوا مي‌کنند، خدا با اوّلي هست با همه شرايطش، با دومي هست با همه شرايطش، با سومي هست با همه شرايطش، بين اولي و دومي هست، بين دومي و سومي هست، بين اولي و سومي هست، همه جا هست و هيچ جا نيست و اگر الآن هشت ميليارد بشر، هشت ميليارد جلسه داشته باشند خدا با همه اينها هست و با هيچ کدام از اينها نيست؛ ولی آنجا که گفتند «ثالث ثلاثه»، سه نفر هستند و جاي ديگري وجود ندارند! خدا و روح القدس و عيسي، خدا جداست روح القدس جداست عيسي جداست همين «ثالث ثلاثه» است، همين جا هستند.

در همين جا هست که يکي عيسي است و يکي روح القدس است و سومي خداست، در جاي ديگري نيست؛ اما سوره «مجادله» مي‌گويد که الآن که مثلاً هشت ميليارد بشر هستند، در هر جاي عالم، در هر مقطعي، هر عددي که باشد، خدا با آنها هست ولي به رقم در نمي‌آيد. اگر هزار نفر جلسه دارند خدا هزار و يکمي هزار تاست نه هزار و يکمي هزار و يکم. خدا تحت رقم در نمي‌آيد چون محدود نيست لذا هر چه بشمارند اينها سه نفر هستند چهار نفر نيستند، براي اينکه وقتي تحت عدد در مي‌آيد که جاي خاص داشته باشد ولي اگر با اولي باشد با دومي باشد با سومي باشد با فاصله بين اولي و دومي باشد و هيچ جا نباشد و در کل عالم هر کسي هر جايي هست هر رابعي هست اين بشود «خمسه رابعه» معلوم می‌شود تحت عدد در نمی‌آيد. «خامس خمسه» نيست «خامس اربعه» است اگر چهار نفر دارند مباحثه مي‌کنند خدا پنجمي چهار نفره است نه پنجمي پنج نفره است که بشود پنج نفر. اين را خيلي بايد انسان فحص بکند که چگونه «ثالث ثلاثه» مي‌شود کفر اما «رابع ثلاثه» مي‌شود توحيد که اين رابع با آن ثلاثه، اربعه نمي‌شود؟ هر کاري بکنيد اينها ثلاثه هستند سه نفر هستند؛ «خامس اربعه» است نه «خامس خمسه»؛ خدا با چهار نفر هست ولي هر کاري بکنيد اينجا پنج نفر نيستند چهار نفر هستند.

اين از لطائف قرآني است که «رابع ثلاثه» مي‌شود توحيد ناب، «ثالث ثلاثه» مي‌شود کفر، لذا «لا يشبهه شيء».

«قد يقال» که خدا «رابع ثلاثه» است و «رابع اربعه» نيست چون شبيه اينها نيست ولي تحت عدد در مي‌آيد، براي اينکه ما مشابه اين را در سوره «کهف» داريم، چرا؟ ممکن است توهم بشود که در سوره مبارکه «کهف» از اين جهت که مشابه نيستند تحت رقم در نمي‌آيند. در آيه 22 سوره مبارکه «کهف» دارد: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ﴾ اينکه خدا، «رابع ثلاثه» است چون همجنس اينها نيست، از اين جهت است، براي اينکه در جريان سگ اصحاب کهف هم مي‌گويند سگ هشتمي هفت نفر است چون همجنس اينها نيست.

اين کجا آيه سوره مبارکه «مجادله» کجا؟! اينجا وقتي کلاب را مي‌شمارند چون کلب با اينها هم‌جنس نيست اگر چهار نفر هستند اين پنجمي چهار نفر است نه پنجمي پنج نفر، چون شما داريد سرشماري مي‌کنيد و انسان را مي‌شماريد اما وقتي کلاب را مي‌خواهيد بشماريد اين پنجمي پنج نفر است، چهارمي چهار نفر است، هم‌جنس دارد. بله، هر جايي که غير هم‌جنس باشد تحت رقم آنها در نمي‌آيد؛ مثلاً وقتي بخواهيد فرشته را بشماريد با چهار تا انسان، مي‌گوييد او پنجمي چهار نفر است چون از جنس اينها نيست، بله درست است؛ اما وقتي خود فرشته‌ها را مي‌خواهيد بشماريد اين پنجمي پنج نفر است چهارمي چهار نفر است يکي از آنهاست؛ ولی ذات اقدس الهي با احدي، با شيئي حتي با انبيا و اوليا با آنها هم که حساب بکنيد اين طور نيست؛ اگر يک پيغمبر باشد و خدا، خدا ثاني واحد است نه «ثاني اثنين». آن ﴿ثانیَ اِثنَين﴾[8] در غار و امثال ذلک قابل فرض است چون دو تا انسان هستند اما اگر وجود مبارک پيغمبر را حساب بکنيد که در خدمت خدا در معراج رفته، خدا ثاني واحد است نه «ثاني اثنين»، تحت رقم در نمي‌آيد.

در اين آيه مبارکه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ﴾،[9] که خدا و پيغمبر و امام(سلام الله عليهما) مطرح‌اند خدا، «ثالث اثنين» است نه «ثالث ثلاثه». بگوييم خدا و پيغمبر و امام که خدا بشود «ثالث ثلاثه»، نه! خدا «ثالث اثنين» است نه «ثالث ثلاثه»، چون در همان زمان خدا با جميع اشياء عالم هست. هر جا ده نفر هستند خدا يازدهمي ده نفر است نه يازدهمي يازده نفر؛ اگر صد نفر جلسه دارند خدا صد و يکمي صد نفر است.

بنابراين اين به هيچ وجه تحت عدد و رقم و امثال ذلک در نمي‌آيد و هيچ ارتباطي هم با جريان سوره مبارکه «مائده» ندارد، آنها واحد عددي حساب کردند که يک نفر است در برابر آنها. اين سه نفر، يکي‌شان روح القدس است يکي‌شان وجود مبارک عيسي است و ذات اقدس الهي هم با اينهاست. بنابراين آنچه در سوره «مائده» آمده است که ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾، چون در عرض هم حساب کردند خدا شده واحد عددي. ذات اقدس الهي «رابع ثلاثه» است نه «ثالث ثلاثه» و هم‌زمان که خدا «رابع ثلاثه» است اگر يک جا پنج نفر هستند همين خدا که اينجا «رابع ثلاثه» است آنجا «سادس خمسه» است نه «سادس ستّه» و اگر ده نفر يک جا دارند بحث مي‌کنند خدا يازدهمي ده نفر است و هم‌زمان اگر در اين هشت ميليارد، هزارها جلسه باشد و رقم باشد، خدا واحد عددي نيست واحد اطلاقي است با همه هست ولي تحت عدد در نمي‌آيد. همزمان هم اينجا «رابع ثلاثه» است همه آنجا که چهار نفره هستند «خامس اربعه» است نه «خامس خمسه»، آنجا که پنج نفره‌اند «سادس خمسه» است نه «سادس ستّه»؛ هم‌زمان هم خامس است هم سادس است هم سابع است هم الف است. چنين چيزي واحد عددي نمي‌تواند باشد؛ هم‌زمان هم واحد است هم نيست، هم خامس است هم نيست، هم سادس است هم نيست.

 

پرسش: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾

پاسخ: چون وحدت عددي ندارد وحدت اطلاقي دارد با ما هست ولي ثاني واحد است نه «ثاني اثنين»؛ با همه هست اما دو نفر نيستند. با اينکه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[10] وقتي بخواهند سرشماري بکنند اين شخص يک نفر است خدا هم ثاني واحد است نه «ثاني اثنين». خدا و شخص، دو تايي تحت يک حساب در نمي‌آيند، براي اينکه اين شخص، وحدتش عددي است ذات اقدس الهي وحدتش اطلاقي است لذا مي‌فرمايد هيچ جا نيستيد الا ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ همين که مي‌خواهيد وارد عمل بشويد خدا با شما هست. در آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است که «اتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللَّهِ‌ فِي‌ الْخَلَوَاتِ‌ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم‌»[11] از گناه پنهاني بپرهيزيد براي اينکه محکمه قضا فردا به دست خداست و خدا که قاضي فرداست امروز خودش شاهد صحنه است اگر شاهد صحنه قاضي باشد تخلف ممکن نيست. «اتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللَّهِ‌ فِي‌ الْخَلَوَاتِ‌ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم‌»، آن‌ که الآن شاهد فعل است فردا قاضي است، تخلف چگونه ممکن است؟ هيچ ممکن نيست کسي بتواند تخلف بکند «اتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللَّهِ‌ فِي‌ الْخَلَوَاتِ‌ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم‌».

 

فرمود: «يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ‌ وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادِ فِي الْخَلَوَاتِ وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ‌»،[12] فرمود نه تنها مذاکرات دعا را درخواست را ذات اقدس الهي مي‌داند، ناله‌ها و ضجه‌هايي که اين حيوانات دارند گرسنه هستند، اين عجيج وحوش را در فلوات مي‌داند. بعد چيست؟ «وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ‌»، «نينان» جمع «نون» است «نون» يعني ماهي[13] . ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾[14] صاحب «نون» همان يونس(سلام الله عليه) است نون يعني ماهي، جمعش هم نينان است. «وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ‌»؛ اختلاف يعني رفت و آمد[15] . اينکه فرمود: «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَة»[16] يعني بخواهند رابطه داشته باشند رفت و آمد داشته باشند اين رحمت است، يکديگر را ترک نکنند «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَة». درباره ليل و نهار هم که مي‌گويند: ﴿وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ﴾[17] يکي که رفت ديگري مي‌آيد تا اينکه انسان کاري که مي‌خواست روز انجام بدهد، نشد، شب انجام بدهد و اين اختلاف را آيات ديگر معنا کردند که فرمود: ﴿خِلْفَةً﴾ اين خليفه آن است؛ مثلاً فرض کنيد اين شخص خواست فلان دعا را روز بخواند نشد، شب بخواند يا فلان دعا را شب مي‌خواست بخواند نشد، روز بخواند. اين‌ طور نيست که حالا روز و شب بيگانه باشند. ﴿وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ﴾ را خدا جزء آيات مي‌شمارد، اختلاف را هم معنا کرده است؛ يعني هر کدام خليفه ديگري‌اند ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾[18] يعني اين جانشين آن است، اين عبادتي که شب مي‌خواستيد انجام بدهيد نشد، روز انجام بدهيد، اين کار خيري که روز نشد انجام بدهيد، شب انجام بدهيد ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّر﴾. فرمود هر کدام جانشين ديگري‌اند و اين رحمت الهي است.

در جريان «يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ‌»، اين ناله را که مي‌شنود اين را آدم مي‌گويد که خيلي مهم نيست اما «وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ‌»، انسان در جاده‌ها که رفت و آمد مي‌کند اثر دارد اما ماهي که در آب رفت و آمد مي‌کند اثر داشته باشد که اين از طرف راست آمده يا از طرف چپ آمده؟ مستقيم آمده يا مستقيم نيامده؟ با چه سرعتي آمده؟ تصادف در چه زماني مي‌شود در بين ماهي‌ها؟ کدام ماهي جلوتر آمده، کدام ماهي زودتر آمده، کدام ماهي تندتر آمده، اين در آب که اثر مشخصي ندارد، فرمود تمام اين اختلاف‌ها را خدا مي‌داند که چه کسي تند آمده و چه کسي کُند آمده چه کسي زود آمده: «وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ‌»؛ اين خداست!

اين علم شريک ندارد، شبيه هم ندارد. کجا انسان مي‌تواند بشمارد آنها دو نفرند سومي‌اش خداست؟ خدا سومي اثنين است نه سومي سه نفر. هر چه شما بررسي کنيد او تحت عدّ و تحت شمارش در نمي‌آيد در سرشماري‌ها در نمي‌آيد براي اينکه در سرشماري هر کدام جاي خاص خودش را دارند اين با همه هست بين همه هم هست لذا نمي‌شود گفت که همان ‌طوري که در سوره «کهف» آمده کلب مثلاً «خامس اربعه» است يا «سادس خمسه» است چون هم‌جنس نيست قابل شماره نيست، درباره خدا هم از آن سنخ است، بله اينها هم‌جنس نيستند اما کلاب را که بخواهي بشماري اين «خامس خمسه» است ولی ذات اقدس الهي در عين حال که در هر جايي که چند نفر باشند اين يکي از آنهاست; ولي سرشماري مي‌کنيد آنها ده نفر هستند و ديگر يازده نفر نيستند، اين يازدهمي ده نفر است نه يازدهمي يازده نفر. اين از برکات توحيدي سوره مبارکه «مجادله» است.


[13] كتاب العين، ج‌8، ص396.
[15] ر.ک: معجم مقائيس اللغة، ج2، ص210.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo