< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

بحث‌هاي روز چهارشنبه درباره تبيين آن بخش از علوم قرآني بود که ذات اقدس الهي مي‌فرمايد که اگر ما اين معارف را نگفته بوديم در هيچ جا پيدا نمي‌شد؛ يعني بحث ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾،[1] اين دو فصل جداگانه است، فصل سوم و چهارم اين است که به جامعه فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] يعني چيزي نيست که شما بتوانيد در جايي درس بخوانيد اين چيزها را ياد بگيريد و در فصل اخير هم به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَکن تَعْلَمُ﴾[3] يعني چيزهايي نبود که شما بتوانيد در جايي ياد بگيريد.

شواهدي هم از اين ذکر شده است. بخشي از آن مربوط به سوره مبارکه «انفال» است که مي‌فرمايد که ما مي‌خواهيم شما را زنده کنيم فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾. اينها همه‌ حيات دارند طوري حيات دارند که هم از عمق درياها بالا آمدند هم از اوج زمين‌ها پايين آمدند. اگر سابقاً مي‌گفتند که «به زير آورند چرخ نيلوفري را»،[4] الآن مي‌گويند هم به زير آوري چرخ نيلوفري را هم به رو آوري عمق اقيانوس‌ها را; اين مقدور است و اينها دارند اين کار را مي‌کنند، خب قرآن به چنين جامعه‌اي مي‌فرمايد که ما آمديم شما را زنده کنيم. اين در آيه 24 از سوره مبارکه «انفال» آمده است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾. يک وقت است مي‌فرمايد اگر اين کار را کرديد ما بهشت مي‌دهيم جزاي خير مي‌دهيم برکات مي‌دهيم آن يک نحو است؛ يک وقت است مي‌فرمايد ما شما را زنده مي‌کنيم اين تعبير ديگري است. اين از سنخ عمل و پاداش و امثال ذلک ظاهري نيست يعنی گوهر ذاتتان را بالا مي‌آوريم.

آنچه در سوره مبارکه «ابراهيم» آمده است در سوره مبارکه «انفال» آن را تبيين کرد در آنجا آمده است: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ﴾[5] نه اينکه به شما نعمت مي‌دهيم يعني گوهر ذات شما را بالا مي‌بريم. چگونه بالا مي‌بريم؟ حياتي به شما مي‌دهيم. در بخش سوم در سوره مبارکه «مجادله» مي‌فرمايد اگر اين کار را کرديد ما با روحي که به شما مي‌دهيم شما را تأييد مي‌کنيم: ﴿وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه‌﴾، اين سه فصل است: يک فصل اين است که فرمود: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ﴾، اين غير از آن آياتي است که فرمود اگر شکر بکنيد نعمت شما را زياد مي‌کنيم؛ نه، گوهر ذاتتان را زياد مي‌کنيم ﴿لَأَزيدَنَّكُمْ﴾ نه «لأزيدن نعمکم»! چگونه گوهر ذات ما را زياد مي‌کند؟ اين را در سوره مبارکه «انفال» فرمود که شما را زنده مي‌کنيم؛ چگونه زنده مي‌کنيم؟ به شما روح مي‌دهيم. در سوره مبارکه «مجادله» که 22 آيه دارد اين آخرين آيه‌اش است فرمود اينها اگر در راه خدا مجاهده بکنند و با دشمنان دين حالا هر کس مبارزه بکنند ولو پدرانشان باشند، ﴿أُولئِكَ كَتَبَ في‌ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾.[6] اين ﴿وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾؛‌[7] بالاخره خيلي شفاف و روشن نشد که چيست! فرمود ما روح تازه‌اي مي‌دهيم.

بنابراين حيات ديگري است اين حيات ديگر يک معرفت ديگر است يک تصميم ديگر است يک اراده ديگر است. روحي در اين شخص است که او چيزي اراده مي‌کند که ديگران نمي‌کنند، چيزي مي‌فهمد که ديگران نمي‌فهمند.

اين سه بخش مناسب هم و رديف هم است البته روايات اهل بيت(عليهم السلام) مخصوصاً نهج البلاغه هم هستند که آنها را هم جداگانه مي‌خوانيم. اين سه فصل است که منسجم است.

فصل چهارم اين است که اين حيات چه حياتي است که در سوره مبارکه «انفال» فرمود ما شما را زنده مي‌کنيم؟ حيات را گاهي با درون با جنس و فصل و با گوهر آن مي‌فهمند اين خيلي مشکل است هر چه که آدم بخواهد حيات را معنا بکند يا به فارسي ترجمه مي‌کند يا مي‌گويد زنده آن است که عالم باشد قادر باشد، خب بالاخره خود حيات چيست؟ موجود زنده آن است که قادر باشد عالم باشد حرکت داشته باشد اينها که آثار آن است، خود حيات چيست؟ از مجهول‌ترين مجاهيل همين مسئله حيات است ولي بالاخره معروف‌ترين معروفات هم همين حيات است؛ ولو نتوانيم اين را معنا کنيم اما اين حيات را داريم.

در قرآن و همچنين روايات اهل بيت(عليهم السلام) از باب «تعرف الاشياء بمقابلاتها» يا «بأوصافها» گاهي کتاب و سنت حيات را در مقابل ممات قرار مي‌دهند مي‌گويند «هو الحي الذي لا يموت»[8] آن وقت افراد را هم مشخص مي‌کنند که احيا اين هستند اموات آن هستند هم درباره اشخاص سخن از احيا و اموات است هم از ذات اقدس الهي که شروع مي‌کنند مي‌گويند که «هو الحي الذي لا يموت».

گاهي حيات را در مقابل غفلت قرار مي‌دهند؛ در آية الکرسي آمده است که ﴿هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم‌﴾[9] نه «هو الحي الذي لا يموت». آن آيات يا رواياتي که در وصف خدا آمده است «هو الحي الذي لا يموت» حيات را در مقابل ممات قرار مي‌دهند معلوم مي‌شود حيات معنايش اين است. اين بخش از آيات و روايات که ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم‌﴾، معلوم مي‌شود حيات در برابر غفلت است يعني غافل حيات ندارد و آن کسي که متذکر است تذکره الهي دارد او حيات دارد.

بنابراين مي‌شود نتيجه گرفت که آن حياتي که هيچ غفلتي در آن نيست فراموشي در آن نيست آن حيات از سوره مبارکه «انفال» برمي‌آيد ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾، ديگر کسي نمي‌گويد من يادم رفته! ديگر نمي‌شود که قيامت يادش رفته باشد. حيات گاهي در مقابل غفلت است

يعني بيداري گاهي هم در برابر موت است. انسان غافل مُرده است يعني حيات اخير را ندارد يعني از آن حيات تغذيه و امثال ذلک که دارد، اين بيداري و هشياري را ندارد.

 

پرسش: «النَّوْم أَخُ الْمَوْت‌»[10] همين است؟

پاسخ: اخ يعني مثل نه برادر؛ اصلاً «اخ» يعني مثل.[11] اينکه در کتاب‌هاي ادبي دارد «باب کان و اخواتها» يعني «امثالها» نه اينکه خواهران «کان» يا برادران «کان»، اينکه نيست. «کان و امثال کان»؛ اصلاً اخ يعني مثل.

 

اينکه فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ آدم وقتي که بيدار باشد غفلت نداشته باشد از هدف، غفلت نداشته باشد از راه، نه راه کسي را مي‌بندد نه بيراهه مي‌رود. يک وقت است که مي‌گوييم حواسم جمع نبود قسمت مهمّ اين اشتباهات در اثر اين است که توجه نيست و اگر توجه باشد تصادفي در کار نيست يا غفلتي در کار نيست. اين حياتي که در مقابل غفلت است اين حيات را ذات اقدس الهي عطا مي‌کند و ما هم در ادعيه از ذات اقدس الهي حيات خاص مي‌طلبيم «اللهم احينا حياة محمد و آل محمد و أمتنا مماتهم»[12] اين حياتي است که ما در دعاها می‌طلبيم؛ دعاهاي رسمي ماست که خدايا آن حياتي که به آنها دادي به ما مرحمت بکن؛ نه اينکه آن مقامي که به آنها دادي به ما بده، اين را که کسي طلب نمي‌کند، آن برای خودشان است حرفي در آن نيست. آن مقدور هر کسي نيست آن هبه الهي است، ما که آن را نمي‌خواهيم. ما حياتي می‌خواهيم که به پيروي از آنها منجر شود: «اللهم احينا حياة محمد و آل محمد و امتنا ممات محمد و آل محمد».

حالا آنکه در قنوت‌هاي دعاي نماز عيد فطر و امثال ذلک است که «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُون‌»[13] کليات است اما آنکه به صورت روشن مي‌گوييم حيات اينها را مي‌خواهيم، اين حيات اينها را مي‌خواهيم نه يعني مقام اينها را مي‌خواهيم. آن حيات ويژه که وحي و امامت و اينهاست اينها را که کسي طلب نمي‌کند؛ يعني هميشه بيدار باشيم.

اينکه در بعضي از تعبيرات دارد ﴿الذين هُم علی صَلاتِهِمْ دائِمُون‌﴾ مگر آدم دائماً نماز مي‌خواند؟! صلات، ذکر خداست. اگر کسي در تمام مدت عمر به ياد خدا باشد اگر صلات «ذکر الله» است[14] و اين گروه به مقامي رسيده‌اند که اهل فراموشي نيستند پس ﴿علی صَلاتِهِمْ دائِمُون‌﴾؛[15] اين ‌طور نيست که حالا اينها دائماً نماز بخوانند.

در روايات هم دو طايفه هست گاهي حيات در مقابل موت است گاهي حيات در مقابل غفلت است. می‌فرمايد ما طوري به اينها عنايت مي‌کنيم که هميشه به ياد خدا هستند. هميشه به ياد خدا هستند نه معنايش اين است که هميشه دارند ذکر مي‌گويند بلکه يعنی هميشه مواظب هستند که راه کسي را نبندند و خلاف نکنند; همين!

آدرس ما بهشت ماست اصلاً منزل مؤمن اين است ما را به آنجا دعوت کردند بايد به آنجا برويم

در وصف عده‌اي دارد که ﴿ذِكْرَى الدَّار﴾[16] اينها به ياد خانه‌شان هستند، يعني چه؟ يعني او مي‌داند که بايد به بهشت برود و راهش را هم بلد است ﴿ذِكْرَى الدَّار﴾ يعني به ياد خانه خودش است. ما چنين حياتي را به او مي‌دهيم. تا اينجا اين بحث‌ها مشخص شد.

در سوره مبارکه «بقره» آنجا هم حرف تازه‌اي هست که اين حرف تازه حتي براي خيلي از شيعيان ما روشن نبود که شهيد زنده است؛ خب اين چه حياتي است؟ اين حياتي که در حال حيات و ممات در هر دو حال هست. اين کسي که مجاهد «في سبيل الله» است آمده براي حفظ دين، اين اگر بميرد زنده مي‌شود يا الآن هم زنده است؟ الآن هم زنده است؛ اين کسي که آمده در صف مقدم و لله دارد جهاد مي‌کند، اين چه بميرد زنده است، چه زنده برگردد زنده است و آنهايي هم که درباره آنها گفتند مرکب قلم بعضي از قلم‌ها افضل «من دماء الشهداء»[17] آن هم روشن مي‌شود.

در آيه 154 سوره مبارکه «بقره» به اين صورت آمده است: ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾، همين که الآن دارند تشييع مي‌کنند به همين مي‌گويند «حي». اين يک ساعت قبل از اينکه روح قبض بشود هم اين حيات را داشت منتها چون آن حيات عادي را دارد اين حيات را هم دارد تشخيص نمي‌دهند. حالا که آن حيات عادي گذشته اين حيات مانده، فرمود اين زنده است. ما چنين چيزي را مي‌خواهيم. حالا حتماً لازم است که انسان شهيد بشود و به اين حيات برسد؟ حالا اگر رفت و همه کارها را کرد و از ديگران شايد فعاليتش بيشتر بود در جبهه ولي زنده برگشته و سالم برگشته اين ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ است اين هم زنده است. معلوم مي‌شود حياتي هست که انسان که شهيد مي‌شود آن حيات را دارد، انساني که مجاهد است مثل آن شهيد است يا قوي‌تر از آن شهيد است و خدمات جبهه‌اي کرده هم «حيٌ»؛ اين ‌طور زنده مي‌شود.

فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾؛ موجودي که نه بيراهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد اين حيات ديگري دارد. ديگران يا سعي مي‌کنند بيراهه بروند يا راه ديگران را ببندند اين حيات را ندارند. پس اينکه در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ﴾؛ نه تنها ﴿وَ لاَ تَقُولُوا﴾، ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ‌﴾[18] هم داريم در سوره «آل‌عمران». حالا اينها دو تا برادر هستند دو نفر هستند آن يکي تير به او خورد اين يکي هم قوي‌تر از اوست بالاتر از اوست يا لااقل مثل اوست اين هم آن حيات را دارد، پس الآن حيّ است ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾. آدمي که بخواهد طبق دستور عمل کند زنده مي‌شود يک حيات جديد است.

آن‌که بيشتر از اين جوان زحمت کشيد و رهبري کرد اين جنگ را و در خط مقدم بود حالا تير به او نخورد، اين زنده نيست و او زنده است؟! اينکه نمي‌شود. بنابراين حياتي هست که در مقابل ممات است و حياتي هست که در مقابل غفلت و عدم توجه است. انسان تا زنده نباشد که نمي‌شود گفت متوجه است. انسان زنده يا ناسي است يا متذکر؛ نسيان يا تذکر وصف انسان زنده است، يک انسان مرده را که نمي‌گويند او فراموش کرده است.

اينها شواهدي است که دلالت مي‌کند که حيات برتری هست. حيات دو قسم است يک حيات است که در مقابلش موت است و يک حيات است که در مقابلش غفلت است; آن هشياري باعث حيات است. اين تعبيرات که متعدد است در چند جاي قرآن کريم هم به صورت‌هاي گوناگون آمده است.

حالا مي‌رسيم به رواياتي که همين مطالب را بازگو کردند در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) مشابه اين مطالب است. حضرت فرمود: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»؛[19] اينجا يا اين حيات، لازمه‌اش ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم‌﴾ است يا اگر در قبال موت است نفس اماره‌اش را از بين برده است؛ «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا»[20] همين است. در بحث‌هايي که «انّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[21] بازگو شد که ارث مادي با ارث معنوي فرق جوهري دارند; در ارث مادي تا مورِّث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد در ارث معنوي تا وارث نميرد چيزي از مورِّث سهم نمي‌برد که «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا».

اينکه «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» هم از همان قبيل است؛ اگر وارث، آن نفس اماره را اماته کرده است و به موت ارادي مرده است آن وقت وارث انبيا مي‌شود که «ِانّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء». اگر کسي بخواهد ارث مادي ببرد مورِّث بايد بميرد اگر بخواهد ارث معنوي ببرد خود وارث بايد که «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا» بشود. اين همان بيان نوراني حضرت امير است که فرمود: «أَمَاتَ نَفْسَهُ» يعني نفس اماره‌اش را از بين برده است. «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَی بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَی رَبَّه‌»،[22] اين يک بخش.

بخش ديگر در خطبه 133 است فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا وَ يَكَادُ صَاحِبُهُ يَشْبَعُ مِنْهُ وَ يَمَلُّهُ إِلَّا الْحَيَاةَ» فرمود هيچ چيزي نيست مگر اينکه آدم گاهي از آن خسته مي‌شود ولي از حيات خسته نمي‌شود. اگر يک وقت کسي تمنّي مرگ مي‌کند براي اينکه از آن حوادثي که او را در بر گرفته از آنها خسته شده است وگرنه از اصل حيات خسته نشده است «فَإِنَّهُ لَا يَجِدُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً وَ إِنَّمَا ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ» اين حيات را به منزله حکمت مي‌داند که اين حکمت «الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِيٌّ لِلظَّمْآنِ» اين حکمت، آب گواراست برای آدم تشنه و نيروي شنوايي است براي کسي که بايد بشنود و نيروي بينايي است براي چشم و حيات براي دل است. همان‌ طوري که حکمت، حيات اين حواس است، آن معناي از حيات هم، حيات خود جان است که اين مي‌شود حيات معنوي.

اين معنا در خطبه ديگر هم آمده است؛ آنجا به اين صورت فرمود که عده‌اي صورتاً به حسب ظاهر انسان‌اند «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»،[23] در بين انسان‌هاي زنده راه مي‌رود ولي از نظر ما مُرده است، چرا؟ براي اينکه عملي ندارد ايماني ندارد معرفتي ندارد اين فقط يک حرکت حيواني دارد. اين‌ که در بين زنده‌ها راه مي‌رود در حقيقت «مَيِّتُ الْأَحْيَاء» است بعد هم به تعبير بعضي‌ها مدتي که زنده بود يک جنازه عمودي بود حالا هم که افتاد جنازه افقي شد; در هر دو حال جنازه است حالا يا عمودي يا افقي. «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ» تا تابع باشد «وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَيَصُدَّ عَنْهُ» تا اينکه از او جلوگيري بکند.

در خطبه 51 هم به اين صورت آمده است اصحاب خودشان را فرمود که شما با معاويه و اينها بايد نبرد بکنيد فرمود: «فَأَقِرُّوا عَلَی مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ» وجود مبارک حضرت امير که با معاويه بنا شد که در جايي نبرد بکنند آنها زودتر رفتند و جلوی آب را بستند. اصحاب حضرت عرض کردند که اموي‌ها زودتر آمدند جلوی آب را بستند. فرمود شما اين شمشيرهاي‌تان را از خون آنها سيراب بکنيد تا خودتان را از عطش نجات بدهيد: «رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ» اين شمشيرتان اول بايد تشنگي‌اش را برطرف بکند بعد شما، راهش اين است. اينها حمله کردند و آنها را طرد کردند. آنجا فرمود که حيات و ممات اين است: «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ‌ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِين‌»، اگر ذلت‌پذير بوديد در حالي که زنده هستيد مرده‌ايد چون اين روح اسلامي در شما نيست و اگر جهاد کرديد و از اين ذلت در آمديد ولو حيات ظاهري نداشته باشيد زنده‌ايد «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ» در حالي که مقهور هستيد؛ اما «وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ» در حالي که قاهر هستيد. اينها بيانات نوراني آنهاست، در دعاها هم که مي‌گوييم «اللهم احينا حياي محمد و آل محمد» اين‌ طور است.

حالا بعد از پيروزي انقلاب براي خيلي‌ حل شد الآن هم براي خيلي‌ بگوييد که شهيد زنده است باور نمي‌کنند. ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾، اين الآن مي‌فهمد چه کسی آمده چه کسی طلب مغفرت کرده چه کسی طلب مغفرت نکرده چه کاري کردند و چه کاري نکردند همه را مي‌فهمد؛ اگر موجودي است که مي‌فهمد پس حيات دارد.

﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ‌﴾ در سوره «آل‌عمران»؛ يک، ﴿وَ لاَ تَقُولُوا﴾ در سوره مبارکه «بقره»؛ دو، مَجاز که نيست، نفرمود شبيه زنده‌ها هستند که تشبيه باشد، اصرار کتاب و سنت اين است که زنده‌اند. اين براي خيلي‌ها‌ تا قبل از پيروزي انقلاب شفاف نبود.

 

پرسش: اين حيات بعد از مرگ که اختصاصي به شهدا ندارد حتي آن حيات معنوي هم براي مؤمنين هم هست ما اين ‌طور توجيه مي‌کرديم که اين خصوصيت شهدا در آن «عند الرب» و رزق الهي است و الا حيات اختصاص به شهدا ندارد ديگران هم دارند.

پاسخ: اگر ديگران اهل غفلت باشند «يا ايها الغافلون» در خطبه نهج البلاغه دارد که «مَيِّتُ الْأَحْيَاء» يعني در زنده‌ها سرشماري بکنند اين زنده است ولي اين مرده است.

 

پرسش: بعد از مرگ

پاسخ: بعد از مرگ هم که آن هم حيات دارد.

 

پرسش: آنجا که غفلت نيست

پاسخ: خيلي‌ها هستند که سؤال مي‌کنند کجاست؟ چيست؟ از الله غافل‌اند اما از خودشان غافل نيستند.

 

پرسش: حداقل مؤمنينِ غير شهيد ...

پاسخ: بله.

 

پرسش: پس خصوصيت شهدا

پاسخ: آن درجه برترشان است؛ درجه برترشان همين ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ است چنانچه اين مؤمن هم مثل کار او را کرده باشد او هم زنده است. براي اينکه اين ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ شواهدي از اين در باب شهادت هست، وگرنه هر کسي نفس اماره‌اش را يعنی اين دشمن داخلی را از پا در بياورد زنده است منتها آن شفاف‌تر است کامل‌تر است؛ درباره او براي ترغيب به جهاد اين معنا گفته شده که واقعاً زنده است کاملاً باخبر است.

 

سيدنا الاستاد امام را خدا غريق رحمت کند می‌فرمودند بعضي که مرده‌اند از آنها سؤال مي‌کنند که مثلاً پيغمبر شما چه کسی است، بعد از احقابي هر حقب هشتاد سال است تازه يادشان مي‌آيد مي‌گويند کسي است که قرآن بر او نازل شده است؛ هنوز نام مبارک حضرت يادشان نيست! اين چه حياتي است؟! اما يک عده هستند که همان ليله دفن همه را ذکر می‌کنند. اين حياتي است در قبال غفلت که غافل مرده است و ذاکر زنده است.

يک بيان نوراني از حضرت امير است که فرمود هر کسي شهيد شد درجات بالا دارد اما شهداي ما با شهداي ديگر فرق دارند اگر کسي از خاندان ما شهيد بشود سيد شهدا مي‌شود فرمود که حساب ما با ديگران جداست خيلي‌ها رفتند در جبهه‌ها شهيد شدند اما کسي سيدالشهداء نشد ولي عموي من که رفته سيدالشهداء شد و خيلي‌ها هم رفتند براي تبليغ يا جبهه، جانباز شدند اما برادر من جعفر که رفت خدا دو بال به او داد و جعفر طيار شد فرمود خيلي‌ها جانباز مي‌شوند اما همه‌ جعفر طيار نمي‌شوند. شهدا هم فرق مي‌کنند و جانبازها هم فرق مي‌کنند ذاکرين هم فرق مي‌کند. خود درجه داشتن هم فرق دارد; يک آيه در سوره مبارکه «آل‌عمران» است يک آيه هم در سوره «انفال»، يک کجا دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[24] يک جا دارد که ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾،[25] برخی‌ها خيال مي‌کنند که اينجا «لام» حذف شده است! صحبت از حذف لام نيست اين است که مي‌گويند «خويش را تأويل کن ني ذکر را» فوراً درباره قرآن نگو فلان چيز حذف شده فلان چيز حذف نشده، نه! بعضي گوهر ذاتشان درجه مي‌شود؛ برای بعضي‌ها وصف است برای بعضي‌ها گوهر ذاتشان می‌شود که ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾. ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ سر جاي خود محفوظ است ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ هم سر جاي خود محفوظ است؛ حالا تا چه کسي باشد، اگر «لقاء الله»ي باشد مي‌شود ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، لقاء مراحل نازل‌تر باشد مي‌شود ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾. اين‌ طور نيست که آنجايي که ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ «لام» محذوف باشد خير، «لام» محذوف نيست، آن هم سر جاي خودش است اين هم سر جاي خودش است.

 

پرسش: آيه‌ شريفه‌اي که اصلاً حيات دنيا را از حيات آخرت جدا مي‌کند که گويا حيات اين جهاني موت است نسبت به آخرت ﴿وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾.[26] مي‌شود بگوييم اين حيات باطني که حالا اين آيات در موردش هست اصلاً سنخش فرق مي‌کند يا بگوييم اين قدر فاصله زياد است بين اين حياتي که ما اينجا داريم يعنی همين ديدن و شنيدن و خوردن و آشاميدن؛ يعنی حيات هست نه اينکه نيست؛ منتها اين قدر فاصله دارد با آن حيات که اين در برابر آن مرگ است. بعد عدم غفلت هم يکي از آثارش است که ما مي‌فهميم وگرنه امثال ما اصلاً نمی‌توانيم درک کنيم آن حيات چيست، حقيقتش را نمی‌فهميم مثل بسياري از حقايق ...

پاسخ: اينکه فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾، گفت خدا مي‌داند و آن کس که رفته! جناب نظامي درباره معراج پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

 

چنان رفته و آمده باز پس     که نايد در انديشه هيچ کس[27]

پس خدا مي‌داند و آن کس که رفته که معراج چيست!

 

پرسش: مراتب پايينش را آدم مي‌فهمد يک وقت‌هايي مي‌فهمد که مثلاً همان ‌طور که جسمش زنده است دلش هم زنده است يک وقت‌هايي هم نه، مي‌بيند که واقعاً مرده است.

پاسخ: بله، مراتب بالاتر را تا کسي نيابد متوجه نمي‌شود!


[4] ديوان اشعار ناصر خسرو، قصايد، قصيده6؛ «درخت تو گر بار دانش بگيرد     به زير آوري چرخ نيلوفري را».
[11] لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص23. «في قوله: لا أُكَلِّمُه إلا أَخا السِّرار أي مثل السِّرار. و يقال: لَقِيَ فلان أَخا الموت أَي مثل الموت‌».
[12] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص544. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَاهُمْ وَ مَمَاتِي مَمَاتَهُم‌».
[13] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‌2، ص654.
[16] سوره ص، آيه 46. ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار﴾.
[17] من لا يحضره الفقيه‌، الشيخ الصدوق‌، ج4، ص399. «فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء».
[26] سوره عنکبوت، آيه 64. ﴿وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾.
[27] خمسه نظامی گنجوی، اسکندرنامه، بخش اول: شرف نامه، بخش 4، در معراج پيغمبر اکرم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo