< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

همان‌طوري که در ساير بحث‌ها، متشابهاتي هست محکماتي هست عام و خاصي هست مطلق و مقيدي است ظاهر و اظهري است و يک تعارض ابتدايي بين آيات مشهود است; در اين بحث اخير ما که علومي که ذات اقدس الهي مي‌فرمايد هيچ جا نيست[1] در اينها هم همين‌طور است. يعني به حسب ظاهر در همين بحث اخير ما، اين دو تا آيه ممکن است باهم ناهماهنگ باشند.

به عنوان نمونه آيه سوره مبارکه «اعراف» با سوره مبارکه «نساء» ظاهراً ناهماهنگ‌اند. در سوره مبارکه «اعراف» آيه 172 و 173 مي‌فرمايد: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غافِلِينَ ٭ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُون‌﴾ فرمود در آن صحنه ما اولين و آخرين را جمع کرديم و از اينها ميثاق گرفتيم. اين غير از ميثاق خاصي است که از انبيا گرفتيم، ممکن است در همين صحنه بود ولي ميثاق جدايي است؛ اين ميثاق عمومي است که از اولين و آخرين گرفته شده است و همه را هم جمع کرده و خودش را به همه نشان داده است، فرمود آيا من ربّ شما هستم يا نه؟ همه هم گفتند بله و شاهد همه هم خودشان هستند ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ﴾.

بنابراين هيچ جا براي ابهام و جهل نيست و هيچ جا هم براي انکار نيست. حالا ما اين صحنه را پيش آورديم که احدي در قيامت بهانه نياورد. ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلی‌﴾، همه ربوبيت حق را ديدند. چرا اين کار را کرديم؟﴿أَن تَقُولُواْ﴾؛ اين ﴿أَن تَقُولُواْ﴾ که قبلاً هم بحث شد، نظير اين کلمه‌اي است که در آيه «نبأ» آمده است در آيه «نبأ» آمده که ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا﴾[2] يعني مبادا! مبادا چنين صحنه‌اي بيايد که شما حرف يک غير صادق را گوش بدهيد و به ضرر بيفتيد مبادا به حرف فاسق اعتماد بکنيد بعد به زحمت بيفتيد.

اينجا هم ما اين صحنه را پيش آورديم که ﴿أَن تَقُولُواْ﴾ مبادا در قيامت بگوييد که ما از ربوبيت شما و عبوديت خودمان، کافر بوديم. اين را نمي‌توانيد بگوييد، هيچ بهانه‌اي هم مقبول نيست بهانه بياوريد که پدران ما اين‌طور بودند ما اين‌طور شديم، نمي‌توانيد، يا بگوييد غفلتي عارض ما شد، قبول نيست. هيچ بهانه‌اي، هيچ عذري، هيچ غفلتي در يوم القيامه مقبول نيست. ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلی‌ شَهِدْنَا‌﴾، چرا اين کار را کرديم؟ ﴿أَن تَقُولُواْ﴾ يعني مبادا در قيامت بگوييد که ﴿إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غافِلِينَ﴾، ﴿ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ‌﴾ يا بگوييد ما در محيط شرک و کفر به دنيا آمديم در محيط جاهلي به دنيا آمديم آنها مشرک بودند ما هم مشرک شديم ﴿أَ فَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُون‌﴾.

پس احدي «من الاولين و الآخرين» در يوم القيامة معذور نيست همه بايد موحد باشند و فراموش‌تان هم نمي‌شود براي اينکه طوري من خودم را به شما نشان دادم و شما ديديد که در درون جان شما جاسازي شد و اين «الي يوم القيامة» مي‌ماند. اگر نظير صحنه‌هاي درس و بحث حوزه و دانشگاه بود که يک وقت ما درس گفتيم و شما شنيديد، بعد از ياد آدم مي‌رود، آن وقت سهو و نسيان هم طبق حديث رفع برداشته شد «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي» ولی اين سهوپذير نيست، اين نسيان‌پذير نيست. اگر واقعاً چيزي را انسان، ياد گرفته بعد فراموش کرده «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ»[3] يکي از آنها سهو و نسيان است اما فرمود اين سهو‌پذير نيست اين نسيان‌پذير نيست يا بگوييد که ما مضطر بوديم، اين عذر هم نيست يعني آنچه که در حديث رفع آمده که «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ» سهو و نسيان و اکراه و اجبار، اينها جاری نيست. پدران ما اين‌طور بودند ما مجبور بوديم يا ما دسترسي نداشتيم اين‌طور نيست.

 

پرسش: ... از آيه استفاده می‌شود ... اما اينکه اضطرار را بردارد اين چگونه است؟

پاسخ: حالا ما مي‌گوييم محور بحث چيست که اضطرارپذير نيست؟ اين آيه با سوره مبارکه «نساء» که جمع بشود معلوم مي‌شود که اضطرار، ظلم، ستم، مجبور بوديم، اينها نيست. و به هيچ وجه عذرپذير نيست اين با آن حديثي که فرمود «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَی الْفِطْرَة فابَواهُ‌ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ»[4] پس آن چيست؟ با او هم نيست؛ آن را که خود روايت دارد که «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَی الْفِطْرَة فابَواهُ‌ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ» پس اين چيست؟ اين است که عرض کردم همان‌طوري که در بحث‌هاي ديگر قرآني عام و خاص، ظاهر و اظهر، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ و اين چيزها هست در اين بخش اخير بحث قرآني هم که ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا﴾ در اين بخش هم اين حرفها هست.

 

ظاهرش ما روايات فراواني يا ادله فراواني داريم که نسيان مي‌آيد سهو مي‌آيد اجبار مي‌آيد سنت جاهلي مي‌آيد ديکتاتوري مي‌آيد اما اين آيه مي‌فرمايد که هيچ عذري در قيامت پذيرفته نيست.

در سوره مبارکه «نساء» آن بخش‌هاي پاياني‌اش در آيه 164 ذات اقدس الهي مي‌فرمايد که ما انبيا را فرستاديم ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ ما انبيا را فرستاديم، انبيائي که قصه‌هايشان را گفتيم و انبيائي که قصه‌هايشان را نگفتيم. در بعضي از آيات قرآن هست هيچ ملتي نيست هيچ جامعه‌اي نيست مگر اينکه پيغمبر دارد ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذير﴾[5] و روايات هم دارد که 124 هزار پيغمبر داشتيم[6] و قرآن کريم نام شريف 25 پيامبر را آورده و هم اين آيه و هم آيه سوره مبارکه «غافر» دارد که قصه بعضي از انبيا را ما نگفتيم. خاور دور باختر دور، يقيناً پيغمبر داشتند، اين طرف آب آن طرف آب يا اين طرف اقيانوس يا آن طرف اقيانوس، غرب يا شرق.

در دو قسمت از قرآن فرمود ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‌﴾[7] و نيز ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾.

بر اساس ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذير﴾ هيچ امتي نبودند مگر اينکه پيغمبر داشتند. قرآن کريم در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾[8] . اين کلمه «بعد» ظرف است، ظرف مفهوم ندارد مگر اينکه در مقام تحديد باشد؛ اينجا در مقام تحديد است و مفهوم دارد. عظمت اين آيه در اين است که حجيت عقل تا به آنجا رسيده که انسان مي‌تواند در برابر خدا استدلال کند، در قيامت يا الآن، مخصوصاً در قيامت! الآن هم همين‌طور است که بشر مي‌تواند به خدا بگويد که تو که مي‌دانستي ما اينجا مي‌آييم ميليون‌ها اشياء است ميليون‌ها پرنده است ميليون‌ها موجودات است که ما از ضرر و زيان آنها خبر نداريم، کدام راه را برويم، چه چيزي براي ما خوب است، چه چيزي براي ما بد است، چرا پيغمبر نفرستادي؟ در معاد هم اعتراض مي‌کنند و مي‌گويند ما که نمي‌دانستيم بعداً به چنين جايي مي‌آييم تو که مي‌دانستي، چرا راهنما نفرستادي؟ اين عقل تا کجا حجيتش بلند است و آزادي در دين چقدر است که انسان در برابر خدا مي‌تواند اگر اعتراضي وارد باشد اعتراض کند! فرمود اين کار را کرديم چرا؟ ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل‌﴾ يعني قبل از رسل هست بعد از رسل نيست.

شما که در سوره مبارکه «اعراف» فرموديد ما راه عذر را بستيم، هيچ کس نمي‌تواند بگويد که من غفلت داشتم يا سهو کردم يا در محيط جاهلي بودم اين جمعش چيست؟ شما که آنجا گفتيد که ما اين کار را کرديم و احدي نمي‌تواند عذرخواهي و احتجاج کند اينجا براي چيست؟

رازش اين است که آن مربوط به اصل توحيد و ربوبيت است اين برای وحي و نبوت است. درباره اصل ربوبيت احدي معذور نيست که خدا در عالم هست; به هيچ وجه اصل توحيد، انکارپذير نيست؛ اما چه چيزي بد است چه چيزي خوب است، از چه کسي اطاعت کنيم از چه کسي اطاعت نکنيم، اينها را فقط وحي و نبوت مي‌گويد.

 

پرسش: ...

پاسخ: آن به شريعت برنمي‌گردد، به اصل ولايت بله که اينها مظهر ذات اقدس الهي‌اند ولي الله هستند اما احکام ايشان شريعت ايشان دستورات ايشان چيست؟ حضرت علي چه فرموده؟

 

پرسش: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[9]

پاسخ: اين ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ با اين سوره مبارکه «نساء» هماهنگ است که پذيرش در اين درون هست نه معرفت؛ چيزي به او بگويند اين باورش مي‌شود اما اين با اين الهام در حدي نيست که وحي‌گونه باشد که همه چيز را بدانند. فرمود: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‌﴾؛[10] اينکه فرمود: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ‌﴾ اين ﴿لِتُبَيِّنَ‌﴾ فقط مربوط به وحي است. اصل عبادت ممکن است اصل کفر ممکن است اصل خلاف ممکن است اصل ظلم ممکن است که بدي و خوبي اينها مشخص بشود؛ اما حالا زکات بايد اين مقدار باشد نماز صبح بايد دو رکعت باشد نماز ظهر بايد چهار رکعت باشد اينها را انسان اصلاً نمي‌فهمد. قانون که چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است چه کسي مَحرم است چه کسي مَحرم نيست کجا نکاح حلال است کجا حلال نيست، اينها را انسان نمی‌فهمد. خطوط کلي که ظلم بد است فجور بد است سرقت بد است اينها را مي‌فهمد اما حدّش چيست خصوصياتش چيست، چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است، اينها را نمی‌فهمد. اگر مشخص شد که حدود حلال چيست حدود حرام چيست از آن به بعد حجت الهي بالغ است، وگرنه طوري انسان آفريده شد که به خير مايل است اين درست است، طوري انسان آفريده شد که از شر گريزان است اين درست است. انبيا هم آمدند هر دو بخش را هم آن بخش توحيد ربوبي را «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[11] را اثاره کنند هم اين بخش ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ را اثاره کنند.

 

شريعت شرح همان فطرت است؛ يک متن را به نحو بسته به آدم بدهند که اين نمي‌تواند انجام بدهد! بنابراين تا اين شريعت نباشد نظم نباشد خصوصيات مشخص نيست و آن صحنه مربوط به اصل ربوبيت است. بنابراين اصل ربوبيت خدا و توحيد خدا به هيچ وجه نسيان‌پذير نيست همه موحد خلق مي‌شوند و «فابَواهُ‌ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ» مربوط به شريعت است؛ حالا بر فرض يهودي شد اصل اله را که قبول دارد، بر فرض مسيحي شد اصل اله را که قبول دارد. «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلی الْفِطْرَة»، فطرت همان آيه سوره مبارکه «اعراف» است، «فابَواهُ‌ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ» اما «يلحدان» که نيست «يشرکان» که نيست.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، براي اينکه با شريعت هماهنگ نيست نه با توحيد؛ حالا بر فرض يهودي کردند بر فرض مسيحي کردند، با ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ که مخالف نيست.

 

پرسش: خود اين روايت ... استثنائش اين نيست که از فطرت شما را دور می‌کند

پاسخ: اين دين، فطري است، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هم همين است «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَی الْفِطْرَة» همين است، هر موجودي هم بر فطرت است، فطرت مجموعه اينهاست يعني اصلش قبول است اما شرحش به وسيله رسالت است. جاهليت و امثال جاهليت يهودي و نصراني مي‌کند نه اينکه ملحد بکند، آنها نمي‌توانند ملحد بکنند، براي اينکه در همان سوره «اعراف» دارد که هيچ کس نمي‌تواند بگويد که پدرم ملحد بود من هم ملحد شدم! براي اينکه آن قدر در درون او مسئله توحيد ربوبي شکوفاست که انکار‌پذير نيست لذا اين حديث هم ندارد که پدرش مثلاً ملحدش مي‌کند مشرکش مي‌کند بت‌پرستش مي‌کند، دارد که در شريعت، بر خلاف تربيت مي‌کنند، بله اين ممکن است. بنابراين آنچه در سوره مبارکه «نساء» آمده مربوط به شريعت و وحي و نبوت و گسترش مذهب است و آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده مربوط به اصل توحيد است؛ اصل توحيد از هيچ کس گرفته نمي‌شود.

 

اينکه از ائمه (عليهم السلام) نقل شده که کسي گفته «دُلّني علي الله» حضرت آن مسافرت با کشتي و آن حالت اضطراري را ذکر کردند و فرمودند آن وقتي که دارد کشتي غرق مي‌شود، دست تو به هيچ جا نمي‌رسد به چه کسي پناه مي‌بري؟ همان خداست: «هو الله»[12] . اين از هيچ کس گرفته نمي‌شود.

 

پرسش: ... ما همه گناهی می‌کنيم ولی باز به بهشت می‌رويم ...

پاسخ: نه اينکه همين‌طور رايگان به بهشت مي‌رويم، بعد از حساب و کتاب بهشت مي‌رويم.

 

پرسش: ...

پاسخ: دو حرف است؛ اينکه ما پرداخت مي‌کنيم، حالا انسان چه زمانی پرداخت مي‌کند، چگونه پرداخت مي‌کند؛ فرمود بعضي را در ابتلائات دنيا پرداخت مي‌کنيم بعضي را در ابتلائات برزخ پرداخت مي‌کنيم. برزخ ميليون‌ها سال است، تا در برزخ و در دنيا پاک نشوند آنجا به مقصد نمي‌رسند. از مشکل‌ترين نکات شريعتي، در همان روايات برزخ هست؛ در روايات برزخ دارد که هر کار خيري که مخالفان ما انجام بدهند ما از آنها مي‌گيريم در نامه اعمال شيعيان ذکر مي‌کنيم، هر کار بدي که شيعيان ما انجام بدهند ما از نامه اعمال اينها مي‌گيريم، در نامه عمل آنها ذکر مي‌کنيم. اين از مشکل‌ترين مشکلات است که بايد حل بشود! اينکه مي‌گويند اينها قرآن ناطق‌اند و وقتي حضرت ظهور کرد تازه قرآن تفسير مي‌شود از همين جاها معلوم مي‌شود واقعاً اين‌طور است.

 

شما از کجا مي‌فرماييد به اينکه سيئات را از شيعيان برمي‌داريم در نامه عمل آنها مي‌نويسيم و اگر آنها حسناتي دارند از آنها مي‌گيريم در نامه عمل شيعيان قرار مي‌دهيم؟ فرمود: ﴿مَتاعَنا عِنْدَه‌﴾[13] به آيه سوره مبارکه «يوسف» استدلال کرد که ما ظرف خودمان را پيدا کرديم و گرفتيم. آنها رفتند مکه اعمال عبادي انجام دادند، اين شيعه بي‌نماز و روزه شما با کدام عقل هماهنگ در مي‌آيد؟

 

پرسش: آنها نکردند با ... مجبور شدند با ...

پاسخ: اين ﴿فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُم‌﴾[14] مختص خود شماست.

 

پرسش: به همين آيه استشهاد می‌کنند

پاسخ: در آيه دارد که ﴿مَتاعَنا عِنْدَه‌﴾ اين ﴿مَتاعَنا عِنْدَه‌﴾ متاع خودش بود؛ چگونه اين شيعه‌اي که معصيت‌کار است گناه کرده و آن ناصبی که اطاعت کرده، عمل او را برمي‌داريم به اين شيعه می‌دهيم، در حالی که ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌﴾؟[15] اين با اول و آخر قرآن هماهنگ نيست!

 

پرسش: به همين آيه استشهاد می‌کنند

پاسخ: نه، به همين آيه استدلال‌پذير نيست.

 

پرسش: ... روايات طينت

پاسخ: همين‌طور است روايات طينت از مشکل‌ترين روايات است، لذا عملشان اين بود که هر کسي کار خلافي می‌کرد، او را محاکمه مي‌کردند

 

 

پرسش: ... اگر بگويند ما شش هزار سال عبادت نمی‌خواهيم فقط پذيرش ولايت می‌خواهيم

پاسخ: اين با عدل خدا سازگار نيست براي اينکه او تکليف کرده است. شيطان را لعن کرده معصيتکار را لعن کرده است بي‌نماز را لعن کرده ﴿يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ‌﴾[16] [17] را قرآن لعن کرده است لذا فرمود هر روايتي که داريد بر قرآن عرضه کنيد. ما نصوص علاجيه ، روايات عرضه بر قرآن داريم[18] . در نصوص علاجيه اگر روايتي معارض داشت فرمود بر قرآن کريم عرضه کنيد. در غير نصوص علاجيه هم فرمودند هر روايتي که از ما آمده است، آن را بر قرآن عرضه کنيد ممکن است بطني داشته باشد علمش به شما نرسد، هر چه که از ما نقل شده است بر قرآن عرضه کنيد، اگر مطابق با قرآن نبود قبول نکنيد.[19]

 

پرسش: ...

پاسخ: الآن هم مي‌گوييم از اسرار است؛ ما از مرحوم علامه سؤال کرديم که اين جرياني که در سوره «اعراف» است چيست؟ ايشان فرمود بعضي مي‌گويند که گويا همين ديروز بود اين يک جمله را ايشان فرمودند. از يک طايفه از اين عرفا سؤال کردند که شما نشئه ميثاق يادتان است، فرمود «کأنه الأمس»؛ از طايفه دوم سؤال کردند که شما يادتان است، گفت «کأنه في أذني» زير گوش من است؛ از طايفه سوم سؤال کردند که شما يادتان است، گفتند اين صحنه و شش صحنه ديگر هم در ياد ما هست. خيلي از چيزهاست که آدم نمي‌فهمد علمش را به اهلش مي‌سپارد، حالا از اسرار است يعني آن کسي که گفته خودش مي‌داند! اما ما موظفيم اين‌طور عمل کنيم. بنابراين ما نمي‌توانيم بر اين صحه علمي بگذاريم بگوييم اين را ما کاملاً مي‌فهميم. فرمودند اين را نمي‌فهميد علمش را کنار بگذاريد، ما هم علمش را کنار مي‌گذاريم.

 

فتحصل که آيه سوره مبارکه «نساء» مربوط به وحي و نبوت و شريعت تفصيلي دين است و آيه سوره «اعراف» مربوط به اصل ربوبيت است.


[1] ر.ک: سوره بقره، آيه 151. ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.
[6] من لا يحضره الفقيه، ج‌4، ص180.
[13] سوره یوسف، آيه 79. ر.ک: علل الشرائع، ج‌2، ص608 و 609.
[18] ر.ک: وسائل الشيعه، ج27، ص124-106.
[19] ر.ک: الکافی، ج2، ص222.‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo