< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1402/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/علوم قرآن/

 

بحث‌هاي روز چهارشنبه آن بخشي از علوم قرآني بود که خدا مي‌فرمايد اگر ما نگوييم در هيچ جاي عالم نيست. يک سلسله بحث‌هايي که در قرآن هست مربوط به تعليم انبيا، اين قيد را ندارد، مخصوصاً درباره وجود مبارک حضرت دارد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾؛[1] معالِمي و معارفي را وجود مبارک حضرت يادتان مي‌دهد، اين درست است؛ اما در بخشي ديگر فرمود پيامبر(عليه و علي آله الصلاة و السلام) يک سلسله مطالبي به شما ياد مي‌دهد که در هيچ جاي عالم نيست، به خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي‌فرمايد ما يک سلسله مطالبي به تو ياد مي‌دهيم که در هيچ جاي عالم نيست، کجا مي‌خواهي ياد بگيري. اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ يک سلسله آيات است، اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] آيات ديگر است. اين «کان»ی منفي يعني شما هيچ کجا نمي‌توانيد ياد بگيريد، کجا مي‌خواهيد ياد بگيريد.

خدا آسمان و زمين را در چند روز خلق کرد، اين را از کجا مي‌خواهيد برويد ياد بگيريد؟ غير از وحي الهي که خود خدا سخن مي‌گويد که آسمان و زمين در چند مرحله خلق شد چه کسي باخبر است؟ ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.

اين سلسله مطالب غير از آن سلسله آياتي است که مي‌فرمايد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾. اين بخش قبلاً مقدراي بحث شد، تتمه‌اش در اين محضر بحث مي‌شود. خداي سبحان اصل خلقت را به خود اسناد مي‌دهد که او خالق هر چه شيء بر آن صادق است می‌باشد: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[3] [4] هيچ چيزي در عالم، بي‌سبب يافت نمي‌شود و خالقي دارد (اين يک). براي چه کسي خلق شد؟ براي شما بشر.

بنابراين آنچه در آسمان و زمين است براي شما خلق شد. آيا ما دسترسي داريم يا نداريم؟ بله، فرمود ما براي شما مسخر کرديم و اصلاً وسيله آماده کرديم. اين طايفه سوم است. طايفه اولي اين است که ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾؛ دوم اين است که ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ﴾؛ سوم اين است که نه تنها براي شماست، همه وسايل را ما فراهم کرديم، براي شما مسخر است، تحت تسخير شماست: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾[5] [6] منتها حالا قدرتان را بايد بدانيد که انسان يعني چه! اگر انسان آني بدون علم عمر را بگذارند عمر را تلف کرده است. همه ما مي‌بينيم که اين نجارهاي محترم قبلاً اين ‌طور بود وقتي که نقشه چيزي را کشيدند، آن مدادي که داشتند يا خودکاري که بود را پشت گوش مي‌گذاشتند، الآن هم شايد همين ‌طور باشد. اين از کيست؟ چه کسي گفته که بگذار پشت گوشت؟

روزي کاتبی، آمد به محضر حضرت، حضرت چيزي فرمودند ايشان قلمي دستش بود يادداشت کرد، بعد حضرت فرمود: «ضَعْ قَلَمَکَ عَلَي أُذُنِکَ»؛[7] قلم را بگذاريد جاي بلند و جاي محترم و جايي که نيفتد، در کنار گوشَت بگذار.

عده‌اي آمدند حضور حضرت که اين ايام، ايام ميلاد وجود مبارک حضرت است، به حضرت عرض کردند که محفل شما خيلي شيرين است ولی وقتي از اينجا رفتيم آن شيريني در کام ما نيست. فرمود چرا به من مي‌گوييد، به دستت بگو، به قلمت بگو: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»؛ اينجا که آمدي دست‌ خالي نيا، با قلم بيا، اين حرف‌ها را بنويس، وقتي از اينجا رفتي، مطالعه بکن لذت مي‌بري.

عربي که در آن روز شايد دو نفر يا سه نفر سواد خواندن و نوشتن داشتند در مکه، بعد از مدتي طوري شد که در هر خانه، در هر زمان، در هر زمين، نويسنده پيدا شد. طولاني‌ترين آيه قرآن کريم همان است که در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» است که اين آيه تقريباً يک صفحه است _ما در قرآن آيه‌اي طولاني‌تر از آن نداريم_ و آن مربوط به خواندن و نوشتن است. فرمود تمام قباله‌جاتتان، تمام اسنادتان، تمام معاملاتتان روي سند باشد که مبادا در محکمه بگوييد من يادم رفت يا او بگويد من يادم رفته است. هر چه که معامله کرديد اين گونه باشد ﴿إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضرة تُديرُونَها بَيْنَكُمْ﴾؛[8] حالا يک مقدار سيب‌زميني يا يک مقدار پياز و امثال اينها خريدي قباله نمي‌خواهد. فرمود اينکه گفتيم بنويس، براي اين سيب‌زميني و پياز نگفتيم: ﴿إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضرة تُديرُونَها بَيْنَكُمْ﴾؛ آنها قباله نمي‌خواهد اما زمين را، مغازه را، خانه را فروختي حتماً سند تنظيم بکنيد. فرمود درست است که گفتم بنويسيد اما براي امور جزئي قباله نمي‌خواهد. اين چيزي که روزانه دست گردان می‌شود قباله نمي‌خواهد وگرنه ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾.[9] اين دين است. فرمود قلم را پشت گوش خودت بگذار.

بنابراين بخشي از آيات قرآن اين است که خداي سبحان «کل ما صدق عليه أنه شيء فهو خالقه»؛ فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾. اينها صبغه توحيدي دارد.

بخش ديگرش فرمود اينها يعنی زمان و زمين براي شما خلق شده است؛ نه تنها ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْر﴾[10] ، ﴿سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار﴾[11] [12] ؛ تمام زمان‌ها و تعطيلي‌ها و تحصيلي‌ها را شما مي‌توانيد مديريت بکنيد؛ تابستان و زمستان در اختيار شماست. مي‌شود يک آدم يک هفته بي‌کار باشد و با کتاب و تحصيل فاصله داشته باشد؟! زمان مسخر شماست، زمين مسخر شماست: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهار﴾، ﴿سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار﴾. برنامه‌ريزي کنيد؛ يک نفس بدون علم به سر نبريد.

طايفه سوم فرمود نه تنها براي شماست، بايد در اطاعت شما باشد: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار﴾؛ هم ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما الْأَرْضِ جَميعاً﴾[13] که براي شماست و هم مسخر شماست. هيچ کره‌اي در آسمان حق ندارد بگويد من در تحت تسخير انسان نيستم! هر ماهواره‌بري مي‌خواهيد بياوريد، بياوريد، ما هم کمکتان مي‌کنيم. اگر برادران ما از اينجا ماهواره‌بري بردند، ما هم بايد خدا را شاکر باشيم هم بايد بدانيم اين تازه طليعه راه ماست. کدام کره است که مجاز است که بگويد من تحت تسخير شما نيستم؟! فرمود آنچه در آسمان است مسخر شماست، نگو کره مريخ سخت است! اولاً اينها از خودشان مايه‌اي ندارند، يک مقدار دود بودند ما اينها را به صورت شمس و قمر درآورديم: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾[14] دخان يعني دخان! شما خيال کرديد که شمس و قمر يک چيز پُربها و گرانبها و برليان بودند؟! نه، ما دود را به صورت شمس در آورديم بعد شمس را هم در روز قيامت به صورت دود در مي‌آوريم. اين خداست!

اين کتاب با ما چه مي‌کند؟ اگر برادران ما چندين ماهواره‌بر بردند، خدا را شاکريم، خدا تأييدشان کند، اين شدني است. اگر شدني است و ما فرزند قرآنيم، کسي نمي‌تواند بگويد ما در تحريم هستيم. در هر زمان، در هر زمين، نفس مي‌کشي، علم! چه حوزه چه دانشگاه. روزي نجف ده نفر فقهاي نامي و تالي تلو معصوم تربيت مي‌کرد، ما الآن چند تا مرجع آن‌چناني در قم داريم؟ همين شما مي‌توانيد باشيد. تا نفس مي‌کشيد درس و بحث! حالا ما اين کسوت را داريم و اين لباس را پوشيديم گفتيم _ان‌شاءالله_ شاگرد ولي عصر هستيم. راه باز است، اگر راه باز نبود که نمي‌گفت آسمان در اختيار شماست، زمين در اختيار شماست.

اينها که توفيق پيدا مي‌کنند ماهواره‌بر مي‌فرستند خدا خير دنيا و آخرت به اينها بدهد، ما شاکريم، اين راه شدني است. آن که خلق کرد فرمود نه تنها براي شما خلق کرديم، بلکه به تک‌تک اينها سفارش کرديم که اطاعت کنيد؛ هم ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً﴾، اين يک طايفه و هم ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ ما فی الأرْضِ﴾ که چندين آيه است. «نمي‌توانيم» در کار ما نيست، «نمي‌دانيم» در کار ما نيست. آنجا که شخص به حضرت گفت محفل شما خيلي شيرين است و از اينجا که بيرون رفتيم فراموش می‌کنيم، فرمود چرا به من مي‌گويي، به دستت بگو: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»[15] ؛ فرمود چرا به من مي‌گويي که مجلس شما شيرين است، اين مجلس را به همراه خودت ببر، به دستت بگو آنچه ما اينجا ‌گفتيم شما يادداشت کن، با خودت هست؛ فرمود: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»

امام صادق(صلوات الله و سلامه عليه) که اين ايام ميلاد آن حضرت است فرمود: «فَإِنْ مِتَ‌ فَوَرِّثْ‌ كُتُبَكَ‌ بَنِيك‌»؛[16] نه اينکه چند جلد کتاب بخري در طاقچه بگذاري که بعد از تو کتاب‌هاي خريداري‌شده تو را بچه‌ها ببرند، نه! بايد خودت بنويسي. «كُتُبَكَ‌» يعني «كُتُبَكَ‌»! تو بايد چندين جلد کتاب عميق علمي بنويسي که بچه‌هاي تو وارث کتاب‌هاي علمي تو باشند. اين را به مفضّل گفت؛ خدا غريق رحمت کند مرحوم مجلسي ر! ايشان اين را در بحار نقل کرده است. فرمود: «فَإِنْ مِتَ‌ فَوَرِّثْ‌ كُتُبَكَ‌ بَنِيك‌» نه کتابي که خريدي. تو که عمري زحمت کشيدي در حوزه بودي، چهار تا کتاب علمي نظير کتاب فيض ننوشتي، نظير کتاب فياض ننوشتي، چطور شد؟ فرمود مي‌تواني، بايد هم اين کار را بکني. البته روز ميلاد امام صادق(صلوات الله عليه) جشن مي‌گيريم؛ اما حرفش اين است. فرمود عرضه يعني يعني عرضه! تو که آن عرضه را که نداري مثل فيض و فياض دو تا کتاب علمي بنويسي، چه شيعه‌اي براي ما هستي؟ «فَإِنْ مِتَ‌ فَوَرِّثْ‌ كُتُبَكَ‌ بَنِيك‌».

مگر اين خون پاک شهدا کم قدرت دارد؟ کم ارزش مي‌آورد؟ البته مقام ايشان در دنيا و آخرت سر جايش محفوظ است؛ اما کنار قبور شهدا، کنار قبور اهل بيت، سر تا پا برکت است، در جوار اينها آدم به بحث علمی مشغول باشد سر تا پا برکت است.

بنابراين بخش سوم آيات اين است که ما کمک شماييم. هيچ زماني، هيچ زميني، هيچ کره‌اي حق ندارد بگويد من تسليم توي بشر نيستم، چون ما آنها را مسخر شما کرديم. اين اسب و استر را که چه کسي مسخر ما کرد؟ فرمود اينها را ما براي شما رام کرديم.

فرمود اينها براي شما مسخر شدند. فرمود مرکوبي که ـ اين دين! اين دين! اين دين! ـ در اختيار شماست حقوقی دارد. حالا اينها خيال مي‌کنند که حقوق حيوانات را بايد رعايت کنيم يعني براي کبوتر گندم بريزيم و کاري با آن نداشته باشيم! اينها درست است؛ اما در شرق عالم برويد در غرب عالم برويد اين منطق را نمي‌بينيد. يک بيان نوراني را مرحوم کليني از وجود مبارک حضرت نقل مي‌کند که حضرت به دو نفر از اصحابش فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»[17] مشرق عالم مغرب عالم برويد اين حرف‌هاي ما در جايي پيدا نمي‌شود. اين روايت را مرحوم کليني نقل کرد. حقوق حيوانات مشخص است همه ما شنيديم طرفدار حقوق حيوانات هم هستيم، هواي‌شان آبشان غذاي‌شان اينها سر جايش محفوظ است اما آيا تا اين حد فکر کسي رسيده است؟ فرمود حماري که سوار شديد چند حق بر شما دارد؛ حق اول اين است که زياد بار نکنيد، حق دوم اين است که دو نفر سوارش نشويد تا به اينجا مي‌رسد که فرمود وقتي از مسيري گذشتيد به آب رسيديد عجله نکنيد شايد اين حيوان تشنه‌اش باشد يا اگر از مزرعه‌اي گذشتيد جايي سرسبز است به سرعت نگذريد شايد گرسنه‌اش باشد مقداري علف بخورد. اينها را بشر مي‌فهمد. اين چند حق شد.

بعد فرمود بالاخره حيوان است و گاهي ممکن است کندي بکند، آن ‌طوري که شما مي‌خواهيد راه نرود، مي‌خواهيد بزنيد، با اين تازيانه‌اي که در دست شماست بزنيد؛ اما به صورتش نزنيد. اين دين را کجا پيدا مي‌کنيد؟! فرمود به صورت اسب نزن، به صورت حمار نزن.

اين را کجا مي‌توانيد پيدا کنيد؟ اين آبرو دارد آبروي اين را نبر! اين دين که نمي‌گذارد انسان آبروي حماري را ببرد، فقر و فلاکت و گرسنگي و اختلاس و نجومي و اينها را بر مردم تحمل مي‌کند؟! اين دين بوسيدني نيست؟ آدم حرم که مي‌رود در و ديوار را چرا مي‌بوسد؟ اين حرف‌ها در هيچ جا نيست. هيچ جا نيست يعني هيچ جاي عالم نيست. حيوان است درک دارد تسبيح‌گوي حق است، نزدخودش محترم است. فرمود به صورت حمار نزن. اين است که مرحوم کليني از وجود مبارک امام نقل مي‌کند به دو نفر از اصحابش فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»؛ فرمود مشرق برويد مغرب بيايد اين حرف‌هاي ما حرف‌هاي الهي است. اينها همه زنده‌اند همه آگاه‌اند آبرومندند. اين را شما براي غربي‌ها بگوييد شايد بخندند! اين ديني که حاضر نيست آبروي حماري را کسي ببرد، اين دين حاضر است فقر را بر يک ملتي تحميل کند؟! اگر ما رفتيم حرم و در و ديوار را بوسيديم، کسي اعتراض نکند؛ حرف‌هايي که اينها دارند در جاي ديگر نيست.

فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ﴾؛ همان برادراني که خدا به آنها توفيقش داد و _ان‌شاءالله_ به توفيقشان اضافه بشود که توانستند و مي‌توانند ماهواره‌بر را ببرند کار خوبي است؛ اما بايد بدانند که بيش از اين ممکن است قوي‌تر از اين ممکن است. هيچ موجودي در نظام سپهري نيست که مسخر انسان نباشد: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾. اين آيات هم صبغه کلامي دارد که مسئله توحيد را روشن مي‌کند و هم صبغه سياسي دارد صبغه تجاري دارد صبغه اقتصادي دارد، دانش‌بنياني دارد، جامعه را به علم تشويق مي‌کند. فرمود در هر زمان نفس مي‌کشيد، بدون علم نباشيد، نفس مي‌کشيد در صدد علم باشيد. تنها ماه مبارک رمضان نيست که «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيح‌». خدا غريق رحمت کند حکيم سبزواري را!

 

دَم چون فرو رفت هاست هوست چو بيرون رود     يعني از او در همه هر نفسي هاي و هوست

 

شما فراز و فرود اين نفس را که بررسي کنيد مي‌بينيد همين است. فرمود ما آمديم شما را زنده کنيم؛ آسمان رفتن تازه کار عادي شماست. آن معراج معنوي است که ملکوت است، بله، آن حساب ديگري دارد؛ اما ماهواره‌بردن کار علمي است، مسخر شماست. اين ‌طور نيست که حالا آنها يک تافته جدا بافته باشند فرشته باشند، نه! مثل زمين‌اند، زمين مسخر شما نيست؟ کوه‌ها مسخر شما نيستند؟ آن هم همين ‌طور است. دريا و تحت دريا و فوق دريا مسخر شما نيست؟ هست، آسمان هم همين‌جور است.

بنابراين يک سلسله از آيات اين است که ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ که اين صبغه توحيدي دارد بحث کلامي است؛ يک سلسله از آيات اين است که اين براي شما خلق شده است که اين صبغه اجتماعي دارد و مانند آن؛ يک سلسله طايفه‌اي است که طايفه ثالثه است اين است که مسخر شماست که هيچ کسي نمي‌تواند بگويد من فقيرم، من ندارم.

هر خانه‌اي مي‌تواند دانش‌بنيان باشد اما اگر انسان به اين فکر باشد که در همين حد کافي است و اينها، اين تقصير خودش است.

اين سه طايفه هست. طايفه چهارم اين است که ما بازيگر نيستيم، لعبي در کار ما نيست. لعب يعني لعب! چرا اين بازي‌ها را مي‌گويند لعب؟ براي اينکه اصلش از همين لعاب گرفته شده است. يک انسان تشنه، اين لعاب دهن را هر چه بالا و پايين بکند با لعاب دهن که کسي سيراب نمي‌شود. بازي همين است؛ چه کسي برنده است چه کسي بازنده است! بعد از چند سالي مي‌بيند که همه کارها از دستش رفته، دستش هم خالي است و با روی سياه دارد مي‌رود و کاري نکرده است! فرمود ما بازيگر نيستيم، در دستگاه ما لعبي نيست: ﴿ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين﴾[18] . در اين عالم هر کس هر کاري بکند اين‌ طور نيست، هر حرفي را بزند اين‌ طور نيست، هر راهي را برود اين‌ طور نيست.

﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾[19] ؛ اين باء، باء مصاحبه است يعني «الارض بالحق، السماء بالحق، ما بين الارض و السماء بالحق» يعني دوشادوش حق رفتار می‌کند. کار بي‌هدف ما در عالم نداريم؛ کسي کاري بکند بگويد گذشته گذشته است، نه، نداريم، همه چيز حساب‌شده است. اين مربوط به معاد است، آن مربوط به مبدأ است، اين هم بين مبدأ و معاد است. بخشي از آن مربوط به کلام است که فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ که قسمت اول است؛ بخشي از آن مربوط به معاد است که بخش چهارم است که ﴿ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين﴾ يا ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾؛ بخش دوم و سوم مربوط به تجارت، اقتصاد، سياست، مردم‌داري و اينهاست که ﴿خَلَقَ لَكُمْ﴾، طايفه دوم؛ ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾، طايفه سوم. آن وقت بشر با داشتن اين همه سرمايه هيچ وقت نمي‌تواند بگويد من فقير هستم.

بارها به عرضتان رسيد ما در فارسي به کسي که جيبش خالي است و کيفش خالي است مي‌گوييم گدا، خب کلمه گدا بار علمي ندارد؛ اما قرآن کريم وقتي از کسي که جيبش خالي است کيفش خالي است مي‌خواهد خبر بدهد مي‌گويد اين فقير است. فقير، اين فعيل به معني مفعول مثل قتيل به معني مقتول است؛ فقير يعني ملتي که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قيام ندارد.

فرمود انساني که جيبش خالي است کيفش خالي است اهل املاق است يعني تملق‌گويي و چاپلوسي کردن؛ اين با شرف انسانيت سازگار نيست! مرتّب از اين تعريف بکن و از آن تعريف بکن براي اينکه نان تو تأمين بشود!

در جاهليت هم عرب همين‌ طور بود، مي‌گفت بچه را مي‌کشم براي اينکه اگر داشته باشم بايد از اين ربا بگيرم از او قرض بگيرم زير تملق اين بروم زير تملق آن بروم؛ فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ﴾؛[20] براي اينکه مبادا تملق بگوييد بچه‌تان را نکشيد، کار بکنيد تأمين بکنيد. بالاخره انسان اساسش شرف است اساس انسان آبروست.

کشتن زمان فقر، پسر و دختر نداشت؛ فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ﴾. بالاخره انسان با آبرو زنده است؛ اين ديني که مي‌گويد آبروي حيوان محترم است، صورتش را نزن، پايش را بزن پهلويش را بزن، آبرو محترم است، اين دين مي‌گويد که خشيه املاق اين خطر را دارد. آن عرب‌ها هم خشيه املاق اين حرف را داشتند. اين طايفه چهارم فرمود عالم به حق است، هيچ کس نمي‌تواند بگويد روميزي و زيرميزي رد شد، چيزي رد نشد! ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾؛ اين باء، باء مصاحبه است و فرمود: ﴿ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين﴾؛ ما بازيگر نيستيم. کسي هر کاري بکند بکند و بگويد گذشته گذشت، پرونده گذشت، نه، هيچ چيز نگذشت.

اي کاش هر شب قرآن به سر مي‌کرديم؛ اين کتاب بوسيدني است! شما شاگردان امام صادق هستيد، الآن جهان چشمش به شما آقايان روشن است.

إن‌شاءالله قرآني فکر کنيد، قرآني عمل کنيد، قرآني دولت و ملت را تربيت کنيد تا _إن‌شاءالله_ بتوانيم آبرومندانه خدمت حضرت تقديم کنيم.

«و الحمد لله رب العالمين»‌


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo