درس تفسیر آیتالله عبدالله جوادیآملی
1402/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/علوم قرآن/
در قرآن کريم مرز اينها را جدا کرده است. بعد به خود حضرت هم فرمود که ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[10] توي پيغمبر هم همينطوري نميتواني بفهمي، کجا بروي ياد بگيري؟ قرآن کريم مرزها را جدا کرده است. يک مرزش را فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ يک مرزش را فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[11] به خود حضرت هم فرمود: ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾.
در طليعه بحث خود آن آيات با شماره خوانده شد. در اثناي بحث به عنوان نقل به مضمون «تعلمون» با «تعرفون» ياد شده است ولي آنها به صورت نقل به مضمون بود.
يکي از چيزهاي که بشر هيچ راهی به آن ندارد، اين است که رابطه ما با فرشتهها چگونه است؟ ما يک مُلکي داريم که درباره آن مُلک هم فرمود يک سلسله علومي است که در هيچ جاي عالم نيست. يک ملکوتي هم داريم که درباره آنها هم فرمود هيچ راهي براي فهمش نداريم. رابطه ما با مُلک در يک فصل بايد مشخص بشود. رابطه ما با ملکوت در فصل ديگر مشخص بشود.
درباره رابطه ما با مُلک بخشي از آياتی که خوانديم اين بود که فرمود کل عالم را ما براي شما خلق کرديم. اصل مطلب که ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[12] اين آيه را ممکن است بشر بعد از زياد فکر کردن بفهمد که هر چه مصداق شيء است چون هستي او عين ذات او نيست خالق ميخواهد. اين موجبه کليه را که ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ را ممکن است بشر بفهمد. اين آيه را ممکن است مثلاً بگوييم که بشر با خيلي درايت و هوش میفهمد.
اما ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ اين کان ناقصه است يعني هر چه آفريد از آن زيباتر ممکن نيست. يعني عقربي از اين عقرب زيباتر ممکن نيست. الآن شما ببينيد براي سمّ آن خيلي قاچاقي تلاش و کوشش ميکنند. سمّ به قدري عالمانه ساخته شده است که صد درصد براي طب نافع است. اينطور نيست که حالا فقط نود درصد نافع باشد. سمّ آن براي بخشي از کارهاي پزشکي صد درصد نافع است. عقربي از اين زيباتر ممکن نيست. تنها طاووس نيست که زيبا باشد. ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[13] ، اين کان ناقصه است.
تبيين اين را عقل ميفهمد، ولي اصلش را نميفهمد. تبيينش به اين است که اگر نظامي از اين بهتر ممکن بود، اين مقدم، و خدا نيافريده بود، تالي، «إما للجهل» است «أو للعجز» است «أو للبخل»، «و التالي بأثره مستحيل فالمقدم مثله». اين را عقل ميفهمد اما بعد از تبيين الهي؛ يعني اگر نظامي از اين بهتر ممکن بود و خدا خلق نميکرد يا براي اينکه نميدانست يا براي اينکه نميتوانست يا براي اينکه بُخل داشت و جود نداشت، تالي «بأثره الثلاث» مستحيل است «فالمقدم مثله»؛ اين را عقل بعد از تلاشها و کوششهاي خود آن بخش اول از آيات قرآن کريم ممکن است بفهمد. اما اصل اينکه ذات اقدس الهي هر چه آفريد به زيباترين وجه آفريد که از آن زيباتر ممکن نيست اين را قرآن بيان کرد. اين هم تاحدودي قابل درک است.
اما اينکه همه عالم براي شما خلق شد، اين را از کجا بفهميم که براي ما خلق شد؟ اين بخش سوم.
بخش چهارم که آن هم، هيچ مقدور فهم ما نيست اين است که شما نگوييد ما که دسترسي نداريم، نخير! ما هم آن هوش را داديم که شما دسترسی به آنها پيدا کنيد هم به آنها فرمان داديم که گوش به فرمان شما باشند: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾[14] [15] هيچ چيزي در آسمان نيست، هيچ چيزي در زمين نيست هيچ چيزي در عمق درياها نيست که مسخر شما نباشد. شما اگر علم پيدا راه صحيحش را رفتيد، او اطاعت ميکند.
ما يک تسخير داريم و يک قسر، قسر با قاف و سين. قسر با قاف و سين در علوم مستحيل است يعني علم ثابت کرده که قسري در عالم نيست. تسخير را به برکت قرآن کريم تثبيت کرده است. فرمود چيزي در عالم باشد شمس و قمري باشد ستارهاي دور و نزديک باشد، چيزی در اعماق درياها باشد که شما نتوانيد به آن دسترسي پيدا کنيد نيست. ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾، اين بشر است و اين قدرت است و اين علم است.
حالا اگر کسي تلاش و کوشش نکند و به دنبال نظام عالم نرود و مشکل مالياش را حل نکند، تقصير خودش است. تمام اين بخشها به آن فصل اول که عالم مُلک است – يعنی به ديدنيها و شنيدنيها و اجرام و اجسام - برميگردد.
اما فصل دوم که به ملکوت برميگردد. رابطه ما با فرشتهها چگونه است؟ اين را قرآن کريم در دو بخش بين ما و ابراهيم خليل(سلام الله عليه) فرق گذاشته است. اولاً به ما فرمود که شما شناسنامه بزرگي داريد، شما بچههاي ابراهيم خليل هستيد. شما راه پدرتان را برويد: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ﴾ يعنی ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ﴾ ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[16] شما بزرگزاده هستيد. وقتي بزرگزاده هستيد چرا راه پدرتان را نميرويد. اين کم مقامي نيست. يعني اين استعداد هست، اين تلاش هست، اين کوشش هست، اين امکانات هست. راه خليل حق را برويد.
خليل حق راهش چه بود؟ خليل حق ملکوت عالم را ديد. ديد يعني ديد! شما که بچههاي خليل حق هستيد نگاه کنيد بلکه ببينيد. بين پدر و پسر اين فرق هست، او اهل رؤيت است يعني ديدن، اين رؤيت بهره همه شما نيست ابتدائاً، ولي شما اهل نظر باشيد. ما هم در فارسي و ادبيات فارسي بين نگاه و ديدن فرق ميگذاريم. ميگوييم نگاه کردم آسمان را ببينم ماه هست يا نه؟ اول ماه است يا نه؟ نگاه کردم، ولي نديدم! نگاه يعني نگاه! ديدن يعني ديدن! بين نظر و رؤيت در عربي، بين نگاه و ديدن در ادبيات فارسي ما فرق است. فرمود او ديد، شما نگاه کنيد بلکه ببينيد. نگاه مقدمه ديدن است. اگر نگاه هيچ به ديدن نرسد که لغو است.
درباره ملکوت، ما در سوره مبارکه «احزاب» دو تا آيه رسمي داريم که يک آيه معروف است و آن آيه اين است که ذات اقدس الهي بر پيغمبر صلوات ميفرستد ولي فرمود خدا تنها نيست. درباره انبياي ديگر اينطور نفرمود که من همراهاني دارم، ولي در سوره «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً﴾[19] فرمود خدا و فرشتهها باهم بر پيغمبر درود ميفرستند: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ﴾، به ما هم فرمود را فرشتهها را طي کنيد و به حضرت عرض ادب کنيد.
اما در همان سوره مبارکه «احزاب» کاري که نسبت به پيغمبر روا داشت نسبت به ما هم روا داشت فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ﴾[20] ، خدا بر شما صلوات ميفرستد. اين کم مقام است؟ اين را آدم ميتواند بفهمد؟ اين ملکوت است، اولاً؛ و فهميدني نيست، ثانياً. ما کجا ميتوانيم درک بکنيم که خدا بر ما صلوات ميفرستد؟ اين است که فرمود ما يک سلسله حرفهايي در قرآن داريم که هيچ جاي عالم نيست.
خيال نکنيد که فقط خدا بر پيغمبرش صلوات ميفرستد، بر شما هم صلوات میفرسند منتها تفاوت در نحوه تکريم است. در جريان پيغمبر، ذات اقدس الهي با جلال و شکوهي که فرشتهها هم در زير مجموعه آن حضرتاند بر پيغمبر صلوات ميفرستد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ﴾ هنوز خبر نيامده، ملائکه را بر الله عطف کرد فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾، اما درباره ما، دو تا جمله مستقل است: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين تمام شد ﴿وَ مَلائِكَتُهُ﴾ يعني ملائکه «يصلون». اگر انسان به جايي ميرسد که از نظر ربط ملکوتي، فرشتهها بر او صلوات ميفرستند اين کم مقامي است؟ و اين مطلب را انسان کجا ميتواند بفهمد؟ لذا فرمود ما يک سلسله حرفهايي داريم که در هيچ کجاي عالم نيست که ملائکه بر يک عدهاي صلوات ميفرستند. اين را آدم خواب ميبيند يا در بيداري است؟ فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ﴾ براي اينکه شما را نوراني کند. اين مقام است.
اگر اين مقام است، ما اساس کارمان صراط در همين مقام است. گذشته از اين، يک سلسله کمکهايي هم دارد. در فصل اول که مربوط به مُلک عالم است فرمود به اينکه کلّ آسمان و زمين براي بشر است که او بتواند خوب زندگي کند و زندگي خوب را براي همه بخواهد، تنگنظر نباشد، نگويد معيشت کم است، بايد سر را بلند کند آسمان را ببيند که چکار بکند، نه اينکه همين زير پاي خودش را ببيند که چه چيزي از زير پايش پيدا ميشود! فرمود اگر اين چنين شديد کل آسمان و زمين مسخر شماست. اين در فصل اول.
بعد از طرف ديگر راهنمايي کردند فرمودند يک سلسله قدرتهاست که انسان در حرکات بدني و امثال ذلک پيدا ميکند، اينها درست است، اما فرمود خود صبر قدرت ميآورد، خود نماز قدرت ميآورد: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾[21] . ما مگر نميگوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؟[22] اينکه به خدا عرض ميکنيم از تو عون ميخواهيم ما مستعين هستيم کمک بکن، ميفرمايد: از نمازت کمک بگير، از صبر و بردباري خودت کمک بگير. من از اين راه کمکت ميکنم. به وسيله نماز تو را کمک ميکنم.
حالا يکي دو تا آيه هم بخوانيم. در چند آيه از قرآن کريم ذات اقدس الهي فرمود شما که ميگوييد ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، از من کمک ميخواهيد من راهنمايي ميکنم: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾، از نماز کمک بگيريد، از نماز خيلي چيز بر ميآيد. از صبر و بردباري کمک بگيريد، از صبر و بردباري خيلي چيز برميآيد.
در پايان عرض من اين است که اين جريان حرفي که ما نقل کرديم «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَيْطانٌ أَخْرَسٌ»[27] اين پشتوانه قرآنياش اين است که ذات اقدس الهي فرمود کتمان حق حرام است: ﴿مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُه﴾[28] ، اين امر، بيّن در قرآن است، بيّن در سنت هم هست. در بيانات نوراني حضرت امير هم هست که «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» اگر اين کار نبود اينها که «أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» کتمان حقيقت حرام است، کتم حقيقت حرام است پس کتاباً و سنةً کتمان حقيقت حرام است.
اما اينکه ما اين جمله ظريف را نقل ميکرديم براي اينکه دهه سي و دهه چهل، اين کتاب صوت العدالة الإنسانية نوشته جرج جرداق که در وصف حضرت امير(سلام الله عليه) است يک کتاب مقبولي بود، ايشان در آن کتاب اين حديث را از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميکند که حضرت فرمود: «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَيْطانٌ أَخْرَسٌ». حالا بعضي از دوستان سعيشان مشکور باشد تا حال پيدا نکردند.
اما جريان تفسير قشيري و امثال قشيري اين کتاب سالها يعني سالها زير دست ما بود، ما ابدا به اين کتاب و امثال اين کتابها اعتنايي نداشتيم و نداريم. از مرز اهل بيت که دور باشد ممکن است انسان از دور نگاه بکند، اما رهآورد علمي ندارند.
به هر تقدير اين مطلبي است «حق لا ريب فيه» که ﴿مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُه﴾، کتمان حقيقت گناه نابخشودني است. اين در قرآن است. در خطبه نوراني حضرت امير هم فرمود به اينکه «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»[29] اين هم روايت که کتمان حق و حقيقت بيّن الغي است.
حالا يک چيزي که کتاباً و سنةً بيّن الغي است يک کسي هم گفته منتها ديگري هم به پيغمبر نسبت داده است حالا ملاحظه کنيد اين کتاب جرج جرداق را ببينيد که اين هست اصلاً يا نه؟ آن روزها يعني دهه سي و دهه چهل، يعني نزديک شصت هفتاد سال گذشته است. اين يک جمله لطيفي است در آن کتاب آمده است که پيغمبر فرمود «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَيْطانٌ أَخْرَسٌ»، حالا شما به هيچ کسي نسبت ندهيد. ميتوانيد اين مطلب را هم بازگو کنيد.
حالا فردا که روز عزاداري است اين نکته پايانبخش عرض ما باشد مرحوم آيت الله محقق داماد از فقهاي کمنظير حوزه بود يعني کسي بود که فهم يعني فهم! فهميدن درس او جان کَندن ميخواست. خيليها ميآمدند ميديدند نميفهمند، زيرا قدرت بدني خوبي داشت، شغلهاي ديگر را هيچ قبول نميکرد، مصمّم بود و براي يک درس چندين ساعت مطالعه ميکرد؛ لذا غالب اساتيد نامآور آن روز شاگرد ايشان بودند؛ مرحوم آقاي مشکيني بود، مرحوم آقاي آذری قمی بود، مرحوم آقاي موسوي اردبيلي بود، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني بود، حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي بود، مرحوم آقاي سيد جلال طاهري بود، امام موساي صدر(حفظه الله) تا در ايران بود شرکت ميکرد، پدر آيت الله بروجردي بودند، پدر آيت الله يثربي بودند، مرحوم آقا سيد مهدي روحاني بود، مرحوم آقا ميرزا احمد ميانجي بود، اينها نامآور اوّلي حوزه بودند که درس ايشان ميآمدند.
در حوزه بعد از مرحوم آقاي بروجردي که او يک رياستي داشت، درسي عالمانهتر و محققانهتر از درس آقاي محقق داماد نبود. البته اصول امام حساب ديگري داشت. اين آقاي داماد بود و بيادعا هم بود و درسش هم اينچنين بود. ايشان رحلت کرد. متأسفانه سنّ شريفشان به هفتاد سال نرسيد 66 سال داشت. اما همه اين بزرگان اينجا خضوع ميکردند. اين بزرگاني را که اسمشان را برديم اينها قدر اول ستاره آن روز بودند. آنها هم که هستند به لطف الهي قدر اول هستند. اما همهشان در درس ايشان خضوع ميکردند. ايشان رحلت کردند و همه ما را داغدار کردند.
در شب رحلت ايشان يکي از اساتيد مسلّم حوزه که از شاگردان ايشان هم هست(حفظه الله)، در عالم رؤيا با ايشان برخورد کرد. چون يک نسبتي هم با ايشان داشت، از ايشان سؤال کرد که به شما چگونه گذشت؟ ميخواهم عرض کنم که احترام به اهل بيت و حضرت فاطمه معصومه و اين ذوات قدسي تنها يک ادب ديني و براي دنيا نيست، آن حشر عظيم را در مييابد. گفت: من ديدم که وضعش خيلي خوب است. همان روزي که رحلت کرده بود و ما تشييع کرديم همان شبش ايشان را خواب ديدند. گفتم به شما چه گذشت؟ چون اولين بار که انسان وارد يک عالم ديگري بشود خيلي سخت ميگذرد.
اينها يک امر حقيقي است تعارفبردار هم نيست. شرکت در مراسم فاطمه معصومه(سلام الله عليها) از اين قبيل است و عزاداري ايشان از اين قبيل است، احترام به اينها از اين قبيل است. اميدواريم همه شما را جزء علماي بنام و مجتهدين نامآور اهل بيت قرار بدهد.
«و الحمد لله رب العالمين»