< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

64/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيه 26 سوره بقره

 

﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ﴾

مؤمنان و كافران در برابر مثلهاي قرآن

بعد از بيان مثل كه اصل وجودش سودمند است و براي تبيين مطالب عقلي نافع است، فرمود: عده‌اي در برابر مَثَل ايمان مي‌آورند، آنها عالم و مؤمن‌اند و مي‌گويند «اين حقّ است و از خداست» كفّار در برابر مَثَل نقد بيجا دارند، مي‌گويند: ﴿مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً﴾، خداي سبحان فرمود: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً﴾ كه اين كلام خداست، نه آن طوري كه بعضيها پندشته‌اند كه كلام كفّار باشد[1] .

٭ هدايت و اضلال الهي

آن گاه فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ﴾ در اينجا، هم اضلال را به خدا نسبت داد و هم هدايت را؛ يعني امر ضلالت و هدايت به دست خداي سبحان است منتها روشن كرد كه خداي سبحان چه گروهي را هدايت مي‌كند و چه گروه را گمراه.

٭ هدايت ابتدايي و پاداشي

فرمود: هدايت خداي سبحان دو قسم است يك هدايت ابتدائي، يك هدايت پاداشي هدايت ابتدائي نصيب همهٴ انسانها شده است [و] به معناي ارايهٴ طريق و راهنمايي؛ چه اينكه هدايت تكويني هم نصيب همهٴ انسانها شده است. خداي سبحان همه را آفريد و از راه فطرت و غريزه آنها را به كمالات لايقشان راهنمايي كرد كه ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[2] ؛ پس هدايت تكويني كه شامل حال همهٴ موجودات است، شامل حال انسان هم خواهد بود شامل حال هر انساني هست. هدايت تشريعي -به معناي راهنمائي و ارايهٴ طريق- اين شامل حال همه انسانهاست، هيچ انساني نيست كه از هدايت تشريعي محروم باشد. خداي سبحان فرمود: ما اين كتاب را براي هدايت انسانها نازل كرديم: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[3] .

٭ عموميت هدايت تشريعي و تكويني

پس هدايت تكويني عام است [و] شامل همهٴ موجودات مي‌شود، انسان را هم در بر دارد.

هدايت تشريعي -به معناي ارايهٴ طريق و راهنمايي- آن هم عام است [و] شامل همهٴ انسانها خواهد بود هيچ انساني نيست كه از هدايت تشريعي حق محروم باشد؛ چون اين كتاب براي هدايت همهٴ انسانها نازل شده است.

٭ هدايت ابتدايي و پاداش خداوند متعال

امّا غير از اين هدايتهاي عامه يك هدايت مخصوصي است كه به نام هدايت پاداشي است [كه] آن به معناي ايصال به مطلوب است ،به معناي تأييد و تسديد است و نظاير آن، آن را فرمود: نصيب كساني مي‌كنيم كه به آن هدايت تشريعي احترام گذاشتند و عمل كردند. اگر كسي به هدايت تشريعي احترام گذاشت و ايمان آورد و عمل كرد، نتيجهٴ عمل او اين است كه خداي سبحان به او توفيقي مي‌دهد كه بقيّه راه را به آساني طي كند اين همان است كه فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[4] ؛ ما او را براي انجام كار خير، براي خصلت «يسريٰ» تيسير مي‌كنيم؛ يعني او وقتي كارهاي خير را مي‌خواهد انجام بدهد، به آساني انجام مي‌دهد؛ او اگر بخواهد يك انسان عفيف باشد خيلي به آساني رعايت عفّت مي‌كند [و] براي او سخت نيست؛ او اگر بخواهد يك انسان امين باشد خيلي به آساني امانت را حفظ مي‌كند، براي او امين بودن سخت نيست. اين پاداشي است كه خداي سبحان به يك انساني مي‌دهد كه راه را طي كرده است. فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾، اين همان هدايت پاداشي است؛ يعني او كارهاي خير را خيلي به آساني انجام مي‌دهد اين طور نيست كه نمازشب خواندن بر او سخت باشد همان طور كه نماز صبح مي‌خواند نماز شب هم مي‌خواند. راست‌گفتن براي او سخت نيست، خيلي به آساني راست مي‌گويد. غيبت نكردن براي او آسان است، به آساني مواظب زبان خودش هست، اينها هدايتهاي پاداشي است.

٭ سلب اضلال ابتدايي و تشريعي از خداي سبحان

در قبال بحثهاي هدايت مسئله‌اي است به نام ضلالت. ضلالت تكويني ابتدائاً به خداي سبحان استناد ندارد اصلاً. ضلالت تشريعي اصلاً به خداي سبحان استناد ندارد. ضلالت تشريعي؛ يعني قانونهاي بد وضع كردن، قانونهاي باطل جعل كردن. تشريع؛ يعني قانون‌گذاري. اضلال تشريعي؛ يعني يك سلسله قوانين ناحق وضع كردن و مردم را به قوانين ناحق وادار كردن. اين را مي‌گويند «اضلال تشريعي» يك چنين اضلالي اصلاً به خدا استناد ندارد نه بدئاً و نه به عنوان كيفر. اضلال تشريعي نه ابتدائي است و نه مجازاتي. نه ابتدائاً خداي سبحان كسي را با قانون‌گذاري بد به بيراهه‌رفتن وامي‌دارد، نه به عنوان كيفر و پاداش قانون بد جعل مي‌كند. اضلال تشريعي، نه ابتدائي به خدايش منصوب است، نه به عنوان كيفري.

٭ منظور از اضلال تكويني خداي سبحان

امّا اضلال تكويني؛ يعني توفيق ندادن، شخص را به حال خود رها كردن، نوارنيّت را به او ندادن و مانند آن، وسائل خير براي او فراهم نكردن، اين اضلال تكويني است اين اضلال تكويني ابتدائاً به خداي سبحان استناد ندارد يعني يك اضلال ابتدايي داشته باشيم كه مال خدا باشد اين‌چنين نيست كه خدا ابتدائاً كسي را گمراه كند؛ زيرا اين با آن هدايت عامه تكويني كه خود فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[5] سازگار نيست، مضافاً به اينكه اضلال تكويني با تشريعي اصلاً سازگار نيست كه خداي سبحان كسي را گمراه كند بعد براي او قانون وضع كند؛ پس اضلال تكويني به عنوان اضلال ابتدائي اصلاً به خداي سبحان استناد ندارد امّا اضلال تكويني به عنوان كيفر و پاداش به خدا منصوب است و آن در وقتي است كه انسان با داشتن حجّت عقل و وحي كتاب خدا را پشت سر بگذارد و بيراهه برود، خداي سبحان چندين‌بار نوبت توبه و انابه را براي او مقرّر كرده است، او باز نگشت و اهل توبه و انابه نبود، از آن به بعد خداي سبحان او را به حال خودش رها مي‌كند [كه] اين مي‌شود اضلال تكويني به عنوان كيفر و پاداش اين معارف را قرآن كريم در بخشهاي گوناگون بيان كرد.

٭ فراگيربودن هدايت تشريعي بر اساس مشيّت الهي

در يك قسمت از قرآن خداي سبحان فرمود:اضلال و هدايت به دست خداست؛ ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[6] به عنوان يك امر كلّي و مطلق خدا هر كه را بخواهد گمراه مي‌كند هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند اين يك بخش از آيات است بخش ديگر از آيات فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[7] يا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[8] و مانند آن، فرمود: اين قرآن هدايت جهانيان است، هدايت و رحمت عالمين است؛ معلوم مي‌شود اين هدايت تشريعي طبق مشيّت الهي فراگير است؛ يعني خداي سبحان خواست كه با هدايت تشريعي همهٴ انسانها را راهنمايي كند، اين هم بخش ديگر از قرآن.

٭ اضلال ابتدايي تكويني و تشريعي از اوصاف سلبيه خداوند متعال

پرسش ...

پاسخ: اضلال ابتدايي به اين معناست كه خداي سبحان راه را براي يك شخص ببندد يا او را بيراهه راهنمايي كند اضلال ابتدايي -به عنوان تشريعي- معنايش اين است كه قانون ناصواب وضع كند يا نه، آن هوش و گرايشي كه به سمت حق دعوت و جذب مي‌كند آن را ندهد. عقلاً و نقلاً اين دو قسم جزء صفات سلبيّه خداوند است، خدايي كه ربّ العالمين است هر چيزي را بايد به كمال لايق او راهنمايي كند؛ لذا در سورهٴ «طه» فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[9] ؛ يعني هر چيزي را با جهاز تكامل‌ايش آفريد، بعد او را به كمال راهنمايي كرد؛ يعني براي هر چيزي هدفي است (يك) و وسايلي كه با استمداد از آن وسايل به هدف برسد وجود دارد (دو) راهي كه با استمداد آن وسايل پيموده بشود و اين شيء را به آن كمال برساند وجود دارد (سه) ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾. چه نسبت به كفّار، چه نسبت به منافقين چه نسبت به مؤمنين؛ منتها نسبتهايي كه دربارهٴ مؤمن و كافر و منافق هست از اين جهت كه استعدادها و لياقتها فرق دارد، نسبت به آن درجات كامل است؛ وگرنه اصل نصاب ايمان‌آوردن در همه هست. آن كه طينتش بد است به كمالات عالي‌تر راه ندارد، نه اينكه به اصل ايمان راه نداشته باشد. اگر به اصل ايمان راه نداشته باشد، معنايش آن است كه خداي سبحان اين گونه از افراد را -كه كم هم نيستند- به كمال لايقشان هدايت تكويني نكرده است؛ پس نصاب حجّت كه با آن نصاب هر كسي موظّف است ايمان بياورد و اگر ايمان نياورد: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[10] شاملش مي‌شود در همهٴ انسانها هست. در مراتب بالاتر، البته اختلاف است.

٭ عام‌بودن هدايت تكويني و خاص بودن هدايت تشريعي

بنابراين هدايت تكويني خدا عام است چون فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ كه شامل انسان و موجودات ديگر است. هدايت تشريعي خداي سبحان شامل انسان است، ولي شامل حال همهٴ انسانها، فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[11] ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[12] يا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[13] يا ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[14] و مانند آن.

٭ تنافي بين اضلال تكويني با عموميت هدايت تكويني خداي سبحان

پرسش ...

پاسخ: اضلال تكويني يعني علّت تامه با ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[15] بايد سازگار باشد وقتي خداي سبحان مي‌فرمايد: ما همهٴ اشيا را تكويناً به سمت كمال راهنمايي كرديم، اگر موجودات طبيعي‌اند در حدّ طبيعت [و] اگر حيواني‌اند در حدّ غريزه، اگر انساني‌اند در حدّ فطرت. در آيات فطرت اين‌چنين نيست كه مثلاً بخشي را به فطرت توحيد بيافريند، بخش ديگر را به فطرت توحيد خلق نكند. نه، ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[16] اين، نه تنها نسبت به گذشته انسانها را مفطور بر فطرت توحيد مي‌داند، بلكه نسبت به آينده هم همين طور است، مي‌فرمايد: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾؛ خداي سبحان هر انساني را به فطرت توحيد آفريد و اين فطرت خدا خواهي و خداطلبي و خداجويي در نهان و نهاد هر انساني هست.

بنابراين اين با اضلال ابتدائي هرگز سازگار نيست [و] طينت سجّين هم به اين فطرت آسيب نمي‌رساند. اين فطرت، فطرتي است كه انسان را به حق دعوت مي‌كند.

٭ انحراف از صراط مستقيم، تحميل بر فطرت

پرسش ...

پاسخ: بله، هر باطلي كه در جهان باشد، انسان راه حق‌شناسي دارد و مي‌تواند حقي كه در برابر آن باطل است، بشناسد و بگرود. آن گرايشهاي به حق، تكوين هست و دينهاي جعلي يك تحميلي بر فطرت است؛ يعني دين جعلي را بر فطرت تحميل مي‌كنند.

پرسش ...

پاسخ: دينهاي جعلي، تشريع باطل است؛ يعني قراردادهاي باطل است، يعني قانون‌گذاريهاي باطل و انسان در محيط تشريع و قانون‌گذاري به سوء اختيار خود مكتبهاي جعلي و باطل را مي‌پذيرند و اصولاً تحميلي بر فطرت است؛ يعني انسان وقتي كه از مسير مستقيم فاصله گرفت بر فطرت خود چيزي را تحميل مي‌كند؛ مثل اينكه ذائقه اين كودك با مواد مخدّر سازگار نيست و اگر كسي بخواهد او را معتاد كند بر دستگاه گوارش او دارد تحميل مي‌كند، كم كم او را معتاد بار مي‌آورد اصولاً سمّ با مزاج انسان سازگار نيست. مگر اينكه كسي از راه غلط و باطل مزاج را مسموم تربيت كند كه سم يك تحميلي است بر مزاج و دستگاه گوارش، گناه يك تحميلي است بر انسان.

اينكه در جوامع روايي آمده «تبعاً للقرآن»، اگر كسي كار خير بكند ده برابر پاداش مي‌گيرد و اگر كار بد كرد، يك كار بد يك كيفر دارد[17] ، سرّش اين است كه بالا رفتن تحميل بر انسان نيست. شما اگر هوا را كه سبُك است بخواهيد بالا بفرستيد همين كه يك مقدار فشار مختصري به او داديد او طبعاً بالا مي‌رود [و] بالا رفتن براي هوا تحميلي نيست و امّا سنگ اگر خواستيد بالا ببريد براي شما سخت است، تحميلي بر سنگ است. انسان اگر بخواهد بالا برود، بالارفتن بر او تحميل نيست؛ لذا همين كه يك كار خيري انجام بدهد ده درجه بالا مي‌رود پايين آمدن براي او تحميل است؛ يعني كسي خود را وادار كند به سقوط بر او تحميل است، لذا وقتي يك درجه فشار آورد يك درجه پايين مي‌آيد يعني يك مرتبه كرد يك گناه پايين مي‌آيد. اين‌چنين نيست كه يك گناه كه كرد ده مرتبه سقوط كند [در] گناه يك فشار يك درجه انسان را ساقط مي‌كند، ولي [در] ثواب يك فشار ده درجه آدم را بالا مي‌برد يا بيش از ده درجه؛ چون بالا رفتن بر فطرت تحميل نيست، به سمت خدا رفتن بر فطرت تحميل نيست انسان اصولاً خدايي است پايين آمدن بر انسان تحميل است؛ يعني بايد با فشار انسان خود را از راه بيرون برد؛ لذا اگر كسي كار خير انجام داد، با يك قدم خير ده درجه بالا مي‌رود يا بيشتر، گاهي ممكن است به جايي برسد كه «ضربة عليّ يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين»[18] به آن پايگاه رفيع برسد گاهي هم ممكن است به ما دون آن و امّا هر گناه انسان را يك دركه ساقط مي‌كند، ولي هر ثواب انسان را به چند درجه صاعد مي‌كند؛ چون بالا رفتن بر انسان تحميل نيست، خواست انسان اين است كه بالا برود. اصلاً انسان بالايي است، انسان به سمت بالا آفريده شده [و] و خلق شده با اين فطرت آفريده شده.

٭ گناه، تحميل بر فطرت انسان

لذا مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد[19] نقل كرده‌، ديگران هم نقل كردند كه كودكان را نزنيد، اينها «حديث العهد بالإسلام»‌اند. بچّه تا يكسال كه گريه مي‌كند پدر و مادر او را نزنند؛ براي اينكه گريه چهار ماههٴ اول كودك شهادت به وحدانيّت حق است، اين حرف چقدر بلند است؛ يعني او دارد مي‌گويد: «أشهد أن لا إله إلاّ الله» او بيجا گريه نمي‌كند شهادت چهار ماههٴ دوم او شهادت به رسالت وجود مبارك رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود او را نزنيد. گريهٴ چهار ماههٴ سوم او دعا و طلب مغفرت براي پدر و مادر است كه وسايل رحمت‌اند و مجاري فيض. اينها چون «حديث العهد بالفطرت»‌اند، تازه از ديار رحمت آمدند، تازه از ديار فطرت آمدند. هر انساني اين‌چنين است، اين طور نيست كه كودك مسلمان اين‌چنين باشد و كودك غير مسلمان آنچنان. همه با شربت توحيد و فطرت خلق شدند. گناه يك سمّي است كه به مزاج انسان تحميل مي‌شود. و انسان دارد خودش را معتاد به گناه مي‌كند؛ يعني بر او تحميلي است و خيال مي‌كند كه لذّت مي‌برد؛ چون لذّت اطاعت را نچشيد، به فكر گناه حركت كرده است.


٭ لذّت اطاعت خداوند، عامل دوري از معصيت

يك آدم معتاد چرا خود را به اعتياد عادت داده است؟ چون لذّت درس و بحث را نچشيد، او لذّت كار خير را نچشيد [و] چون از آن لذائذ محروم است. خود را به اعتياد سرگرم كرده است انسان اگر لذّت اطاعت را بچشد كه خود را به گناه سرگرم نمي‌كند. انسان لذّت مي‌خواهد، ولي نمي‌داند لذّتش در اطاعت است و اگر بداند لذّتش در اطاعت است كه به سراغ معصيت نمي‌رود؛ مثل انسان معتاد كه سرگرمي مي‌خواهد، او اگر بداند سرگرمي‌اش در معارف است كه خود را آلوده نمي‌كند. سرّ اينكه از گناه لذّت مي‌بريم، براي اين است كه لذّت اطاعت را نچشيد‌ه‌ايم و تحميلي بر اين فطرت است و همين بدن در قيامت عليه ما شكايت مي‌كند و اگر به او بگويند: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾[20] ؛ اينها امانتهاي الهي است و اين ودايع الهي را ما داريم بيجا مصرف مي‌كنيم، اين‌چنين است. اين طور نيست كه گناه به ميل انسان باشد يا انسان به گناه مايل باشد يا براي انسان سازگار باشد، اين‌چنين نيست.

٭ عدم استناد اضلال تكويني به خداي سبحان

علي‌أيّ‌حال دربارهٴ اضلال خداي سبحان فرمود: به ما استناد ندارد. اضلال تكويني ابتدائاً از خداي سبحان مسلوب است، جزء صفات سلبيّه حق است و اضلال تشريعي اصلاً به خداي سبحان استناد ندارد اضلال تشريعي؛ يعني قانون بد گذاشتن خداي سبحان اضلال تشريعي را به فرعون و سامري و امثال ذلك نسبت مي‌دهد. ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾[21] يا ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَي﴾[22] و امثال ذلك اين قانون‌گذاران بد را خدا مضلّ مي‌داند يعني اضلال تشريعي.

٭ اضلال خداوند همان منع فيض و قطع رحمت خاص

اضلال تكويني به عنوان كيفر را خداي سبحان به خودش نسبت مي‌دهد آن هم به معناي نفي فيض و سلب فيض و امساك فيض است نه اينكه خداي سبحان چيزي به افراد تبهكار مي‌دهد به نام ضلالت. در بحثهاي قبل گذشت كه ضلالت دادني نيست، يك امر وجودي نيست كه خداي سبحان اعطا كند خداي سبحان اضلال مي‌كند؛ يعني توفيق را نمي‌دهد كه ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ﴾[23] اين آيات را ملاحظه بفرماييد [كه] در قرآن كريم به چند دسته تقسيم مي‌شود.

٭ آيات مطلق ومقيّد دربارهٴ اضلال كيفري و هدايت پاداشي

سورهٴ «انعام» آيهٴ ٣٩ اين‌چنين است، فرمود: ﴿مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾؛ هر كسي را كه خدا بخواهد گمراه مي‌كند هر كسي [را] خدا بخواهد هدايت مي‌كند، اين يك اصل كلّي است؛ البته در همين آيه و آياتي كه در سياق اين آيه قرار گرفته است، نشان مي‌دهد كه منظور از اين اضلال و هدايت چيست و نسبت به كيست؟ امّا خود اين دو جمله به عنوان دو بيان مطلق صادر شده است: ﴿مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾؛ با هر كسي را كه او بخواهد گمراه مي‌كند هر كه را او بخواهد هدايت مي‌كند، امّا چه كسي را بخواهد هدايت كند و چه كسي را بخواهد گمراه مي‌كند؟ اين طايفه از آيات ساكت‌اند؛ چه اينكه در سورهٴ «فاطر» آيهٴ هشت هم لسانش، همين لسان مطلق است، مي‌فرمايد: ﴿فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾؛ اوست كه اضلال مي‌كند، اوست كه هدايت مي‌كند امّا چه كسي را هدايت مي‌كند، چه كسي را گمراه مي‌كند؟ بيان نكرده است.

در سورهٴ مباركهٴ «بقره»: -همان آيه معروف- كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[24] ، فرمود: ما همهٴ انسانها را هدايت كرديم؛ پس اين هدايت كه با نزول قرآن تأمين است (يعني هدايت تشريعي)، اين «من يشاء» و «من يشاء» ندارد، بلكه خداي سبحان خواست كه با هدايت تشريعي «مَن في الأرض» را هدايت كند و هدايت كرده است؛ پس هدايت تشريعي تقسيم‌پذير نيست كه خداي سبحان بخواهد بعضي را تشريعاً هدايت كند، بعضي را تشريعاً هدايت نكند، بلكه اين قرآن -كه هدايت تشريعي حق است_ هدايت جهاني است: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ يا ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرْقَانَ ... لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[25] و مانند آن.

پرسش ...

پاسخ: آن كه نرسيده است [و] مستضعف فكري است ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[26] است محذور است و خداي سبحان او را عذاب نمي‌كند، چون ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ اليه رَسُولاً﴾[27] اگر بحث فعلي و ابلاغ فعلي نشد، حجّت بر او تمام نيست وقتي حجّت بر او تمام نشد او معذّب نخواهد بود.

پرسش ...

پاسخ: او دسترسي پيدا نكرده است؛ يعني در جايي زندگي كرده است كه احكام الهي آنجا نرفته است لذا انسان هر جا حق ندارد زندگي بكند، در كشورهاي كفر حقّ زندگي ندارد، در جايي كه دسترسي به احكام الهي ندارد، حق ندارد زندگي كند. گفتند: اگر خواستيد مسافرت كنيد [و] جايي برويد اول سؤال كنيد يك روحاني [را] يك عالم هست در آنجا كه احكام الهي را از او ياد بگيرند يا نه؟ و اگر خواستيد جايي سفر كنيد بالاخره به فكر معراف ديني‌تان هم باشيد. اينها را هم گفته‌اند.

پس اين تقسيمي كه فرمود: هر كسي را بخواهد هدايت مي‌كند و هر كسي را بخواهد گمراه مي‌كند ناظر به هدايت تشريعي نيست؛ چون دربارهٴ هدايت تشريعي فرمود خداي سبحان همگان را هدايت كرده است.

٭ اضلال كيفري خداي سبحان، بعد از اتمام حجت

مي‌ماند دربارهٴ بيان «من يشاء» اين «من يشاء» كيست؟ اينكه خدا فرمود: هر كسي را خدا بخواهد گمراه مي‌كند، هر كسي را بخواهد هدايت مي‌كند آنها كيستند؟ خدا چه كسي را مي‌خواهد هدايت بكند و چه كسي را مي‌خواهد گمراه بكند؟ يك اصل كلّي را هم در سورهٴ «توبه» آيهٴ ١١٥ بيان كرد كه سنّت الهي را روشن مي‌كند و آن اين است كه ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾ فرمود: خداي سبحان اين‌چنين نيست كه افراد را اول هدايت بكند بعد يك كسي را گمراه بكند، اين ممكن نيست، اين سنّت خدا نيست كه خدا يك كسي را هدايت [و] راهنمايي بكند بعد گمراه بكند، اين‌چنين نيست. آري، اول هدايت مي‌كند؛ يعني وحي مي‌فرستد، عقل اعطا مي‌كند، حجّت را تمام مي‌كند، بعد از اينكه نصاب حجّت تمام شد و او بيراهه رفت، آن گاه ممكن است او را به حال خودش رها كند.

٭ سنّت الهي در هدايت انسانها

پس ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾[28] ممكن نيست خداي سبحان كسي را هدايت نكند كه بشود اضلال ابتدايي يا بعد از هدايت او را گمراه بكند كه باز بشود اضلال بدون پاداش، اضلال غير كيفري، اين‌چنين نيست. فرمود: سنّت خدا اين نيست كه كسي را هدايت بكند بعد دوباره گمراهش بكند بلكه سنّت خدا اين است كه اول هدايت مي‌كند، بعد همهٴ عوامل تقواي او را به او تفهيم مي‌كند، اگر او با داشتن همهٴ اين علل و عوامل تقوا بيراهه رفته است، بعد ممكن است او رها كند: ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾.

پرسش ...

پاسخ: علّت را از خود انسانها بايد سؤال كرد؛ چون: ﴿لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[29] از انسان سؤال مي‌كنند چرا گمراه شدي؟ براي اينكه همهٴ علل و عوامل بود اگر بگويد «محيط» افراد فراواني در همين محيط زندگي كرده‌اند [و] رو به راه بودند اگر مسئلهٴ خانواده است در همان خانواده افراد خوبي به راه افتادند و مانند آن.

٭ مشمولان اضلال كيفري خداي سبحان

در سورهٴ «جاثيه» اين معنا را قدري بازتر كرد كه به مقصد نزديك‌تر مي‌شويم فرمود: ما اگر يك كسي را گمراه بكنيم، اين‌چنين نيست كه قبل از قيام حجّت او را گمراه بكنيم نه، بعد از تمام‌شدن برهان و حجّت او را گمراه مي‌كنيم. آيهٴ ٢٣ سورهٴ «جاثيه» اين است كه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ﴾ فرمود: ما اگر گفتيم خداي سبحان يك عدّه را گمراه مي‌كند آن عدّه عبارت از اين گروه‌اند: حق براي آنها روشن شد، حق را فهميدند، هواپرستي جلوي حق‌شناسي و حق‌پرستي اينها را گرفت، اينها عالماً هواپرست شدند به جاي اينكه خداپرست باشند، اينها كه عالماً هواپرست شدند خداي سبحان اينها را «علي علمٍ» اضلال كرده است: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ﴾[30] ؛ يعني در حالي كه اينها عالم و دانشمند بودند اينها را به حال خودشان رها كرد؛ يعني حق را به اينها گفت، اينها عالم شدند فهميدند [و] حجّت حق بر اينها تمام شد، مع‌ذلك به دنبال هوا راه افتادند: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ﴾ نه «علي جهل» نه «علي شكٍّ». يك وقت انسان در محيطي است كه دسترسي به احكام ندارد يا در صدد تحقيق است شاكّ متفحّص است [و] به حقيقت شاكّ است، دارد تحقيق مي‌كند، اينها را خدا اضلال نمي‌كند: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ﴾[31] يعني بعد از روشن‌شدن حق، بعد از اينكه حق را شناخت، مع‌ذلك هواي خود را به عنوان اله پذيرفت و هواپرست شد، آن گاه خدا او را گمراه مي‌كند.

٭ ختم كيفري دلهاي كافران

باز در ذيل كريمه هم فرمود: ﴿وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ﴾[32] اين ﴿خَتَمَ﴾ همان طوري كه در اوايل سورهٴ مباركه بحثش مبسوطاً گذشت كه فرمود: ﴿وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ ﴿خَتَمَ﴾؛ يعني مُهر كردن. انسان آن نامه‌اي را مُهر مي‌كند كه ديگر جا براي نوشتن نباشد؛ يعني وقتي كه همهٴ حرفها تمام شد آن وقت امضا مي‌كند؛ وگرنه وسط كتابت را كسي امضا نمي‌كند اگر يك صفحه‌اي انسان بخواهد چند سطر مطلب بنويسد، هنوز بعضي از مطالب مانده است آنجا كه امضا نمي‌كند. اگر صفحه پُر شد [و] هر چه مي‌خواست بنويسد نوشت، ديگر جا براي نوشتن مطلب جديد نيست، آن ذيلش را مُهر مي‌كند.

خداي سبحان مي‌فرمايد: ما اين صفحهٴ نفس را، اين صحيفهٴ نوراني دل را به اينها داديم، كاتبين ما، فرشتگان ما مي‌خواستند در آن املا كنند [و] چيز بنويسند، او نگذاشت. خودش دست به قلم شد و به شياطين قلم داد و صفحهٴ نفس او را سياه كردند، هر روز نوشتند، هر «ليل» نوشتند، هر «نهار» نوشتند، هر لحظه نوشتند، تا اينكه تمام صحيفهٴ نوراني فطرت و قلب را گناه پُر كرد، گناه تا پايان اين دل آمد، ديگر جاي براي توبه هم نيست، يك سطر خالي نگذاشتند كه بعد توبه كنند، جاي توبه هم بستند، جاي بازگشت هم بستند [در اين صورت] اين صفحه را ما مُهر مي‌كنيم؛ لذا هر چه شما نصيحت كنيد در آنها اثر ندارد. حرف در كدام قلب اثر دارد؟ قلبي كه بالاخره جاي باز داشته باشد. اگر همهٴ صحيفهٴ نفس را شياطين و گناهان و هوسهاي باطل پُر كرد و بعد در زيرش امضا شد آن وقت جا براي نفوذ نيست؛ لذا هم خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[33] ؛ هم خودشان به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صريحاً مي‌گويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[34] ؛ چه بگويي، چه نگويي براي ما بي‌تفاوت است، اين حرف كيست؟ اين حرف كسي است كه تمام صحيفهٴ نوراني قلب او از گناه پُر شد؛ لذا هم در سوره «بقره»؛ هم در سورهٴ «جاثيه»؛ هم در ساير سُور مي‌فرمايد وقتي كه جا براي نفوذ توبه و نصيحت نباشد [و] وقتي به آن پايان برسد، ما ديگر مُهر مي‌كنيم. اگر فرمود: ما يك كسي را گمراه مي‌كنيم، فرمود ما كسي را به حال خودش رها مي‌كنيم كه اين امانت الهي را كه صحيفهٴ نوراني قلب او بود، همه‌اش را سياه كرد جا براي اين نيست كه يك نصيحتي در او اثر كند كه برگردد جاي توبه را هم پُر كرده، اين گونه از افراد را خدا گمراه مي‌كند ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ﴾[35] يعني بعد از اينكه «كان عالماً و محقّقاً» آن گاه خداي سبحان او را گمراه مي‌كند؛ وگرنه جاهل را كه خدا اضلال نمي‌كند، راه بازگشت او هميشه باز است.


٭ مشمولان هدايت پاداشي خداوند متعال

در موارد گوناگون، همان طوري كه مشيّت خود را تشريح كرد، فرمود: اينكه من مي‌گويم هر كسي را بخواهم هدايت مي‌كنم [و] هر كسي را بخواهم گمراه مي‌كنم، راجع به اضلال معلوم شد كه چه كسي را مي‌خواهم گمراه كنم راجع به هدايت هم مشيّتش را روشن كرد. فرمود: گر چه من گفتم هر كه را بخواهد هدايت مي‌كنم امّا مي‌دانيد چه كسي را من هدايت مي‌كنم؟ اين را در سورهٴ «رعد» بيان كرد: آيهٴ ٢٧ سورهٴ «رعد» فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾؛ يعني اگر در يك بخش قرآن فرمود: هر كسي را خدا بخواهد گمراه مي‌كند و هر كسي را بخواهد هدايت مي‌كند و بعد روشن كرد كه اضلال ابتدايي به خدا استناد ندارد و اضلال كيفري دربارهٴ كساني است كه حق برايشان روشن شد، مع ذلك راه هوا و باطل را گرفتند كه ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ﴾، اين گروه‌اند، دربارهٴ ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[36] هم مشخّص كرد فرمود اين كه ما مي‌گوييم ﴿وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ مي‌دانيد ﴿مَن يَشَاءُ﴾ كيست؟ اين‌چنين نيست كه خداي سبحان گزاف و گترَه ـ معاذ الله ـ كسي را به عنوان پاداش هدايت بدهد هدايت عامه كه خُب، ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[37] امّا هدايتي پاداشي خدا براي كسي است كه اهل انابه باشد: ﴿وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾.


٭ معناي «مُنيب»

اين «إنابه» كه از باب إفعال است ثلاثي مجرّدش يا «ناب ينوب» است يا «ناب ينيب» اگر أجوف واوي بود «مُنيب»؛ يعني كسي كه چندين‌بار نوبت گرفت در صف ايستاد، چند بار «نوبتاً بعد نوبةٍ» به خدا مراجعه كرد، بالأخره چند بار نويت گرفت و مراجعه كرد و پاداش دريافت كرد، اين را مي‌گويند «مُنيب». اگر از «اناب ينيب» باشد، به معني انقطاع است كه معناي بالاتري است البته «مُنيب» يعني «منقطع إلي الله» كسي كه «اننقطع الي الله، عن غير الله إلي الله». او البتّه مرتّب پاداشش را دريافت مي‌كند.

٭ منيبان، مشمول هدايت الهي

پس اگر خدا فرمود من هر كسي را بخواهم هدايت مي‌كنم خصوصيّاتش را هم نشان داد فرمود: ما «مُنيب»ها را مي‌خواهيم. بايد پشت سر هم «نوبتاً بعد توبه» مراجعه كند. در كه هميشه باز است، اين‌چنين هم نيست كه جلوي آدم را بگيرند او -مرتّب چندين_ نوبت مراجعه كند تا دريافت كند يا به ما منقطع بشود تا دريافت كند: ﴿وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾[38] .

پس يكجا فرمود: ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[39] ، اين يك سلسله آيات كلّي است بعد بخشهاي ديگر، هم ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ﴾ را روشن كرد كه چه كساني هستند، هم ﴿وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ را مشخّص كرد كه چه كساني هستند ﴿وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾.


٭ نتيجه بحث :

در همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم به خوبي بيان كرده است كه ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[40] ، اما ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ﴾؛ پس اگر در يك بخش از قرآن فرمود: هر كسي را بخواهد گمراه مي‌كند هر كسي را بخواهد هدايت مي‌كند؛ چون حكيم است و مشيّت حكيم حكيمانه است، همهٴ اينها را به خوبي مشخّص كرد كه چه كسي را اضلال مي‌كند و چه كسي را هدايت مي‌كند.

٭ جايگاه و منزلت غدير خم

امروز چون روز مبارك غدير خُم است و ظاهراً از امام رضا (سلام الله عليه) رسيده است كه عظمت اين روز در آسمانها بيش از عظمت اين روز در زمين است[41] ؛ يعني جشني كه فرشته‌ها امروز دارند بيش از جشني است كه شما مؤمنين داريد. آنها مسجودشان را به خوبي مي‌شناس‌اند، معلّمشان را به خوبي مي‌شناس‌اند. اگر آدم أبو البشر (سلام الله عليه) معلّم ملائكه بود در حقيقت آن مقام والا از آن اهل‌بيت بود و آدم نمودار آن مقام بود. مرحوم شيخ مفيد (رضوان الله عليه) در امالي نقل مي‌كند كه امير المؤمنين (سلام الله عليه) فرمود من به پيغمبر (صلّي الله عليه و‌ آله و سلّم) وقتي ايمان آوردم كه هنوز «آدم بين الرّوح و الجسد» [بود]: -در مجلس اول از مجالس مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) است.- «صدّقته وآدم بين الرّوح و الجسد»[42] . از اين جهت فرشتگان امروز از شما خوشحال‌ترند و ثواب اين بحثها را اميدواريم كه خدا قبول كند و به عنوان بهترين هديه نثار روح مطهّر علي‌بن‌أبي‌طالب (سلام الله عليه) اهدا بفرمايد [و] ما را هم از شفاعتش برخوردار و از ولايتش متنعّم بفرمايد.


[1] ـ البحر المحيط، ج1، ص125.
[2] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 50.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[4] ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7.
[5] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 50.
[6] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 93.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[8] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[9] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 50.
[10] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[12] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[13] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[14] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[15] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 50.
[16] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[17] ـ كافي، ج2، ص429 «منهمّ بحسنةٍ ولم يعملها كتبت له حسنةً ومن همّ بحسنة و عملها كتبت له بها عشراً، ومن همّ بسيئةٍ ولم يعملها لم تكتب عليه سيّئة ومن همّ بها و عملها كتبت عليه سيّئة».
[18] ـ اقبال الاعمال، ج467.
[19] ـ توحيد، ص331.
[20] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[21] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 85.
[22] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 79.
[23] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[25] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 106.
[27] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[28] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 115.
[29] ـ سورهٴ تكاثر، آيهٴ 8.
[30] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[31] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[32] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[33] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[34] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[35] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 142.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[38] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.
[39] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 93.
[40] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 93.
[41] ـ تهذيب، ج6، ص24 «ان يوم الغدير في السماء اشهر منه في الأرض».
[42] ـ آمالي مفيد، ص6.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo