< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه15و16/

 

﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾﴿15﴾ ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾﴿16﴾

معنا و مفهوم «فواحش»

كلمهٴ فاحش و همچنين فحشا و فواحش كه در طيّ بحث ديروز اشاره شد، آن معصيتهاي كبيره است كه تعدّي از حدّ را به همراه دارد و در سورهٴ مباركهٴ «انعام» از مطلق معاصي كبيره، به عنوان فواحش ياد شده است. آيهٴ 151 سورهٴ «انعام» اين است كه: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ البته بعضي از معاصي كبيره را هم در كنارش به عنوان ذكر خاص بعد از عام ذكر فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾. فواحش، آن معاصي كبيره‌اي است كه تعدّي‌اش زياد است؛ منتها اين عمل كه بر خلاف عفّت است، چون عصيانِ فاحش است به فاحشه معروف شده است. فاحشه يعني «العمل القبيح»، فاحش يعني خيلي قبيح، آن «تاء» او هم يا صفت است براي خصلت و صفت و مانند آن يا مبالغه است.

 

راههاي ‌اثبات فحشا ‌و ‌حکم ‌آن

اين عمل، گاهي به اقرار ثابت مي‌شود، گاهي به علم ثابت مي‌شود، گاهي به بيّنه. اگر به علمِ حاكم شرع يا به اقرار ثابت بشود، حُكمش جداست، نصوص فقهي بيان كرده است[1] و اگر به بيّنه ثابت بشود، حُكمش همين است كه اينجا ذكر شده است كه ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾، اين هم يك مطلب.

حدود‌ الهي‌ و ‌مسئولين اجراي ‌آن

مطلب بعدي آن است كه اين ناظر به مسئولين قضايي است نه ناظر به تودهٴ مسلمين، زيرا آنها مسئول اجراي اين حدود الهي نيستند [بلكه] اين سِمَت وليّ مسلمين است [كه] در درجهٴ اول امام معصوم بعد هم جانشينان آن. آيات سرقت، آيات جَلد و مانند آ‌ن، از همين قبيل است: ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[2] يا ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[3] اينها گرچه به حسب ظاهر، خطاب به عموم مسلمين است ولي مسئولين اجراي اينها، اولياي امورند وگرنه هرج و مرج مي‌شود كه هر كسي بخواهد، حدّ الهي را جاري كند.

مراد‌ از ‌کلمه‌ فاحشه ‌در ‌آيه 15

مطلب بعدي آن است كه نوعِ مفسّرين، اين كلمهٴ فاحشه را بر زنا تطبيق كردند كه فرمودند: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ و حُكم اين را در درجهٴ اول، همان حبس دائم بود؛ منتها نه در زندان، بلكه در منزل، بعد به وسيله آيه سورهٴ «نور»[4] حُكمش عوض شد. حالا آن اصطلاحاً نسخ است يا تخصيص، بحثي است كه بعداً مطرح مي‌شود. ولي مرحوم شيخ طوسي در تبيان از ابومسلم نقل مي‌كند كه ايشان، نظرش آن است كه اين ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ ناظر به مساحقه است نه ناظر به زنا.

تفسير ابومسلم و برداشت از فحشاي در آيه

بعد از اينكه اين سخن را از ابومسلم نقل كردند، فرمودند كه اين بر خلاف اجماع است، بر خلاف گفته مفسّرين است[5] و مانند آ‌ن. البته اجماع تعبّدي به آن صورت نيست كه حالا، چون استظهاري بيش نيست. اجماع تعبّدي به آن معنا باشد كه كشف از قول معصوم يا رأي معصوم بكند نيست، اينجا براي استظهار است چون همه اينها به شواهد آيات تمسّك كردند، يك امر استنباطي است يا لااقل محتمل‌المدرك است.

و اما آنچه زمينهٴ اين تفسير ابومسلم را فراهم مي‌كند اين است كه نظر ايشان اين است [كه] اين: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ براي آن فحشايي است كه بين زنها رُخ مي‌دهد يعني زني با زن، به قرينهٴ آيه بعد كه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾، اين ﴿وَاللَّذَانِ﴾ يعني دوتا مرد؛ اگر دوتا مرد به فحشا مبتلا شدند كه اين ناظر است به لواط و آن ناظر است به مساحقه، پس هيچ كدام ناظر به زنا نيستند. قهراً مسئله نسخ هم رخت برمي‌بندد، براي اينكه اين آيه ناظر به حُكم زنا نيست تا اينكه نسخ شده باشد [بلكه] اين يك استيناس تفسيري است، به قرينه اينكه در آيه بعد تثنيه ذكر كرد؛ فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا﴾ يعني آن دوتا مردي كه اين فحشا را مرتكب مي‌شوند.

كلمه فاحشه يعني گناهِ مهم، حالا آن گناه مهم يا به صورت مساحقه است ـ اگر زن با زن آلوده بشود ـ يا به صورت لواط است ـ اگر مرد با مرد آلوده بشود ـ اين استيناس فقهي است.

پرسش:...

پاسخ: هر كدام از اينها كه باشد كلمهٴ فحشا بر آنها اطلاق مي‌شود؛ اما آيا آيه اُوليٰ اختصاص دارد به مساحقه و آيه دوم اختصاص دارد به لواط يا نه?

ديدگاه شيخ طوسي(ره) و اجماع مفسرين در آيه 15

اينكه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) فرمودند اين حرف، بر خلاف گفتهٴ اكثر مفسّرين يا اجماع مفسّرين است[6] براي آن است كه اين حُكم اگر اين آيه دوم دربارهٴ لواط باشد، حُكم لواط كه قتل است و از وجود مبارك رسول خدا هم رسيد كه «فَاقْتُلُوا الفاعلَ والمفعول»[7] ، آنكه حُكمش اين نيست ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ پس اين نيست. پس او نمي‌تواند براي فحشايي كه بين دوتا مرد صورت مي‌پذيرد باشد و وقتي آن از قرينيّت افتاد، دربارهٴ خود آيه اول بايد بحث كرد كه آيه اول منظور چيست? آيه اول البته مطلق است؛ اما وقتي آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» نازل شد، از پيغمبر نقل كردند كه اين همان سبيلي است كه خدا وعده داد كه فرمود: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ يا راه‌حلّي خدا براي اينها در نظر بگيرد و راه‌حل همين است كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[8] اين اول سورهٴ مباركهٴ «نور»، بيان سبيل است براي آن سبيلي كه وعده فرمود، آيه دوم سورهٴ «نور» اين بود.

تام نبودن استيناس تفسيري ابومسلم

سورهٴ مباركهٴ «نور» هم بعد از سورهٴ «نساء» نازل شد. وقتي اين آيه سورهٴ «نور» نازل شد، نقل كردند كه پيغمبر فرمود: «خذوا عنّي، خذوا عنّي»[9] براي اينكه اين همان سبيلي است كه خدا وعده داده است. حالا اين روايات خوانده بشود تا معلوم بشود به كمك اين روايات، نوعِ مفسّرين اين آيه اُوليٰ را به زنا معنا كردند و به مساحقه معنا نكردند و آن استيناس تفسيري كه ابومسلم داشت، آن تام نيست.

استناد به روايات در تام نبودن نظر ابومسلم

بخشي از اين روايات در همان تفسير شريف نورالثقلين، ذيل همين آيه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ مطرح است؛ جلد اول، صفحهٴ 455 به بعد. اوّلين حديثي كه در اين زمينه نقل شده است، از مرحوم كليني است كه با سند خاصّ خود از وجود مبارك امام پنجم نقل مي‌كند، روايت هم طولاني است آن مقداري كه به اين بحث مرتبط است، ايشان نقل مي‌كنند. مي‌فرمايند كه: «و سورة النور اُنزلت بعد سورة النساء»؛ از وجود مبارك امام باقر است كه سورهٴ «نور» بعد از سورهٴ «نساء» نازل شد «و تصديق ذلك»؛ به چه دليل سورهٴ «نور» بعد از سورهٴ «نساء» نازل شد? براي اينكه «أنّ الله عزّ و جل أنزل عليه في سورة النساء ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ و السبيل الذي قال الله عزّ و جل» اين است: ‌«﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ٭ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[10] » اين حديث، از امام باقر است.

مشابه اين از عوالي ‌اللآلي نقل شده است كه رسول خدا فرمود: «خذوا عنّي: قد جعل الله لهنّ السبيل البِكرُ بالبِكر جَلْدُ مأة و تغريب عام» يعني اگر اين زنا مُحصن و مُحصنه نبود، صد تازيانه است با يك سال تبعيد «والثيّبُ بالثيّب جلد مأه والرجم»[11] ؛ اگر باكره نبودند، ثيب بودند ـ حالا اين ثيب غير از مُحصن و مُحصنه است ـ حُكمش هم تازيانه است هم رَجم.

مرحوم طبرسي در مجمع دارد كه «حُكم هذه الآيه منسوخٌ عند جمهور المفسّرين و هو مرويّ عن أبي‌جعفر و أبي‌عبدالله»[12] منظور از اين نسخ، همان تخصيص يا تقييد است نه نسخ اصطلاحي، براي اينكه نسخ اصطلاحي آن است كه قانوني و حُكمي ظهور در ابديّت داشته باشد، بعد نسخ مي‌شود ولي اگر از همان اول، آن قانون اوّلي بگويد كه تا اطلاع ثانوي به اين حُكم عمل بكنيد وقتي اطلاع ثانوي حاصل شد و حُكم جديد آمد، اين ديگر نسخ نيست؛ از همان اول خدا فرمود فعلاً اين‌چنين عمل بكنيد تا دستور ثانوي صادر بشود براي شما ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اينكه نسخ نيست. اگر اين كلمهٴ ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ نبود، ظاهر آن حُكم، ابديّت بود، بعد دليل بعدي از اين استمرار مي‌كاست، اين تقييد ازماني يا تخصيص ازماني و امثال ذلك بود، گرچه آن نسخ نيست ثبوتاً تخصيص است ولي اثباتاً نسخ نشان مي‌دهد ولي وقتي خدا از همان اول بفرمايد تا اطلاع ثانوي حُكم اين است، معلوم مي‌شود اين حُكم، ابدي نيست ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾، پس اين نسخ اصطلاحي نيست.

پرسش:...

پاسخ: اگر نمي‌آورد كه نمي‌فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾، پس زمينه براي اين جعل هست ديگر، چون ذات اقدس الهي كه به عواقب امور عالم است اينكه مي‌فرمايد يا اين‌چنين بشود يا آن‌چنان، معلوم مي‌شود آن هم در شُرف وقوع هست. پس اين را از ابديّت القا مي‌كند و اگر آن حُكم آمد، معلوم مي‌شود كه اين همان سبيل است، چه اينكه روايات هم اين را تأييد مي‌كند[13] .

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آنكه خودش ناسخ است نه منسوخ، اين مي‌فرمايد خود همين حُكم ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ اين حُكم دائمي نيست. اين حبس ابد است؛ اما قانونِ ابد نيست، چرا? براي اينكه خودش فرمود فعلاً حُكم، حبس ابد است مگر اينكه دستور ديگر بيايد.

 

معنا و حکم فاحشه در روايت امام صادق

در تفسير عيّاشي از امام صادق به اين صورت نقل شده است كه ابي‌بصير از وجود مبارك امام صادق سؤال مي‌كند، اين آيه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ الي ﴿سَبِيلاً﴾ اين معنايش چيست و حُكمش چيست? «قال هذه منسوخةٌ قال قلتُ كيف كانت»؛ پس حُكم قبل از نسخ چه بود كه اين بعد نسخ شد? «قال كانت المرأة إذا فَجَرت فقام عليها أربعة شهود»؛ اگر بزهكار مي‌شد و چهار شاهد، در محكمهٴ عدل شهادت مي‌دادند «اُدخلت بيتاً»؛ او را در اتاقي حبس مي‌كردند «و لم تَحَدَّث و لم تُكَلَّم و لم تجالَس»؛ كسي با او سخن نمي‌گفت و كسي با او مجالست نمي‌كرد، اين حبس انفرادي بود؛ منتها در زندان نبود در همان خانه بود كه آن فساد زندانهاي عمومي را نداشته باشد «و اوتِيَتْ فيه بطعامها و شرابها حتي تموت»؛ غذاي او را و آب او را، آشاميدني او را به او مي‌دادند تا بميرد.

«قلتُ»؛ أبي‌بصير مي‌گويد اين جمله‌اي كه فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ به چه معناست? «قال جَعْل السبيل الجلد والرَجم والامساك في البيوت». اين «والامساك في البيوت» نه يعني حبس ابد «قال قوله ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾» چيست، اين به چه معناست? «قال يعني البِكر إذا أتت الفاحشة التي أتتها هذه الثيّب» اينجا ثيب بايد مثلاً به معناي مُحصنه باشد نه ثيب يعني شوهرديده، آن‌گاه اگر كسي كه مبتلا به آلودگي شد همسر داشت، حُكمش همان حبس ابد است تا اينكه قانون جديد بيايد و اگر همسر نداشت، حُكمش ‌«فَآذُوهُمَا‌» است يعني اينها را اذيت كنيد، توبيخ كنيد و مانند آن، تا اينكه توبه كنند و اينها ‌«فَآذُوهُمَا قال تُحبس» اينجا فرمود كه حضرت نحوهٴ ايذا اين است كه اين هم در اتاق حبس مي‌شود؛ منتها اگر ثيب بود حبس ابد دارد و اگر بِكر بود، حبس ابد ندارد. ‌«﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾‌»؛ اگر توبه كردند و آن رذايل اخلاقي را زدودند و خودشان را صالح كردند، از آنها صرف‌نظر كنيد ﴿إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾‌»[14] .

البته اينكه فرمود: ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا﴾ اين بايد در آيه دوم مبسوطاً بحث بشود به خواست خدا كه اين حُكم، براي كلّ واحد است. حالا اين‌چنين نيست كه بايد هر دو با هم توبه بكنند، هر دو با هم اصلاح بكنند خودشان را نه، حالا اگر يكي توبه كرد و خود را اصلاح كرد و ديگري توبه نكرد، حُكمش همين است.

پرسش:...

پاسخ: اين نسخ، در اصطلاح نصوص، نسخ مصطلح نيست كه شريعتي با شريعت ديگر نسخ مي‌شود [بلكه] اين نسخ، همان تخصيص و تقييد ازماني است، اين از آن حُكمي نيست كه ما بگوييم «فَحَلالُه حلالٌ الي يوم القيامة»[15] . قانوني كه بيايد انسان بگويد چون اين دين، دين خاتم و خاتِم است «فَحَلالُه حلالٌ الي يوم القيامة» ولي اگر در متن قانون اشاره بشود كه شايد ما بعداً يك حُكم جديدي نازل بكنيم، همين كه فرمود شايد ما بعداً يك حُكم جديدي نازل بكنيم انسان، جزم به ابديّت او ندارد، شايد عوض شده باشد. لذا اگر قانون بعدي آمده است مي‌شود مخصّص يا مي‌شود مقيّد و مانند آن؛ حدّش ذكر شده است، ديگر سخن از نسخ نيست.

 

تخصيص با تقيد بودن آيه سورهٴ ‌«نور‌» نسبت به آيه پانزدهم

مطلب بعدي آن است كه اين كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ يعني زنان شوهردار كه اين ناظر به زناي مُحصنه باشد كه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾، چون كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ دارد يعني زنان شوهردار، چه اينكه احتمال هست يا مطلق است? اگر مخصوص به زن شوهردار باشد، آيه سورهٴ «نور» كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[16] اين نمي‌تواند ناسخ اين باشد و جعل سبيل براي اين بكند، براي اينكه زنِ شوهردار كه حُكمش رَجم است[17] . قبلاً بر فرض، حُكمش حبس ابد بود، بعد هم رَجم، ديگر آن آيه ناسخ اين نيست. چطور آيه سورهٴ «نور» ناسخ اين است، حالا يا مقيّد اين يا مخصّص اين يا شارح اين، اگر اين آيه مربوط به زناي مُحصنه باشد، آيه سورهٴ «نور» كه مربوط به زناي غير مُحصنه است كه نه مي‌تواند ناسخ اين باشد، نه مي‌تواند شارح و مخصّص و مقيّد اين باشد، اينها دو صِنف از زنا هستند، هر آيه‌اي ناظر به يك صِنف است.

پرسش:...

پاسخ: بله، سبيل بيايد در همين زمينه؛ اما آن سبيل آمد در جاي ديگر. اگر اين آيه مربوط به زناي مُحصنه باشد و آيه سورهٴ «نور» كه مربوط به زناي مُحصنه نيست، او نمي‌تواند سبيل باشد براي اين. آن حُكم زناي غير محصنه را بيان مي‌كند، اين حكم زناي محصنه را بيان مي‌كند، بر اساس اين برداشت و كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ البته بي‌تأييد نيست؛ اما آن مشكل را دارد كه انسان بتواند از كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ زنِ شوهردار استفاده بكند و بگويد مربوط به زناي مُحصنه است.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر ولي موضوع بايد محفوظ باشد. اگر اين آيه مربوط به زناي مُحصنه است، آيه سورهٴ «نور» كه درباره زناي مُحصنه نيست.

احتمال در معناي «من نسائِکم» و بيان حضرت استاد

مطلب بعدي آن است كه اين كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ شايد ناظر به زنهاي احرار و آزاده باشد[18] ، نه زنهاي شوهردار. براي اينكه گاهي اين ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ به اين معناست كه زنهاي شما، گاهي به اين معناست كه زنهايي كه مثل شما آزادند، در برابر ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾[19] كه اگر اِما بودند و كنيز بودند، اين حدّ را ندارند و اگر آزاد بودند، اين حدّشان اين است و آن آيهٴ 25 همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه جريان اِما را و كنيزها را كه ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾؛ اگر اينها مُحصنه شدند ﴿فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾. خب، گرچه آن مربوط به زناي مُحصنه اِما است ولي اينكه بفرمايد ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ در مقابل اِماست، نه زنهاي آزادِ مُحصنه، بلكه زنهايي كه آزادند در مقابل ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾.

پرسش:...

پاسخ: مطلق است، مي‌خواهد مُحصنه مي‌خواهد غير محصنه [باشد]، چون يك گوشه‌اش را كه مربوط به غير محصنه است، آيه سورهٴ «نور»[20] مي‌تواند جعل سبيل باشد ولي اگر اين آيه مربوط به محصنه است و آيه سورهٴ «نور» مربوط به غير محصن، اين ارتباطي با هم ندارند نه مخصّص‌اند، نه مقيّدند، نه ناسخ‌اند، جعل سبيل به عهده او نيست.

بيان ناسخ و منسوخ نبودن آيهٴ پانزدهم با آيه سوره‌ٴ ‌«نو‌ر»

خب، بياني را بعضي از بزرگان دارند و آن اين است كه آن آيه سورهٴ «نور» نسخ نيست نسبت به اين آيه، چرا? براي اينكه، اينكه فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اين يعني راه ‌حل نشان بدهد كه اينها آزاد بشوند [و] نجات پيدا كنند، حالا يا با توبه است يا با ازدواج است كه اينها همسر مي‌گيرند و دست از اين بزهكاري برمي‌دارند يا بر فرض، همسر نگيرند به صلاح و سَداد مي‌رسند و از اين آلودگي رهايي پيدا مي‌كنند و مانند آن، اين ﴿يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ است و اگر رَجم بيايد يا جلد بيايد كه اين ﴿لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ نيست [بلكه] اين «جعل الله عليهنّ سبيلا» است، نه «جعل الله لهنّ سبيلا». چون اين‌چنين است، بنابراين اين قبل را بايد به معناي نهي از منكر معنا كرد يعني اگر زنهايي آلوده شدند، شما به عنوان نهي از منكر، اينها را در خانه‌ها نگهداريد، نگذاريد بيايند بيرون، نگذاريد بيايند بيرون كه مبادا آن آلودگي‌شان گسترش پيدا كند، مگر اينكه اصلاح بشوند، وقتي اصلاح شدند آن وقت مي‌توانيد اينها را بياوريد بيرون، پس اين كار را به عنوان نهي از منكر دارد نه به عنوان حدّ. آيه سورهٴ «نور» هم مستقيماً مربوط به حدّ زناست، چون اين آيه سورهٴ «نساء» مربوط به نهي از منكر است و آيه سورهٴ «نور» مربوط به زناست، اينها هيچ تنافي با هم ندارند كه يكي ناسخ ديگري باشد. اين را حضرت آقاي خويي(رضوان الله عليه) فرمودند در همان تفسيرشان، يك جلد تفسير كه دارند در بحث نسخ كه چه آيه نسخ شد، چه آيه نسخ نشد، آنجا فرمودند[21] .

حالا اين را مطالعه بفرماييد تا برسيم به نقاط ابهام اين بيان.

ابهام در معناي نهي از منکر بودن حکم آيهٴ پانزدهم

يكي از نقاط ابهامش اين است كه ما يك نهي از منكر داريم و يك حدّ و تعزير كه قبلاً هم فرق فقهي اينها گذشت. نهي از منكر اين است كه اگر كسي خواست به گناهي آلوده بشود، آدم جلويش را مي‌گيرد كه او آلوده نشود. حدّ و تعزير براي آنجايي است كه گناهي شده و به گنهكار مي‌گويند چرا كردي? اينها فرق عميقي با هم دارند. حدّ و تعزير براي اين است كه كسي آلوده شد، او را كيفر مي‌كنند كه چرا اين كار را كردي؟ نهي از منكر اين است كه جلوي افراد را مي‌گيرند كه نكنند. البته حالا نهي از منكر حالا مراتبي دارد: اول انزجار قلبي است، بعد گفتن به زبان است، بعد زدن است، حتي جرح. حالا آن قسمتهاي نهايي نهي از منكر كه جرح و امثال ذلك باشد به عهدهٴ وليّ مسلمين است يا مأذونين از قبال او آن مطلب ديگر است ولي بالأخره نهي از منكر، مسئله جرح و ضرب را هم به همراه دارد.

ظهور آيه و دلالت آن بر امور قضايي

ظاهر اين كريمه، مسئلهٴ قضاست كه فرمود: اگر زني آلوده شد، شما به صِرف علمتان عمل نكنيد! خب، در نهي از منكر كه احتياج به محكمه قضا و اقامه شهادت و شهادت چهارتا شاهد عادل و امثال ذلك ندارد. حالا اگر كسي فهميد زني بد كرده است خب، نهي از منكر بر او واجب است ديگر. اين ديگر احتياج ندارد كه ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ خب، پيداست مسئله حدّ است و قضاست و شهادت، اين چه كار به نهي از منكر دارد?

اگر كسي عالِم شد كه زني بد كرد، او كه نمي‌تواند حبس ابد بكند، مگر اينكه به محكمه مراجع بكند [و] چهارتا شاهد عادل شهادت بدهند و قاضي هم حُكم بكند، اين محكوم مي‌شود به حبس در خانه و مانند آن. ولي اگر مسئله نهي از منكر بود، صِرف علم كافي بود؛ اگر كسي عالم شد كه زني آلوده شد، مي‌تواند براي اينكه او دوباره به آلودگي تن در ندهد و مبتلاتر نشود جلوي او را بگيرد، اين ديگر احتياج ندارد به چهارتا شاهد عادل. پس آنچه را كه ايشان فرمودند اين آيه مربوط به نهي از منكر است[22] با متن آيه سازگار نيست، گذشته از اينكه با آن روايات هم هماهنگ نيست؛ نه شواهد فقهي او را تأييد مي‌كند، نه شواهد تفسيري او را تأييد مي‌كند، نه شواهد روايي او را تأييد مي‌كند، از هر سه جهت دور است و ضعيف.

پرسش:...

پاسخ: حالا آن ديگر مي‌افتد در بحث ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا﴾ كه بحثش به خواست خدا خواهد آمد! ولي منظور آن است كه اين اگر مربوط به نهي از منكر باشد خب، اگر كسي فهميد زني آلوده است، حالا «إمّا بالمساحقه» كه ابومسلم گفته[23] «أو بالزنا» كه نوعِ مفسّرين گفتند خب، بر هر كسي كه آگاه است واجب است چه زن، چه مرد كه جلوي او را بگيرد كه بعدها آلوده نشود.

پرسش:...

پاسخ: اينها را كه به وجود مبارك پيغمبر عرض مي‌كردند اين سوره هم در مدينه نازل شد. در مدينه هم نظام اسلامي مستقر شد، تنها در مكه نبود، اين سوره و اين احكام در مدينه نازل شد، نظام حكومتي در مدينه مستقر شد و وجود مبارك پيغمبر هم حدّ جاري مي‌كرد؛ منتها اين به نهي از منكر نمي‌تواند ارتباط پيدا كند. حالا ملاحظه بفرماييد تا تتمّه بحث براي روز بعد ـ ان‌شاءالله ـ .


[1] . مستدرك الوسائل، ج18، ص15 و 55.
[2] . سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[3] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[4] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[5] . التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص143.
[6] . التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص143.
[7] . الجعفريات، ص146؛ نهج‌الحق، ص547.
[8] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[9] . مجمع البيان، ج3، ص34.
[10] . (سورهٴ نور، آيات 1 و 2)؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص456.
[11] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص456.
[12] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص456؛ مجمع البيان، ج3، ص34.
[13] . ر . ك: تفسير نور الثقلين، ج1، ص456.
[14] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص456.
[15] . الكافي، ج2، ص17 و 18.
[16] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[17] . الكافي، ج7، ص183 و 184.
[18] . ر . ك: مجمع البيان، ج3، ص34.
[19] . سورهٴ نساء، آيهٴ 25.
[20] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[21] . البيان في تفسير القرآن، ص308 ـ 311.
[22] . ر . ك: البيان في تفسير القرآن، ص309.
[23] . التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص143.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo