< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه15تا18/

﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴿16﴾ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً﴿17﴾ وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴿18﴾

شمول واللّاتي يا‌تين الفاحِشه به اعم از زنا و مساحقه

خلاصه بحث در آن دو آيه مباركه اين است كه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ ناظر است به زناني كه تن به بزهكاري مي‌دهند و چون فاحشه يعني گناهِ غليظ، اعمّ از مسئلهٴ زنا يا مساحقه خواهد بود، اين مطلب اول.

دلالت آيه به زنان شوهردار و غير شوهردار

دوم اينكه اختصاصي به زنهاي شوهردار ندارد، زيرا در آيات قبل كه زنان شوهردار مطرح مي‌شد، مي‌فرمود: ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ﴾[1] تعبير به «أزواج» مي‌فرمود، نه «نسائكم». اگر منظور، زنان شوهردار بود همان طوري كه در آيات ارث مي‌فرمود ازواج، اينجا هم تعبير به ازواج مي‌فرمود، نمي‌فرمود ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾. نساء همان طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد هم شامل زنهاي شوهردار مي‌شود، هم شامل زنهاي فارغ خواهد بود، اين نكته دوم.

عدم شمول آيه بر بزهکاري لواط

مطلب سوم آن است كه اين بزهكاري آيه كه اعمّ از زنا و مساحقه است، لواط را شامل نمي‌شود چون سخن از زن است آن دو قِسم گناه در زنها راه دارد و اين قِسم سوم گناه در زنها راه ندارد، پس اين آيه اول زنا و مساحقه را شامل مي‌شود ولي لواط را شامل نمي‌شود.

شمول آيه به هر چهار صنف از گناه زنان

مطلب چهارم آن است كه اين ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ چون حُكم اوّلي‌اش بعد از اثبات در محكمه، حبس ابد است، مگر اينكه يك راه‌حلي پيدا بشود، شامل هر چهار صنف از گناهان خواهد بود يعني زناي مُحصنه و غيرمحصنه، مساحقه مُحصنه و غيرمحصنه، هر چهار قِسم خواهد بود. در بين اقسام چهارگانه آنچه به وسيلهٴ ادلهٴ ديگر خارج شد، همان جريان رجم است در زناي مُحصنه وگرنه آن سه قِسم ديگر به آيه سورهٴ «نور» [2] به كمك روايات عمل، مي‌شود يعني زناي غيرمُحصنه برابر آيه سورهٴ «نور» همان جَلد و تازيانه است. مساحقه چه محصنه، چه غيرمحصنه هر دو قِسمش، همان صد تازيانه است. گرچه بعضي از آقايان فتوا دادند كه مساحقهٴ مُحصنه هم به رَجم، محكوم است2 نظير زنا ولي ظاهراً شايد اين‌چنين نباشد، مساحقه به هر دو قِسمش يعني مُحصنه و غيرمُحصنه، حُكمش تازيانه است مثل زنا. پس سه قِسم از اقسام چهارگانه، جعل سبيل شده است براي او؛ منتها درباره زناي غيرمحصنه برابر آيه سورهٴ «نور»، درباره مساحقه چه محصنه چه غيرمحصنه برابر نصوص، جعل سبيل شده است ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ و مسئلهٴ زناي محصنه، گذشته از اينكه نسبت به آن فواحش كمتر است، نسبت به اين سه قِسم هم يك چهارم است يعني فحشا به چهار قِسم تقسيم شد، زناي مُحصنه و غيرمحصنه، مساحقه مُحصنه و غيرمحصنه، سه قِسم، حُكمش همان تازيانه است يعني مساحقه محصنه، مساحقه غيرمحصنه و زناي غيرمحصنه، حُكمش همان تازيانه است كه جعل سبيل شده. مي‌ماند زناي محصنه كه اين زناي محصنه نسبت به آن سه قِسم هم مورداً كمتر از زناي غيرمحصنه است و هم اينكه آنها سه قِسم‌اند و اين يك قِسم، در مجموع مي‌شود گفت مگر اينكه خدا جعل سبيل بكند.

جعل سبيل بعد از بيان حکم موقت در آيه

مطلب بعدي آن است كه اين جعل سبيل كه شده است اين تازيانه‌هايي كه آمد، ظاهرش اين است كه اينهايي كه محكوم به حبس ابد شدند تازيانه مي‌خورند و آزاد مي‌شوند، نه اينكه بدون تازيانه آزاد بشوند. اين نه براي آن است كه قانون، ماسبق را شامل شده. قانون، ماسبق را شامل نشده ولي همان حين تدوين قانون اول گفته شد كه فعلاً در حبس ابد بمانند تا ما در اين زمينه تصميمي بگيريم، درباره همينها تصميم بگيريم. يك وقت است قانون حدوثاً و بقائاً حُكمش نقض مي‌شود آن نقض، نسخ مصطلح است، يك وقت است كه نه، در متن همان قانون مدوّن گفته مي‌شود فعلاً اين امر را اجرا كنيد تا ما در اين‌باره تصميمي بگيريم، فعلاً اين زنهاي بزهكار را در خانه‌ها نگه بداريد ﴿حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ مگر اينكه ما درباره اينها يك تصميم جديدي بگيريم، مگر اينكه ما درباره اينها تصميم جديد بگيريم نه معنايش اين است كه حُكم بعدي كه آمده اينها بدون هيچ كيفري آزاد مي‌شوند [بلكه] معنايش آن است كه آن حُكم بعدي كه جعل سبيل است درباره اينها و آينده جاري خواهد شد، اين نه براي آن است كه قانون را عطف بر ماسبق كرديم، بلكه همان ماسبق، خودش اشاره كرد كه فعلاً اين كار را انجام بدهيد تا ما درباره اين تصميم جديدي و دستور جديدي صادر كنيم.

اينها نكاتي است كه مربوط به اين آيه كريمه است و شهادت اينجا هم شهادت در محكمه است و استشهاد در محكمه است و كاري به شهادت به معناي مقام تحمل ندارد، اين آيه اُوليٰ.

قول ابومسلم در آيه شانزده و تحليل حضرت استاد

اما درباره آيه دوم ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ پس آيه اول كه منظور از آن فاحشه اعمّ از مساحقه و زناست و لواط را اصلاً شامل نمي‌شود هيچ شامل نمي‌شود، براي اينكه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ اين آيه دوم كه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ اگر آن حرف ابومسلم باشد كه اين آيه، مربوط به لواط است[3] ، ما ناچاريم در ضمير استخدامي قائل بشويم كه آن فاحشه‌اي كه در آيه اول ذكر شد، به معناي زنا و مساحقه است و اين ضمير برمي‌گردد به فاحشهٴ به معناي لواط، فاحشه يعني گناهِ كبيره كدام گناه? گناهي كه مخصوص مردهاست اين يك استخدام است استخدام يك قانون ادبي هست؛ اما قرينه طلب مي‌كند. ما اگر قرينه‌اي نمي‌داشتيم، نمي‌گفتيم ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ﴾2 نه به نحو استخدام است؛ اما خب، قرينه ما را وادار مي‌كند. اينجا ناچاريم اگر دليلي داشته باشيم مي‌گوييم، چون ﴿وَاللَّذَانِ﴾ مخصوص دوتا مرد است ‌[و] تغليب نيست، آن گناهي كه مخصوص دوتا مرد است همان لواط است. الآن اينجا ما دوتا احتمال داريم: يكي اينكه بگوييم اين ﴿اللَّذَانِ﴾ نه يعني دوتا مرد يعني يك مرد و يك زن و تغليباً گفته شد ﴿اللَّذَانِ﴾ اين ضميرهاي مذكر نه براي آن است كه اين گناه بين دوتا مرد است، بلكه يك مرد و يك زن آلوده شدند، تغليباً ضمير، مذكر آورده شد تثنيه هم تثنيه مذكر است و مانند آ‌ن ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾.

خب، در اين‌گونه از موارد، از يك مرد و يك زن، ضمير را مذكر مي‌آورد. تثنيه‌اش آن ضميرهاي تثنيه كه مشكلي ندارد ﴿فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ چون «هما» چه در مذكر، چه در مؤنث يكسان است «هي»، «هما»، «هنّ» «هو»، «هما»، «هم»، «هما» مشترك است در آن (فاعْرِضُوا عَنْهُمَا) مشكلي نيست، در (تَابَا وَأَصْلَحَا) با يَأْتِيَانِ با (اللَّذَانِ) امر داير است بين اينكه ما بگوييم اينها همين ظاهرشان محفوظ است يعني دوتا مرد دارند خلاف مي‌كنند و ضمير ﴿يَأْتِيَانِهَا﴾ ضمير مؤنثي كه به ﴿الْفَاحِشَةَ﴾ برمي‌گردد در اينجا ما يك استخدامي را قائل بشويم؛ بگوييم منظور از فاحشه در آيه قبل، غير لواط است و در آيه بعد، لواط يا اين كار را بكنيم. يا بگوييم نه، منظور از فاحشه اعمّ از مساحقه و زناست كه فرد غالبش زناست، آن‌گاه اين ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا﴾ اين ضمير ﴿يَأْتِيَانِهَا﴾ به همان فاحشه به معناي زنا برمي‌گردد، قهراً اين ﴿اللَّذَانِ﴾ يعني يكي مرد و ديگري زن و ظاهرش اين است كه اين دوتا آيه با هم نازل شد و آن رواياتي كه فريقين نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از آمدن آيه سورهٴ «نور» فرمود: «خُذوا عَنّي قد جَعَل اللهُ لهنّ سبيلاً»[4] نشانهٴ آن است كه اين مربوط به زناست نه مربوط به لواط، حُكم لواط همان اعدام بود2. بنابراين آ‌ن سخني كه ابومسلم گفته است3، سخن ناتمامي است و اين يك شاهد قرآني دارد.

علت تقدم حکم زن بر مرد در آيه.

پرسش: ...

پاسخ : اما زن و مرد را در اينجا مشخص مي كند، زنها يك حُكم خاص دارند، زن و مرد يك حُكم مشترك. چون مردها را كه نمي‌شود حبس ابد كرد، معمولاً فساد از زنهاست، اوست كه بالأخره با جاذبه دعوت مي‌كند. خلافِ كارهاي مالي و امثال مالي از مرد نشأت مي‌گيرد، لذا در آيه مباركهٴ ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ مرد بر زن مقدم است ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾4 چون اين كار، غالباً از مردهاست [كه] اينها پيشگام‌اند. در مسئله زنا ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي﴾5 اول اسم زانيه را مي‌برد بعد زاني، براي اينكه او اگر عرضه نكند مرد، آلوده نمي‌شود، او را بايد به حبس ابد در خانه نگه‌داشت نه مرد را. مرد را اگر در خانه نگهدارند كه خب معيشت و چرخ اقتصاد راكد مي‌شود نه فساد از مرد است، نه حبس مرد اثري دارد، اين است كه در تبهكاريها فرمود زن را در خانه نگه‌ بداريد تا مرد را به دام نيفكند و مرد هم آلوده نشود. حالا مرد اگر آلوده شد، حبس ابد ندارد ولي حُكم ديگري ندارد? چرا اينها را اين قدر آزار كنيد، تنبيه‌شان كنيد، توبيخشان كنيد تا توبه كنند، اگر توبه كردند، رها كنيد.

پس زن و مردي كه آلوده شدند، چون منشأ آلودگي همان زن است و اگر اينها را در خانه نگه‌ بدارند فساد برطرف مي‌شود، لذا فرمودند: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ ﴾ پس حُكم اوّلي اين است كه زنها در خانه‌ها به حبس ابد محكوم‌اند، بايد مواظب بود كه بيرون نيايند، مگر اينكه يك حُكم جديدي براي اينها بيايد كه حُكم جديد در سورهٴ «نور» آمد[5] ، اين براي اين. ولي مردهايي كه آلوده شدند چطور? زنها و مردها يك حُكم مشتركي دارند و آن ايذا و آزار كردن حالا آزار لساني يا يدي و مانند آن است. زنها يك حُكم اختصاصي هم دارند، اين در صدر اسلام ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا﴾ اينها را اذيّتشان كنيد حالا توبيخ كنيد، سرزنش كنيد و امثال ذلك، تعيير كنيد يا بزنيد و مانند آن. ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا﴾ اگر توبه كردند از اينها صرف‌نظر كنيد، حالا اين قبل از محكمه است «يمكن»، بعد از محكمه است، در صورتي كه با اقرار جرمشان ثابت شده باشد نه با استشهاد ﴿أَرْبَعَةً مِنكُمْ﴾، «يمكن» چون در اينجا سخن از بيّنه نيست يا قبل از رجوع به محكمه است يا بعد از رجوع به محكمه، لكن جرم با اقرار، ثابت شده است نه با چهارتا شاهد عادل كه آنجا توبه اثر نكند2. در آن فضا كه يا قبل از رجوع به محكمه توبه كرد يا بعد از رجوع به محكمه توبه كرد ولي جرمش با اقرار ثابت شد نه با بيّنه، توبه نافع است ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾، اين كلمهٴ ﴿أَصْلَحَا﴾ هم براي آن است كه معلوم بشود توبه‌اش بر اساس ترس نيست، واقعاً اصلاح شد.

توبه يك وقت است كه انسان در جامعه يك كار بدي مي‌كند اين بايد آن فساد اجتماعي را برطرف كند، يك وقت خود آلوده مي‌شود بايد اصلاح كند يعني صالح بشود، نه اصلاح كند يعني جامعه را اصلاح كند، چون گناهش شخصي است اصلاح كردن يعني صالح شدن. اگر توبه شد و صلاح او ثابت شد ﴿فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ حالا نه اعراض كنيد يعني رهايشان كنيد، آنها را آزاد كنيد يعني از اين اذيت صرف‌نظر كنيد. حالا اگر زن، زودتر از مرد توبه كرد بالأخره همان امساك در بيوت هست ولي از اين اذيت و سرزنش و زدن و اينها ديگر آزاد مي‌شود، ديگر نمي‌زنند. يا مرد زودتر از زن توبه كرد، اين را رهايش مي‌كنند، حُكم حبس كه نداشت و حُكم اذيت داشت اذيّتش هم برطرف مي‌شود ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ و ذات اقدس الهي چون توّاب رحيم است، بر اساس رحمت الهي كار مي‌كند كه اين دو اسمِ كريم يعني توّاب و رحيم بودن، هم دليلِ محتواي اين دوتا آيه است، هم زمينه براي دوتا آيه بعد.

دشواري تفسير آيه پانزده به لحاظ نبود سابقه تفسيري

ملاحظه فرموديد اين دوتا آيه خيلي پيچ داشت، خب بزرگان اهل تفسير مثل سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه خب ديگر ايشان، علامه اين رشته بود(رضوان الله عليه) به حق، خب خيلي به زحمت افتادند ديگر، ملاحظه فرموديد فضلاً از ديگران. سرّش آن است كه هم قرآن واقعاً در تفسير مهجور هست و هم خيلي ما تلاش كرديم ببينيم در بحثهاي فقهي از اين آيات چه مددي مي‌گيرند، نوعاً در كتابهاي فقهي اصلاً اين آيات مطرح نيست، مستقيماً به سراغ روايات مي‌روند، اين قرآن در فقه هم مهجور است.

پرسش:...

پاسخ: بالأخره بايد مشخص بشود نسخ شد يا نه? مشخص نشد كه.

پرسش:...

پاسخ: نه، اين جعل سبيل شد اين نسخ نيست، از همان اول حُكم اين بود، فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾.

آيا شامل همه مي‌شود? شامل نمي‌شود? اين آيات‌الأحكام هم مثلاً آنكه مقدس اردبيلي نوشت، آن كه براي مسالك هست، نوعِ اين آيات‌الأحكام هم ديده شد، اينها هم نتوانستند چيزي بياورند، براي اينكه دست اينها تهي بود اين بنده‌ خداها. نوعِ اينها آنچه دارند از كتب تفسير گرفتند و اگر يك مطلب تازه‌اي باشد، همان مطلبي است كه فقه روي آن كار كرده. آن آياتي كه اگر شما تقوا داشته باشيد بهشت مي‌رويد، اگر معصيت كرديد جهنم مي‌رويد، اين آياتي كه جنبهٴ موعظه‌اي دارد همه ‌جا رواج است؛ اما آن آياتي كه بارِ علمي دارد، واقعاً دشوار است. تفسير، ضعيف است، فقه روي آن كار نكردند و اين مشكل را دارند، خب، ديديد به چه زحمتي آدم از اين دوتا آيه رَد شد ديگر.

اسناد «کان» به ذات اقدس الهي.

به هر تقدير، فرمود حالا ﴿إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾ اين هم البته مشخص هست كه «كان» كه به ذات اقدس الهي اسناد داده مي‌شود، اين ديگر منسلخ از زمان است؛ زمان‌بردار نيست كه قبلاً خدا توّاب رحيم بود و الآ‌ن يا بعداً نيست، اين‌چنين نيست. اينها «كان»اي است كه در كتابهاي ادبي از اينها به عنوان فعل ناقص ياد مي‌كنند، مي‌گويند فعل ناقص است، افعال ناقصه است كه اسم و خبر دارند ولي در كتابهاي عقلي از اينها به حرف ياد مي‌كنند، مي‌گويند اين «كان» حرف است نه فعل «كان»، «يكون» كه ناقصه است و اسم و خبر مي‌گيرد حرف است جاي آن رابط است، نقش آن رابط را دارد ايفا مي‌كند. چون رابط است، ديگر منسلخ از زمان خواهد بود، دائماً اين‌چنين است. البته اين گاهي همراه با زمان است، مثل «كان زيدٌ قائما»، گاهي اصلاً با زمان نيست، مثل ﴿إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾ و مانند آ‌ن.

خب حالا توبهٴ الهي چيست? شامل چه كسي مي‌شود? چه گروهي به توبه موفق‌اند?

پاسخ: نه؛ استشهاد چهارتا شاهد عادل براي تحمّل حادثه عملي نيست، نه براي اداي شهادت، يك تحمل بود مثل ﴿ شَهِيدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ﴾[6] اين درباره دِيْن است، اين يك كار عادي است. مي‌فرمايد اگر بدهكاريد، بستانكاريد، مي‌خواهيد دِيْني بگيريد چيزي به كسي دِيْن بدهيد دوتا شاهد عادل بگيريد، اين يك چيز پذيرفتني است يا همين موردي كه گذشته درباره طلاق فرمود: ﴿أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ﴾2 هنگام اجراي طلاق دوتا شاهد عادل بگيريد، اين پذيرفتني است يا همين سورهٴ «نساء» كه قبلاً خوانديم در اين آيه فرمود: ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ﴾3 اين چيزِ پذيرفتني است؛ اما حالا استشهاد كنيد بياوريد چهارتا شاهد عادل را نشان بدهيد كه اينها دارند خلاف مي‌كنند.

پرسش:...

پاسخ: شوهر، اگر بخواهد اين كار را انجام بدهد بعد از شهادت چهار نفر آدم مطّلع است كه اين﴿ فَاسْتَشْهِدُوا﴾ براي مقام اجراست، براي مقام محكمه است، نه براي مقام تحمل يعني چهار نفر كساني كه مطّلع‌اند، بيايند شهادت بدهند نه اينكه شما برويد چهار نفر را بياوريد نشان بدهيد ببينيد اينها دارند خلاف مي‌كنند، اينكه نيست كه.

توبه وظيفه عبد و لطف خدا

به هر تقدير توبه كه ذيل آيه بحث است به معني رجوع است، توبه يك معناي جامعي دارد، «تاب» يعني «رجع».

مطلب دوم آن است كه اين توبه هم وظيفهٴ عبد است و هم لطف خدا، هم خدا توّاب است هم بندگانش كه توّاب‌اند محبوب خدا خواهند بود. بندگان خاصّ خدا توّاب‌اند و خداوند هم توّابين را دوست دارد، پس هم خدا توّاب است، هم بندگان خدا.

توبه، رجوع از عصيان به طاعت

مطلب سوم آن است كه چون توبه به معناي رجوع است، اگر عبد توبه مي‌كند مثل رجوعِ عبد آبق است به مولاي خود كه برمي‌گردد از عصيان به اطاعت، از مخالفت به موافقت و مانند آ‌ن، اين توبه است. وقتي خدا توبه مي‌كند؛ توّاب است يعني لطفش را شامل حال عبد مي‌كند، لطفِ خدا كه شامل حال نبود، هم‌اكنون برمي‌گردد شامل حال عبد مي‌شود.

خب، يك توبه‌اي است «علي العبد» و يك توبه‌اي است «علي الله»، بر خدا چه موقع توبه لازم است و بر عبد چه موقع توبه لازم است. البته توبهٴ عبد هميشه «الي الله» است، گرچه بر عبد، توبه واجب است: «تجب التوبة علي العبد»؛ اما توبهٴ عبد «الي الله» است، «توبة العبد الي الله»، «رجوع العبد الي المولي» است. ولي «توبة الله» هميشه «علي العبد» است، هم توبه «علي الله» است بر اساس ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[7] گرچه چيزي بر خدا نيست ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ بر همان معيار، توبه بر خداست ولي توبهٴ خدا «علي العبد» است نه «إلي العبد» يعني فيضي كه از بالا اشراف مي‌كند، سايه‌افكن روي سر عبد است؛ لطف خداست كه بر بنده نازل مي‌شود.

محفوف بودن توبه عبد به دو توبه خداوند

خب، مطلب بعدي آن است كه اگر عبد بخواهد توبه كند، توبهٴ عبد هميشه محفوف به دو توبهٴ خداست يعني عبد اگر بخواهد برگردد به طرف حق تا لطف خدا شامل حال اين عبد نشود، او را بيدار نكند او توبه نخواهد كرد. پس اول، «توبة الله علي العبد» است كه لطف خدا سايه‌افكن بنده است اين بنده را بيدار مي‌كند، وقتي اين بنده بيدار شد توبه‌اش به سوي خداست كه «يتوب الي الله و يرجع الي الله» وقتي توبه كرد، به سوي خدا و رجوع كرد به سوي خدا، بارِ ديگر خدا توّاب است يعني توبه‌پذير است، لطفش شامل عبد تائب مي‌شود [و] توبه‌اش را قبول مي‌كند﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾2، پس وقتي توبه عبد مقبول و مسموع است كه محفوف باشد به دو توبهٴ خدا. ذات اقدس الهي توبهٴ دوّمش وعدهٴ قطعي است كه هر كس توبه كرد، خدا توبهٴ او را قبول بكند توبه با شرايطي كه دارد، چون خدا خُلف وعده نمي‌كند. وعده داد كه اگر كسي توبه كرد خدا توبه‌اش را بپذيرد و خُلف وعده هم محال است، شرايط توبه هم اين است اگر حق‌الله است تأديه بشود، حق‌الناس است تأديه بشود و مانند آن.

تبيين دو توبه الهي در برابر توبه عبد

اما آن توبه اول خدا بر بنده يعني رجوع لطف حق بر بنده، اين بر اساس حكمت الهي است. بعضيها كه در گناه تجرّي دارند، خدا اينها را به حالشان رها مي‌كند ﴿إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ﴾[8] اينها را رها مي‌كند. بعضيها كه نه، در گناه تجرّي ندارند، زمينه انعطاف در آنها هست اگر يك‌بار گناه كردند، لطف خدا شامل حال او مي‌شود او متنبّه مي‌شود، سلاح خود را كه همان اشك و ناله است او را مي‌گيرد «و سلاحُه البكاء»2 با همان اسلحه به جنگ شيطان كه دشمن دروني است در جهاد اكبر مي‌رود و توبه مي‌كند، وقتي توبه كرد توبه او را خدا قبول مي‌كند.

خب، اينكه فرمود اگر كسي توبه كرد خدا توبهٴ او را مي‌پذيرد، ظرف توبه چه موقع است، وقت توبه چه موقع است. فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾؛ وقتي ما مي‌گوييم توبه بر خدا لازم است يعني قبولش لازم است كه ﴿لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ آ‌نهايي كه بر اساس جهالت گناه مي‌كنند، البته منظور از جهل در مقابل عقل است، نه جهل در مقابل علم. چون اگر جهل در مقابل علم باشد در خيلي از موارد اصلاً معصيت نيست كسي ندانسته كاري را انجام داد، اصلاً آن گناه نيست. منظور جهل در مقابل علم نيست وگرنه لازمه‌اش اين است كه توبهٴ علما قبول نشود، در حالي كه اين‌چنين نيست. هر كسي گناه مي‌كند جاهل است، هر كسي گناه مي‌كند جاهل است، چون گناه با عقل سازگار نيست عقل يعني «ما عُبِدَ به الرحمان واكتُسِبَ به الجِنان»[9] مي‌گويد چيزي كه «لم يُعبد به الرحمان و لم يُكتسب به الجنان فهو ليس بعقل» آ‌ن وقت مي‌شود جهل. اگر انسان با نيرويي كه دارد نتواند بهشت كسب بكند و خدا را اطاعت بكند عقل ندارد، قهراً مي‌شود جهل.

اين در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «رُبَّ عالمٍ قد قتلَه جهلُه» چه بسا درس‌خوانده‌هايي كه كُشتهٴ جهالت خودشان‌اند عالِم هست ولي عاقل نيست «رُبَّ عالمٍ قد قَتَلَه جَهْلُه و علمُه معه لا يَنفَعُه»2 اين جهلي است كه با عقل جمع نمي‌شود. فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»3؛ فرمود علمتان را جهل قرار ندهيد، علم را كه نمي‌شود جهل قرار داد. علم، جهلِ در مقابل خود را نمي‌پذيرد؛ اما علم جهل در مقابل عقل را قبول مي‌كند، عالِم هست ولي عاقل نيست.

خب، نوع گناهها بر اساس جهالت است. يك وقت است كسي تعمّداً عالماً عامداً متجريّاً دارد عصيان مي‌كند، اين به توبه موفّق نيست. توبه براي كسي است كه به آن حدّ نرسيده، جاهلاً بر اساس جهالت گناه مي‌كند يعني گرچه عالِم هست، عالم به حُكم تكليفي و وضعي است ولي عاقل نيست، بر اساس جهالت گناه مي‌كند بعد هم پشيمان مي‌شود ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ نه اينكه گناه مي‌كند، وقتي گناه را ترك مي‌كند كه گناه از چند مدت قبل، او را ترك كرده باشد.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ توفيق توبه داد، عده‌اي را خدا راه نشان داد خدا با يك عده حرف زد، بعضي حرف خدا را گوش نمي‌دهند دوباره. خيلي از خاطرات خوب است، يا خوابِ خوب يا خاطرات خوب، نصيب انسان مي‌شود فيضي نصيب انسان مي‌شود آدم باز دوباره رو برمي‌گرداند، توبهٴ الله بر عبد كه جلوي اختيار عبد را نمي‌گيرد، خيلي از موارد است كه توفيقي نصيب آدم شده ولي آدم پشت‌ پا زده.


[1] 1. سوره نساء، ‌ آيه 12.
[2] 1. سوره نور، ‌ آيه 22. النهاية في فجّرد الفقه والفتاوي، ‌ص706.
[3] 1. ر.ك: التفسير الكبير، ‌ج9، ‌ص5282. سوره بقره، ‌ آيه 228.
[4] 1. جوامع الجامع، ‌ج1، ص243؛ الدرالمنثور، ج2، ص129‌2. تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ‌ج3، ص4003. ر.ك: التفسير الكبير، ‌ج9، ص5284. سوره مائده، ‌آيه 385. سوره نور، ‌ آيه 2.
[6] 1. سوره بقره، ‌آيه 2822. سوره طلاق، ‌ آيه 23. سوره نساء، ‌ آيه 6.
[9] 1. الكافي، ‌ ج1، ص112. نهج البلاغه، ‌ حكمت 1073. نهج البلاغه، حكمت 274.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo