< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه24/

﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَ‌آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللّهَ كانَ عَليماً حَكيماً﴿24

دلالت «المحصنات من النساء» بر گروه چهارم از محارم

صنف ديگر از محرمات، «محصَنات من النساء» است كه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ﴾ و همچنين ﴿أُمَّهاتُكُمُ اللاّتي أَرْضَعْنَكُمْ﴾ و همچنين ﴿أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ[1] آن سه گروه كه يا نسبي بودند يا رضاعي بودند يا بالمصاهره، حكمشان بيان شد. گروه چهارم ﴿مُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ هستند كه حرام‌اند. منظور از اين محصنات، چه كساني‌اند. لغت «احصان» كه از حصن است و منع، بر بسياري از مصاديق حمل مي‌شود. «حصن» يعني منع، قلعه را مي‌گويند «حصن» براي اينكه مانع از نفوذ خطر است. زني كه عفيف است عفت او مانع از ارتكاب گناه است آن را «محصِنه» مي‌گويند، نظير آنچه درباره مريم(عليها سلام) آمده است كه: ﴿وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي أَحْصَنَتْ[2] يعني «حفظت». پس او حافظه و محصِنه است؛ اين عفت او مايه حفظ اوست. چه اينكه محصنات به معناي حرائر بر زنهاي آزاده اطلاق مي‌شود، نظير آنچه در همين سوره «نساء» آيه 25 آمده است كه اگر كنيزها تن به بزهكاري دادند، حد اينها و كيفر اينها نصف حد محصنات است: ﴿فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾ در اينجا محصنات، به معناي حرائر است يعني آزاده‌ها [و] كنيزها كيفرشان، نصف كيفر محصنات است: ﴿فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ[3] و اگر منظور عفائف بود خب، عفائف فرق نمي‌كند چه كنيز چه آزاد.

مراد از محصنات در آيه چهارم سوره نور

چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه چهارم آمده است: ﴿وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ﴾؛ آنها كه زنهاي محصنه را به بدنامي متهم مي‌كنند و چهار شاهد اقامه نمي‌كنند، حد قذف دارند و حد قذف آنها هشتاد تازيانه است. منظور از محصنات در آنجا عفائف نيستند، زيرا اگر كسي زن عفيف را قذف بكند خواه آن زن، آزاد باشد خواه كنيز، حدش هشتاد تازيانه نيست [بلكه] منظور از اين محصنات در آيه چهار سوره «نور» همان حرائر است يعني زنهاي آزاد، زيرا قذف كنيز به هشتاد تازيانه منتهي نخواهد شد[4] . پس مورد دومي كه محصنات اطلاق مي‌شود، همان حرائر است و مورد سومي كه محصنات، اطلاق مي‌شود همان زنهاي شوهردار است كه زنهاي شوهردار را مي‌گويند محصنات، براي اينكه شوهرداري، مايه نجات از گناه است. چه اينكه در معناي دوم كه حرائر را و زنهاي آزاده را محصنه مي‌گفتند، براي اينكه اين حريت، حصن بود و قلعه نجات از هر گونه ذلت و بردگي است.

بنابراين در همه اين موارد، مصداقها با هم فرق مي‌كند نه مفهوم. اصل مفهوم به معناي حفظ و صيانت است؛ منتها در عفائف به يك مصداق، در زنهاي آزاده به مصداق ديگر، در زنهاي شوهردار به مصداق سوم. حالا منظور از اين محصنات آيا زنهاي شوهردار است يا زنهاي آزاده است يا زنهاي عفيف؟ اينكه فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ منظور زنهاي عفيف نيست، براي اينكه نكاح زن اگر مانعي نداشته باشد جايز است، خواه عفيف خواه غير عفيف. حالا كراهت يك حكم ديگر است؛ همين كه زن مسلمان باشد خواه جزء عفائف باشد، خواه نه، نكاح او حرام نيست و آن آيه‌اي كه فرمود: ﴿الزّاني لا يَنْكِحُ إِلاّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ[5] گوشه‌اي از مناسبتهاي اين آيه در بحث ديروز اشاره شد.

منظور از محصنات در آيه محل بحث

پس منظور از محصنات نمي‌تواند زنهاي عفائف باشد. چه اينكه منظور، حرائر نيست يعني آزاده نيست، چون زنهاي آزاده كه حرام نيست بر انسان، نكاح آنها حرام نيست. نه نكاح محصنات به معناي عفائف حرام است، نه نكاح محصنات به معناي حرائر و آزاده، هيچ حرمتي ندارد. تنها زني كه مصداق محصنه است و نكاح او حرام است، همين زنهاي شوهردارند. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ يعني زنهاي شوهردار بر شما حرام‌اند.

علت ذكر فراز «من النساء» در آيه

﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾؛ حالا كلمه ﴿مِنَ النِّساءِ﴾ را چرا فرمود؟ آن يك بحث ديگري دارد، اگر مي‌فرمود «وَ المحصَنات» كافي بود ﴿إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ يعني زنهاي شوهردار، نكاح آنها حرام است، مگر آن زن شوهرداري كه ملك يمين شما بشود؛ شما او را مالك بشويد. حالا شما مالك بشويد يا نه، زنهايي كه مؤمنين مالك‌اند، چون موارد ديگر داريم كه مي‌فرمايد: شما مي‌توانيد آنچه را كه ﴿مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ با آنها ازدواج كنيد؛ اگر امكان نداريد كه با حرائر، ازدواج كنيد با ملك يمين ازدواج كنيد، با ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ازدواج كنيد. با ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ازدواج كنيد نه يعني با كنيزهاي خودتان ازدواج كنيد، چون كنيز خود انسان كه بر او حلال است ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُم﴾ يعني آنچه را كه مسلمين مالك‌اند با آنها مي‌توانيد ازدواج كنيد، چون در آيه بعد اين‌چنين آمده است كه همان آيه 25 كه در بعد از اين آيه 24 سورهٴ «نساء» است، اين است كه.

استثناء شدن إماء شوهردار از حرمت نكاح با زنان شوهردار

﴿وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾؛ اگر كسي امكان مالي نداشت، مَهر نداشت [و] شرايطش اجازه نداد كه با يك زن آزاده ازدواج كند، با ملك يمين ازدواج كند، با ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ازدواج كند. نه يعني آنچه را كه خودتان داريد با آن ازدواج كنيد؛ آنچه را كه امت اسلامي، جامعه اسلامي مالك‌اند آن را ازدواج كنيد. پس اينكه فرمود: ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ نه يعني شما اگر مالك شديد نه، يعني كنيزها. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ مثل اين است كه بفرمايد: «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الإماء»، نه مگر كنيزهاي خودتان كه اين استثناي كنيز شوهردار است از مطلق زنهاي شوهردار؛ ازدواج با زنهاي شوهردار حرام است، مگر كنيز شوهردار، نه كنيز خودتان.

پرسش: ...

پاسخ: يعني اگر كنيزي شوهر داشت، بعد او را خريدند. چون بيع كنيز به منزله طلاق اوست، هبه كنيز به منزله طلاق اوست، ارث كنيز به منزله طلاق اوست[6] ، چه اينكه طلاق او هم حكم طلاق را دارد. پس زنهاي شوهردار ازدواج آنها حرام است، مگر كنيزها. نه مگر كنيزهاي خودتان، نظير اينكه در آيه بعد فرمود: اگر كسي نتوانست با محصنات مومنات ازدواج كند، با ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ازدواج بكند. اين معنايش آن است كه اگر كسي نتوانست با زن آزاد ازدواج بكند، با زن كنيز ازدواج مي‌كند. نه با آنچه را ملك يمين اوست، با او ازدواج بكند، چون ملك يمين او كه ديگر عقد برنمي‌دارد. خب، «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الاماء».

پرسش: ...

پاسخ: آنكه در بحث ديروز اشاره شد؛ آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ﴾ آن مربوط به ايمان و كفر است كه يك شرط جدايي است. الآن بحث در اصناف است، اين پانزده صنف را اين آيات مشخص مي‌كند: يكي «منكوحة الاب» است. هفت گروه هم، گروه نسبي‌اند دو گروه هم گروه رضاعي‌اند؛ چهار گروه هم گروه سببي و مصاهره‌اند؛ اين پانزدهمي كه زنهاي شوهردار است، اينها نسبت به ذوات اشخاص است. اما اوصاف اينها از نظر ايمان و كفر، او را در آيه‌اي كه قبلاً بحث شد در سوره «بقره» فرمود: ﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ[7] .

عدم نياز به طلاق در تحليل كنيز شوهردار

پرسش: ...

پاسخ: همين كنيز شوهردار را اگر مولا تحليل كرد؛ هبه كرد ديگر كنيز است همين! با اينكه كنيز است اين كار را درباره زنهاي شوهردار _اگر آزاد باشند_ نمي‌شود كرد ولي درباره كنيز مي‌شود كرد. پس زنهاي شوهردار را نمي‌شود با آنها ازدواج كرد، مگر كنيز كه ديگر طلاق لازم نيست. زنهاي آزاد را وقتي مي‌شود با آنها ازدواج كرد كه اينها از شوهرشان طلاق بگيرند، عدّه‌شان سپري بشود بعد به عقد شوهري جديد دربيايند، اين كار در كنيزها لازم نيست.

بيان «کتاب‌الله عليکم» و مباحث مربوط به آن

بعد فرمود: ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾، اين ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾ را دوگونه بيان كرده‌اند: يكي اينكه اين ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾ منصوب است به فعلي كه آن فعل، مقدر است يعني «كتب كتاب الله» يعني «كتب الله كتاباً عليكم»، نظير ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ[8] ، ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ[9] و امثال ذلك كه ناصبش، فعلي است محذوف؛ دوم اينكه ناصب او همان اسم فعل است، اين «عليكم» بنا بر وجه اول، جار و مجرور است و متعلق به آن «كتب». بنابر وجه دوم اين «عليكم» ديگر جار و مجرور نيست، اسم فعل است يعني اسمي است كه معناي فعل را دارد. «عليكم» يعني «الزموا»، نظير آنچه در سوره «مائده» آمده است كه: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ[10] ، «عليكم» يعني «الزموا انفسكم»؛ اگر بخواهيد به جايي برسيد از جانتان غفلت نكنيد. به هر تقدير، حكم روشن است و آن اين است كه اول، ذات اقدس الهي فعل را به صورت مجهول ذكر كرد. چهارده ذات را اسم برد كه فرمود بر شما حرام‌اند، به ضميمه آن ﴿لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ[11] ، آن البته يك نهي روشني است. از اين ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ[12] تا ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ كه اين چهارده ذات و گروه‌اند، اينها فرمود بر شما تحريم شده‌اند. خب، چه كسي حرام كرد، خدا حرام كرد. اول فاعل ذكر نشد، بعد فاعل را بالصراحه نام برد. گاهي بالصراحه فاعل را در همان اول ياد مي‌كند، مثل ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا[13] گاهي اين‌چنين نيست؛ فاعل ذكر نمي‌شود، بعد از اينكه مدتي انسان منتظر بود كه بفهمد كه اين منشأ حكم كجاست و چيست، آن‌گاه فاعل را بالصراحه ذكر مي‌كند، در ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُم﴾ اين‌چنين است.

برطرف شدن ابهام گذشته و آينده با وسط قرار گرفتن «كتاب الله عليكم» در آيه

بعد از اينكه اين اصناف چهارده‌گانه حرمت اينها مشخص شد، هنوز معلوم نيست كه آن محرِّم؛ آن كسي که تحريم كرد و قانون را گذاشت چه كسي است. بعد فرمود: ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾، اين ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾ كه در وسط قرار گرفته است دوتا كار مي‌كند: يكي ابهام گذشته را برطرف مي‌كند؛ يكي ابهام آينده را هم مرتفع مي‌كند. ابهام گذشته با همين مرتفع شد كه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ﴾ يعني «إنّ الله حرّمها». ابهام آينده را هم برطرف مي‌كند، چون در جمله بعد دارد: ﴿وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ﴾ يعني «أَحَلَّ اللهُ لكم» گاهي بدون رفع ابهام ذكر مي‌شود، مثل ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي نِسائِكُمْ[14] . گاهي بعد از مجهول آوردن فعل معلوم را ذكر مي‌كند كه ابهام برطرف بشود و بر عظمت مسئله بيفزايد، فرمود: ﴿كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ

حليت نکاح ساير زنان و قيود مربوط به آن

بعد فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ﴾. الآن بحث در ذوات است، نه بحث در اوصاف يعني فعلاً پانزده ذات بر شما حرام بود، بقيه بر شما حلال است. زني كه «منكوحة الاب» نباشد و اين هفت قيد نسبي را نداشته باشد، آن دو قيد رضاعي را نداشته باشد، آن چهار قيد مصاهره را نداشته باشد و شوهردار نباشد با اين زن مي‌شود ازدواج كرد. اما از نظر وصف او را سورهٴ مباركهٴ «بقره» مشخص كرد، به صورت الزام هم بيان كرد. فرمود: ﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ﴾ و اين حكم هم يك حكم الزامي است، آيه 221 سوره «بقره» اين بود كه: ﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ﴾ و اين نكاح هم نكاح لغوي است، به معني عقد و ازدواج عقدي نيست.

بنابراين با مشركات نمي‌شود نكاح كرد، خواه عقد دائم خواه عقد انقطاع، خواه ملك يمين خواه تحليل. حالا اگر مسئله سَبْي و اسارت مطرح شد، آن با اين قيد تقييد مي‌خورد يعني اگر جنگي پيش آمد، زنهاي مشركه‌اي به اسارت درآمدند با وصف شرك نمي‌شود با آنها ازدواج كرد. گرچه ملك يمين، مايه تحليل است، چون ملك يمين به منزله ازواج است، چه اينكه فرمود: اينها حافظ فروج‌اند[15] : ﴿الاّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ[16] كه ملك يمين به منزله زوجه است ولي شرايط زوجيت و نكاح را آيات ديگر بيان مي‌كند، مي‌فرمايد كه با مشركات هرگز نكاح نكنيد.

حرمت نکاح با زنان مشرک به لحاظ حکم مولوي بيّن

﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ﴾ اين نهي است و دلالت بر حرمت مي‌كند و در اين‌گونه از موارد، دلالت بر بطلان آن عقد مي‌كند. بعد اين نهي را هم تأكيد كردند، فرمودند: ﴿وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ آن حكم تكليفي را با اين حكم ارشادي تأييد كردند. بعد هم در ذيل فرمودند: اينها شما را به آتش مي‌كشانند. هم از آن طرف فرمود: ﴿وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ﴾؛ اگر خواستيد دخترتان، خواهرتان را به يك غير مسلمان بدهيد اين كار را نكنيد، اين كار حرام است. انكاح يك مرد مشرك حرام است ولو يك ظاهر فريبايي داشته باشد، براي اينكه مرد مسلمان بهتر از مرد مشرك است و اين حكم اخلاقي را و ارشادي را در كنار آن نهي تكليفي و فقهي و مولوي بيان كردند. بعد در پايانش هم فرمودند: ﴿أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ[17] ؛ مبادا خيال بكنيد كه ما حالا مي‌خواهيم شما را موعظه بكنيم، يك حكم اخلاقي بگوييم نه! اين يك حكم فقهي مولوي صاف و روشني است و خدا شما را به بهشت دعوت مي‌كند، اينها شما را به جهنم. بنابراين نكاح مشركات كه غير از نكاح كتابيه‌اند حرام است، بايّ نحوٍ كان ﴿وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَ اللّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ[18] .

بنابراين اگر سخن از اوصاف باشد، مسئله كفر، مسئله لعان اين‌گونه از عناوين، مخصِّص اين ذوات هستند كه علي حده [جداگانه] بايد بحث بشود.


[1] - سورهٴ نساء، آيهٴ 23.
[2] - سورهٴ تحريم، آيهٴ 12.
[3] - سورهٴ نساء، آيهٴ 25.
[4] - كنز العرفان، ج2، ص347.
[5] - سورهٴ نور، آيهٴ 3.
[6] - مجمع البيان، ج3، ص51.
[7] - سورهٴ بقره، آيهٴ 221.
[8] - سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
[9] - سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[10] - سورهٴ مائده، آيهٴ 105.
[11] - سورهٴ نساء، آيهٴ 22.
[12] - سورهٴ نساء، آيهٴ 23.
[13] - سورهٴ بقره، آيهٴ 275.
[14] - سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[15] - سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 5.
[16] - سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 6.
[17] - سورهٴ بقره، آيهٴ 221.
[18] - سورهٴ بقره، آيهٴ 221.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo