< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه29و30/

 

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا ﴿29﴾ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْليهِ نارًا وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسيرًا﴿30﴾

شمول اكل مال بالباطل به مال خود و غير

مطالبي كه در اين دو آيه مانده است عبارت است از [اينكه] اولاً اكل مال به باطل، گاهي خصوص مال غير است، گاهي اعم از مال خود و مال غير. آنجا كه ناظر به خصوص مال غير است، از او به عنوان اكل اموال الناس ياد مي‌شود. نظير آنچه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» درباره يهوديها بيان فرمود كه: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ كَثيرًا ٭ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾[1] اين آيه، ناظر به اكل مال مردم است. چه اينكه در سورهٴ «توبه» آيهٴ 34 آن‌هم ناظر به اكل مال ديگران است ﴿بِالْباطِلِ﴾، كه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾. اما اين آيهٴ محلّ بحث كه فرمود: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ گذشته از اينكه مي‌تواند اموال ديگران را شامل بشود، مي‌تواند اموال خودي را هم شامل بشود يعني هيچ‌كس حق ندارد مال خود را به باطل صرف كند. بعضي از نصوص هم اين را تأييد مي‌كند، حالا اگر كسي دارد اسراف مي‌كند يا مال خود را در حرام صرف مي‌كند، مشمول اين نهي مي‌شود كه: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ همان طوري كه شامل مي‌شود اكل مال ديگران را به باطل، اكل مال خود را هم به باطل شامل مي‌شود.

رعايت موازين شرعي در نحوه استفاده از اموال خود

مطلب بعدي آن است كه روايتي كه از امام صادق(سلام الله عليه) در ذيل اين كريمه نقل شده است، شهادت مي‌دهد به اينكه انسان در مالي كه در دست خود اوست، بايد اين مال را برابر با موازين شرعي صرف كند. فرمود: اگر كسي دِيني در ذمه دارد و مالي در دست، اگر هم محتاج بشود بايد آن دين را ادا كند و مال مردم را نخورد با اينكه مال در دست اوست[2] . البته مستثنيات در دِين حسابشان جداست ولي كسي كه حق ديگران برعهده اوست ديني برعهده دارد، نمي‌تواند مالي كه در دست خود او هست به عنوان مال حلال تلقي كند و هرگونه تصرفي را در او روا بداند. اين نشان مي‌دهد كه مالي كه در دست خود آدم هم هست اگر حق ديگري به او تعلق بگيرد حالا يا حق الله يا حق الناس، اين حق تصرف ندارد [و] اين مي‌شود اكل مال به باطل.

بيان دو ضابطه تجارت و اكل مال بالباطل در آيه 29

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ دو قانون كلي را ذكر فرمود. گاهي در يك آيه، دو نمونه و دو مصداق ذكر مي‌شود [و] گاهي دو قاعده ياد مي‌شود. آنجا كه دو مصداق و دو نمونه ذكر بشود، مثل ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[3] كه يك نمونه از حلال و يك نمونه از حرام را ذكر فرمود. اما اين آيه دو قاعده كلي بيان مي‌كند: يكي تجارتي از تراض؛ يكي اكل مال به باطل كه اگر ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ نبود، مي‌شود اكل مال به باطل [و] اختصاصي به بيع هم ندارد. آن آيهٴ ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ اين‌چنين نيست كه بيع، عنوان مشير باشد كه همه اقسام معاملات و مبادلات را شامل بشود. بيع در مقابل رباست، آنجا ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ شامل مساقات و مضاربه و اجاره و امثال اينها نمي‌شود، همان بيع معهود است در مقابل ربا؛ اما اين آيه درصدد بيان دو ضابطه است، لذا هم اكل، عنوان مشير است كه شامل همه اقسام تصرف مي‌شود و هم ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ عنوان مشير است كه همهٴ مبادلات مالي را شامل مي‌شود، خواه به صورت بيع و شراء باشد [و] خواه به صورت اجاره و صلح و مضاربه و مساقات و امثال‌ذلك باشد، همان طوري كه اكل عام است.

وجود اصول كلي تجارت در قرآن و تبيين فروع در روايات

مطلب بعدي آن است كه چند روايت در ذيل اين آيه است كه در بحث روايي، به خواست خدا آنها را بايد بخوانيم كه آنها هم اين توسعه را تثبيت مي‌كنند. در كشاف زمخشري اين مطلب آمده، بعد در تفسيرهاي بعدي هم راه پيدا كرد كه آيا بيع در مجلس لازم است يا بعد از اينكه خريدار و فروشنده از مجلس بيع بيرون رفتند، آن‌گاه هست كه ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ شامل مي‌شود، در ظرف خيار ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ نيست. اين زحمت را زمخشري در كشاف به طور اجمال كشيد[4] ، بعد آنهايي كه بحثهاي فقهي را هم در بحثهاي تفسيري ملحوظ مي‌دارند، مثل قرطبي در جامع به طور مبسوط بحث كرد[5] ، امام رازي هم تا حدودي بحث كرد[6] ولي هيچ‌كدام از اين بحثها در اينجا راه ندارد، زيرا آيه ناظر به آن است كه اصل حليت به وسيله ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ مي‌آيد، حالا اين چه زماني لازم مي‌شود كجا خيار هست، كجا خيار نيست آن را به وسيله روايات بايد مشخص كرد. اگر در همان مجلس هم بخواهند تصرف بكنند، اين‌چنين نيست كه تصرف در زمان خيار جايز نباشد، بلكه تصرف در زمان خيار، مسقط خيار است از طرف متصرف.[7] پس آن بحث ديگر جا ندارد كه آيا اين ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ در همان مجلس بيع است يا به استناد «البَيِّعانِ بالخيار مالم يفترقا»[8] بعد از فراق از مجلس است يعني تجارت باشد، رضايت باشد، تفرق هم باشد اين ديگر لازم نيست. تفرق، قيد لزوم آن عقد است. گذشته از اينكه اين آيه، مخصوص بيع كه نيست [بلكه] همه مبادلات و معاملات مالي را شامل مي‌شود، در آنجاها كه خيار مجلس نيست. بعضي از خيارها امضاي بناي عقلاست در همه معاملات هست، مثل خيار غبن؛ خيار غبن يك خيار تأسيسي نيست. بعضي از خيارات هست كه تأسيس است مخصوص بيع است مثل «البَيِّعانِ بالخيار ما لم يفترقا»[9] اين ديگر در عقود ديگر كه راه ندارد، اين يك خيار تعبدي است مخصوص بيع است. بنابراين اين تجارت، اختصاصي به بيع ندارد اولاً و آن «البيّعانِ بالخيار» هم نمي‌گويد در مجلس عقد قبل از تفرق، اكل باطل است [بلكه] مي‌گويد اين معامله لازم نيست.

نحوه تعامل مردان الهي با تجارت در معارف قرآن

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ كه تجارت به معناي مطلق دادوستد است، آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» بود كه در بحث ديروز به آن اشاره شد، آن‌هم به همين معناست، به معناي همين تجارت است كه ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾[10] يعني مردان الهي كساني‌اند كه هيچ كاري آنها را مانع از اقامه نماز و ايتاي زكات نمي‌شود؛ آنها را منع نمي‌كند. در نهج‌البلاغه اين حديث هست در ذيل همان آيه در تفسير نورالثقلين هم هست كه ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾ را اين‌چنين ائمه(عليهم السلام) تفسير فرمودند كه متاع دنيا، زرق و برق دنيا، اينها را سرگرم نمي‌كند[11] موقع نماز كه شد به انجام فريضه موفق‌اند. نه به اين معنا كه تجارت و بيع يعني تجارت با بهشت اينها را سرگرم نمي‌كند، بلكه اينها عبادت را للقاء الله انجام مي‌دهند، بلكه به همين معنا در نهج‌البلاغه تفسير شد كه مردان الهي كساني‌اند كه زرق و برق دنيا، كارهاي دنيا مايه سرگرمي اينها نمي‌شود كه از نماز بازبمانند. اينها خلاصه چهار، پنج مطلب بود مربوط به جمله اُوليٰ كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنكُم﴾.

هم وزان بودن احترام مال و نفس اشخاص

اما جملهٴ دوم كه فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ آن اكل مال به باطل، يك چيز روشني است و جريان مال هم به نحو ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ يك چيز روشني است، لذا به عنوان دو ضابطه كلي بيان شده. اما مسئله خونريزي، يك ضابطه دارد و آن تحريم است. ضابطه ديگر يك موارد نادر و استثنايي است مثل مسئله قصاص و امثال‌ذلك، لذا آن را ديگر استثنا نفرمود [بلكه] فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ ديگر روشن است قتل نفس باطل است، نه قيد آورد «بالبطلان» نه استثنا فرمود، چه متصل چه منقطع. البته در بخشهاي ديگر قرآن فرمود: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي اْلأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعًا﴾[12] در آنجا فرمود كه قتل نفس فقط در دو صورت جايز است و اگر كسي، كسي را كشته باشد بدون اينكه آن مقتول، كسي را كشته باشد يا «فساد في الارض» كرده باشد اين قاتل كه ظالمانه كسي را كشت مثل آن است كه همه را كشته باشد: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي اْلأَرْضِ﴾ يعني دو چيز مصحح قتل و مجوز قتل است: يكي قصاص؛ يكي هم حكم خدا، حدّ الهي. اما اگر كسي ديگري را بكشد، بدون اينكه آن مقتول، استحقاق قصاص داشته باشد يا استحقاق حدّ الهي داشته باشد ﴿فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعًا﴾[13] آنجا استثنا فرمود؛ اما اينجا استثنا نكرد، نفرمود «و لا تقتلوا انفسكم الا ان يكون كذا‌» چون اصل قتل نفس باطل و حرام است و آن موارد استثنا هم اندك است.

دلالت تعبير انفسكم به نفس خود و ديگران

عمده اين است كه اين ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ فقط شامل خود آدم مي‌شود يعني انتحار نكنيد يا فقط شامل ديگران مي‌شود يعني غير را نكشيد يا جامع است. همان طوري كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ جامع بود [و] شامل مي‌شد كه نه مال ديگران را به باطل مصرف بكنيد نه مال خودتان را به باطل مصرف بكنيد، اين جمله دوم هم كه فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ شامل مي‌شود آنجايي كه كسي بخواهد غير را ظالمانه از بين ببرد يا خود را ظالمانه از بين ببرد چه انتحار بكند، چه ديگران را از بين ببرد، چون تعبير ﴿أَنْفُسَكُمْ﴾ هر دو را مي‌گيرد. در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾[14] آنجا ناظر به اين است كه اگر بخواهيد يك نفس محترمه‌اي را از بين ببريد اين حرام است، مگر اينكه آن شخص، مهدور الدم باشد در اثر قصاص يا حدّ الهي ﴿لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ كه آن هم شبيه استثناي منقطع است. اما اينجا فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾، گرچه احتمال اينكه اين ﴿أَنْفُسَكُمْ﴾ شامل خصوص ديگران بشود هست و سرّ اينكه از ديگران به انفس ياد كرده است براي اينكه امت اسلامي يك نفس‌اند؛ اما احتمال اينكه شامل خود هم بشود هست، چه اينكه روايات هم اين را تأييد مي‌كند، گرچه مخصوص اين نيست. نظير اينكه در آيه 61 سوره «نور» فرمود: ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ﴾؛ وقتي وارد خانه شديد، بر خودتان سلام بكنيد. اين بر خودتان سلام بكنيد يعني كساني كه در اتاق هستند، اينها خودي‌اند، شما به منزله يك نفس‌ايد به اينها سلام بكنيد: ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ﴾[15] چون اينها كه آنجا نشسته‌اند مثل شما هستند، شما هم مثل آنهاييد، جمعاً يك نفس‌اند. گرچه در بعضي از نصوص آمده است كه اگر كسي وارد اتاقي شد و در اتاق كسي بود كه به آن شخص سلام مي‌كند، اگر در اتاق كسي نبود بر خودش سلام مي‌كند.

چهار وجه مذكور امين الاسلام (ره) در «لاتقتلوا انفسكم»

پس اين ﴿فسَلِّمُوا عَليٰ أَنْفُسِكُمْ﴾ شامل هر دو مي‌شود، همان طوري كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ شامل هر دو قسم مي‌شود؛ منتها در ذيل اين آيه، مرحوم امين‌الاسلام چهار وجه ذكر كرد. اين وجوه چهارگانه يكسان نيستند بعضي نزديكترند به ذهن بعضي دورترند، بعضي نزديك‌تر به ظهور لفظي‌اند بعضي دورترند. يكي اينكه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني ديگران را نكشيد، يكي اينكه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني خودكشي نكنيد، يكي اينكه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني در اثر اكل مال مردمي كه در جمله اُوليٰ گفته شد خودتان را به آتش نيندازيد، چون در جمله اُوليٰ آمده است كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ بعد فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني اگر مال حرام خورديد، خود را به هلاكت آتش مبتلا كرديد. چهارم اين است كه در جنگهاي نابرابر شركت نكنيد؛ اگر دشمن خيلي قوي‌تر از شماست با او نجنگيد، خودتان را به خطر نيندازيد[16] .

پرسش:...

پاسخ: يك وقت است دفاع است، يك وقت است حمله ابتدايي است. دفاع، ديگر برابر و نابرابر ندارد، كائناً ما كان بايد دفاع كند.

بررسي و تحليل احتمالات چهارگانه امين الاسلام (ره)

بنابراين اين احتمالات چهارگانه يكسان نيست، البته دو قسم‌اش به خوبي مشمول اين آيه است: يكي كشتن ديگران؛ يكي هم خودكشي هر دو مشمول هست. اما اينكه «لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ بأن تهلكوها بارتكاب الآثام و العدوان فـى أكل المال بالباطل» اين مقداري بعيد به نظر مي‌رسد ولي روايت، درباره اينكه جنگ اگر نابرابر شد خود را به خطر نيندازيد، هست[17] ؛ اما در خودكشي فردي يك چنين روايتي نيامده در آن جريان مقاتله كه جنگ نابرابر هست، حديث هست البته، ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ خب، اين حُكمها را براساس رحمت، خدا تنظيم كرده است: ﴿إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا﴾ يعني هم آن قاعده اول كه فرمود مال را به باطل صرف نكنيد، هم آن قاعده دوم كه بر محور تجارت با رضايت، مالها را جريان بدهيد، هم آن اصل سوم كه خودكشي و ديگركشي حرام است، همهٴ اين قوانين و ضوابط كلي براساس رحمت الهي تدوين شده است. قبل از اينكه به آيهٴ بعد كه شاهد آيهٴ قبل است برسيم، به اين روايتهايي كه در تفسير شريف نورالثقلين است ملاحظه مي‌فرماييد. در جلد اول، صفحه 471 و 472 اين احاديث هست. يكي اينكه سماعه طبق نقل مرحوم كليني از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه كسي دِيني دارد و مالي، بدون اداي دين در آن مال تصرف مي‌كند، اين مي‌شود اكل مال به باطل. از تفسير علي‌بن‌ابراهيم نقل شده است كه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ اين است: «كان الرجل اذا خرج مع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) في الغَزْو يحمل علي العدو وحده من غير ان يأمره رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ در جبهه‌هاي جنگ، بدون دستور معصوم و وليّ مسلمين كسي نمي‌تواند تيراندازي كند. گاهي يك نفر بدون دستور وليّ مسلمين اقدام به تيراندازي مي‌كرد و خود را به زحمت مي‌انداخت، آن وقت خداوند نهي كرده كه كسي خود را در جنگ كشته بدهد و زمينه قتل خود را فراهم بكند بدون امر وليّ مسلمين.

روايت بعدي را كه از امام صادق(سلام الله عليه) است در مجمع‌البيان هم نقل شده است[18] اين است كه «لا تخاطروا بنفوسكم في القتال فتقاتلوا مَن لا تطيقونه»؛ در جنگهاي نابرابر، خود را به خطر نيندازيد. البته اين مربوط به دفاع نيست، چون در دفاع بلغ مابلغ، انسان مجاز است، بلكه مؤظف. روايت بعدي از علي‌بن‌ابي طالب(صلوات الله و سلامه عليه) است كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد برابر تفسير عياشي كه اين جبيره‌هايي كه بر آن موضع شكسته هست، در هنگام وضو و غسل با آن جبيره چه بكنند: «عن الجبائر تكون علي الكسر كيف يتوضأ صاحبها و كيف يغتسل اذا أجنب قال يجزيه المسح بالماء عليها في الجنابة و الوضوء»؛ همين كه مسح بكشد روي اين جبيره كافي است. «قلت فإن كان في برد يخاف علي نفسه اذا أفرغ الماء علي جسده»؛ اگر هوا سرد بود اين بخواهد وضو بگيرد و آن قسمت را مسح بكشد چه كند؟ هوا سرد است و بر خود مي‌ترسد، آن‌گاه «فقرأ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا﴾‌» اين معلوم مي‌شود كه انسان حق ندارد خودش را هم به كشتن بدهد ولو براي اجراي احكام شرع؛ همان طوري كه ديگركشي را شامل مي‌شود خودكشي را هم شامل مي‌شود البته؛ اما اين تطبيق است نه حصر كه حالا مخصوص اين باشد و قتل غير را شامل نشود، اين‌چنين نيست. چه اينكه بعضيها در تفسير اهل سنت هم هست [كه] بعضي از مسلمين در صدر اسلام همين حالت برايشان پيش آمد، محتاج به آب بودند، چون ديدند برايشان ضرر دارد و احساس خطر كردند تيمم كردند، بعد همان‌ها به اين آيه تمسك كردند كه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با شنيدن اين استنباط و اجتهاد لبخند زد و نهي نكرد. اين در تفاسير اهل سنت هست كه آن شخص احتياج داشت به آب و احساس خطر كرد تيمم كرد، بعد حضرت فرمود چه كردي؟ به اين آيه استدلال كرد كه من طبق اين آيه خود را به خطر نينداختم و غسل نكردم[19] .

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آنجايي كه به قتل نفس برسد ديگر، چون در اين سؤال آمده «فإن كان في برد يخاف علي نفسه»[20] ؛ خوف قتل است.

تبيين روايتي از امام صادق عليه السلام در خصوص آيهٴ محل بحث

روايت بعدي هم كه از امام صادق(سلام الله عليه) هست اين است كه: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا﴾ «كان المسلمون يدخلون علي عدوّهم في المغارات فيتمكّن منهم عدوهم فقتلهم كيف شاء» اينها مي‌رفتند در سنگرهاي آنها، متهوّرانه به سنگرهاي بيگانگان راه پيدا مي‌كردند و دشمنان هم اينها را مي‌كشتند. خدا نهي كرد كه شما اين طور متهوّرانه، اين كار را نكنيد[21] .

اما اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا﴾ نشانه آن است كه منشأ همه اين ضوابط، رحمت خداست.

عدوان يا ظلم بودن «اكل مال بالباطل»

بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْليهِ نارًا وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسيرًا﴾ گرچه احتمال اينكه ﴿ذلِكَ﴾ همه محرمات قبلي را شامل بشود هست؛ اما اين مجموعه اخير يك واحد مداربسته را مي‌ماند كه همين سه ضابطه است كه دوتا حرام و يكي‌اش حلال. آن مسئله حليت ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ كه حلال است خارج از بحث، آن مسئله اكل مال به باطل و مسئله قتل نفس اين مشمول است ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ﴾ اختصاصي هم به اين اخير ندارد؛ هركسي اكل مال به باطل كرد يا خونريزي بيجا كرد ﴿عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْليهِ نارًا﴾ ما اين را به آتش مي‌اندازيم، نزديك آتش مي‌كنيم، با آتش تماسش مي‌دهيم و مانند آن. حالا بين صلي، إصلا، تصليه اين سه واژه و سه صيغه كاملاً فرق است يك بحثي هم اشاره شد [كه] در اينجا هم عدوان ذكر شد هم ظلم. ظلم، جامع است هم ظلم به نفس هم ظلم به غير. اگر كسي مال خود را در حرام مصرف كرد ظلم كرد، مال غير را تعدي كرد به غير ظلم كرد اكل مال به باطل، چه درباره خود چه درباره ديگران ظلم است؛ اما اكل مال به باطل درباره خود تعدي نيست، عدوان نيست. همچنين مسئله قتل، قتل اگر خود را كشت ظلم است، ديگري را كشت ظلم است ولي اگر ديگري را كشت عدوان است، خود را كشت عدوان نيست، تعدي نيست. اينكه هم عدوان را ذكر فرمود هم ظلم را ذكر فرمود ـ گرچه فائده تأكيد را به همراه دارد ـ ؛ اما شايد خواسته باشد بفرمايد باطل، چه متعدي چه لازم باعث رفتن در آتش است، قتل چه متعدي چه لازم، مايه آتش است، چه عدوان باشد كه به غير تعدي كند، چه عدوان نباشد اصل ظلم باشد ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْليهِ نارًا﴾ پس اگر كسي اكل مال به باطل كرد، چه از خود چه از ديگري، خواه عدوان باشد خواه نباشد، چون ظلم است [و] مايه جهنم است اگر كسي قتل نفس كرد چه خود چه ديگري، چه عدوان باشد چه نباشد ظلم هست. بنابراين اين دو تعبير ـ در عين حال كه اهميت مطلب را مي‌رساند ـ شايد ناظر به اين باشد كه هم ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ دو مصداق دارد، هم ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ دو تا مصداق دارد كه يكي عدوان است و تعدي به غير، ديگري عدوان نيست ولي ظلم است و اما اگر ما عدوان را بالنسبة به اصل قانون و حق بگيريم يعني تعدي از وظيفه و تعدي از حق آنجا كه شخص نسبت به مال خودش هم دارد باطل رفتار مي‌كند يا خود را دارد انتحار مي‌كند، آن همان عدوان است. عدوان يعني تعدي از حق؛ اما ظاهر عدوان و تعدي آن است كه نسبت به غير باشد.

بنابراين اين آيه كريمه شاهد است كه از اول تا به آخر، هر دو مصداق مورد عنايت‌اند؛ اكل مال دو فرد دارد، قتل نفس دو فرد دارد، سبب ورود در جهنم هم دو عنوان دارد يا عدوان است يا ظلم؛ منتها يكي جامع [و] يكي مخصوص ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْليهِ نارًا وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسيرًا﴾.

يكسان بودن نوع اراده خداوند در امور سهل و مشكل

همان خداي رحيم كه آن ضوابط را تنظيم فرمود، همان خداي رحيم الآن اينجا قهارانه رفتار مي‌كند و اين كار هم بر خدا آسان است. آسان بودن، مشكلي ندارد؛ اما آسان‌تر بودن جاي سؤال است. در بعضي از امور دارد كه ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ﴾[22] يعني اين مسئله معاد براي خدا آسان‌تر است، اينجا جاي سؤال است مگر بعضي از كارها براي خدا هيّن است [و] بعضي اهون، اين فرض ندارد. كار در برابر قدرت غيرمتناهي، يكسان آسان است نه اينكه بعضي آسان‌اندك بعضي آسان‌تر. شما الآن بخواهيد يك قطره آب را در ذهنتان تصور بكنيد، همين كه خواستيد تصور شد. بخواهيد اقيانوس كبير را در ذهنتان تصور بكنيد، همين كه خواستيد تصور مي‌شود. كاري كه با اراده انجام مي‌شود با حركت نيست اين سختي ندارد، خدا هم «فاعل لا بالحركة». بنابراين اين‌چنين نيست كه بعضي از كارها براي خدا آسان باشد بعضي كارها براي خدا سخت، همه آسان است و اين طور هم نيست كه بعضي آسان باشد بعضي آسان‌تر. آن آيه‌اي كه دارد ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ فوراً تدارك شده است، فرمود كه ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلي﴾[23] ؛ خدا وصف‌اش اعلاي از آن است كه يكي آسان باشد يكي آسان‌تر، ما براي تفهيم اين‌چنين تعبير مي‌كنيم، مي‌گوييم آن خدايي كه نبود را بود كرد، انساني نبود، عالمي نبود اينها را آفريد خب، اگر عالم و آدم متفرق بشوند جمع اينها بعد آسان‌تر به نظر مي‌رسد ديگر.

به هر تقدير، اصل اين جريان براي خدا آسان است كه إصلاء كند. حالا بعضيها را نزديك آتش مي‌برند، بعضي روسوزي دارند، بعضي درون سوزي دارند بعضي تصليه جهيم‌اند، اينها مي‌افتد در ذيل آياتي كه ﴿لا يَصْلاها إِلاَّ اْلأَشْقَي ٭ الَّذِي﴾[24] كذا و كذا.


[1] . سورهٴ نساء، آيات 160 و 161.
[2] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص471.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 275.
[4] . الكشاف، ج1، ص502.
[5] . الجامع لاحكام القرآن، ج5، ص153 ـ 156.
[6] . التفسير الكبير، ج10، ص58.
[7] . المكاسب (الشيخ الانصاري)، ج5، ص81.
[8] . الكافي، ج5، ص170.
[9] . الكافي، ج5، ص170.
[10] . سورهٴ نور، آيهٴ 37.
[11] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199؛ تفسير نور الثقلين، ج3، ص610.
[12] . سورهٴ مائده، آيهٴ 32.
[13] . سورهٴ مائده، آيهٴ 32.
[14] . سورهٴ غانعام، آيهٴ 151؛ سورهٴ اسراء، آيهٴ 33.
[15] . سورهٴ نور، آيهٴ 61.
[16] . مجمع البيان، ج3، ص59 و 60.
[17] . مجمع البيان، ج3، ص60.
[18] . مجمع البيان، ج3، ص60.
[19] . الدر المنثور، ج2، ص144 و 145.
[20] . نور الثقلين، ج1، ص472.
[21] . نور الثقلين، ج1، ص472.
[22] . سورهٴ روم، آيهٴ 27.
[23] . سورهٴ روم، آيهٴ 27.
[24] . سورهٴ ليل، آيات 15 و 16.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo