< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه31/

 

﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا﴿31

ظهور آيه در دو قسم گناهان و بررسي ملاكهاي آن

ظاهر اين كريمه آن است كه گناهان دو قسم است: صغير و كبير. عمده آن است كه صِغَر و كِبَر، مثل قلّت و كثرت امر اضافي‌اند، اين مطلب اول. امر اضافي بدون طرف قياس و سنجش محقق نمي‌شود، [اين] امر دوم. امر سوم آن است كه معصيت را با چه مي‌سنجيم تا معلوم بشود كوچك است يا بزرگ، آرايي كه در مسئله نشأت گرفته، در اثر اختلاف‌نظر در آن مورد قياس است. اينكه مي‌گوييم بعضي از معاصي كوچك است [و] بعضي از معاصي بزرگ نسبت به چه چيزي؟ آيا معصيتها نسبت به هم اين تفاوت را دارند يا طرف سنجش، چيز ديگر است. گاهي خود شارع مقدس حدّي را براي صِغَر يا قلّت بيان مي‌كند. نظير اينكه انسان صغير و كبير را با بلوغ سِنّي مشخص فرمود كه اگر به آن سن نرسيد صغير است، به آن سن رسيد يا از او گذشت كبير است و همچنين درباره قلت و كثرت، در باب آب فرمود اگر به فلان حدّ از مساحت و حجم رسيده است اين آب كثير است و كُر به اين حدّ نرسيد قليل است و براي هركدام يك حكمي است كه آب قليل و آب كثير حدّ مشخصي دارد البته حدّ براي قليل است مازاد آن مي‌شود كثير.

چه اينكه براي بيان حدود و احكام دماء براي زن در حالتهاي گوناگون، حد مشخصي شد براي قليله و كثيره و متوسطه، سه حدّ مشخص ذكر كرد يعني قليله حدّ روشني دارد، متوسطه حدّ روشني دارد، مازاد [هم] كثيره است، اينها تحديدات شرعي است. پس درباره بلوغ صغر، حدّ مشخص شد، درباره آب كُر و مادون او حدّ مشخص شد براي قليله و متوسطه و كثيره در دماء، حكمش مشخص شد، چون حدّش مشخص است. يك چنين ضابطه‌اي در معصيت صغيره و كبيره ذكر نشد كه اگر گناه به آن حد رسيد صغير است و از آن حدّ گذشت كبير است اين نيست. مهم‌ترين بحث اين است كه معلوم بشود طرف نسبت كدام است؟ اگر شارع مقدس، تحديدي در مسئله صغر و كبر قائل بود، نظير بلوغ، نظير آب كُر، نظير دماء روشن بود ديگر امر قياسي نيست، براي اينكه حد مشخصي دارد ولي اگر حدي براي گناه صغير و كبير مشخص نكرد معلوم مي‌شود امر قياسي است اگر امر قياسي شد طرف قياسش چيست؟ مهم‌ترين قول كه ظاهر آيات است، همين است كه طرف قياس اين است كه معاصي، بعضها إليٰ بعض اين دو حالت را دارند; بعضيها نسبت به بعضي ديگر صغيرند، بعضيها نسبت به بعضي ديگر كبير كه اين قول مختار مسئله خواهد بود.

اختلاف اقوال در اصول حاکم بر روابط صغيره و كبيره

ساير اقوال در تعيين آن مقيس‌اليه اختلاف دارند. بعضيها گفتند معصيت را ما به آن آمر و ناهي مي‌سنجيم. چون معصيت، به آمر و ناهي سنجيده مي‌شود [پس] همه معاصي كبيره خواهد بود يعني گرچه ممكن است خود فعل في نفسه چندان مهم نباشد; اما چون ذات اقدس الهي فرمان داد، اگر كسي فرمان خدا را زير پا بگذارد اين گناه كبيره است. در بعضي از نصوص آمده است كه شما نگاه نكنيد چه كرده‌ايد، بنگريد حرف چه كسي را زير پا گذاشتيد. فرمودند كه شما به گناه نگاه نكنيد كه اين عمل في نفسه خيلي بد نيست [بلكه] نگاه كنيد كه حرف چه كسي را زير پا گذاشتيد.[1] البته آن سخن تام است كه اگر كسي طاغياً در برابر ذات اقدس الهي قيام كرد، خود همين مي‌شود معصيت كبيره. اما اين آيه ناظر به آن نيست كه عمل را يعني اين ترك واجب يا فعل حرام را نسبت به آمر و ناهي بسنجيد، چرا؟ چون اگر نسبت به آمر و ناهي بسنجيم همه معاصي كبيره است ما ديگر معصيت صغيره نخواهيم داشت قهراً اين اضافه مي‌شود، اضافه بيانيه يعني ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ يعني كبائري كه مورد نهي شماست، ديگر اضافه، بيانيه خواهد بود و مضاف، عين مضافٌ اليه مي‌شود; قهراً آيه معنا نخواهد داد، براي اينكه معناي آيه اين است كه اگر شما از همه معاصي پرهيز كرديد، خدا معاصي شما و سيئات شما را مي‌آمرزد ديگر جايي براي سيئات نمي‌ماند تا خدا بيامرزد. اگر اضافه بيانيه بود يعني ﴿كَبائِرَ ما﴾ اضافه كبائر به «ما» بيانيه بود هر منهي‌عنه‌اي كبيره بود، آن‌گاه ديگر نمي‌شود گفت شما اگر كبائر را ترك كرديد، خدا سيئات شما را مي‌آمرزد. خب، آدم ديگر سيئه‌اي ندارد. گذشته از اينكه با آيهٴ سورهٴ «كهف» سازگار نيست كه فرمود: ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاّ أَحْصاها[2] پس اين ‌طور تفسير، نه باخود آيه سازگار است، نه با آيات سورهٴ «كهف» و مانند آن.

قياسي بودن معيار صغيره و كبيره

پرسش:...

پاسخ: حالا اين دو اصل محفوظ بماند: اصل اول اينكه صغير و كبير، مثل قليل و كثير امر اضافي‌اند. اصل دوم آن است كه گاهي مرز و حدّ را خود شارع مشخص مي‌كند، مثل آن سه نمونه: صغر و كبر در بلوغ، قلت و كثرت در آب كُر و مادون كُر و حالتهاي سه‌گانه بعضي از دماء; قليله و متوسطه و كثيره. گاهي حدّ و مرز مشخص نيست، نظير ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ[3] آنجا مشخص نيست كه معيار قلت و كثرت چقدر است، يك امر قياسي است.

بررسي مقيس عليه در روابط صغيره و كبيره

بعد از گذشت اين دو اصل، نوبت به اين مي‌رسد اگر قلت و كثرت يا صِغَر و كِبَر، حدّي ندارد و قياسي است طرف قياس چيست؟ مثلاً مي‌شود گفت اين شيء، سفيد است يا سياه; اما نمي‌شود گفت كوتاه است يا بلند. كوتاه نسبت به چه چيزي؟ بلند نسبت به چه چيزي؟ واحدي طلب مي‌كند. آيا اين دور است يا نزديك، دوري و نزديكي، كوتاهي و بلندي، كوچكي و بزرگي يك امر قياسي است. بدون طرف و مقيس‌اليه، اينها مصداق ندارد. حالا طرف سنجش چيست؟ بعضيها طرف سنجش را خود معاصي مي‌دانند يعني معصيت را با معصيت ديگر مي‌سنجند. بعضيها طرف سنجش را آمر و ناهي مي‌دانند، بعضيها طرف سنجش را ثواب و عقاب مي‌دانند، بعضيها طرف سنجش را مأمور و منهي مي‌دانند، اينها مباني مشخصي است كه باعث پيدايش هفت، هشت رأي شد[4] در مسئله. اين هفت، هشت رأيي كه در مسئله هست منشأ اين آراء اين است كه طرف قياس را بعضيها خود معاصي مي‌دانند بعضي آمر و ناهي مي‌دانند، بعضي ثواب و عقاب مي‌دانند بعضي خود شخص مأمور و منهي مي‌پندارند حالا اينها بايد بررسي بشود، وقتي مبنا ابطال شد آن بنا هم ويران خواهد شد.

مبناي شيخ طوسي (ره) و سنجش به لحاظ آمر و ناهي

پس يكي از مباني آن است كه اين صغر و كبر را به لحاظ آمر و ناهي مي‌سنجيم. همان حرفي بود كه در خلال بيان مرحوم شيخ طوسي بود كه در روزهاي اول نقل شد، از بعضي از علماي اهل سنت هست كه هر معصيتي نسبت به ذات اقدس الهي كبيره است ولي نسبت به خودشان تفاوت دارند.[5]

نقد حضرت استاد به بيان شيخ طوسي (ره)

اين سخن تام نيست، براي اينكه اگر ما بگوييم هر معصيتي را با آمر مي‌سنجند چون آمر، ذات اقدس الهي است [و] تمرد او ولو در كمترين چيز، معصيت كبيره است; قهراً اين آيه معنايش اين خواهد بود كه اگر شما از همه معاصي پرهيز كرديد، خدا سيّئات شما را مي‌آ‌مرزد، ديگر معصيت و سيئه‌اي نمي‌ماند كه خدا بيامرزد.

پرسش:...

پاسخ: ديگر اين ﴿تَجْتَنِبُوا﴾ نبود، براي اينكه «ترتكبوا» بود. شما كه اجتناب نكرديد، موضوع حاصل نيست «اجتنبتم عن بعض و ارتكبتم بعضاً آخر». بنابراين اينكه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ اگر ما معصيت را نسبت به ذات اقدس الهي بسنجيم، هر معصيتي مي‌شود كبيره، قهراً اضافه در اين آيه، اضافه كبائر به «ما» مي‌شود بيانيه، آن‌گاه نه با ذيل همين آيه سازگار است [و] نه با آيه سورهٴ «كهف» كه فرمود: ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً[6] سازگار است، پس اين قول، تام نيست.

پرسش:...

پاسخ: نه; حالا در ابطال اين مباني، وقتي فرصت كرديم نوبت به مبناي مختار كه رسيد آن‌گاه معلوم مي‌شود كه مصون از اين نقدهاست. پس اين يك مبنا، آن‌هم آراي مترتب بر او هرچه هست از بين خواهد رفت.

مبناي ديگر آن است كه ما عمل را به ثواب مقابل مي‌سنجيم. شخصي كه گناه كرد، ثواب هم دارد. اگر ثوابهايي كه انجام داده با اين گناه به اين گناهي كه الآن مرتكب شد در مقابل آن ثوابها بررسي بشود، اثر اين گناه كمتر از ثوابهاي موجود باشد اين مي‌شود معصيت صغيره بيشتر از او باشد اين مي‌شود معصيت كبيره، آن‌گاه لازمه‌اش اين است كه اگر معادل او بود نه صغير است نه كبير. در حالي كه ظاهر آيه اين است كه معصيت از اين دو قسم بيرون نيست بعضيها صغيره‌اند; بعضيها كبيره. اين تقسيم اگر درست باشد معنايش اين است كه اگر بعضي از افراد متقي كه داراي ثوابهاي زيادند، اينها اگر مثلاً دروغ گفتند يا غيبت كردند يا قتل نفس مرتكب شدند اين مي‌شود معصيت صغيره. براي اينكه چون ثوابهاي زيادي دارد اين يك گناه كه در مقابل همه آن ثوابها قرار نمي‌گيرد از آنها كمتر است. عمري كارهاي واجب را انجام داد، محرمات را ترك كرد حالا يك بار دروغ گفت. چون اين يك دروغ در مقابل اينكه اين شخص در تمام عمر راست مي‌گفت و همه اطاعات را انجام داد، چون اثر تلخ اين گناه كمتر از ثوابهاي گذشته است، پس لازمه‌اش اين است كه دروغ نسبت به اين شخص، معصيت صغيره باشد در حالي كه اين‌چنين نيست [و] دروغ جزء معاصي كبيره است عقوق والدين جزء معصيت كبيره است حالا يك بار عاق والدين شد يعني عاصي والدين شد، لازمه‌اش اين است كه معصيت صغيره باشد در حالي كه نصوص اين عقوق والدين را معصيت كبيره مي‌داند.[7] پس نمي‌شود عقاب گناه را با ثوابهايي كه اين شخص دريافت كرده است سنجيد.

بيان حضرت استاد در تام نبودن مبناي دوم

اين مبنا هم تام نيست، قهراً اقوالي يا آرايي كه بر اين مبنا بنا نهاده شد، اين‌هم تام نيست.

پرسش:...

پاسخ: نه; حدّ مشخص نشد گناه مشخص شد يك وقت است يك مرز مشخصي است، آن وقت آن مرز مشخص، مثل يك واحد سنجش است يك چنين چيزي كه در نصوص نيامده، اينها به عنوان مثال است ذكر مصداق است كه عقوق والدين گناه كبيره است; اما مرز گناه كبيره چيست؟ كه اگر اشياء ديگر را خواستيم بسنجيم با آن حدّ و مرز بسنجيم كه بيان نشد، اين‌هم دو مبنا و هر رأيي كه بر اين مبنا و مبناي قبل بنا نهاده شد اين‌هم تام نيست.

پرسش:...

پاسخ: بله; اما ضابطه دست نداد. گناهان كبيره را مشخص نفرمود كه كبيره چيست و چندتا است. يك وقت هست كه نظير ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ[8] مشخص فرمود كه اين گناه، كبيره است; اما حدّي مشخص كرده باشد نظير بلوغ نكاح كه آنجا حدّ است مادون او مي‌شود صغر [و] به آن حدّ رسيد مي‌شود كبر.

پرسش:...

پاسخ: بله; اما نفرمود كه اين كبيره است [بلكه] فرمود اگر كسي فلان عمل را انجام داد به آتش مي‌سوزد، شايد صغيره باشد و معذب. اگر بفرمايد كه اين كبيره است بله. فرمود اگر كسي ربا بخورد معذب به نار است، عقوق والدين يا قذف و امثال‌ذلك، معذب به نار است.

پرسش:...

پاسخ: نفرمود صغائر، كدام آيه دارد؟ بنابراين ميزاني در قرآن مشخص نفرمود كه چه چيزي صغيره است چه چيزي كبيره، حدّي مشخص نفرمود اينها هم ذكر مثال است. فرمود فلان كارها را اگر كسي انجام بدهد عذاب الهي دارد نار دارد، بعضيها را با خلود [و] بعضي را بدون خلود ياد فرمود. به هر تقدير، پس اين مبناي دوم هم تام نيست.

تبيين مبناي سوم در مسأله

مبناي سوم آن است كه ما عقاب معصيت را با ثواب طاعت نمي‌سنجيم، بلكه با خود شخص مأمور و منهي مي‌سنجيم هركسي در فضاي درونش بالأخره يك مقدار مشخصي از نورانيت دارد، اگر مؤمن بود، چون قبلش هم خطاب به مؤمنين است.[9] حالا اگر اين شخص در فضاي درونش، مقداري از نورانيت داشت اين عمل تيره‌اي كه مرتكب شد نسبت به نورانيت حاصله در نفس اين شخص مي‌سنجيم. نسبت به اين نورانيت يا كمتر است يا بيشتر اگر كمتر بود مي‌شود معصيت صغيره، اگر بيشتر بود مي‌شود معصيت كبيره اين‌هم گذشته از اينكه لازم مي‌آيد اگر معادل بود نه صغيره باشد نه كبيره، باز برخلاف ظاهر هست چون نمي‌خواهد بگويد كه شمايي كه در درون نفستان نورانيت هست حالا برفرض نور قوي اگر يك بار گناهي انجام داديد، چون نورانيت قلب شما زياد است اين گناه، گناه كوچك است. در حالي كه عقوق والدين را به صورت روشن يا قذف محصنه را به صورت روشن فرمود جزء كبائر است ديگر.[10] حالا اگر كسي در اثر فراهم كردن ملكه عدالت، قلب روشني داشت كه «نَوِّروا أنفسَكم»[11] درباره او محقق شد و قلب نوراني پيدا كرد چون معصوم نبود يك بار دست به گناه زد و عاق والدين شد; كاري كرد كه پدر و مادر را رنجاند و آنها ناراضي شدند. خب، اين عقوق والدين كه يك معصيت است و تيرگي را به همراه دارد نسبت به صفاي ضمير و نورانيت قلب اين مؤمن كمتر است، اين تيرگي لازمه‌اش آن است كه عقوق والدين، نسبت به كسي كه عمري را به عدالت گذرانده معصيت صغيره باشد اين‌چنين نيست. پس اين مباني سه‌گانه، هيچ‌كدام تام نيست.

مبناي مختار حضرت استاد(مدظلّه) در معيار سنجش معصيتها

ظاهرش همان است كه معصيتها را باهم مي‌سنجند، نه معصيت را با آمر و ناهي، نه معصيت را با ثواب اطاعت [و] نه معصيت را با مأمور و منهي [بلكه] معصيتها را با يكديگر مي‌سنجند. معصيتها كه با يكديگر سنجيده شد بعضيها بزرگ‌اند بعضيها كوچك. حالا در بعضي از نصوص، مقدار اينها به هفت رسيد بعضي به ده يا مثلاً هفتاد و كمتر و اينها رسيد.[12] اختلاف نصوص براي اين است كه در بعضي از روايات دارد كه: «اكبر الكبائر الشرك»[13] و الفلان و الفلان، آنها نه اينكه معصيتهاي كبيره همين‌ها هستند، معصيتهاي كبيره هم بعضها فوق بعض‌اند چه اينكه معاصي صغيره هم بعضها دون بعض‌اند. پس اگر در بعضي از نصوص آمده است اكبر كبائر اين است اين حدّ معاصي كبيره نيست [بكله] اين دارد در بين معاصي كبيره آن اكبرها را مي‌شمارد يا اگر عنوان اكبر نيامده، مثل «اكبر الكبائر الشرك» يك چنين عنواني هم نباشد، شمارش بعضيها مثل هفت‌تا يا كمتر و بيشتر، اين ناظر به همان گناهان رايج و گناهان معروف است، هيچ‌كدام در صدد بيان حدّ نيست كه مادون اينها كبيره نباشد. براي اينكه همان نصوصي كه بعضي از اينها در بحث ديروز خوانده شد، دارد كه چيزي كه ذات اقدس الهي وعده آتش بدهد[14] خب در قرآن غير از اين چند گناه ياد شده براي گناهان ديگر هم وعده نار داده است خب، آن معصيت كبيره است.[15]

لزوم پرهيز از كبائر و صغائر به لحاظ حاكميت حكمت الهي

حالا برسيم به اين اقوال چندگانه‌اي كه در كتاب شريف الميزان لابد ملاحظه فرموديد.[16] حالا معلوم مي‌شود كه اين هشت قول، از كدام مبنا نشأت گرفته. قبل از ورود در اين اقوال بايد اين دو مطلب را هم عنايت كرد به اينكه در بعضي از نصوص آمده است كه شما هيچ معصيتي را كوچك نشماريد، براي اينكه معلوم نيست خدا به كدام معصيت آدم را مي‌گيرد چه اينكه هيچ طاعتي را هم كوچك نشماريد، براي اينكه معلوم نيست كدام طاعت را خدا قبول مي‌كند چه اينكه هيچ كسي را هم تحقير نكنيد، براي اينكه شما نمي‌دانيد اولياي الهي در كدام لباس‌اند; خيلي از افراد است كه آدم به حسب ظاهر اينها را به حساب نمي‌آورد يا خيال نمي‌كند اينها مثلاً داراي چه درجه‌اي‌اند، بعد معلوم مي‌شود كه در عين حال كه يك آدم ساده‌زيستي است [و] يك لباس متوسطي هم دربردارد، اين علماً از فضلاست و عملاً هم از اتقياست اين روشن نيست بعضيها هم ممكن است يك سر و وضع ظاهري داشته باشند و در درون خبر نباشد، نه علماً [و] نه عملاً. اين است كه اين چند چيز را در نصوص فرمود خدا مخفي كرده است، بعد هم فرمود مثل اينكه ليله قدر مخفي است. اولياي الهي در بين مردم مستورند، مثل اينكه ليله قدر مستور است، آن طاعت مقبوله نزد خدا مستور است، معلوم نيست كه[17] آن لسانها به انسان دستور احتياط مي‌دهد كه يك وقت هست ممكن است خدا از گناهان بزرگ بگذرد و از گناهان كوچك نگذرد، آن حكيم است و براساس حكمت مشيئت دارد، ما چه مي‌دانيم چه مي‌كند، اين يك مطلب.

وجود علم اجمالي به صغاير و كبائر

مطلب ديگر آن است كه گناهان كبيره را مشخص فرمود; اين‌چنين نيست كه هيچ گناهي از گناهان كبيره مشخص نباشد فقط بالعلم الاجمالي بدانيم كه بعضي گناهان كبيره‌اند بعضي گناهان صغيره، اين طور هم نيست كه به ما هيچ چيز را نگفته باشند تا ما دو علم اجمالي داشته باشيم: علم اجمالي داريم به معاصي كبيره; علم اجمالي داريم به معاصي صغيره و علم تفصيلي داريم كه اگر معاصي كبيره را انجام ندهيم، معاصي صغيره بخشيده مي‌شود كه تا وجوب احتياط كل باشد، اين نيست. براي ما خيلي از معاصي كبيره را مشخص كردند، اين‌هم هست.

طلب كار نبودن تارك معاصي كبير از خداوند و تام نبودن قول معتزله

مطلب بعدي آن است كه انساني كه معاصي كبيره را ترك كرده است، گرچه معاصي صغيره او بخشوده مي‌شود; اما طلب كار نيست از خدا، وعده‌اي است خدا به او داده است ولي ما يقين داريم كه خداوند به وعده‌اش وفا مي‌كند حرف معتزله، تام نيست كه بگويد «يجب علي الله» كه ببخشد كسي را كه گناهان كبيره ندارد و البته چون خداوند وعده داد و خلف وعده هم محال است از ذات اقدس الهي بنابراين او يقيناً اين كار را مي‌كند نه بايد بكند اين «يجب عن الله» است، نه «يجب علي الله». ما يقين داريم خدا به وعده‌اش عمل مي‌كند نه بايد بكند كه قانوني بر خدا ـ معاذ الله ـ حاكم باشد، اينها مطالبي است كه بايد در اين خلال گفته مي‌شد.

تعاريف و ضوابط كبائر از تفسير شريف الميزان

حالا اين آرايي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) شمردند[18] و تا حدودي بسيار از اين آراء بيان شد.

تبيين معيارهاي مختلف محلّ بحث

الف: حدّ دنيوي و عقاب اخروي داشتن معصيت

اول اينكه معصيت كبيره چيزي است كه داراي عقاب آخرت و حدّ در دنيا باشد.[19] اين جامع همه افراد نيست، گرچه مانع اغيار هست، براي اينكه بعضي از معاصي جزء معاصي كبيره است ولي حدّ ندارد چون در نصوص مسئله ربا به عنوان معصيت كبيره ذكر شده است.[20] چه اينكه از قرآن هم به خوبي برمي‌آيد; اما حدّ ندارد.

ب: وعيد آتش داشتن در قرآن كريم

دوم اينكه معصيت كبيره چيزي است كه در قرآن، وعيد آتش داده شده باشد.[21] اينجا سخن از حد نيست [بلكه] سخن از وعيد به نار است اين هم جامع افراد نيست براي اينكه همه معاصي كبيره در قرآن نيامده; بعضي از معاصي كبيره در قرآن هست، بعضي از معاصي كبيره در عِدل قرآن كه نصوص عترت طاهرين(عليهم السلام) است، پس اين ضابطه هم تام نيست.

ج: مشعر توهين به ذات اقدس الهي بودن

ضابط سوم آن است كه معصيت كبيره چيزي است كه مشعر به توهين به ذات اقدس الهي باشد.[22] اين قول تام نيست، براي اينكه مبنايش تام نبود، براي اينكه هر معصيتي وقتي انسان نسبت به ذات اقدس الهي بسنجد خود آن توهين و اهانت و طغيان در برابر خدا معصيت كبيره است. حالا اگر معصيت، مشعر به توهين نبود لازمه‌اش اين است كه صغيره باشد، اين‌چنين نيست.

پرسش:...

پاسخ: چرا; خيلي از گناهان است كه در نصوص مشخص شد ديگر، چون فعل حرام، گناه كبيره است ترك واجبها هم گناه كبيره است.

پرسش:...

پاسخ: همه اينها كه در قرآن نيست، خيلي از واجبها در قرآن نيامده، در قرآن خطوط كلي‌اش آمده.

د: معيار چهارم حرمت ذاتي داشتن معصيت

چهارم اينكه گناه كبيره چيزي است كه ذاتاً حرام باشد، نه به عنوان عارض.[23] اين‌هم تام نيست [چون] اين مانع اغيار نيست، براي اينكه معاصي صغيره ذاتاً بد هستند. حالا كسي گفت النظرة معصيت صغيره است. خب، معصيت صغيره است اين بدون عنوان عارض معصيت است، نه بر اثر عروض يك عنوان. سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين مسئله اصرار بر گناهان صغيره را به عنوان نقض ذكر مي‌فرمايند. البته اين سخن تام است كه اگر شما گفتيد معصيت كبيره آن است كه در قرآن ذكر شده باشد، اصرار بر صغيره معصيت كبيره است و در قرآن ذكر نشده، در لسان معصوم(صلوات الله) آمده است كه «لا صغيرةَ مع الاصرار».[24] در آنجا كه گفتيد حدّ داشته باشد، اين‌هم تام نيست، براي اينكه اصرار بر صغيره، معصيت كبيره است و حدّ ندارد،[25] اين را نقض قرار مي‌دهند،[26] اين تام است.

اما اين قول چهارم كه گفته است معصيتي كبيره است كه ذاتاً حرام باشد نه براساس عروض، عنوان اگر عنواناً عارض باشد اين عمل ديگر معصيت كبيره نيست، اين را ايشان باز مي‌فرمايند كه نه، هر معصيت صغيره‌اي اگر عنوان توهين روي آن بيايد، اين معصيت كبيره است. شما گفتيد اگر لعارضٍ باشد اين معصيت كبيره نيست.[27] اين فرمايش، تام نيست. براي اينكه اين قول چهارم مي‌گويد كه هر عملي اگر ذاتاً معصيت نبود، اين معصيت كبيره نيست. اگر عنواني او عارض شده، اين را نمي‌گويند معصيت كبير، خود آن عمل را نه آن عنوان را ممكن است عنواني كه عارض شده، خود آن عنوان معصيت كبيره باشد آن شخص درباره معروض سخن مي‌گويد و سيدناالاستاد درباره عارض نقد كردند آن مي‌گويد كه هر عملي اگر ذاتاً حرام بود معصيت كبيره است اما اگر ذاتاً حرام نبود عنواني براساس او آمده از آن جهت معصيت كبيره نيست سيدناالاستاد به مسئله طغيان و اهانت و توهين و استهانت امر خدا نقض مي‌كند.[28] البته اين استهانت امر خدا خودش عارض است و معصيت كبيره; خود اين اهانت هرجا عارض بشود، خود اين اهانت معصيت كبيره است نه آن معروض را معصيت كبيره بكند. معروض، بالعرض اين وصف را پيدا مي‌كند وگرنه خود همين عنوان اين عنوان كه عارض است اين معصيت كبيره است به هر تقدير آن اصل سخن تام است يعني اهانت در برابر ذات اقدس الهي معصيت كبيره است و طغيان است اما سخن اين قائلين به قول چهارم درباره معروض است و ايشان درباره عارض نقض مي‌فرمايد.

و: معاصي احساء شده در سوره مباركه نساء

پنجم اينكه معاصي كبيره همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده تا آيه سي.[29] صاحب اين قول خيال كرده است كه آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده يعني اول رعايت اموال يتيم و حرمت خوردن مال يتيم و بعد ساير معاصي ياد شده، آن وقت اين ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ خلاصه و جمع‌بندي همه معاصي كبيره است در اسلام، در حالي كه اين‌چنين نيست. آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» تاكنون خوانده شد، اينها بعضي از معاصي كبيره است و ذات اقدس الهي در قرآن بسياري از معاصي كبيره ديگر را ذكر فرمود كه در اين سورهٴ «نساء» تا اين آيه سي نيامده، اين ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ كه خلاصه همه معاصي كبيره نيست.

هـ: كبيره بودن هر معصيتي بلحاظ مخالفت با خداوند

قول ششم اين است كه هر معصيتي كبيره است، چون مخالفت خداست[30] كه اين همان سخني بود ناصواب. قهراً اضافه، بيانيه خواهد بود، آن وقت نه با ذيل آيه سازگار است [و] نه با آيه سورهٴ «كهف».[31]

ي: سنجش عقاب با ثواب صاحب معصيت

قول هفتم اين است كه صغيره چيزي است كه عقاب آن از ثواب صاحبش كمتر باشد[32] كه عقاب را با ثواب سنجيدند كه اين‌هم ناتمام است براي اينكه موارد نقض داشت اگر كسي ثوابهاي زيادي داشت بعد يك بار عاق والدين شد لازمه‌اش اين است كه اين عقوق والدين معصيت صغيره باشد، در حالي كه نصاً جزء معاصي كبيره است و هكذا معاصي كبيرهٴ ديگري كه شمرده شده.

ل: اعتباري بودن صغيره و كبيره

قول هشتم آن است كه صِغَر و كِبَر، اعتباري است; هر معصيتي از روي توهين كبيره است و همان معصيت از روي شهوت يا غضب، صغيره.[33] مثلاً اگر كسي عاق والدين بشود، براي اينكه ـ معاذ الله ـ مي‌خواهد اين آيه ﴿وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا[34] را امتثال نكند يا ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ[35] را زيرپا بگذارد. اگر روي اين عنوان باشد، اين مي‌شود معصيت كبيره. آن وقت اگر كسي عصباني شد براساس «غلبت عليه شقوته»[36] يا «شهوته»، عاق والدين شد لازمه‌اش اين است كه اين معصيت صغيره باشد، در حالي كه نصوص، عقوق والدين را بالقول المطلق معصيت كبيره مي‌داند نه اينكه اگر كسي عاق والدين شد براي اينكه دستور الهي را ـ معاذ الله ـ تحقير كند اين بشود معصيت كبيره وگرنه مي‌شود معصيت صغيره اين طور نيست اگر كسي مبتلا شد به هتك حرمت ديگران كه «غلبت عليه شقوته» بشود معصيت صغيره و اگر خواست با ﴿لا تَقْرَبُوا الزِّني إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً[37] با او در افتد، بشود معصيت كبيره، اين ‌طور نيست.

و همچنين سخناني كه از غزالي نقل شده كه اگر تيرگي گناه كمتر از نورانيت گناهكار بود، اين بشود معصيت صغيره [و] اگر بيشتر از نورانيت گناهكار بود، بشود معصيت كبيره.[38] اين سخن هم تام نيست، براي اينكه نصوص بسياري از معاصي كبيره را مشخص كرده است چه اينكه فاعل‌ آن آدمي باشد باتقوا و باصلاح و عادل يا نه.

اما اينكه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ﴾ گرچه تكفير به معناي ستراست و لازمه‌اش مغفرت نيست، چون اول خدا ستار است بعد غفار است بعد انعام مي‌كند و انسان را وارد بهشت مي‌كند; اما به قرينه اينكه فرمود: ﴿وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا﴾ نشانه آن است كه اين يك ستر تام است; همان محو تام است، نه اينكه فقط بپوشاند بلكه مي‌بخشد: اوايل ممكن است خداوند ستاري كند; آبروي آدم را حفظ بكند; نگذارد اين گناه را ديگران بفهمند چون چند طور ممكن است خدا عقاب بكند يكي خزي است و رسوايي است يعني پرده‌پوشي نمي‌كند، اين گناه را ديگران هم مي‌فهمند وقتي فهميدند، اين شخص بي‌حيثيت خواهد بود. ممكن است خدا ستاري كند و نگذارد آبروي اين شخص از بين برود اين ستر است نه مغفرت گرچه مغفرت را هم كه مغفرت گفتند، گفتند ريشه‌اش آن است كه با ستاري خدا همراه است، براي اينكه كلاه خود را مي‌گويند «مِغفر» آن چون مي‌پوشاند خداوند ممكن است اين گناه را موقتاً بپوشاند; اما نبخشد. ولي مرحله عاليه آن است كه رحمت الهي، شامل حال بشود [و] بر اساس رحمت رحيميه‌اش عفو كند و چون وعدهٴ به بهشت داده است معلوم مي‌شود اگر كسي معاصي كبيره را مرتكب نشد، خداوند معاصي صغيره او را واقعاً عفو مي‌كند و به طور كلي از نامه عمل او برمي‌دارد. حالا تبديل مي‌كند سيئات را به حسنات و مانند آن، بالأخره چيزي از سيئات در نامه عمل او نيست.


[1] . كنزالفوائد، ج1، ص55.
[2] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 249.
[4] . الميزان، ج4، ص325 ـ 328.
[5] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص182.
[6] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[7] . الكافي، ج2، ص278.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[9] . سورهٴ نساء، آيهٴ 29.
[10] . الكافي، ج2، ص276 و 277.
[11] . تفسير نورالثقلين، ج1، ص472.
[12] . الميزان، ج4، ص332 ـ 334.
[13] . الخصال، ج2، ص411.
[14] . الكافي، ج2، ص276 و 277.
[15] . سورهٴ فرقان، آيات 68 و 69; سورهٴ غافر، آيهٴ 43 و...
[16] . اعلام الدين، ص169.
[17] . اعلام الدين، ص169.
[18] . الميزان، ج4، ص326 و 327.
[19] . الميزان، ج4، ص326.
[20] . الكافي، ج2، ص277.
[21] . الميزان، ج4، ص326.
[22] . الميزان، ج4، ص326.
[23] . الميزان، ج4، ص326.
[24] . الكافي، ج2، ص288.
[25] . الميزان، ج4، ص326.
[26] . الميزان، ج4، ص326.
[27] . الميزان، ج4، ص326.
[28] . الميزان، ج4، ص326.
[29] . الميزان، ج4، ص326.
[30] . الميزان، ج4، ص326.
[31] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[32] . الميزان، ج4، ص327.
[33] . الميزان، ج4، ص327.
[34] . سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[35] . سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[36] . اشاره است به سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.
[37] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 32.
[38] . الميزان، ج4، ص328 و 329.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo