< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه33/

 

﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدًا﴿33

اشتراك در عقيده يكي از معاني «ولاء» در قرآن

كلمه «وليّ» و «موليٰ» که در چند مورد قرآن كريم به كار رفت داراي مصاديق گوناگوني است يك مصداق «موليٰ» و«وليّ» و «ولاء» همان اشتراك در عقيده، اشتراك در دين و آيين، در فكر و انديشه و مانند آن است. مصداق ديگرش جايي است كه حكم فقهي و حقوقي هم بر او مترتب است؛ اما آن مورد اول كه «ولاء» به معناي اشتراك در عقيده، اشتراك در انديشه و فكر، اشتراك در نصرت و ياري يكديگر به كار رفت، اين چه درباره مؤمنين چه درباره ظالمين، هر دو گروه به كار رفت. در سورهٴ «جاثيه» آيهٴ نوزده اين‌چنين آمده است که ﴿وَ إِنَّ الظّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقينَ﴾؛ ظالمين ناصر يكديگرند ولي خدا ناصر متقيان است. در اين آيه كه فرمود ظالمين، اولياي يكديگرند يعني از نظر عقيده و فكر همتاي هم‌اند، از نظر تقويت و تأييد و نصرت و مساعدت هم شريك هم. چه اينكه مشابه اين تعبير درباره مؤمنين هم آمده است؛ در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 71 اين است که ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ كه اينها وليّ يكديگرند، مولاي يكديگرند، ولاي اعتقادي دارند و نصرت و مساعدت فكري و ديني دارند، لذا ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾.

به همين معنا كه «ولاء» به معناي اشتراك در دين باشد، در سورهٴ «احزاب» آيهٴ پنج به كار رفت. وقتي كه فرمود در آيهٴ چهار سورهٴ «احزاب» فرمود كه ﴿ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ﴾؛ فرزند خوانده‌ها را خدا پسر شما نمي‌داند، گرچه شما تبنّي كرده‌ايد و كسي را به عنوان ابن و فرزند اتخاذ كرده‌ايد ولي اين تبنّي و فرزند خواندن در اسلام ممضٰي نيست، بلكه فرزندها را بايد به پدرهاي آنها اسناد داد، بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ﴾، آن‌گاه در آيهٴ بعد يعني آيه پنج [سوره «احزاب»] فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ﴾، سپس فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ﴾؛ اگر اينها پدرانشان روشن نيست ولي در حوزه اسلامي زندگي مي‌كنند ﴿فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ﴾؛ اينها برادران ديني شمايند و اولياي ديني شمايند ﴿فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ﴾ يعني «فاخوانكم و مواليكم في الدين» خب، اينجا <ولاء» همان شركت در دين است و نصرت يكديگر است در مسائل ديني.

ولاي در ارث معني ديگر «ولاء» و مراد آيه33

اما آن مورد دوم كه «ولاء» به معناي ارث‌بر، «موليٰ» يعني وارث و كسي كه حكم حقوقي و فقهي بر او مترتب است، نظير آنچه در آيه پنج سورهٴ «مريم» استعمال شد كه فرمود: ﴿وَ إِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي﴾ اينجا «موالي» يعني وارثاني كه بعد از من ولاي ارث دارند كه اين يك حكم حقوقي بر او مترتب است. چه اينكه در سورهٴ «اسراء» اين است که ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانًا فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورًا[1] كه منظور از اين وليّ همان «موليٰ» است و همان وارث است و همان كسي است كه اثر فقهي و حقوقي بر او مترتب است. پس «موليٰ» گاهي به معناي شريك در اعتقاد و ياور در انديشه و فكر است، گاهي هم به معناي وارث است كه اثر حقوقي و فقهي بر او مترتب است.

آيهٴ محلّ بحث كه فرمود: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ﴾ نظير همان موالي است كه درآيهٴ سورهٴ «مريم» به كار رفت: ﴿وَ إِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي[2] ، «موالي» يعني وارثاني كه ولاي ارث دارند [و] اثر حقوقي برآنها مترتب است.

معناي مختار از «و لكلِّ جعلنا موالي» در آيه محل بحث

مطلب بعدي آن است که اينكه فرمود: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ﴾ مضاف اليه كلّ چيست؟ يعني براي هر ميت و متوفايي ما موالي قرار داديم يا براي هر چيزي موالي قرار داديم كه زمخشري اين احتمال را هم دادند يعني «لكل شئ» كه به ارث برگردد[3] يا نه، براي هر انساني خواه وارث باشد خواه مورِّث يعني «لكل ميّتٍ» كه موّرث است ما موالي قرار دايم يا «لكل شيءٍ» كه ميراث است ما موالّي قرار داديم يا نه «لكل انسان»، كاري به ميت و شئ ندارد، شئ مقدّر نيست يعني «لكل انسان ايها الناس»؛ براي هر كسي ما موالي قرار داديم كه اين اولي و اقرب هست، نه «لكل شيء» و نه «لكل ميتٍ» و «لكل انسان منكم ايها الناس» و «لكل واحد منكم ايها الناس» ﴿جَعَلْنا مَوالِيَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾، اين هم دو مطلب.

 

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، مي‌گويند «لكل مال موالي» كه اينها موالي مال كه نيستند [بلکه] موالي شخص‌اند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ وليّ اگر بگويند احياناً ممكن است؛ امّا موالي كه در سورهٴ «مريم» به كار رفت «مواليٰ» به ميت اسناد داده مي‌شود، به مورث ﴿وَ إِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي[4] كه اينها موالي‌اند.

پرسش:...

پاسخ: حالا و «لكل انسان» كه جامع همه اينهاست «و لكل واحد ايها الناس جعلنا موالي».

متوجه بودن خطاب«فأتوهم نصيبهم» به امت اسلامي

پرسش:...

پاسخ: مولاي وارث، خطاب به اينهاست. آنكه مرده است كه فعلاً مخاطب نيست تا تكليف ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ متوجه او باشد. خطاب، صدر و ساقه‌اش بايد هماهنگ باشد؛ اگر سخن در اين است كه ما براي هر مرده‌اي موالي قرار داديم، آن وقت ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ مخاطبي ندارد و اما اگر گفته شود «ايها الناس جعلنا لكل منکم موالي» اين خطاب به امت اسلامي است، به جامعه بشري است كه ما براي همه شما موالي قرار داديم كه ارثبرند و ارثهاي اينها را به اينها عطا كنيد، آن وقت چون خطاب به جامعه انساني است، مخاطب خود را پيدا مي‌كند. معنايش اين نيست كه اگر شما مُرديد، حق ورثه را بدهيد، اين ديگر وقتي انساني كه مُرد مكلف نيست، مخاطب نيست. پس طرزي صدر آيه بايد معنا بشود كه تا پايان اين انسجام، محفوظ بماند «و لكل يعني لكل واحد منكم ايها الناس جعلنا موالي» حقوق اين موالي را بدهيد، آن وقت اين صدر و ذيل آيه هماهنگ مي‌شود.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ چون اين جمع است، نه اينكه يك لفظ در چند معنا به كار رفت. خطاب به امت اسلام، به جامعه انساني است. خطاب به جامعه انساني است يعني «لكل واحد موليٰ» است، شما حقوق اين موالي را بدهيد، آن موالي چه كساني‌اند؟ بعد مشخص مي‌كند يا مورثان چه كساني‌اند؟ آنها را بعد مشخص مي‌كند.

تبيين معناي مختار و تحليل آن

پس «ولكل واحد منكم ايها الناس جعلنا موالي» اين موالي، از چه سهم مي‌برند؟ اين موالي ﴿مِمّا تَرَكَ﴾حالا يا اين ولايتشان از ما ترك نشأت مي‌گيرد يا نه، اينها «يرثون مما ترك» اگر آنچه مقدر است اين باشد كه «و لكلٍّ جعلنا موالي يرثون مما ترك» يعني «مما ترك الميت» كه در اين‌گونه از موارد، چون معلوم است و «حذف ما يذكر منه جائز». در نوع موارد، مشابه‌اش را داشتيم كه معلوم است كه منظور، ميت وقتي مالي را گذاشت موالي، از مال آن ميت ارث مي‌برند. يا نه «ولكل جعلنا موالي» كه «يرثون مما ترك الوالدان» بنابر معناي اول، ضمير )ترك( به ميت برمي‌گردد كه معلوم از سياق است يعني براي هر انساني، موالي ارث‌بر قرار داديم كه از تركه ميت ارث مي‌برد. آن‌گاه سؤال مي‌شود كه آن موالي چه كساني‌اند؟ اگر سؤال بشود كه آن موالي چه كساني‌اند؟ آن موالي ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾. اگر اين‌چنين بخوانيم بايد كه مما‌ترك را وقف بكنيم، ديگر )الوالدان( آغاز جمله است كه در حقيقت، بيان آن موالي است و اگر ﴿الْوالِدانِ﴾ فاعل ﴿تَرَك﴾ باشد يعني «لكل انسان» ما اولياي ارث‌بر قرار داديم كه اين اوليا از آنچه كه والدان و اقربون گذاشته‌اند اين موالي، ارث مي‌برند. اين «موالي يرثون مما ترك الوالدان و الاقربون»، نظير آنچه در اوايل همين سورهٴ «نساء» گذشت كه: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ[5] اگر اين باشد، ديگر وقف كردن لازم نيست اين (يك) و ﴿الْوالِدانِ﴾ چون فاعل )تَرَكَ( است، اين‌چنين نيست كه به منزله جواب سؤال مقدر باشد؛ كسي بپرسد كه آن موالي كيست؟ آن وقت جواب گفته بشود كه موالي ﴿الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ﴾‌اند، نيازي به اين تكلف هم نيست، بلكه )الوالدان( فاعل )تَرَكَ( است و معنا اين است كه آنچه را كه والدان و اقربون ترك كرده‌اند، اولياي اينها ارث مي‌برند.

منتها مشكلي كه هست اين است كه اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ عطف بر والدان و الاقربون است، نه آن طوري كه اكثري فرمودند كه اين گرچه معلوم نيست كه اكثري گفته باشند ولي به اكثري اسناد داده شد كه اكثر مفسرين مي‌فرمايند كه اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ جمله استينافيه است[6] عطف بر والدان نيست، عطف ما ترك الوالدان نيست. اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ جمله مستقله است اين ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ هم مال همين‌هاست يعني ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ اين جمله، مستقله است كه بر جمله گذشته عطف مي‌شود، اين را به اكثري اسناد دادند. بر فرضي كه اكثري اين‌چنين فرموده باشند ظاهراً تام نيست، زيرا اين نظم و انسجام به هم مي‌خورد، بلكه اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ عطف است بر همان ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ يعني ﴿لِكُلٍّ جَعَلنَا مَوالِيَ﴾ كه اين موالي، ارث مي‌برند چيزي را كه ﴿تَرَكَ الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَت أَيمانُكُم﴾ اين عطف است بر آنها. لذا ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ ضمير ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ضمير ﴿نَصيبَهُمْ﴾ اين دو ضمير مفعول، به همين موالي كه ورثه‌اند برمي‌گردند يعني حقوق اين ورثه را به اينها بدهيد، خواه اينها براساس نسب ارث ببرند، مثل والدان و اقربون خواه براساس سبب ارث ببرند، مثل ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ حالا اين عقد أيمان به چيست [آيا] خصوص ضمان جريره است يا اعم از زوجيت و ضمان جريره و ولاي امامت، بحثي است كه مقداري در بحث ديروز اشاره شد. براي اينكه اين انسجام، محفوظ بماند [و] اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ هم عطف باشد بر والدان، جمله هم مستقل و مستأنفه نباشد و اين دو ضمير «هُمْ» يعني «هُم» در ﴿آتُوهُمْ﴾ و «هُم» در ﴿نَصيبَهُمْ﴾ هر دو به اين ورثه برگردد، اين‌چنين معنا بشود أوليٰ است و آن اين است كه )وَ لِكُلٍّ جَعَلنا مَوالِيَ( يعني براي هر انساني ما اولياي ارث‌بر كه حكم حقوقي و فقهي دارند قرار داديم كه آنچه را كه ميت ترك كرده است، او ارث مي‌برند. آن موالي چه كساني‌اند؟ آن موالي سه گروه‌اند؛ والدان‌اند و اقربون‌اند و ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ كه اين ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ارث‌برند؛ وارثند، نه مورِّث. براي اينكه فرمود: ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾، چون ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ دارد معلوم مي‌شود اينها ارث‌برند وارث‌اند، نه مورِّث. وقتي اينها وارث بودند و اينها عطف شدند بر والدان و اقربون، معلوم مي‌شوند والدان و اقربون هم ارث‌برند، نه مورِّث. قهراً والدان و اقربون و ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ كه ارث‌برند، بيان همان موالي مي‌شود يعني «لكل انسان» موالي است كه اين موالي، ارث‌برند [و] آن موالي عبارت است از والدان و اقربون ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾. ولي اگر ما مشكل اين دو ضمير را نداشته باشيم يعني مشكل اين دو ضمير ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ﴿نَصيبَهُمْ﴾، اين مشكل را نداشته باشيم، آن ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ بر «والدان» عطف مي‌شود و اينها هم مورِّث‌اند نه وارث، آن وقت اين ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ به آن ﴿مَوَالِي﴾ برمي‌گردد، نه به ﴿الَّذينَ﴾. اگر به ﴿الَّذينَ﴾ برنگردد [و] به آن ﴿مَوالِي﴾ برگردد قهراً معنا اين مي‌شود كه ما براي هر انساني «ايها الناس» يك سلسله اولياي ارث‌بر قرار داديم كه اينها يعني اين موالي و اين ورثه ارث مي‌برند از مورثين نسبي‌شان، مثل والدان و اقربون از مورثين سببي‌شان، مثل ﴿ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ﴿فَآتُوهُمْ﴾ يعني «فآتُوا» آن موالي را، نصيب موالي را به موالي بدهيد كه اين به ورثه برمي‌گردد «فآتُوا» اين موالي را نصيبشان و نبايد گفت که اين لفظاً دور است، گرچه لفظاً دور است ولي معناً نزديك است، چون نصيب ورثه را بايد به ورثه داد. در اينكه اين موالي به معناي ورثه است در او ترديدي نيست؛ اما ﴿الْوالِدانِ﴾، ﴿ اْلأَقْرَبُونَ﴾ ﴿الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ اينها به معناي ورثه‌اند يا مورِّث‌اند اين اختلاف است. پس ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ اين دو ضمير به آن موالي برمي‌گردد، موالي هم يعني ورثه، معنا اين مي‌شود كه «جعلنا لكل انسان مَوالِيَ ورثةً» كه اين موالي و اين ورثه، ارث مي‌برند ﴿مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ «فآتُوُا» اين موالي را نصيب اينها. آن وقت اين به منزله پايان فصل است كه با اول فصل مطابق درمي‌آيد. اول فصل در همين سورهٴ «نساء» آيه اين‌چنين بود كه: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ[7] اينها سهم ارث از ناحيه نسب، بعد هم فرمود: ﴿وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ[8] سهم ارث از ناحيه سبب، حالا در پايان جمع‌بندي مي‌كند، مي‌فرمايد که براي هر انساني يك ورثه است كه اين ورثه از مورثان سببي و نسبي‌شان ارث مي‌برند و حق اين ورثه را به اينها بدهيد كه اين دو ضمير مفعول، به موالي برمي‌گردد. ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ يعني «فآتُوُا» آن موالي را نصيب آنها را به آنها عطا بكنيد.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، پس «منكم» يعني «ايها الناس لكل واحد» آن واحد مي‌شود ميت البته. آن واحد، ميت است؛ اما نه اينكه «لكل ميت» يك وقت است كه مي‌گوييم «لكل شيء» يعني «لكل مال» يك وقت مي‌گوييم «لكل ميت» كه اين دو احتمال را دادند. يك وقت است كه مي‌گوييم« لكل واحد منكم» آن واحد هم يقيناً در اينجا ميت است؛ اما در حال حيات به او خطاب مي‌كنند. بر فرض هم ميت باشد اين «منكم» بايد ملحوظ باشد يعني «لكل ميت منكم، لكل واحد منكم ايها الناس» ما اين را قرار داديم.

پرسش:...

پاسخ: «آتُوا» خطاب به مسلمين است، ضميرها به موالي برمي‌گردد.

پرسش:...

پاسخ: چرا ديگر اين خطاب است؛ مثل ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[9] يعني هر كسي مبتلا‌به حق خودش است، آن را بدهد. اين‌هم منحل مي‌شود؛ خطاب به اين امت اسلامي است كه شما حقوق اوليا را به آنها بدهيد، حالا هر كسي حق ارث‌بر خاص خود را بايد به او تسليم بكند.

پرسش:...

پاسخ: اما ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ مي‌خواهد كه حقوق اينها را بدهيد، ما قرار داديم؛ اما شما بايد امتثال بكنيد ديگر. مثل اينكه ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا[10] ، بعد مي‌فرمايد: ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ[11] ، ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ[12] .

دلالت «والذين عقدت ايمانكم» به سبب ولاء در ارث

اما اين ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ كه خيال كردند جمله مستأنفه است، اين‌هم معلوم مي‌شود كه چون با گذشته بايد رابطه داشته باشد و پايان بحث ارث هم هست به منزله خلاصه‌گيري مباحث گذشته است يك چيز جديدي نمي‌تواند باشد، بلكه عصاره همان گذشته‌هاست. در گذشته چند عامل براي ارث ذكر شد: يكي سببي بود؛ يكي مصاحره بود؛ يكي نسبي بود و مانند آن. آنها مجموعاً زيرمجموعه اين دو، سه عنوان بايد قرار بگيرند بايد جزء اقربون باشند، جزء والدان باشند [و] جزء ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ باشند، اين‌چنين نيست كه يك چيز جدايي باشد. پس مسئله زوجيت را هم مي‌گيرد. زوجيت يك پيوند سببي است كه با عقد، قرار داده شد و از نكاح هم به عنوان اينكه به دست كسي اين گره نكاح بسته است تعبير شده. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم عُقده نكاح را ياد فرمود و هم ﴿بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ﴾ را: ﴿وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتّي يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ﴾، آيهٴ 235 آن بود كه ﴿ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ﴾ و در آيهٴ 237 اين است كه ﴿إِلاّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ﴾. اين پيمان زناشويي، يك عقد است [که] اين عقد به دست شخصي معين است حالا يا زوج است يا زوجه است يا وليّ زوجه است و مانند آن، اين را مي‌گويند عقد و گاهي تعبير مي‌شود به يد گاهي تعبير مي‌شود به يمين، براي اينكه معمولاً كارها با يمين و با دست راست انجام مي‌گيرد. اين را هم شامل مي‌شود و معاهداتي كه به عنوان ضمان جريره و امثال‌ذلك بود چون آن‌هم وقتي پيمان بسته مي‌شد دست مي‌دادند به يكديگر، دست راست را معمولاً به يكديگر مي‌دادند از او تعبير شده است به عقد يمين. پس چه بگويند عقد اليد، چه بگويند عقد اليمين اين گونه از پيمانهاي زوجيت، پيمانهاي ضمان جريره وامثال‌ذلك را شامل مي‌شود.

سبب ارث بودن ضمان جريره در نزد اماميه

مطلب بعدي آن است كه گرچه از شافعي نقل شده است كه ضمان جريره، سبب ارث نيست[13] ولي نزد ما پذيرفته است [که] ضمان جريره سبب ارث هست[14] و نسخ هم نشده، نه با اين آيات سورهٴ «نساء» نسخ شد نه با آيهٴ سورهٴ «انفال» و سورهٴ «احزاب» كه فرمود: ﴿ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ[15] نسخ شد. اگر قيدي اضافه شد، شرطي اضافه شد مانعي ذكر شد اين را نمي‌گويند نسخ، اين را مي‌گويند تقييد، تخصيص و مانند آن. ضمان جريره سبب ارث است؛ منتها قبلاً يعني در جاهليت صِرف اين تعهد را سبب تام ارث مي‌دانستند به مجرد مرگ طرف تعهد يك ششم مال را به هم پيمان او مي‌دادند[16] . اسلام آمده اصلش را امضا كرده است ولي از نظر طبقه ‌بندي فرمود اگر طبقات سه‌گانه نسبي و همچنين طبقه سببي اينها نبودند، نوبت به ارث ولاء مي‌رسد. حالا ولاي عتق است، ولاي ضمان جريره است و مانند آن تا برسد به ولاي امامت[17] كه امام «وارث مَن لا وارثَ له»[18] است. اگر كسي با امامش بيعت كرده است، اين هم عقد يمين است. اصل اين را همان طوري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در فتح مكه امضا فرمودند[19] در اسلام، ممضي است؛ منتها شرطش آن است كه در رتبه بعد قرار بگيرد و آن يك ششم هم تغيير پيدا كرده است كه اگر طبقات قبلي بودند كه اصلاً ارث نمي‌برد و اگر فاقد طبقات قبلي بودند كه مال مال اوست، پس اين را نمي‌گويند نسخ شد.

پرسش:...

پاسخ: يك ششم را مي‌دادند به هم پيمان كه مي‌گفتند كه ما تعهد مي‌كنيم يار يكديگر باشيم و ديه يكديگر را به عنوان عاقله تحمل بكنيم و بعد از مرگ، از يكديگر ارث ببريم. مسئله ديه و امثال‌ذلك را اسلام الغا كرده است. فرمود كه ديه اگر عمد و شبه عمد باشد كه حكمش مشخص است، اگر خطاي محض باشد كه بر عاقله است[20] عاقله هم «مَن يتقرب بالأب» هست.

پرسش:...

پاسخ: عموهاي او، آن قسمت را امضا نكرده است؛ اما ارث را امضا فرمود.

تام نبودن قول فخر رازي در خصوص موالي

مطلب بعدي آن است كه اينكه عده‌اي از اهل سنت، مثل فخررازي اين موالي را به معناي «عَصَبه» يعني بستگان مذكر پدري ذكر كردند[21] اين‌هم تام نيست، چون همان طوري كه «عول» ابطال شده است، تعصيب هم ابطال شده است[22] . گرچه اينها به استناد بعضي از نصوص، تعصيب را تأسيس كرده‌اند ولي تام نيست. اين ﴿ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ﴾ يعني همان اولياي ارث بر، نه عَصَبه و بستگان مذكر پدري ﴿وَ لِكُلِّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.

دريافت معناي تشريع از ظهور كلمه «جعل» در آيه محل بحث

مطلب بعدي آن است كه اين «جعل» اگر به معناي خلقت باشد كه خب كار خداست و اما اگر به معناي تشريع باشد «كما هو الظاهر» اين در اديان قبلي يعني در دين اسلام كه انبياي قبلي آورده بودند اين بود و در اسلام هم ابقا شده است. آن طوري كه زكريا(سلام الله عليه) مي‌گويد: ﴿ إِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي[23] معلوم مي‌شود كه اين موالي كه ارث‌بر بودند در دين ابراهيم خليل(سلام الله عليه) سابقه داشت، اين جزء مختصات اسلام به معناي اخص نيست، براي اينكه در اديان قبلي يا كتب آسماني و صحف آسماني قبلي هم بود و اسلام هم او را امضا كرده است. لذا فرمود: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا﴾ اگر هم چيزي را نظير ضمان جريره ديگران تأسيس كردند و اسلام امضا كرده است باز جعل، صادق است. جعل اعم از تكويني و تشريعي است از يك سو و اعم از تأسيسي و تنفيذي است از سوي ديگر. اين ضمان جريره را كه در جاهليت تأسيس كرده بودند، بخشي از آن را اسلام امضا كرده است، اين هم جعل صادق است ولو جعل تأييدي، چون اگر شارع امضا نكند كه مجعول نيست و مشروع نيست و اثر حقوقي بر او بار نيست ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾.

اما مطلب بعدي كه بحث مبسوطي است كه حالا اين را به خواست خدا مطالعه بفرماييد، درباره مسائل زن و شوهر است، نه زن در مقابل مرد.

 


[3] 2. الکشاف، ج1، ص504.
[6] 2. مجمع البيان، ج3، ص66.
[13] 1. ر.ک: مسالک الأفهام الي تنقيح شرائع الاسلام، ج13، ص223.
[14] 2. البيان، ص333.
[16] 1. مجمع البيان، ج3، ص66.
[17] 2. تحريرالوسيله، ج2، ص363.
[18] 3. الکافي، ج7، ص169.
[19] 4. ر.ک: الکشاف، ج1، ص505.
[20] 5. الخلاف، ج5، ص269.
[21] 1. التفسيرالکبير، ج10، ص67و68.
[22] 2. بحارالانوار، ج10، ص356.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo